رسانه سینمای خانگی- جسارت‌های داودنژاد از زبان یک فیلمساز

«جسورانه‌ترین کاری که علیرضا داودنژاد انجام داده است، صرف نظر از ساخت فیلم «روغن مار» که با موبایل یک اتفاق ویژه است یک بحث دیگر هم این است که ما همیشه یک جور حرف می‌زنیم اما جور دیگری فیلم می‌سازیم. به همین دلیل صاحبان فیلم‌ها شبیه فیلم‌هایشان نیستند. این مدل‌ هم هست یعنی به جسارت کردن فکر می‌کنیم اما کسی جلو نمی‌رود.»

به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، علیرضا داودنژاد و محسن امیریوسفی ۷ سال قبل رو به روی هم نشستند و به بهانه اکران «روغن مار» با هم صحبت کردند، ایسنا این روزها به مناسبت اکران آنلاین «روغن مار» بخشی از این گفتگو را بازنشر می‌کند.

این دو کارگردان “از یک مار ۱۲۰ ساله‌ به نام سینما صحبت کرده بودند” که به اعتقاد این دو کارگردان “روغنش را در فیلم داودنژاد می‌بینیم!”

در ادامه بخش‌هایی از این گفتگو را مرور می‌کنیم.

علیرضا داودنژاد: ما باید تلاش کنیم زندگی را به سینما برگردانیم. تصورم این است که سینما کلا به دو دلیل از زندگی دور شده‌؛ یکی به دلیل سفارش‌هایی که پشت آن است و دیگری به دلیل سایه‌ای که ابزار، تجهیزات و تخصص‌های متنوع و پیچیده روی اجرای سینمایی می‌اندازد.

ایسنا: پس جسارت در فیلم‌های شما از همین نگاه می‌آید…

داودنژاد: جسارت یعنی شکستن کلیشه‌ها که اگر به جهت بازگرداندن سینما به زندگی باشد، خوب است چون کلیشه‌ها زندگی را از سینما دور می‌کنند. بنابراین برای برگرداندن زندگی به سینما باید کلیشه‌ها را شکست و این جسارت می‌خواهد. این جسارت هم در انتخاب مضمون است و هم در انتخاب فرم‌، مثلا بخش زیبایی شناسی سینمایی، فیلم «آشغال‌های دوست داشتنی» در سایه مسایل سیاسی‌ آن گم شد در حالیکه خود من وقتی اولین‌بار فیلم را دیدم،‌ به تنها چیزی که فکر نمی‌کردم،‌ جنبه‌های سیاسی‌اش بود. جنبه‌ی جذاب فیلم برایم این بود که چگونه قصه‌ای توسط یک پیرزن و چند تا قاب عکس تعریف می‌شود. اگر محسن (امیر یوسفی) از اول به من می‌گفت که می‌خواهد چنین فیلمی بسازد، فکر می‌کردم کار بسیار عجیب، غریب و مشکلی هست و ریسکش خیلی بالاست نه از نظر سیاسی که از نظر فرم و اجرای سینمایی چون این کار خیلی خطر دارد که با یک زن و چند قاب روی تاقچه یک دوره تاریخی را تعریف کنی‌، حالا چگونه می‌خواهی از او بازی بگیری‌، گفت وگو میان این زن که بازیگر هم نیست و این قاب‌ها چگونه شکل می‌گیرد.

ایسنا: آقای امیر یوسفی! اگر در مقطع سنی آقای داودنژاد بودید مثل ایشان چنین جسارتی می‌کردید و فیلمی مانند «روغن مار» می‌ساختید؟

امیریوسفی: «در هر دوره‌ای که به سینمای ایران نگاه کنیم‌، همیشه شخص یا گروهی بوده‌اند که جسارت را مانند صلیبی بردوش گرفته‌اند و دیگران با بی‌توجهی به آن نگاه کرده‌اند اما بعد می‌بینیم همان گروه که نسبت به آن بی‌توجه بوده‌اند، بعدها به نوعی مدعیان همان روش می‌شوند! هرچند در نهایت این اتفاق به نفع سینماست. اینکه این جسارت در گونه‌ای از سینما به وجود بیاید و تکانی به کلیت سینمای رایج بدهد؛ سینمایی که اگر آزادش بگذاریم‌، طبیعتا به سمت سینمای تجاری یا سینمایی که به هر شکل می‌خواهد مخاطب جذب کند،‌ می‌رود ولی در همه جای دنیا می‌بینیم در کنار سینمای تجاری‌، سینمای مستقل هم وجود دارد و هرگز بین این دو نوع سینما جنگ و جدالی مثل آنچه در ایران وجود دارد، نیست. اما در هر کشوری که صاحب صنعت سینما است، حتی کشورهایی مانند ژاپن‌، هند، کره جنوبی و… می‌بینم تعارض و دعوایی که بین این دو سینما هست‌، هرگز به این شدت مثل ایران نیست و همیشه سینمای مستقل در کنار سینمای تجاری جایگاه کوچکی برای نمایش و اکران دارد. دراین شیوه جسارت‌ها پخته می‌شود تا یک هنرمند بتواند سراغ شیوه‌ای برود که هیچ کس قبلا آن را نیازموده است. اگر آن فرد آن جسارت و مضمون را داشته باشد، خیالش از بابت جلو بردن پروسه کاری راحت است. چون این شیوه علی رغم سخت بودن، قاعده‌ای دارد که آن را می‌پذیرد و در این شیوه اکران هم پیش‌بینی می‌شود ولی در سینمای ایران متاسفانه چنین چیزی نیست و سینمای مستقل همیشه به عهده تک آدم‌هایی است که در شرایطی جسارتی را انجام می‌دهند و گروهی هم با آنان همراه می‌شوند تا اثری در سینما ساخته می‌شود و متاسفانه این وضعیت هم خوب است و هم بد. خوب است چون شمع جسارت در سینمای ایران همچنان زنده می‌ماند و بد است چون کل سینمای ایران از این آتش گرم نمی‌شود.

برگردیم به فیلم آقای داودنژاد،‌ به نظرم جسورانه‌ترین کاری که ایشان کرده‌، صرف نظر از ساخت خود این فیلم که با موبایل یک اتفاق ویژه است، خود ما در سینمای ایران اول با ترس و تردید به قضیه نگاه می‌کنیم. جراتش را نداریم اما بعد که یکی جلو می‌رود، می‌بینیم می‌شود چنین کرد. یک بحث دیگر هم این است که ما همیشه یک جور حرف می‌زنیم اما جور دیگری فیلم می‌سازیم. به همین دلیل صاحبان فیلم‌ها شبیه فیلم‌هایشان نیستند. این مدل‌ هم هست یعنی به جسارت کردن فکر می‌کنیم اما کسی جلو نمی‌رود. خوشبختانه سینمای مستقل هست چون در سینمای تجاری ایران کسی جرات ندارد با موبایل کار کند در صورتی که همه جای دنیا چنین می‌کنند چون قبلش در سینمای مستقل شان انجام شده ولی ما گویا بعد از سال‌ها باید از ابتدا شروع کنیم.

کار مهمی که آقای داودنژاد در «روغن‌ مار» انجام می‌دهد، غیر از انتخاب موضوع، از نظر فرم است که این کار را با موبایل انجام داده و با کمترین امکانات فیلم را ساخته. مساله دوم هم اکران فیلم است. خوشبختانه تجربه صنفی سال‌های دور و آشنایی که با سینما دارند باعث شد از همان اول تصمیم خودشان را گرفتند و وارد یکسری جریان نشدند مثل اینکه منتظر جشنواره فجر بمانند یا پروانه اکران در سینماهای تجاری بگیرند و… خیلی واقع بینانه جلو رفتند که از این نظر می‌توانند الگو باشند که وقت فیلمساز تلف نشود. به نظرم راهکاری جدید که در گروه هنر و تجربه به وجود آمد این است که عده ای بدانند با کمک این گروه می‌توانند قدری قواعد دست و پاگیر سینمای تجاری را کنار بگذارند و جایی برای اکران فیلم دارند و دیگر لازم نیست اسیر باند بازی‌های سینمای تجاری شوند.

“روغن مار” جزو اولین فیلم‌هایی است که از ابتدا به این دید هنر تجربه‌ای ساخته شده. اینکه ما دنبال ۲۵ یا ۳۰ سینما نیستیم یا منتظر جشنواره نمی مانیم، خودش نوعی ساختار شکنی است و در عین حال همه چیز هم براساس قانون است و حرف و حدیثی در آن نیست. امیدوارم هنر و تجربه قدر این اتفاق را بداند.»

فیلم سینمایی «روغن مار» یکی از تجربی ترین فیلم‌های علیرضا داودنژاد کارگردان شناخته شده سینمای ایران است. این فیلم توسط یک دوربین موبایل ضبط شده است و سال ۱۳۹۴ در گروه سینمایی هنر و تجربه اکران عمومی شد و این روزها در پلتفرم فیلم‌نت اکران آنلاین شده است.

در این فیلم بازیگرانی چون مونا داودنژاد، محمد حبیبیان و آتوسا حبیبیان ایفای نقش می‌کنند.

رسانه سینمای خانگی- وقتی مرتضی صمدی خودش را روایت می‌کند

زنده‌یاد مرتضی پور صمدی در ۷۰ سالگی از دنیا رفت اما سال‌ها قبل‌تر گفته بود: شاید این اعتراف در پنجاه و چند سالگی عجیب باشد اما من از تمام کارهای کوتاه و مستندی که انجام دادم با سربلندی و افتخار یاد می‌کنم، اما در مورد کارهای داستانی این گونه نیست البته از سوی دیگر تجربه‌های فیلم‌های سینمایی «گیلانه» و «شبانه» را نمی‌توانم فراموش کنم.

به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، مرتضی پورصمدی ۱۷ سال قبل که فیلم‌سینمایی «گیلانه» به نمایش درآمد در گفتگویی مشروح با ایسنا از این همکاری و بخشی از کارنامه هنری‌اش گفت.

این فیلمبردار قدیمی سینمای ایران امروز ۱۱ شهریور ماه از دنیا رفت در حالی که مشغول فیلمبرداری یک سریال به کارگردانی حامد عنقا در شبکه نمایش خانگی بود.  

بخشی از صحبت‌های مرتضی پورصمدی را مرور می‌کنیم. (او در مقطع این مصاحبه مشغول فیلمبرداری «مدار صفر درجه» حسن فتحی بود.)

پشت صحنه فیلم «گیلانه»

مرتضی پورصمدی در آن مصاحبه تجربه سال‌ها حضورش در تلویزیون را اینگونه یادآور شده بود: «از سال ۵۰ تا ۷۵ در تلویزیون کار کردم. در مدرسه عالی سینما و تلویزیون فیلمبرداری خواندم و پس از پایان تحصیلات ده سال در تلویزیون کرمانشاه به عنوان فیلمبردار حضور داشتم و بعد از ده سال به تهران برگشتم و کار را تا بازنشستگی ادامه دادم. آغاز فعالیت‌ام در تلویزیون کرمانشاه و شرایط آن زمانه این امکان را به ما می‌داد تا هرگونه تجربه‌ای را داشته باشیم، ده سال کار درآن تلویزیون در شرایطی که فقط پنج نفر بودیم که کل تولید را می‌چرخاندیم. آن تجربه ده ساله در تلویزیون کرمانشاه خیلی اثر خوبی در ذهن می‌گذاشت. در آن زمانه ما از مرکز تا جنوب ایلام و شمال کردستان را تحت پوشش داشتیم و این موضوع باعث شد سفرهای خیلی زیادی داشته باشیم واین سفرها شور جستجو و دیدن را در من جدی کرد و یک اتفاق خوشایندی که در این سفرها افتاد، حوزه‌ های بود که به آنجا سفر کردم و اسم آن را گذاشتم «فرهنگ زاگرس» سفر در زاگرس بسیار زیباست چون اساسا یک کوه اساطیری جذاب است و در آن اقوام بسیار عجیبی زندگی می‌کنند و در آن سالها یک گنجینه کشف نشده بود.

این ده سال کار به مرور ذهن و علاقه من را به سمت ایرانگردی و مستند کشاند، در همین سفرها بود که با یکسری کارگردان آشنا شدم تا اینکه اولین تجربه ۳۵ م. م از طریق همین دوستی‌ها پیش آمد.

اولین تجربه مستند «هور دورق» تا همکاری با تمجیدی و حاتمی‌کیا

«هور دورق» با کارگردانی مشترک حمید تمجیدی مستندی بود که در سال ۶۳ تولید شد و سر و صدای زیادی به پا کرد. در آن سال جایزه بهترین فیلم مستند را از جشنواره فجر گرفت. بعد از «هور دورق» یک سریال مستندی را با نام «نقش و نقشه‌برداری» با آقای تمجیدی کار کردیم. بعداز آن حمید تمجیدی اولین کار سینمایی «سراب» را پیشنهاد داد و من هم قبول کردم چون هر کسی مایل است به هر شکل فرمت سینمایی را هم تجربه کند. بعد از این کار با ابراهیم حاتمی‌کیا «هویت» را کار کردم اما کماکان به دنبال این موضوع بودم تا در حوزه علاقه ‌خودم مستند کار کنم.  

با ضابطی جهرمی مستند «چتر سبز» را کار کردیم که در رابطه با خرما بود و سفرهای مختلفی داشتیم و این وسوسه‌های ایرانگردی و تجربه کردن موجب شده بود، دوستان در کار مستند مردم‌شناسی به سراغ من بیایند و در آن سالها یک تجربه بین‌المللی هم پیش آمد با فرهاد ورهرام کار بازسازی فیلم «علف» کوبریک (همان ایل با بررسی محتوایی دگرگونی زندگی عشایری بعداز فروپاشی ایلخانی) و این تجربه‌ها با آقای ورهرام ادامه داشت.

تجربه سریال تلویزیونی «مزد ترس» را داشتم تا سال ۷۲-۷۳ که مرحوم محمدرضا سرهنگی برای مجموعه تلویزیونی «کودکان سرزمین ایران» از من دعوت کرد و آن سریال یک خاطره و پایان خوش عمر کارمندی من در تلویزیون شد. بسیار سریال دوست‌ داشتنی بود و از آن تجربه‌هایی بود که خیلی نادر انجام می‌شد. ۲ سال و نیم کار کردیم و ۲۶ قسمت را من تصویربرداری کردم و ۲۶ قسمت بعدی آن را ۱۷ گروه فیلمبرداری دیگر کار کردند. این سریال فضای خیلی خوبی ایجاد کرد، علی‌رغم پخش خیلی بدی که از تلویزیون داشت. در حالیکه من معتقدم این کار ۵۲ فیلم با ویژگی کودکان، یک کروس دانشجویی است و برای مجموعه دانشجویان جغرافیا، سینما و … می‌تواند به عنوان واحد درسی تدوین شود چون بخش عمده‌ای از ایران در این فیلمها دیده می‌شود بدون اینکه سفری انجام شود. در آن مجموعه ۲۶ قسمتی من این شانس را داشتم با کارگردانان بزرگ مستندساز -اصلانی، تقوایی، مختاری- وهمین‌طور نسلهای میانی‌تر همکاری کنم.

به محض اینکه در آن سالها از تلویزیون بازنشسته شدم، سه ماه بعد با آقای محمدرضا اصلانی سریال «غبار نور» را کار کردیم. سریال بسیار خوب و جنجال برانگیزی که فقط سه سکانس روی پایه فیلمبرداری شد همه حرکت بود و یک تجربه بسیار جسورانه در سریال داستانی بود.

تجربه همکاری در انجمن سینمای جوان 

آن فیلمها و تجربه‌ها را که در انجمن سینمای جوان را انجام دادم دوست دارم چون اساسا نسل جوان که کار کوتاه می‌کند خیلی وقتها دست به جسارتهایی می‌زند. از جمله افرادی که در آن سالها با آنها کار کردم مهوش شیخ الاسلامی، کیوان علی محمدی و امید بنکدار بودند.  

این همکاری‌ها باعث شد در اولین کار بلند سینمایی کیوان علی محمدی و امید بنکدار به نام «شبانه» به عنوان فیلمبردار حضور داشته باشم. تجربه «شبانه» تجربه‌ای بود که در آن یک فریم روز نیست و همه کار در شب می‌گذرد در عین حال بسیار رفتار جدیدی با دوربین می‌شود یعنی بسیار پلانهای عجیب و غریبی روی دست داریم. روزی که برای کار در «شبانه» دعوت شدم، یک کلاستور دست من دادن و گفتند «شبانه» ۷۶۲ پلان است، این پلانها و شرح زاویه لنز که این اتفاق کاملا حرفه‌ای بود که افتاد. بسیار دوست دارم.  

پشت صحنه «شبانه»

هشدار یک مستندساز و فیلمبردار

همه چیز به سرعت در حال تغییر است. ما توان مقاومت جلوی این تغییر را نداریم و اساسا مخالف تغییر هم نیستم اما باید موقعیت را دریابیم. سال ۶۵ تا ۶۹ درگیر یک کار مستند در رابطه با عشایر بودم و خیلی خوشحالم ۱۵ فیلم بر روی نگاتیو ثبت شده است که امروز امکان تکرارآن تصاویرنیست.

در سال ۶۵ از ساعت ۴ صبح در کوهستانی بختیاری به نام «منار» دوربین گذاشتیم از ۵ تا ۱۱ صبح لاینقطع دسته‌های عظیم انسانی و گله بود که عبور می‌کرد اما چند سال بعد همان زمان و زاویه سه روز دوربین گذاشته‌ام، کسی عبور نکرد برای اینکه همه با بنز ده تن سفر می‌کردند بنابراین یکسری فیلمها و گزارشات هست که شاید امروز ویژگی خاصی نداشته باشد ولی برای سالهای بعد خیلی جذاب هستند.

من یک طرح ۱۳ قسمتی به نام «خانه‌های ایرانی» داشتم و معتقد بودم، هر خانه‌ای که می‌توان در آن نفس کشید وانسان حضور دارد را می‌توان کار کرد و سه قسمت بیشتر همکاری نکردم.

همچنین یادی کنیم از بزرگداشتی که پانزده سال قبل جشنواره سینما حقیقت برای مرتضی صمدی گرفت.

در آن برنامه فیلم‌های مستند «هور دورق»، «مدرسه‌ی سید قلیچ ایشان»، «من با خدا حرف می‌زنم» که توسط مرتضی پورصمدی فیلمبرداری شده‌ بود، به‌نمایش درآمد.

سپس از سوی محمد آفریده و فرهاد ورهرام؛ نشان فیروزه‌ای سینما حقیقت به‌پاس حضور مستمر این فیلم‌بردار در حوزه مستند به مرتضی پورصمدی اهدا شد.

فرهاد ورهرام کارگردان سینمای مستند با بیان خاطراتی از همکاری‌اش با مرتضی پورصمدی، یادآور شده بود: در گذشته، رابطه‌ی عمیقی که میان فیلم‌سازان و سایر عوامل فیلم‌سازی بود موجب شد، افراد با لذتی خاص فعالیت کنند و علی‌رغم فشارها و مشکلات متعددی که وجود داشت فعالیت خود را ادامه بدهند. نسل ما به استفاده از تجربیات فیلم‌سازانی مانند تقوایی، شیردل، اصلانی و … پرداخت و ما نیز امیدواریم تجربیات ما نیز برای نسل جدید مفید واقع شود.

او همچنین به تجربیات متعدد کاری‌اش با پورصمدی اشاره کرده بود و گفته بود: همواره به او مانند چشم‌هایم اعتماد داشتم و او نیز به خوبی می‌دانست که من چه تصویری می‌خواهم و به همین دلیل حضور او و نگاه او همواره کمک شایانی به فیلم‌های بنده و دیگران بوده است.

محسن عبدالوهاب مستندساز هم در آن مراسم از حضور موثر مرتضی پورصمدی برای ساخت مستند «همسران حاج‌عباس» سخن گفته بود: در سینما امثال پورصمدی را کمتر داریم.

زنده‌یاد مرتضی پورصمدی هم گفته بود: معمولا سعی دارم برای کارگردان و حقوقی که او در زیبایی‌شناسی خروجی و نهایی کار دارد، احترام قائل باشم و در ابتدای کار نیز سعی می‌کنم، تصاویری تهیه و درباره آن‌ها با کارگردان گفت‌وگو کنم تا به آن‌چه دلخواه اوست نزدیک‌تر شود.

او از تجربیاتش در «من با خدا حرف می‌زنم»، «کودکان سرزمین ایران» را از دیگر فرصت‌های جذاب دوران کاری خود دانسته بود که برایش این امکان را فراهم آورده بود که با کارگردانانی چون ناصر تقوایی، محمدرضا اصلانی، ابراهیم مختاری و … آشنا و همکار شود.

از طرف دیگر، کار کردن در فیلم‌های مستند را با کمترین درآمد مالی و بیشترین سختی‌ها همراه دانسته بود، اما آن‌چه باعث جذابیت این سینما می‌شود به اعتقاد مرتضی پور صمدی این بود که حتی یکی از این تصاویر را نیز نمی‌توان در سینمای داستانی دید.

پورصمدی همچنین یادآور شده بود: از دیگر شانس‌های بزرگ من آن است که تربیت‌شده نسلی هستم که با افراد بسیار جذابی کار مشترک داشته‌ام و مسایل متعددی را از آن‌ها آموخته‌ام. افرادی چون فرهاد ورهرام، ناصر تقوایی، ضابطی جهرمی و … هریک علاوه بر عرصه‌های کاری نکات اخلاقی مهمی را به من آموختند و امروز نیز از تمام این عزیزان سپاسگزارم.  

اما سرزمین ایران تصاویر نابی را از دریچه دوربین مرتضی پورصمدی به یادگار دارد، در سال ۸۹ پس از ‌٣٣ سال عکاسی حرفه‌ای و ‌٣٣ سال روزه‌ی نشان دادن آثارش، این هنرمند نخستین نمایشگاه انفرادیش را برپا کرد.

پورصمدی برای نخستین‌بار ‌۴۵ قطعه عکس‌هایش را که جز ‌۵-۴ نفر کسی آن را ندیده بود و از ‌٢٣ سال قبل‌تر تا ‌١۴ سال قبل اقوام این دیار را روایت می‌کرد را به تماشای عموم گذاشت؛ آن‌هم به یاد محسن رسول‌اف عکاس جوان و نوجویی که ‌در اثر سانحه سقوط هواپیما از دنیا رفت.

رسانه سینمای خانگی- سینما را از رهاشدگی آموزش نجات دهید

تعدادی از سینماگران و کارشناسان فرهنگی کشور در خصوص فقدان آموزش اصولی و حرفه ای در سینمای ایران متذکر شدند: بسیاری از این خانم ها و آقایانی که مجوز برگزاری و تأسیس کلاس های آموزش بازیگری و سینما و… را گرفته اند به هیچ عنوان صلاحیت این کار را ندارند.

تعدادی از سینماگران و کارشناسان فرهنگی کشور در خصوص فقدان آموزش اصولی و حرفه ای در سینمای ایران متذکر شدند: شاه بیت اصلی سینمای ایران باید منویات امام (ره) و رهبری باشد! دانشجویان سینما باید دوره مبارزه با استکبار و صهیونیسم و حمایت از نهضت های آزادی بخش ببینند؛ این افراد خاطرنشان کردند: بسیاری از این خانم ها و آقایانی که مجوز برگزاری و تأسیس کلاس های آموزش بازیگری و سینما و… را گرفته اند به هیچ عنوان صلاحیت این کار را ندارند. نکته جالب اینجا است که آن ها اغلب کسانی هستند که خودشان در هنر عقب مانده اند و هیچ چیز بلد نیستند!

به گزارش سینمای خانگی از سینماپرس، تب حضور در سینما به خصوص در سه رشته بازیگری، فیلمنامه نویسی و کارگردانی طی دو سه دهه گذشته گریبان بخش کثیری از نسل جوان را گرفته؛ از تهران تا شهرستان های بعضاً دور و محروم هستند کسانی که آرزو دارند در سینما مطرح و شناخته شوند و به ثروت و شهرت و محبوبیت برسند.

این اتفاق باعث شده تا برخی افراد با سوءاستفاده از نیاز نسل جوان مبادرت به برگزاری کلاس ها، وورک شاپ ها و جلساتی تحت عنوان آموزش سینما کنند که اغلب آن ها غیرعلمی و فاقد هرگونه ارزشی است.

اشتیاق مبرم نسل جوان برای حضور در سینما باعث شده هر روز شاهد تأسیس وورک شاپ ها و کلاس های جدیدی در سطح کشور باشیم و به تازگی بعد از دوران کرونا این برنامه بعضاً به شکل کاملاً آنلاین نیز برگزار می شود. اما متأسفانه بخش عمده ای از این اتفاقات تنها یک فریب است و بس! فریبی که منجر به سوءاستفاده های شدید مالی و… از کسانی می شود که شور حضور در سینما را دارند.

نکته قابل تأمل اما عدم نظارت صحیح و اصولی توسط مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی روی کارکرد این آموزشگاه ها و کلاس ها است؛ اما فاجعه بارتر از آن اینکه در دانشگاه های سینمایی نیز وضعیت بهتر نیست و در آنجا هم این مشکلات به شکل و شیوه ای فاجعه آمیزتر ادامه دارد. یکی از بزرگترین ضعف دانشگاه های سینمایی در این سال ها عدم آموزش محتوای مناسب بر اساس فرهنگ ایرانی-اسلامی به دانشجویان است و قطعاً یکی از عللی که امروز سینمای کشور سرشار از فیلم های بی ارزش، مهوع و سخیف شده همین بی توجهی به مقوله بسیار مهم و ارزشمند محتوا است! در همین راستا با ۱۰ تن از سینماگران و کارشناسان برجسته فرهنگی کشور آقایان: دکتر پرویز فارسیجانی، ابراهیم وحیدزاده، علیرضا سربخش، محمد محمدی، دکتر قطب الدین صادقی، بهروز غریب پور، علی خودسیانی، حسن هدایت، جبار آذین و کوروش زارعی گفتگو داشتیم که ماحصل نظرات ایشان برای اطلاع بیشتر مخاطبان گرامی در ذیل نقل شده است.

دکتر پرویز فارسیجانی تهیه کننده سینما و تلویزیون و استاد دانشگاه در خصوص فقدان آموزش اصولی و حرفه ای در سینمای ایران گفت: در ۲ بعد محتوا و ساختار و تکنیک نتوانستیم به بالندگی لازم برسیم و از این رو بدل به سینمایی مقلد شده ایم؛ متأسفانه تقلید در فرم و محتوا ما را از سینمای آرمانی ایران اسلامی دور کرده است. شاه بیت اصلی سینمای ایران باید منویات امام (ره) و رهبری باشد؛ متأسفانه ما این شاه بیت را نداریم و هیچ آموزشگاه و دانشگاهی مجموعه اندیشه های حضرت آقا و حضرت امام (ره) را به صورت کلاسیک و حرفه ای تعلیم نمی دهند. یکی از معضلات ما نبود اخلاق و مسئولیت آفرینی برای هنرمند است. ما سینما را تنها به صورت تکنیکال یاد می دهیم اما اینکه یک هنرمند در قبال وظیفه ای که بر دوشش است در هر مقام سینمایی از کارگردان گرفته تا بازیگر و فیلمنامه نویس و… در قبال جامعه و آینده کشور خودش نسبت به اخلاق فردی خودش مسئولیت دارد یا خیر، نکته ای است که کسی به آن توجهی ندارد.

ابراهیم وحیدزاده کارگردان سینما نیز در این خصوص متذکر شد: سینمای علمی در کشورمان هیچ گاه جدی گرفته نشده است و دلیل این اتفاق سیاست گذاران فرهنگی در دولت های مختلف اند که در هر مقطعی سعی کرده اند بر اساس سلیقه خود دست فیلمسازان دیگر را برای تولید آثار مورد علاقه شان باز بگذارند. بنده سال ها است در سینمای ایران فعالیت می کنم و هیچ گاه به خاطر نمی آورم که مقوله آموزش در سینما به صورت جدی توسط مدیران فرهنگی دنبال شده باشد. حتی در مقطعی گفتند هر کسی دلش می خواهد فیلم بسازد به میدان بیاید این در حالی بود که قبل از آن ضوابطی بود و هر کس نمی توانست به عنوان فیلمساز وارد عرصه سینما شود.

علیرضا سربخش جانباز روشندل و کارشناس فرهنگی در همین راستا به سینماپرس گفت: متأسفانه مبحث مهم آموزش سینما همواره مورد غفلت شدید مسئولان قرار گرفته است و همین مهم سینمای ما را با خلاءهای زیادی روبرو ساخته است. دانشجویان سینما باید دوره مبارزه با استکبار و صهیونیسم و حمایت از نهضت های آزادی بخش ببینند؛ هر کس می خواهد وارد سینما شود باید در بحث حمایت از نظام و انقلاب اسلامی آموزش ببیند. در دانشگاه ها و آموزشگاه های سینمایی باید استراتژی های روشن و شفاف نظام وجود داشته باشد.

محمد محمدی فعال رسانه و کارشناس فرهنگی در خصوص فقدان آموزش اصولی و حرفه ای در سینمای ایران گفت: الآن چندین آموزشگاه در حال آموزش و تولید فیلم کوتاه هستند آموزشگاه‌ هایی که خودشان هنرجوی علاقه‌مند را جذب می‌کنند، استعدادسنجی می‌کنند، آموزش می‌ دهند، از تولید فیلمش حمایت می‌کنند و فیلم را با روابط و رایزنی خودشان به فستیوال‌ های خارجی و اروپایی می‌فرستند؛ با این تفاسیر عملاً نسل آینده سینمای ایران کاملاً محرز و مشخص است که از چه جنس و چه تفکری خواهد بود. اما در این شرایط این سؤال مطرح می‌شود که نقش و سهم نهادهای فرهنگی ما چیست؟

دکتر قطب الدین صادقی مدرس و بازیگر و کارگردان تئاتر و سینما تأکید کرد: مدیران فرهنگی کم سواد و دارای محدودیت فکری تیشه به ریشه سینما زده اند چرا که آن ها یک گام از سینماگران هم عقب تر ایستاده اند و به جای ترویج خرد و اندیشه، جنگولک بازی را در سینما ترویج می کنند! امروزه سینمای بی هویت و بی سر و ته جایگزین سینمای اندیشه و خردمند شده است؛ وقتی حتی اساتید دانشگاه ها و آموزشگاه های ما فکور نیستند چطور می توانیم توقع داشته باشیم که هنرمند فکور وجود داشته باشد؟ دیگر در این روزگار اساتید بزرگی مانند دکتر الستی، دکتر کاووسی و یا هوشنگ طاهری پیدا نمی شوند. جای این ها خالی است و هرگز پر نمی شود. این ها کسانی بودند که می توانستند منشأ اندیشه و خرد باشند.

بهروز غریب پور نویسنده، کارگردان و پژوهش گر سینما به سینماپرس گفت: مدیران فقط شعار می دهند اما تنها کاری که کرده اند نابودی سینما بوده است و بس! آنچه امروز در سینمای کشورمان شاهد هستیم همان ادامه سینمای فیلمفارسی است که فقط فردین آن حذف شده است! باز هم صد رحمت به سینمای فیلمفارسی چرا که در آن حداقل برخی جنبه های مثبت وجود داشت و در نهایت همه چیز به خوبی و خوشی به اتمام می رسید در سینمای امروز ما که همه ابعاد زندگی انسان ها منفی نشان داده می شود. فیلم های ما شده اند پر از دعواهای خانوادگی، توهین به شخصیت پدر و مادرها، زیر پا گذاشتن ارزش ها و مضحک نشان دادن همه نیکی ها و خصایص انسانی! حتی مقوله ای مانند ازدواج در فیلم های ما مضحک نشان داده می شود و این جای تأسف دارد.

علی خودسیانی فیلمنامه نویس نیز در این باره اظهار داشت: بدیهی است سیاست گذار و مدیر فرهنگی که با رانت اداره امور را در دست گرفته به مقوله های مهم آموزش و ارتقای سینما توجهی ندارد! ما از این افراد که اغلب شناختی از حوزه فرهنگ و هنر ندارند چه توقعی می توانیم داشته باشیم؟ بنده صراحتاً عنوان می کنم آیا وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی از مقوله فرهنگ بویی برده اند؟ آیا شناختی از این حوزه دارند؟ کارکرد ایشان در این حوزه چه بوده است؟ بدیهی است وقتی وزیری برای اداره امور فرهنگی و هنری کشور انتخاب می شود که بویی از فرهنگ و هنر نبرده معاونین زیرمجموعه وی نیز افرادی باشند که دغدغه ای برای رشد و اعتلای حوزه های خود نداشته باشند.

حسن هدایت کارگردان سینما به سینماپرس گفت: آموزش آکادمیک سینما در کلاس های آزاد و دانشگاه ها اغلب کلاهبرداری است! ما مدت ها است شاهد این اتفاق هستیم و این مسأله به دیروز و امروز باز نمی گردد. بنده از اول که وارد سینما شدم تا الآن این نتیجه برایم روشن بوده و هر سال هم قطعی تر می شود که آموزش تئوری در سینما بی معنی است. این کلاس ها و آموزشگاه ها و دانشگاه ها همه دکانی هستند برای سر کیسه کردن جوانانی که با آرزوی فراوان واردش می شوند. البته شاید استثنائاتی در این میان باشد اما مسأله این است که همه این ها پول و وقت هنرجویان را هدر می دهند و در نهایت هیچ پل ارتباطی میان هنرجویان و سینما نمی شوند.

جبار آذین منتقد و مدرس سینما در خصوص فقدان آموزش اصولی و حرفه ای در سینمای ایران گفت: در جامعه ای که آثار هنری اش محتوای شایسته ندارند نمی توان مدعی پاسداری از فرهنگ و ارزش ها بود؛ این وظیفه مدیران فرهنگی است تا تدبیری اندیشه کنند و حداقل در حوزه آموزش محتوای سالم و مناسب اهتمام به خرج داده و سینما را از این وضعیت بحرانی نجات دهند. اگر هدف تجارت و سیاست نبود وخدمت به جامعه اولویت مسئولان بود امروز وضعیت سینمای بیمار ما این گونه نبود. بی شک یک بازنگری اساسی در چگونگی وجود این تشکل ها و موسسات باید صورت بگیرد. ساختارها از نو برای آن ها چیده شود. افرادی که می توانند دست مستعدها را بگیرند وارد کارزار شوند و این ها صرفاً جنبه کلاسی و تئوری نباید داشته باشد و باید جنبه کاربردی بگیرد.

کوروش زارعی بازیگر و کارگردان سینما، تلویزیون و تئاتر تصریح کرد: اغلب کلاس ها و آموزشگاه های سینمایی یک دکان یا بنگاه درآمدزایی برای موسسان شان هستند و هیچ عایدی مثبتی برای کسانی که در این کلاس ها شرکت می کنند ندارند. اوضاع آموزشگاه ها بسیار خراب تر از چیزی است که می توان تصور کرد و متأسفانه وزارت ارشاد هیچ نظارت جدی روی آموزشگاه ها ندارد و آن ها را به حال خود رها کرده است. بسیاری از این خانم ها و آقایانی که مجوز برگزاری و تأسیس کلاس های آموزش بازیگری و سینما و… را گرفته اند به هیچ عنوان صلاحیت این کار را ندارند. نکته جالب اینجا است که آن ها اغلب کسانی هستند که خودشان در هنر عقب مانده اند و هیچ چیز بلد نیستند؛ حالا چطور می خواهند بیایند و درس سینما یا درس بازیگری به هنرجویان بدهند؟

رسانه سینمای خانگی- «دنیای من فوعه» روایت حبس چهار ساله شیعه

مصطفی آقامحمدلو کارگردان فیلم کوتاه «دنیا منم فوعه» که روایتی از محاصره چهار ساله یک منطقه در کشور سوریه است، به ارائه توضیحاتی درباره تجربه ساخت این فیلم پرداخت.

به گزارش سینمای خانگی از مهر، «فیلم کوتاه» یکی از محصولات بصری مهم و جریان‌ساز در دنیای جدید محسوب می‌شود و به همین دلیل دیگر به‌سختی می‌توان تولیدات این حوزه را نادیده گرفت.

فیلم کوتاه «دنیا، منم فوعه» سی‌وچهارمین فیلم کوتاهی است که در قالب این گفتگو میزبان کارگردانش بودیم.

«دنیا، منم فوعه» را می‌توان در دسته فیلم‌های مرتبط با جریان مقاومت در منطقه قرار داد و همان‌طور که از نامش برمی‌آید، تلاش دارد روایتی از منطقه‌ای فراموش شده با نام «فوعه» در سوریه ارائه کند.

آنچه می‌خوانید، گفتگوی خبرگزاری مهر با مصطفی آقامحمدلو نویسنده و کارگردان فیلم کوتاه «دنیا، منم فوعه» است.

* بعد از فیلم‌کوتاه «اسما» این دومین فیلم کوتاه شما با موضوع تحولات سوریه و مشخصاً جریان مقاومت است. بد نیست از اینجا شروع کنیم که ریشه این دغدغه کجاست و تا چه زمانی می‌خواهید این مسیر را ادامه دهید؟ آیا امکان دارد روزی یک فیلم‌کوتاه با سوژه اجتماعی از مصطفی آقامحمدلو شاهد باشیم؟

۱۰ سال پیش از آنکه فیلم کوتاه «اسما» را بسازم، در حوزه بحران‌های منطقه مستندسازی می‌کردم. حدود ۲۰ الی ۲۵ فیلم مستند در عراق و افغانستان ساختیم که همه آن‌ها بر موقعیت‌های بحرانی این کشورها متمرکز بوده است.

* که به نوعی می‌شود همان محور مقاومت.

بله. این‌ها کشورهای حوزه محور مقاومت هستند. من خودم را فیلمساز مقاومت می‌دانم و احتمالاً فیلم‌های بعدی هم که خواهم ساخت، نشانه‌هایی از این جنس فیلمسازی را در دل خود خواهد داشت. بالاخره هر کسی برمبنای تجربیات و مشاهدات خودش فیلم می‌سازد. فیلم کوتاه «اسما» که پیش‌تر هم درباره‌اش با هم صحبت کردیم، حاصل مصاحبه با یک سوژه واقعی بود.

فیلم «دنیا، منم فوعه» هم حاصل گفتگوهای من با حدود ۲۰۰ الی ۳۰۰ نفر از کسانی است که از محاصره فوعه رها شده بودند. حسم این بود که روایت هر یک از این آدم‌ها می‌تواند سوژه ساخت یک فیلم سینمایی بین‌المللی باشد. فوعه و کفریا، موقعیتی عجیب و غریب داشته‌اند و به‌عنوان سخت‌ترین محاصره تاریخ، احساس کردم حرف‌های ناگفته‌ای درباره‌شان وجود دارد.

* این عنوان «سخت‌ترین محاصره تاریخ» را براساس پژوهش مطرح می‌کنید؟

واقعاً شما نمی‌توانید نمونه مشابه این محاصره را در هیچ کجای دنیا پیدا کنید. کوبانی ۶ ماه در محاصره بود و محاصره‌اش هم یک محاصره ۳۶۰ درجه نبود، اما همه دنیا و رسانه‌ها به آن پرداختند اما در حدود ۴ سالی که فوعه و کفریا در محاصره بودند، سکوت کامل بر جهان حاکم بود و رسانه‌ها هم سکوت مطلق کرده بودند. حتی رسانه‌های ایران هم سکوت کرده بودند. این منطقه کوچک در عمق استان ادلب قرار دارد. در این منطقه حدود ۴۰ هزار شیعه، به مدت ۴ سال در محاصره قرار می‌گیرند و مطلقاً هیچ‌چیز به آن‌ها نمی‌رسد. برخی اوقات هواپیماهای ما کمک‌هایی را به‌صورت هوایی در این منطقه رها می‌کردند اما از آنجایی که ارتفاعی پایین‌تر نمی‌توانستند بیایند، برخی از این کمک‌ها به مناطق دیگر می‌افتاد و به دست این اهالی نمی‌رسید.

در این منطقه حدود ۴۰ هزار شیعه، به مدت ۴ سال در محاصره قرار می‌گیرند و مطلقاً هیچ‌چیز به آن‌ها نمی‌رسد. برخی اوقات هواپیماهای ما کمک‌هایی را به‌صورت هوایی در این منطقه رها می‌کردند اما از آنجایی که ارتفاعی پایین‌تر نمی‌توانستند بیایند، برخی از این کمک‌ها به مناطق دیگر می‌افتاد و به دست این اهالی نمی‌رسید

باید حرف‌های این آدم‌ها را بشنوید تا بدانید عمق این فاجعه اگر ما دیرتر رسیده بودیم، تا کجا می‌توانست برود. در حدود یک سال و نیم پایانی محاصره، آدم‌ها علف هرز و آب باران می‌خوردند! من یک خانم ایرانی می‌شناختم که می‌گفت قبل از شلوغی‌ها و درگیری‌ها با همسرش که اهل فوعه بوده ازدواج کرده و به این منطقه آمده بود.

در همان روزهای ابتدایی محاصره همسرش را می‌گیرند و در پشت‌بام یک خانه، داخل یک قفس او را می‌بندند. او تعریف می‌کرد در تمام طول ۸ روزی که همسرش در حال احتضار قرار داشت و داشت به شهادت می‌رسید، تمام مدت یکدیگر را می‌دیدند! تصور کنید چقدر این موقعیت عجیب و دراماتیک است. وقتی با این خانم صحبت می‌کردم دیدم دختری ۴ ساله دارد که یک سیب را مدام نگاه می‌کند. وقتی پرسیدم چرا اینگونه می‌کند؟ گفت این دختر من تا کنون سیب را از نزدیک ندیده و در ایام محاصره به دنیا آمده است.

حوادث روزمره در فوعه، به‌شدت تکان‌دهنده و نمایشی بوده است. هر کسی که از فوعه به بیرون آمد، آکنده از این جنس مشاهدات بود. هر کدام از آدم‌ها احساس می‌کردند دچار سرنوشت خاصی شده‌اند که دنیا باید صدای‌شان را بشنود.

* اتفاقاً عنوان فیلم هم نشان می‌دهد که می‌خواهد خبر از مظلومیت یک منطقه به دنیا بدهد، اما فیلم هیچ اطلاعات خاصی درباره منطقه فوعه نمی‌دهد. مخاطبی که تاکنون اسم فوعه را نشنیده است، چه دریافتی می‌تواند از روایت فیلم داشته باشد؟

فیلم را اگر بخواهیم نسبت به عظمت حادثه فوعه قیاس کنیم، قطعاً حرف اندکی زده است. آنقدر عمق فاجعه و ابعاد این اتفاق ویژه بود که ما تلاش کردیم در روایت این فیلمنامه که نسخه اولیه آن در حدود ۵۰ دقیقه بود، همه این ابعاد را پوشش دهیم. در استعداد فیلم‌کوتاه و با توجه به دشواری تأمین بودجه برای ساخت فیلم‌کوتاه، اگر می‌خواستیم همه آن شرایط ویژه و ملتهب را به تصویر درآوریم، هزینه تولید بسیار بالا می‌رفت و از پس آن برنمی‌آمدیم.

نمایی از فیلم کوتاه «دنیا، منم فوعه»

* خب اگر بنا را بر ناتوانی روایت درست و جامع بگذاریم، لزوم ساخت چنین فیلمی چیست؟

فیلم به اندازه خودش می‌تواند کار کند و حداقل این است که برای مخاطب این سوال را به‌وجود می‌آورد که فوعه کجاست و این انسان‌ها چه کسانی هستند؟

* ولی نکته اینجاست که مخاطب برای درک فیلم، گویی نیاز به اطلاعات بیرون از فیلم دارد.

فیلم به‌اندازه یک فیلم‌کوتاه می‌تواند مخاطب را با اسم فوعه آشنا کند اما قطعاً این نقطه ابتدایی یک ماجراست. گویی ما تنها یک سطر از فوعه گفته‌ایم. اشاره کردم فیلمنامه اولیه حدود ۵۰ دقیقه بود اما با هر کسی که صحبت می‌کردیم، می‌گفت از نظر بودجه، امکان ساخت چنین فیلمی در مدیوم سینمای کوتاه وجود ندارد. به همین دلیل سراغ فیلمنامه کوچک‌شده‌ای رفتیم که امکان ساختش فراهم بود و حاصلش حالا مقابل شماست.

حکایت این دوربین در فیلم یک حکایت واقعی در فوعه بوده است. یک مستندساز ایرانی دوربینی را به داخل محدوده محاصره می‌فرستد و از همین طریق فیلم‌هایی را به دست می‌آورد و برمبنای همان تصاویر و اطلاعات عملیات محرم شکل می‌گیرد

* این فیلم‌کوتاه مگر محصول سازمان اوج نیست؟ واقعاً مشکل بودجه داشتید؟

خیر. کمتر از ۵۰ درصد بودجه فیلم را سازمان اوج تقبل کرد. بخشی از آن را انجمن سینمای جوانان پرداخت کرد، مقداری را هم مؤسسه آوینی و باشگاه فیلم سوره تقبل کردند.

* خیلی هم دست‌تان تنگ نبوده!

البته این تکه‌تکه بودجه گرفتن‌ها، چیزی در حدود ۴ سال زمان برد. هنوز هم ۲۰۰ میلیون تومان بابت تولید این فیلم بدهکاریم.

* حالا که صحبت از امکانات است، درباره دکور هم صحبت کنید. به نظر می‌رسد فضای کار خیلی شبیه تله‌تئاتر شده است. چطور به این لوکیشن رسیدید و چقدر از دکور استفاده کردید؟

ما خیلی جستجو کردیم تا لوکیشنی پیدا کنیم که از نظر فضای داخلی و خارجی، شبیه همان ساختمان امن واقعی در فوعه باشد. تلاشمان این بود که لوکیشن واقعی پیدا کنیم و چیزی را از ابتدا نسازیم، اما متأسفانه نتوانستیم. باید جزئیاتی را رعایت می‌کردیم که برای مخاطب سوری زبان و یا مخاطب آشنا با آن جغرافیا می‌توانست مهم باشد. در طول یک ماه پیش‌تولید لوکیشن مناسبی را پیدا نکردیم و تنها گزینه ساخت دکور بود که اتفاقاً گزینه هزینه‌بری هم برای‌مان بود.

* درباره ساختار روایت، تمهید دوربین شاهد در فیلم زمانی کارکرد دارد که بتوانیم آن را تبدیل به یک شخصیت پیش‌برنده در روایت کنیم. فکر می‌کنید این دوربین شاهد در فیلم شما توانسته چنین شخصیتی پیدا کند و تبدیل به یک کاراکتر شود؟

ما در روایت خود شخصیتی به نام سیدعلی داریم که از ابتدا او را با یک دوربین هندی‌کم می‌بینیم. متوجه می‌شویم او حدود یک سال است در حال مصاحبه با افراد است و در انتهای فیلم هم از آن رمزگشایی می‌شود و می‌فهمیم ماجرای آن چیست. حکایت این دوربین هم یک حکایت واقعی در فوعه بوده است. یک مستندساز ایرانی دوربینی را به داخل محدوده محاصره می‌فرستد و از همین طریق فیلم‌هایی را به دست می‌آورد و برمبنای همان تصاویر و اطلاعات عملیات محرم شکل می‌گیرد. از این منظر اتفاقاً فکر می‌کند دوربین در این فیلم کاملاً یک کاراکتر دارد.

* جز چند دیالوگ گل‌درشت کاراکترها خطاب به دوربین که قرار است بخشی از اطلاعات را به‌صورت مستقیم به مخاطب منتقل کند، این دوربین هیچ هویت و کارکرد دیگری در روایت ندارد.

در رمزگشایی انتهای داستان ما این نکته را مطرح می‌کنیم که حافظه همین دوربین از طریق دختربچه‌ای به ایران می‌رسد و برمبنای همان، عملیات نجات فوعه شکل می‌گیرد. نکته‌ای که برای‌مان مهم بود این بود که نقش ایرانی‌ها در نجات فوعه را بدون اشاره مستقیم و بدون وارد کردن کاراکتر ایرانی به داستان، مورد اشاره قرار دهیم. حضور این دوربین درواقع پی او وی (زاویه دید) ایرانی در روایت است که منجر به نجات این جماعت می‌شود. البته اشاره مستقیم و گل‌درشتی به آن نداشتیم.

در مسیر نگارش فیلمنامه خیلی روی این مسئله بحث کردیم که این هندی‌کم چقدر باید در فیلم حضور داشته باشد. حتی درباره فرم تصاویر مربوط به هندی‌کم هم بحث‌هایی داشتیم تا ببینیم باید از تصاویر ضبط‌شده توسط هندی‌کم استفاده کنیم یا تصاویر دوربین اصلی را با تمهیدات بصری به تصویر هندی‌کم نزدیک کنیم. نهایتاً به این جمع‌بندی رسیدی که زیبایی‌شناسی فیلم را خیلی نباید از بین ببریم. اگر می‌خواستیم از تصویر واقعی دوربین هندی‌کم استفاده کنیم و یا تمهیداتی مانند درج دکمه قرمز «Rec» در کنار تصویر و قاب معروف هندی‌کم را به کار ببریم، خیلی از فیلم بیرون می‌زد. هم روایت را از دست می‌دادیم و هم یکدستی فضای بصری فیلم از بین می‌رفت. از همان دوربین اصلی استفاده کردیم و تلاش کردیم با تغییر فاصله کانونی و ریختگی تصویر، حس دوربین هندی‌کم را به مخاطب القا کنیم.

وقتی روس‌ها به سوریه آمدند، تازه دیدیم که هم‌سطح تجهیزات نظامی، دوربین به همراه دارند. اینجا بود که ایرانی‌ها هم متوجه اهمیت دوربین و پوشش رسانه‌ای فعالیت‌های خود در سوریه شدند. از سال پنجم یا ششم حضور ما در سوریه بود که حاج قاسم گفت نیاز به مستندسازی داریم و به همین دلیل فضای کار کمی باز شد

* چرا زبان فیلم فارسی است؟ در دقایق ابتدایی حتی این حس به مخاطب دست می‌دهد که فیلم مربوط به جنگ ایران و عراق است! در حالی که زیرنویس و استفاده از زبان اصلی، خیلی وقت است که در سینمای ما حل شده است. فیلم قبلی خودتان زیرنویس داشت و همین شب‌ها هم سریال «عاشورا» به زبان ترکی از تلویزیون پخش می‌شود و زیرنویس دارد.

فیلم «اسما» را تلاش کردیم با زبان شامی و لهجه سوری بسازیم. حدود ۶ ما برای بازیگرش گشتیم و او هم یک ماه و نیم زیرنظر مشاور لهجه تمرین کرد اما نهایتاً فقط توانستیم به لهجه واقعی، نزدیک شویم! ما همه ایران را گشتیم و هر کس که فکر می‌کردیم می‌تواند در فضای فیلم به زبان عربی سوری صحبت کند، آمد و تست داد اما به نتیجه نرسیدیم. اگر می‌خواستیم در این فیلم هم زبان اصلی را رعایت کنیم، که خودم خیلی دوست داشتم این اتفاق رخ دهد، باید فیلم را در سوریه می‌ساختیم و هزینه‌اش بسیار بالا می‌رفت.

البته در سینمای جهان هم ما نمونه‌هایی داریم. مانند ریدلی اسکات که درباره یونان باستان فیلم می‌سازد اما کاراکترها انگلیسی صحبت می‌کنند. نمونه‌هایی از این دست بسیار داریم. البته این فیلم کوتاه برای اکران در سوریه و کشورهای عربی دوبله شده است اما در پخش بین‌الملل همین زبان فارسی و زیرنویس انگلیسی را خواهیم داشت. نکته دیگر هم این بود که در هدف‌گذاری برای مخاطبان، سهم ۷۰ درصدی برای مخاطبان داخلی در نظر گرفته بودیم.

*خب چه نیاز بود این همه برای رسیدن به لهجه اصیل سوری تلاش کنید؟ مگر چند درصد مخاطبان ایرانی متوجه این لهجه می‌شوند؟

می‌خواستیم به آن فضا نزدیک شویم می‌خواهم اینجا این را هم بگویم که هنوز شبهه‌های زیادی در ذهن مردم ایران نسبت به ماجراهای سوریه وجود دارد و کسی هم نیست که پاسخ به این شبهه‌ها برایش مسئله باشد! ما در ماه‌های اولیه که برای مستندسازی به سوریه می‌رفتیم، ما را درون گونی می‌کردند و به ایران بازمی‌گرداندند! در تمام ۴۰ سال گذشته ما همواره حفاظت را بر روایت ترجیح داده‌ایم و برای همین دوستان ما همواره حضور دوربین را مزاحم می‌دانستند! هنوز هم شرایط همین است.

وقتی روس‌ها به سوریه آمدند، تازه دیدیم که هم‌سطح تجهیزات نظامی، دوربین به همراه دارند. اینجا بود که ایرانی‌ها هم متوجه اهمیت دوربین و پوشش رسانه‌ای فعالیت‌های خود در سوریه شدند. از سال پنجم یا ششم حضور ما در سوریه بود که حاج قاسم گفت نیاز به مستندسازی داریم و به همین دلیل فضای کار کمی باز شد. در عین حال همچنان در روایت‌گری عقب هستیم.

رسانه سینمای خانگی- در این قبرستان مرده‌ها دفن نمی‌شوند

هشتمین قسمت از برنامه تلویزیونی «سینما جوان» با نمایش و بررسی فیلم کوتاه «مطرود» از شبکه مستند پخش می‌شود. این فیلم کوتاه روایتی عجیب از دل یک روستای دورافتاده است.

به گزارش سیبنمای خانگی به نقل از روابط عمومی شبکه مستند، هشتمین قسمت از برنامه تلویزیونی «سینماجوان» شنبه ۴ شهریورماه با پخش فیلم کوتاه «مطرود» روانه شبکه مستند می‌شود.

سینما جوان با محوریت پخش، تحلیل و بررسی فیلم‌های کوتاه سینمای ایران و با نگاهی آموزش محور به این مدیوم از سینما، به صورت مشترک توسط انجمن سینمای جوانان ایران و شبکه مستند سیما تولید شده است.

نمایش فیلم کوتاه «مطرود» به کارگردانی امیر مهندسیان، بخش اصلی برنامه این هفته سینماجوان است و نازنین چیت‌ساز مجری برنامه در گفت‌وگو با کارگردان این فیلم کوتاه درباره تجربیات او در عرصه فیلمسازی سخن می‌گوید.

در میز نقد و تحلیل برنامه نیز، وحید نامی در گفتگو با رامتین شهبازی به نقد و بررسی این اثر کوتاه سینمایی می‌پردازند.

فیلم کوتاه «مطرود» روایتی متفاوت از یک خرافات عجیب و غریب در روستایی دورافتاده است؛ جایی که در یک مرده‌شور خانه به علت خرافات شکل گرفته کسی حاضر به دفن میتش در آن قبرستان نیست.

فیلم‌نامه «مطرود» را امیر مهندسیان نگارش کرده و کارگردانی آن به صورت مشترک توسط حمید شاه‌محمدی و امیر مهندسیان انجام شده است؛ نادر فلاح و گیتی قاسمی که در سریال «زیرخاکی» با یکدیگر همکاری کرده‌اند، در این فیلم کوتاه هم، هم‌بازی هستند. کبری جوشقانیان، رها فریدونی، فردین شاه حسینی، علیرضا زارع پرست و کاوه ابراهیم نیز از دیگر بازیگران این اثر هستند. 

در بخش دیگری از قسمت هشتم «سینما جوان»، سیدحسن حسینی با جدیدترین شماره از پرونده «ژانرهای سینمایی» مقابل دوربین حاضر شده و صحبت‌های خود درباره همین موضوع را بیان می‌کند. 

برنامه «سینماجوان» به تهیه‌کنندگی فاطمه بوربور و اصغر احمدپور شنبه‌ها ساعت ۲۰ از شبکه مستند سیما پخش می‌شود و بازپخش آن یکشنبه ساعت ۰۰:۰۰ و ۱۰ صبح است.

رسانه سینمای خانگی- سینمایی که فقط چهار بلیت می‌فروشد، زنده نیست

حاصل فروش ۱۰ فیلم سینمایی در حال اکران طی هفته گذشته و در سراسر کشور به رقم متأثرکننده و ناچیز ۳۱۴۸ قطعه بلیت رسید که با احتساب جمعیت ۸۵ میلیون نفری کشور رقمی فوق العاده ناچیز و اندک محسوب می شود.

به گزارش سینمای خانگی از سینماپرس، فیلم سینمایی «یقه سفیدها» به کارگردانی شهرام مسلخی با فروش ۴ قطعه بلیت کم مخاطب ترین فیلم هفته اخیر بود!؛ «فصل ماهی سفید» قربان نجفی نیز با فروش ۸۴ قطعه بلیت در سراسر کشور رتبه دومین فیلم کم مخاطب هفته اخیر را از آن خود کرد و «میان صخره ها» مختار عبدالهی تنها ۱۵۲ قطعه بلیت فروخت و در رده سوم فیلم های کم مخاطب قرار گرفت و «بابا سیبیلو» با فروش ۱۸۳ قطعه بلیت در رده چهارم فیلم های کم مخاطب هفته ایستاد.

بر اساس آمار اعلام شده در سمفا تا سایت ۱۰:۳۰ جمعه سوم شهریورماه «غریب» محمدحسین لطیفی ۲۲۲ قطعه بلیت فروخت و «نگهبان شب» رضا میرکریمی‌نیز به فروش تنها ۲۷۶ قطعه بلیت رضایت داد! بر همین اساس سایر فیلم های روی پرده نیز فروش بسیار اندکی‌ داشتند و بار دیگر زنگ خطر ورشکستگی و تعطیلی کامل سالن های سینما را به صدا درآوردند به نحوی که «تصور» علی بهراد ۲۹۴ قطعه بلیت به فروش رساند و «شهرک» علی حضرتی تنها به فروش ۳۱۷ قطعه بلیت رضایت داد.

«پرونده باز است» آخرین ساخته سینمایی کیومرث پوراحمد نیز تنها ۳۲۱ قطعه بلیت فروخت و «ستاره بازی» جدیدترین فیلم سینمایی اکران شده هاتف علیمردانی به فروش ۱۲۹۵ قطعه بلیت رضایت داد تا حاصل فروش ۱۰ فیلم سینمایی در حال اکران طی هفته گذشته و در سراسر کشور به رقم متأثرکننده و ناچیز ۳۱۴۸ قطعه بلیت برسد یعنی به صورت میانگین هر فیلم سینمایی طی هفته اخیر تنها حدود ۳۱۰ نفر مخاطب داشته است که با احتساب جمعیت ۸۵ میلیون نفری کشور رقمی فوق العاده ناچیز و اندک محسوب می شود.

بر اساس این گزارش «ستون ۱۴» امیرحسین همتی نیز تنها ۱۸۲۵ قطعه بلیت به فروش رساند و «سه کام حبس» سامان سالور نیز ۲۶۴۸ مخاطب داشت. «مصلحت» حسین دارابی ۳۵۲۶ نفر مخاطب را به سالن های سینما جذب کرد و «معجزه عشق» محمدرضا ممتاز نیز حدود ۳۹۰۰ تماشاگر داشت.

این فروش های فوق العاده ناچیز در حالی است که «فسیل» به کارگردانی کریم امینی بعد از حدود ۶ ماه از آغاز اکرانس همچنان یکه تاز گیشه است. این فیلم طی هفته اخیر حدود ۱۴۳ هزار نفر مخاطب را به سالن های سینما جذب کرد و صدرنشین جدول فروش شد. «شهرت هرت» که آن را نیز امینی کارگردانی کرده با ۱۰۹ هزار نفر مخاطب در رده بالای جدول فروش ایستاد و «نارگیل ۲» به کارگردانی سیدمسعود اطیابی با حدود ۵۱ هزار نفر مخاطب در رده سوم فیلم های پرمخاطب هفته قرار گرفت.

لازم به ذکر است سایر فیلم های در حال اکران نیز فروشی ناچیز داشتند؛ «دست انداز» کمال تبریزی تنها ۳۸۰۰ مخاطب داشت و «بعد از رفتن» رضا نجاتی نیز به ۳۹۰۰ مخاطب رضایت داد!

رسانه سینمای خانگی- جای خالی سینمای اندیشمند

بهروز غریب پور نویسنده، کارگردان و پژوهش گر سینما در خصوص فقدان آموزش اصولی و حرفه ای در سینمای ایران گفت: مدیران فقط شعار می دهند اما تنها کاری که کرده اند نابودی سینما بوده است و بس!

به گزارش سینمای خانگی، کارگردان فیلم های سینمایی «اردک لی» و «تنبل قهرمان» در گفتگو با سینماپرس، یادآور شد: توجه به مقوله هنر همواره در طول تاریخ برای حکومت های مختلف مورد توجه بوده است؛ مثلاً در دوران غزنوی که سینما و تئاتر نبود، شعر زبان رسمی و هنری ما بود که موسیقی هم در جوارش حضور داشت. درباری هایی که متهم به خونریز بودن و غیر فرهنگی بودن هستند در آن روزگار از شاعران حمایت می کردند، به شعرا توجه می کردند و بار طلا به آن ها می دادند. این یعنی آن ها نسبت به هنر بی توجه نبودند و ارزش کار هنری را درک می کردند.

وی ادامه داد: این اتفاق نشانگر آن است که متولیان سیاسی در پیشینه تاریخی کشورمان همواره به هنر توجه داشتند. مثلاً در دوره سلجوقیان خواجه نظام الملک مکلف کرده بود در هر بخش نظامی حداقل ۵ جلد شاهنامه وجود داشته باشد. این کار بسیار سخت و دشوار بود چرا که این شاهنامه ها باید کتابت و خوشنویسی می شد و پروسه تولیدش زمان بر بود اما با این همه از دستور کار خارج نشده بود.

غریب پور سپس با بیان اینکه امروزه مدیران فرهنگی و سیاست گذاران کلان هنری یاد گرفته اند تا فقط دستگاه ایرادگیری و مانع تراشی را قوی تر کنند اظهار داشت: در حال حاضر اهمیت به نظام آموزشی و به روز کردن پدیده ای به نام تولید هنر سینمایی وجود ندارد و همین باعث ضعف شدید و مفرط تولیدات ما شده است.

فیلمنامه نویس فیلم سینمایی «دونده» خاطرنشان کرد: این باعث تأسف است لهستان که کشوری جزو اروپای شرقی با فرهنگ کمونیستی و محدودیت های فراوان بوده دانشگاه های فیلمسازی معتبر دارد اما ما با اینکه پیشینه قوی فرهنگی و هنری و تاریخی داریم در این خصوص ضعیف عمل کرده ایم.

رئیس شورای تشکیلات عروسکی WAP پراگ افزود: همه کشورها امروز پی برده اند که باید از ابزار هنر و سینما به نفع خود بهره بگیرند. آن ها به این نتیجه رسیده اند که باید تجهیزات و ملزومات مدرن و به روز داشته باشند؛ دستگاه های فیلمبرداری، صدابرداری، نورپردازی و… شان باید به روز باشد؛ فیلمنامه نویسان شان باید درست تربیت شوند و بازیگران شان باید درس و مهارت های مختلف را بیاموزند اما ما هنوز تکرار می کنیم روزها و شب ها را در دانشکده هایی که حتی یک دوربین فیلمبرداری به روز ندارند، یک سیستم پخش خوب ندارند و…

بنیان گذار فرهنگسرای «بهمن» با تأکید بر اینکه امروز هدف فقط پول درآوردن است تصریح کرد: آنچه امروز در سینمای کشورمان شاهد هستیم همان ادامه سینمای فیلمفارسی است که فقط فردین آن حذف شده است! باز هم صد رحمت به سینمای فیلمفارسی چرا که در آن حداقل برخی جنبه های مثبت وجود داشت و در نهایت همه چیز به خوبی و خوشی به اتمام می رسید در سینمای امروز ما که همه ابعاد زندگی انسان ها منفی نشان داده می شود. فیلم های ما شده اند پر از دعواهای خانوادگی، توهین به شخصیت پدر و مادرها، زیر پا گذاشتن ارزش ها و مضحک نشان دادن همه نیکی ها و خصایص انسانی! حتی مقوله ای مانند ازدواج در فیلم های ما مضحک نشان داده می شود و این جای تأسف دارد.

این سینماگر برجسته در ادامه این گفتگو متذکر شد: امروزه سینمای اندیشمند نابود شده و در عوض آن سینمای سیاه خارج پسند و سینمای بفروش مضحک مورد توجه همگان واقع شده است! سیاه نمایی در همین فیلم هایی است که میلیاردی می فروشند. تهی کردن تفکر و انباشت مغزها از دیالوگ های نازل و پیش پا افتاده آیا برای جامعه جز سیاهی چیز دیگری دارد؟

غریب پور در همین راستا خاطرنشان کرد: در این شرایطی که از مدیر فرهنگی گرفته تا تهیه کننده و سرمایه گذار همه و همه دنبال این نوع آثار می گردند چطور می توان توقع داشت سناریو ناب تحویل داده شود؟ چطور می توان توقع داشت کسی به آموزش اصولی فکر کند؟ چطور محتوای ارزشمند می تواند برای سینماگری مهم باشد؟

وی تأکید کرد: ما این همه دانشگاه و آموزشگاه سینمایی داریم اما آیا در یکی از این ها اساتید مناسب وجود دارند؟ آیا این اماکن تجهیزات و لجستیک مورد نیاز فیلمسازان جوان را در اختیارشان قرار می دهند؟ ما نباید با خودمان تعارف داشته باشیم! متأسفانه مقوله آکادمی در کشورمان شوخی شده! وقتی ۴ استاد با سابقه قابل قبول نداریم چطور ادعای آکادمیک بودن داریم؟

این هنرمند پیشکسوت تصریح کرد: در این آموزشگاه ها که مرتب پشت سر هم ساخته می شود معلوم نیست چه کسانی کار می کنند. بنده شخصاً از برخی تبلیغاتی که در مورد این آموزشگاه ها می بینم حیرت زده می شوم؛ مثلاً در یکی از این تبلیغات که اخیراً دیدم آموزش نمایشنامه نویسی توسط کسی که حتی یک نمایشنامه اش روی صحنه نرفته است تبلیغ شده بود. یا تبلیغ جدیدی بیرون آمده با عنوان آموزش بازیگری جلوی دوربین! معلوم است این یک شارلاتنیزم صرف است.

غریب پور در همین راستا افزود: ما رسماً درون یک فاجعه هستیم؛ معیار پخش کننده ها و تهیه کننده ها امروزه خنده دار بودن فیلم ها است! همین باعث شده تا امثال من مشوقی برای ادامه کار نداشته باشیم چرا که تنها دو راه برای من و امثال من می ماند. یکی اینکه فیلمی بسازیم که بلافاصله برود در بخش فستیوال های جهانی که می دانیم پشت پرده شان چه خبر است و دوم اینکه بیاییم و فیلمی بسازیم که بر اساس معیار تهیه کننده پر از موسیقی و خنده باشد و بفروشد اما من هرگز در این جنایت فرهنگی شرکت نمی کنم.

وی در پایان این گفتگو دانشگاه های سینمایی را سرچشمه فضاحت های امروز سینمای کشور برشمرد و در این راستا هشدار داد: کارگردانان خوش فکر و برومند و قوی از این دانشگاه ها بیرون نمی آیند؛ بدیهی است که نباید هر شخصی فیلم بسازد. فیلمساز کسی است که به خیلی از امور مسلط باشد اما سوأل من این است که کدامیک از این فیلمسازان امروزی به مقوله های مختلف مسلط هستند؟ سیامک یاسمی اگر «گنج قارون» را ساخت حداقل به ۳ زبان صحبت می کرد اما این هایی که ما می بینیم امروزه تهیه کننده شده اند پیش از این قالی فروش و طلا فروش بودند و فلان کارگردان که امروز مطرح شده بچه پرروی قیافه گیری است که وقتی پیش او می نشینی جوری حرف می زند و ادعا می کند که گویا معلم و استاد آنتونیونی و فلینی بوده است. این شهامت و گستاخی را از کجا یاد گرفته اند؟ از همین دانشگاه ها و آموزشگاه ها! من امیدوارم تا شرایط وخیم تر نشده مسئولان ذی ربط فکری اساسی برای بهبود اوضاع و احوال نابسامان آموزش در سینما داشته باشند.

رسانه سینمای خانگی- درد سینما، مدیر کم‌سواد و محدودیت فکری است

قطب الدین صادقی گفت: برخی مدیران یک گام از سینماگران هم عقب تر ایستاده اند و به جای ترویج خرد و اندیشه، جنگولک بازی را در سینما ترویج می کنند!

به گزارش سینمای خانگی از سینماپرس، قطب الدین صادقی مدرس و بازیگر و کارگردان تئاتر و سینما در خصوص فقدان آموزش اصولی و حرفه ای در سینمای ایران گفت: مدیران فرهنگی کم سواد و دارای محدودیت فکری تیشه به ریشه سینما زده اند چرا که آن ها یک گام از سینماگران هم عقب تر ایستاده اند و به جای ترویج خرد و اندیشه، جنگولک بازی را در سینما ترویج می کنند!

این دارنده مدرک فوق لیسانس هنرهای نمایشی از دانشگاه «سوربن» پاریس در گفتگو با سینماپرس، افزود: آموزش در سینما در دو دسته تکنیکی و مضمونی خلاصه می شود؛ در حوزه تکنیک که آموزش نیازمند زیربنای حرفه ای تکنیکی مانند آنچه در هالیوود وجود دارد است که متأسفانه مشابه آن را در ایران نداریم؛ اما آنچه برای سینمای ما اهمیت دارد و من مایلم به آن اشاره کنم مبحث آموزش تکنیکی و فنی نیست! آنچه سینمای ایران را کمابیش در دنیا مطرح کرده مبحث مضمونی است.

وی ادامه داد: اگر سینمای ما امروزه درجا می زند به دلیل این است که به شدت در حوزه مضمون و محتوا به عقب رفته است؛ به جای سینمای فکری و منتقد بدل به سینمای تفننی و جفنگ بازی و سرگرمی های الکی شده و روز به روز هم بیشتر عقب می رود.

این سینماگر با بیان اینکه اگر سینمای ایران در دهه ۶۰ توانست اندکی در دنیا مطرح شود به دلیل ترویج مفاهیم والای انسانی و اجتماعی در فیلم ها بود یادآور شد: در آن روزگار چون از سکس و خشونت استفاده نمی کردیم عرصه تماماً در اختیار مفاهیم اجتماعی قرار گرفت و هر آدمی در آن دوران مطرح شد به دلیل مفاهیم ارزنده ای بود که در فیلم هایش مطرح می کرد.

بازیگر فیلم های سینمایی «یتیم خانه ایران» و «گزارش یک قتل» تأکید کرد: نمونه های بارزی از این فیلم ها یا فیلمسازان مانند «گاو»، «باشو غریبه کوچک» و یا مجموعه آثار عباس کیارستمی را می توان به عنوان مثال نام برد که همه دارای اندیشه بودند و هیچ کدام تکنیک آنچنانی نداشتند و اگر توانستند مطرح و ماندگار شوند تنها به علت مضمون انسانی و متفکرانه شان بوده است اما متأسفانه ما امروز در سینمای مان کمتر شاهد فیلمسازان متفکر هستیم.

مدرس دانشکده های «هنر و معماری» و «صدا و سیما» با تأکید بر اینکه امروزه سینمای بی هویت و بی سر و ته جایگزین سینمای اندیشه و خردمند شده است تصریح کرد: وقتی حتی اساتید دانشگاه ها و آموزشگاه های ما فکور نیستند چطور می توانیم توقع داشته باشیم که هنرمند فکور وجود داشته باشد؟ دیگر در این روزگار اساتید بزرگی مانند دکتر الستی، دکتر کاووسی و یا هوشنگ طاهری پیدا نمی شوند. جای این ها خالی است و هرگز پر نمی شود. این ها کسانی بودند که می توانستند منشأ اندیشه و خرد باشند.

صادقی در ادامه این گفتگو اظهار داشت: متأسفانه نه تنها در سینما که در سایر حوزه های فرهنگی و هنری مانند تئاتر نیز وضعیت به همین منوال است؛ متأسفانه اکثر آثاری که به اسم کالای فرهنگی و هنری تولید می شوند حتی به لعنت خدا هم نمیرزند و همه سرشار از قصه های بی سر و تهی شده اند که جز جنگولک بازی عنوان دیگری روی آن ها نمی توان گذاشت.

بازیگر سریال های تلویزیونی «کلاه پهلوی» و «کیف انگلیسی» در پایان این گفتگو متذکر شد: این مدیران و سیاست گذاران کلان فرهنگی و سینمایی اند که به دلیل آنکه صرفاً هنر را برای سرگرمی می خواهند جلوی اندیشه و تفکر و خرد را می گیرند و این سبک جنگولک بازی ها را در سینما رواج می دهند. تا این رویه توسط آن ها تغییر نکند قطعاً اوضاع بهبود پیدا نخواهد کرد. آن ها اگر بخواهند می توانند حوزه آموزش سینما را از اساس دچار تغییر کرده و اندیشه و خرد را در سینما جاری کنند.

رسانه سینمای خانگی- بازیگرانی که تسخیر شدند

تکنیک بازیگری «مِتد» سال‌هاست موضوعی بحث‌برانگیز در سینماست، با این وجود برخی از بزرگان بازیگری سینما از جمله «مارلون براندو»، «رابرت دنیرو» و «دنیل دی‌ لوئیس» درخشان‌ترین نقش‌آفرینی‌ها خود را در سینما با استفاده از این تکنیک ارائه داده‌اند و هنوز نیز بازیگران زیادی این روش را در حد اعتدال در پیش می‌گیرند.

به گزارش‌ سینمای خانگی از ایسنا، بازیگرانی که در تکنیک بازیگری مِتُد (Method Acting) فراتر از حدود رفته‌اند، جایگاه مناقشه‌آمیزی در تاریخ فیلم‌سازی دارند. تکنیکی که در دوران طلایی هالیوود ابداع شد و بر اساس آن بازیگران با میل و رغبت جنبه‌های کلیدی زندگی شخصیت خود را تجربه می‌کنند و به نوعی در نقش قوطه‌ور می‌شود که می‌تواند شامل لباس پوشیدن، نگاه کردن و عمل کردن مانند نقش‌هایشان در مقابل دوربین باشد.

بازیگران از این طریق می‌کوشند یک ارتباط عاطفی فراگیر و معتبر با شخصیتی که قرار است آن را مقابل دوربین ببرند، برقرار کنند. بازیگران همچنین ممکن است با کمال میل دستخوش اتفاقات دلخراشی شوند که توسط شخصیت های مربوطه خود تجربه شده، به عنوان مثال بازیگری برای بازی در نقش یک زندانی ممکن است ماه‌ها خود را در اتاق حبس کند و برای همذات پنداری کامل احساسی با نقشی که قرار است به تصویر بکشد، اغلب برای مدت طولانی در قالب شخصیتش باقی بماند؛ اتفاقاتی از این دست می‌تواند آثار سوء سلامتی و روانی بر روی بازیگر و اطرافیان او داشته باشد.

این تکنیک توسط بازیگر و کارگردان روسی «کنستانتین استانیسلاوسکی» توسعه یافت و «لی استراسبرگ»، «استلا ادلر» و «سنفورد مایزنر» در اکتورز استودیوی نیویورک از جمله مهم‌ترین چهره‌هایی بودند که در بسط و توسعه این تکنیک نقش قابل ملاحظه‌ای داشتند.

در واقع در تکنیک بازیگر متد، بازیگر کاملا در نقش خود غوطه‌ور می‌شوند، «خود را فراموش می‌کنند» به این معنا که فعالانه حقایق مربوط به خود را نادیده می‌گیرند و به طور موقت افکار و احساسات خود را تابع افکار و احساسات شخصیتی می‌کنند که قرار است نقش آن را بازی کنند.

بازیگری متد سال‌هاست موضوعی بحث‌برانگیز در سینماست با این وجود برخی از بزرگان بازیگری سینما از جمله «مارلون براندو»، «رابرت دنیرو» و «دنیل دی‌ لوئیس» درخشان‌ترین نقش‌آفرینی‌ها خود را در سینما با استفاده از این تکنیک ارائه داده‌اند و هنوز بازیگران زیادی این روش را در حد اعتدال در پیش می‌گیرند.

در زیر به چند موردی اشاره شده که بازیگران در استفاده از تکنیک بازیگری متد، رویکردی افراطی را در پیش گرفتند و البته در مواردی به موفقیت‌های بزرگی دست یافتند:

«تام هنکس» برای اینکه به درستی به شخصیت «چاک نولاند» تحلیلگر افسرده کمپانی «FedEx» جان بدهد، نزدیک به ۲۳ کیلو وزن خود را کم کرد. چیزی که روی پرده سینما کاملا مشخص بود اما ممکن است بسیاری از آن مطلع نباشند این است که او برای ایفای این نقش برای مدتی حمام نکرد و موهایش را کوتاه نکرد. دقیقاً مشخص نیست که این مدت چقدر ادامه داشت، اما برای ابتلای «هنکس» به عفونت استاف کافی بود. به خطر انداختن سلامتی هنکس برای تجسم درست یک نقش، در واقع با شهرت او به عنوان یک بازیگر بسیار فداکار سازگار است. با این حال، هنوز جای تعجب است که «تام هنکس» چنین رویکرد افراطی را در پیش گرفت چرا که اصولا به عنوان یک بازیگر متد شناخته نشده است.

دور افتاده

«لئوناردو دی‌کاپریو» در نقش هیو گلس شکارچی و قاچاقچی پوست حیوان در فیلم «بازگشته» جایگاه او را در میان بازیگرانی تثبیت می‌کند که در بازیگری متد، فراتر از حدود رفتند. نقشی که نخستین جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را برای «دی کاپریو» به ارمغان آورد، که بسیاری احساس می‌کردند می‌توانست خیلی زودتر اتفاق بیافتد. او برای رسیدن به این عملکرد برنده جایزه اسکار، آموزش دید تا در فضای آزاد زندگی کند و قبل از فیلمبرداری در طبیعت کمپ زد تا در مقابل عبور از رودخانه های یخ زده و زمین های وحشی مقاومت کند. مهم‌تر از همه، صحنه‌هایی که او درون لاشه حیوانی می‌خوابد و جگر خام یک گاومیش کوهان دار را می‌خورد، واقعی هستند و با توجه به اینکه «دی کاپریو» یک گیاه‌خوار است، بسیار تاثیرگذارتر است.

بازگشته

«گری اولدمن» برای بازی در نقش وینستون چرچیل در فیلم «تاریکترین ساعت» که برنده اسکار بهترین بازیگر مرد و چهره‌پردازی شد، از جمله آثاری است که یک بازیگر و عوامل فیلم دیدگاه کارگردان را به خوبی درک کرده بودند جدا از حدود ۶ کیلو پروتز و انقباض صورت اولدمن برای ارائه یک بازی تاثیرگذار، او همچنین ۴۰۰ سیگار بزرگ کشید تا تجسم عشق تاریخی چرچیل به سیگار کوبایی باشد. «اولدمن» به دلیل استفاده بیش از حد در سیگار دچار مسمومیت جدی با نیکوتین شد اما انصافا، به یکی از بهترین بازی‌های وی منجر شد.

تاریکترین ساعت

در چهارمین فیلم از سری فیلم‌های شاخص دوران حرفه‌ای «سیلوستر استالونه» یعنی «راکی چهارم»، او به فهرست بازیگران هالیوود پیوست که در این فیلم که شامل مبارزه‌ای نمادین در رینگ بود، به بازیگری متد روی آورد. تبادل ضربات واقعی راکی و دراگو همچنان نقطه عطفی در ژانر سینمای ورزشی است، اما موجب شد استالونه در بیمارستان بستری شود و تا سر حد مرگ پیش رفت. «استالونه» در این باره می‌گوید: «در اواخر همان شب، قلبم شروع به متورم شدن کرد، فشار خونم بالا رفت و کم مانده بود که با فرشتگان صحبت کنم. از طریق هوایی از کانادا به بخش مراقبت های ویژه بیمارستانی در کالیفرنیا منتقل شدم».

راکی ۴

بسیاری از بازیگرانی که از روش بازیگری متد به شکلی افراطی استفاده کردند، از نتایجی که «دنیل دی-لوئیس» در طول زندگی حرفه‌ای خود به دست آورده بود الهام می‌گرفتند و یکی از تأثیرگذارترین نقش‌های او ویلیام «بیل قصاب» در فیلم «دار و دسته‌های نیویورکی» ساخته «مارتین اسکورسیزی» است. او جدا از ابتلا به ذات الریه به دلیل اصرار بر پوشیدن لباس‌های دوره زمانی فیلم، به طرز بدنامی در حین بازی در این شخصیت با افراد غریبه دعوا می‌کرد. او همچنین از لنزهای شیشه ای استفاده کرد و یاد گرفت که با چاقو چشم خود را لمس کند. جای تعجب نیست که فشار ناشی از وابستگی شدید به شخصیت‌های او بخش بزرگی از دلیل بازنشستگی «دنیل دی لوئیس» از بازیگری است.

دار و دسته‌های نیویورکی

«کرامر علیه کرامر» که احتمالا همچنان بهترین فیلم درباره یک ازدواج ناموفق است، دو تن از بهترین بازیگران هالیوود یعنی «داستین هافمن» و «مریل استریپ»  را در طرف مقابل یک طلاق تلخ به تصویر کشید. جدا از اینکه هافمن یک لیوان را بدون اطلاع قبلی برای به دست آوردن واکنش واقعی استریپ شکست، «استریپ» بعدها فاش کرد که «هافمن» در واقع پشت دوربین به او سیلی زد تا به بازیگری او کمک کند. این کار بیش از حد بود. شکستن لیوان ممکن است توجیه‌پذیر باشد، اما سیلی زدن «هافمن» به «استریپ» زمانی که حتی در فیلمنامه هم وجود ندارد نمونه استاندارد در مورد بازیگرانی است که در روش بازی خود فراتر از حدود می‌روند.

کرامر علیه کرامر

«آدرین برودی» در فیلم «پیانیست» در نقش «ولادیسلاو شپیلمن» موسیقی‌دان یهودی-لهستانی بازی کرد با حمله نازی‌ها به ورشو همه چیز خود را از دست داد. برودی برای این نقش خود را گرسنه نگه داشت تا توخالی بودن و پوچی را که شخصیت شپیلمن تجربه کرده بود را به طور کامل درک کند. «برودی» همچنین از آپارتمان خود نقل مکان کرد، ماشین خود را فروخت و به اروپا نقل مکان کرد تا کاملاً خود را به این شخصیت متعهد کند. روش بازیگری «برودی» باعث شد «رومن پولانسکی» اسکار بهترین کارگردانی را برای «پیانیست» و «برودی» اسکار بهترین بازیگر مرد را از آن خود کند.  «آدرین برودی» در مورد «پیانیست» می‌گوید: «احساس می‌کنم که آن فیلم به من در درک خیلی چیزها کمک کرد و باعث شد بفهمم چیزهای زیادی را به صورت بدیهی دارم».

پیانیست

موردی که در میان بازیگران متد هم بدنام است، بازی «جیم کری» در نقش «اندی کافمن» کمدین افسانه‌ای در فیلم «مردی روی ماه» است. «کری» ادعا می کند که توسط «کافمن» تسخیر شده است و در تمام مدت زمان تولید فیلم در این شخصیت باقی مانده است. این برای عوامل فیلم نیز بسیار استرس‌زا بود، چرا که مجبور بودند برای ادامه فیلمبرداری رفتارهای احمقانه و گستاخانه «کری» را تحمل کنند. در حالی که برخی اصرار دارند که روش بازیگری کری نبوغ او را آشکار می کند، برخی دیگر انتقاد می کنند که چگونه این امر در واقع منجر به جعل بازی بیش از حد و نادرست شخصیت «کافمن» شده است. گفته می‌شود «جیم کری» در صحنه فیلمبرداری با «لالر» که دوست «اندی کافمن» در زندگی واقعی بوده است، به طرز وحشتناکی رفتار می‌کرده است.

مردی روی ماه

در فیلم «بردی» یکی از  افراطی‌ترین نمونه‌های تکنیک بازیگری متد توسط «نیکلاس کیج» را می‌توان دید. «کیج» برای اینکه بفهمد شخصیتش آل کلمباتو به عنوان یک سرباز آمریکایی در طول جنگ ویتنام چه چیزی را از سر گذرانده بود، بدون هیچ گونه ماده بیهوشی دندان‌هایش را کشید. وقتی که شخصیت «آل کلمباتو» پس از مجروح شدن در انفجار بمب باید از بانداژ استفاده می‌کرد، «کیج» به مدت پنج هفته بانداژها را برنمی‌داشت، که منجر به ایجاد موهای زائد دردناک و آکنه پس از برداشتن آنها شد. در حالی که او نمونه معمولی از بازیگرانی است که روش بازیگری متد را بیش از حد انجام می‌دهند، بازی او به فیلم «بردی» کمک کرد جایزه بزرگ ویژه هیات داوران، دومین جایزه برتر جشنواره فیلم کن را کسب کند.

بردی

«برد اندرسون» کارگردان فیلم «ماشین‌چی» در ابتدا قصد داشت از چهره‌پردازی خاص و لباس‌های گشاد استفاده کند تا «کریستین بیل» مانند شخصیت «تروور رزنیک» لاغر به نظر برسد، که به دلیل دخیل بودن در حادثه‌ای که به قطه دست همکارش در محل کار انجامیده بود، احساس گناه می‌کرد. در عوض، «کریستین بیل» رکورد بیشترین کاهش وزن را برای یک نقش سینمایی به نام خود ثبت کرد و پس از رژیمی که فقط شامل سیب، قهوه، آب و سیگار  بود، حدود ۳۰ کیلو وزن کم کرد. مشکلات سلامتی ناشی از آن، جایگاه «بیل» را در کنار بازیگرانی تثبیت می‌کند که تکنیک متد را بیش از حد انجام داده‌اند. «بیل» به طرز چشمگیری تنها یک سال بعد در فیلم «بتمن آغاز می‌کند» نقش «بروس وین» عضلانی را بازی کرد.

ماشین‌چی

تعداد کمی از بازیگرانی که تکنیک بازیگری متد را بیش از حد پیش گرفته‌اند، به اندازه «جرد لتو» بحث برانگیز هستند. به عنوان بخشی از بازی در نقش شخصیت جوکر در فیلم «جوخه انتحار»، او اعتراف کرد اقلامی غیراخلاقی و حیوانات زنده و مرده را برای همبازی‌های خود ارسال کرده است که بسیاری از آنها دریافت آنها را تایید کردند. در نهایت می‌توان گفت فیلمنامه ضعیف «جوخه انتحار» بود که شخصیت جوکر  «جرد لتو» را خراب کرد. هنوز جنجال‌هایی پیرامون بازی او و هدایای ارسالی‌اش برای دیگر بازیگران این فیلم وجود دارد.

رسانه سینمای خانگی- «میان صخره‌ها» شبیه «127 ساعت» است؟

کارگردان فیلم « میان صخره ها» معتقد است که فیلمش نقاط پر هیجان زیادی دارد که مخاطب را تا پایان فیلم نگه می دارد.

به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، این روزها فیلم سینمایی «میان صخره‌ها» به کارگردانی «مختار عبدالهی» و تهیه کنندگی «محمد احمدی» در سینماهای سراسر کشور درحال اکران است. پای صحبت‌های کارگردان اثر نشستیم تا برایمان از روند تولید این فیلم سینمایی کودک بگوید. عبدالهی معتقد است فیلمی که ساخته قرار نیست با آثار پرزرق و برق و گرانقیمت سینمای کودک رقابت کند اما می‌گوید فیلمش نقاط پرهیجان و پرکششی دارد که مخاطب را انتهای فیلم همراه نگه می دارد؛ چیزی شبیه فیلم «۱۲۷ ساعت» که بر اساس یک قصه واقعی است و مخاطب به انتظار سرنوشت قهرمانش، پای فیلم می‌نشیند.

«میان صخره‌ها» در جشنواره بین المللی فیلم کودک و نوجوان اصفهان و جشنواره With in Family روسیه، موفق به کسب جوایز متعددی شده است.

در ادامه متن این گفتگو را می خوانیم:

چه شد که سراغ این قصه‌ای از دنیای کودکان رفتید آن هم در فضایی بدور از زندگی شهری؟

سال ۹۸ -۹۷ مستندی درباره یک ایتالیایی کار کردم که باید به جایی در میان کوه‌های بختیاری که پدرش آنجا فوت کرده است، می‌رفت. در مسیر به یک پسر بچه چوپان رسیدم که ۱۲-۱۰ سال سن داشت. اسم او ابراهیم بود و کاراکتر پسر قصه ما هم ابراهیم است. خیلی بزرگتر از سن خودش بود و ایده اولیه آنجا به ذهنم رسید البته نه به این شکل که دو بچه باشند بلکه به ذهنم رسید یک قصه را با یک بچه از ابتدا تا پایان پیش ببرم اما بنا به دلایلی ترجیح دادیم دختری هم اضافه شود. قصه و ایده ابتدایی فیلم از آنجا شروع شد.

بخشهایی از فیلم شبیه «۱۲۷ ساعت» ساخته «دنی بویل» است و این نگرانی برای تماشاگر است که همانند آن فیلم و ماجرای تلخ و البته واقعی قطع شدن دست کوهنورد، پایان تلخی را برای یک فیلم کودک شاهد باشیم. البته اینکه فیلم متاثر از برخی آثار سینمایی باشد، ایرادی ندارد. مثلا بخواهید از شباهت‌های روابط یک فیلم خواهر و برادری مثل «بچه‌های آسمان» بهره ببرید. سوالم این است که در زمان تولید گوشه چشمی به این آثار داشتید؟

شاید برخی فیلم‌ها بر ناخودآگاه فیلمساز تاثیر بگذارد. البته «بچه‌های آسمان» اصلاً تاثیر نداشت و فاصله فیلم‌ها زیاد است اما ممکن است فیلمی مثل «۱۲۷ ساعت» بر ناخودآگاه من باقی مانده باشد. با این حال می‌توان گفت شکل‌گیری این نوع قصه و فیلم‌های سینمایی در همین راستا است. من به فیلم‌هایی که تک و یا دو پرسوناژ هستند، قبل از «۱۲۷ ساعت» هم علاقه خاصی داشتم، البته نه اینکه تا آخر بخواهم این مسیر را ادامه دهم، اما جزئی از علائق شخصی من بود و ناخودآگاه من را همواره درگیر می‌کرد. «آکیرا کوروساوا» هم شبیه چنین فیلمی دارد که تک کاراکتر و دو کاراکتر است. این موضوع همیشه در ناخودآگاه من بود که اگر بخواهم سینما را ادامه دهم این ژانری است که دوست دارم در آن قلم بزنم. قلم زدن را از این حیث می‌گویم که اعتقاد دارم نوشتن برای این مدل ژانر خیلی سخت است. احساس می‌کنم اینکه شما یک فیلم سینمایی بسازید و بخواهید با یک یا دو پرسوناژ، مخاطب را روی صندلی بنشانید و ۹۰ دقیقه او را در سینما نگه دارید، نسبت به زمانیکه تعداد کاراکتر بیشتر باشد، کار سخت تری است.

معمولا یکی از سوالات رایج در مواجهه با فیلمسازان سینمای کودک این است که فیلمشان برای کودک است  یا درباره کودک؟ شما «میان‌صخره‌ها» در کدام یک از این دو دسته قرار می‌دهید؟

این کار به اعتقاد من دو لایه دارد یعنی سطحی‌ترین لایه می‌تواند برای کودک باشد ولی در کنار آن زیرلایه‌های زیادی دارد. ما یک رادیو و یکسری اتفاقات داریم که زیرلایه‌های کار هستند و احساس می‌کنم برای کودک سنگین است. در کل می‌توان گفت این اثر «درباره کودک» است. اینکه کار دو جنس تماشاگر کودک و بزرگسان را جذب کند، کاملاً خواسته بود و اینطور نبود که ناخواسته به این سمت رفته باشیم.

 رادیو در فیلم تبدیل به یک عناصر فضاسازی و روایت در فیلم شده است. با این حال به نظر می‌رسد که همین رادیو، فضا را از کودک دور می‌کند و کار را مختص تماشاگر بزرگسال می‌کند. هدف شما از استفاده از این رادیو در دل قصه چه بود؟

چندان موافق «فاصله گرفتن» نیستم، چون در جاهایی نکات طنزی وجود دارد و کودک با آن قسمت‌ها روبرو می‌شود. نمی‌خواهم زیاد درباره رادیو صحبت کنم چون خیلی چیزها پشت آن است. فقط رادیو در اینجا نمادی از رسانه است که هیچ طوری نمی‌توان آن را ساکت و خفه کرد. حتی با وجود اتفاقی که در پایان کار می‌افتد، باز هم نمی‌توان رادیو را خفه کرد. نمادی از کلیت رسانه است. چیزهای دیگری همچون رادیو زیاد است.

شما و محمد احمدی (تهیه کننده اثر) دوستی و آشنایی با فریدون نجفی دارید. نجفی به شدت به این مدل آثار سینمایی در کار علاقه دارد. از ایشان «اسکی باز» و «بچه گرگ های دره سیب» را دیده ایم و فکر می‌کنم با آنها آشنا هستید. چقدر ایشان در این زمینه به شما راهنمایی دادند؟ چقدر حمایت و هدایت کردند با توجه به اینکه سابقه زیادی در این مدل از فیلم‌ها دارند؟

فریدون دوست من است و خیلی به هم نزدیک هستیم. به نوعی می‌توان گفت فریدون نجفی خیلی خوب بومی‌نویسی و جهانی‌اندیشی را در کارهای خود دارد. شاید تاثیری که فریدون بر من داشت، این مدل تاثیر بود. یعنی به شکل کلی بود. اینکه بگویم به شکل جزئی تاثیرگذاشته باشد، نبوده است. از این جهت که به شکل کلی از فریدون توانستم این را دریافت کنم که چقدر خوب می‌شود بومی بنویسد، جهانی بیندیشد و در میدان جهانی، اثر خود را عرضه کند. این تاثیری بود که فریدون داشت. ضمن اینکه زیست بوم و اقلیم ما اقلیمی است که می‌توان گفت این مدل کارها عملاً برجسته هستند. شاید اگر کس دیگری وارد این زیست بوم شود که بخواهد یک ژانر یا موضوع مناسبی را برای نمایش و فیلمسازی انتخاب کند نیز به این سمت بیاید. جنگندگی و روحیه مبارزه طلبی که از کودکی در این زیست بوم تقویت می‌شود چیزی است که کاملاً مشهود است. وقتی به کوه رفتم و یک بچه ۱۱-۱۰ ساله را دیدم که عملاً کارهایی در کوه می‌کرد که من تصور هم نمی‌کردم، ایده ابتدائی این قصه به ذهنم رسید. ناخودآگاه، من که در آن زیست بوم بزرگ شدم این وضعیت را داشتم، حالا اگر غریبه‌ای در این شرایط قرار گیرد و این موضوعات را ببیند، قطعا اولین چیزی که برای فیلمسازی به چشم او می‌آید، همین شرایط است.

الان یکسری کارهایی تولید می‌شود که به اسم کار کودک هستند ولی بیشتر برای بچه‌های شهرنشین یا طیف خاصی از طبقه‌های اجتماعی است. فیلمهای پر زرق و برق زیادی با آواز و نور و گریم‌های سنگین برای کودکان فیلم. نگران این نبودید اثر شما با توجه به اینکه سادگی خاصی دارد و فضای خاصی که از لحاظ موقعیتی و شخصیت‌هایی دارد، در رقابت با اینها شکست بخورد؟

به هیچ عنوان! از چند منظر می‌توان این قضیه را بررسی کرد. اولاً هزینه‌ای که کردیم خیلی کم است و کل هزینه‌ای که کردیم با آن کارها عملاً قابل مقایسه نیست و شاید از دید بعضی ها خیلی خنده‌دار به نظر برسد. پس از این جهت وقتی این بودجه برای تولید این اثر هزینه شده به هیچ عنوان انتظار نداریم به آن فیلم‌ها تنه بزند. ضمن اینکه انتظار کار برای اینکه در گیشه بدرخشد یا اتفاقی خارق العاده بیفتد هم نیست. به نظرم این کارها می‌تواند بیشتر برای مخاطب و ذهنیت آینده نگری او، جریان سازی کند که بداند فیلم خوب می‌تواند اینطور هم باشد. به اعتقاد من باید این میزان تلاش صورت بگیرد تا برای کسی که پول می‌دهد و در سینما می‌نشیند و فیلم را تماشا می‌کند، بتواند فرهنگ‌سازی شود. می‌توان در سینما آمد و فیلم‌هایی با این چارچوب را دید و لذت برد. ضمن اینکه فکر می‌کنم فیلم ما اینطور نیز باشد چون آن زرق و برق‌هایی که اشاره کردید، را ندارد، ولی یک قصه پرهیجان دارد. فقط زرق و برق و بازیگران چهره را نداریم.

خروج از نسخه موبایل