رسانه سینمای خانگی- نشست چهار دهه روایت سینما از تحولات سیاسی دهه ۶۰ برگزار شد

اکران ویژه فیلم سینمایی «ضد»، محصول سازمان سینمایی سوره، همراه با نشستی با موضوع «چهار دهه روایت سینما از تحولات سیاسی دهه ۶۰» چهارشنبه ۲۰ دی برگزار می‌شود.

به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابط عمومی پروژه، همزمان با ادامه اکران فیلم سینمایی «ضد» به کارگردانی امیرعباس ربیعی و تهیه‌کنندگی محمدرضا شفیعی، نشست «چهار دهه روایت سینما از تحولات سیاسی دهه ۶۰» به همت سازمان سینمایی سوره برگزار می‌شود.

این جلسه که با اکران ویژه فیلم سینمایی «ضد» همراه است، روز چهارشنبه ۲۰ دی از ساعت ۱۸ تا ۲۲ در سینمابهمن تهران برپا می‌شود و پس از نمایش اثر، میلاد دخانچی به عنوان میزبان و منتقد سینما، جواد موگویی مشاور تاریخی فیلم «ضد» و محمد رحمانی پژوهشگر تاریخ در میزگردی درباره بازنمایی تحولات سیاسی دهه ۶۰ در سینما صحبت می‌کنند.

علاقه‌مندان برای حضور در این مراسم می‌توانند با مراجعه به سایت گیشه ۷ بلیت خود را با ۱۰ درصد تخفیف خریداری کنند.

فیلم سینمایی «ضد» قصه نفوذ و انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و همچنین ترور ناجوانمردانه شهید بهشتی و ٧٢ تن از یارانش را برای مخاطب به تصویر کشیده است.

رسانه سینمای خانگی- در یادبود امیربانو کریمی چه گذشت؟

در مراسم یادبود امیربانو کریمی از ویژگی‌های او گفتند؛ «نامی که نماد شد، بانوخانمی که فخر وطن بود، خودِ شعر بود، امیربانویی که اجازه نمی‌داد به او مادربزرگ بگویند و شد «آنو»، آنویی که تاریخ بود و کتاب بود».

به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، مراسم یادبود امیربانو کریمی، استاد پیشکسوت زبان و ادبیات فارسی، که دهم دی‌ماه از دنیا رفت امروز (جمعه، پانزدهم دی‌ماه) در هتل لاله تهران برگزار شد.
علی مصفا (فرزند این استاد فقید)، لیلا حاتمی، علی دهکردی (مدیرعامل خانه سینما)، حامد بهداد، همایون ارشادی، گیتی معینی، محمدرضا شریفی‌نیا و امید روحانی (از سینمایی‌ها)، محمدرضا شفیعی کدکنی، محمود عابدی، روح‌الله هادی، وحید عیدگاه طرقبه‌ای، محمد دهقانی، سهیل محمودی، جعفر شجاع کیهانی، آبتین گلکار، عظیم زرین‌کوب و محمد راغب (از اهل ادبیات)، جمعی دیگر از هنرمندان، استادان زبان و ادبیات فارسی و دانشجویان از جمله حاضران در این مراسم بودند.

نامی که نماد شد
وحید عیدگاه طرقبه‌ای، استاد زبان و ادبیات فارسی و شاعر که اجرای مراسم را نیز برعهده داشت، در سخنانی گفت: امیربانو کریمی نامی است که بیش از نیم قرن در فرهنگ و ادب فارسی درخشید و رفته‌رفته به نماد تبدیل شد، نمادی از ویژگی‌های برجسته گوناگون؛ نماد فرهنگ‌پروری، نماد فضیلت، نماد متانت، نماد وقار، نماد زیبایی و بیش از همه چیز نماد شکوه و آزادگی.

او سپس گفت: استاد امیربانو کریمی تنها الگوی بانوان فرهیخته ادب‌دوست نبود بلکه الگوی والایی برای هر فرد ایرانی، هر فرهنگ‌دوست، چه زن و مرد بود. در میان استادان دانشکده ادبیات بزرگانی بوده‌اند که هریک از جهتی برجسته بوده و الگوی دانشجویان شده‌اند؛ یکی از نظر فرهنگ، یکی از نظر شخصیت، یکی از نظر پژوهشی، دیگری از نظر جایگاه علمی و تحقیقی، اما کمتر استادی بوده است که واجد مجموعه‌ای متنوع از ویژگی‌های برجسته علمی، فرهنگی، تحقیقی و اخلاقی باشد. شاید چند استاد را بتوان با این ویژگی‌ها نام برد و قطعا از آن چند استاد، یکی استاد امیربانو کریمی خواهد بود؛ کسی که افزون بر فضایل علمی و تحقیقی، شخصیت استوار، متن و باوقارش الهام‌بخش نسل‌های پی‌درپی دانشجویان و  فرهنگ‌دوستان و ادب‌پژوهان بوده است.

او با اشاره به شعری که در پی درگذشت این استاد فقید دانشگاه سروده و واکنش‌ها نسبت به شباهت این شعر با گفته‌های دیگر شاگردان او، گفت: این نه تأثیر من است و نه تأثیر دوستان، این ویژگی و تکرار صفت‌های برجسته انسانی در متن‌ها و شعر از روی تقلید رخ نداده، این‌ها به شخصیت این استاد برمی‌گردد که بلافاصله پس از برده شدن نام ایشان، صفت‌های مشخصی در ذهن شکل می‌گیرد؛ مثل آزادگی، سربلندی، داشتن منش والا، استواری و فرزانگی، اصلا ربطی به تأثیر و تأثر نداشته و از وجود استاد سرچشمه می‌گیرد.

هزاران جوان را از خاک برآورد و به افلاک رساند
سپس علی‌محمد سجادی، استاد بازنشسته ادبیات امیربانو کریمی را  انسانی نیکبخت و خوشبخت خواند و گفت: این سخن مبتنی بر ۵۰ سال و یا کمی کمتر از آشنایی  من با خاندان معظم امیری و مصفا و عزیزان وابسته به آن‌هاست.

او در ادامه درباره آشنایی‌اش با کریم امیری فیروزکوهی (پدر امیربانو کریمی) و شعرخوانی در محضر او و همچنین درباره فرزندان امیربانو کریمی و مظاهر مصفا سخن گفت.

سجادی همچنین توصیه کرد جوانان زندگی‌نامه خودنوشت امیری فیروزکوهی را که در ابتدای سه‌جلدی  امیری فیروزکوهی به کوشش امیربانو کریمی منتشر شده بخوانند و لذت ببرند، هم از نثر و هم کنایه‌ها و گوشه‌ها و هم از زندگی بدون رودربایستی که کودکی از سیمین‌دشت فیروزکوه تا به تهران آمده تا ببینید این مرد چه لیل و نهارهایی را گذرانده است. او گفت: آن‌چه افتاد دانید، بگیر تا وقتی به سن کمال به عنوان شاعر، عالم و هنرمندی چیره‌دست درآمده، در حدی که مهدوی دامغانی به شاگردی او افتخار می‌کند.

این استاد زبان و ادبیات خاطرنشان کرد: دکتر امیربانو از استعدادهای خدادادی خود کمال را استفاده کرد و به بالاترین مراتب علمی و اخلاقی و ادبی رسید. دکتر در ادبیات شد و به تصحیح کتاب پرداخت. بزرگترین افتخار امیربانو این بود که جزء دانشجویانی بود که استاد دید نه شبه استاد. دوم امیربانو به تمام معنا یک معلم بود. نه دکتر مصفا و نه خود امیربانو از مال دنیا چیزی نداشتند اما امیربانو معلم بود و معلم از ثروتمندترین مردم روزگاران است.   شما چه کسی را پیدا می‌کنید که در طول بیش از ۵۰ سال هزاران جوان را از خاک برآورده و به افلاک رسانده باشد و به آنان درس آزادی، بزرگی و بزرگواری، بی‌باکی و خصلت انسانی داده باشد؟

او در پایان قطعه‌ای از امیری فیروزکوهی خواند.

در ادامه مراسم هم کلیپی از امیربانو کریمی با عکس‌هایی از دوران مختلف زندگی او پخش شد.

سپس ذاکر حسینی (پرند) شعری در سوگ این چهره فرهنگی خواند.

بانوخانم فخر وطن بود
حجازی خواهرزاده مظاهر مصفا، نیز در سخنانی گفت: در خانه ما بانوخانم همیشه بانوخانم بود، هرگز جسارت نکردم او را بانوجان خطاب کنم. او همیشه برای من و برای همه ما بانوخانم بود. او تجسم کامل یک بانو و یک خانم بود؛ مهربان و خوش‌خلق، بزرگوار، زیبا و باوقار، خوش‌ذوق و دانشمند. محضرش محضر سکوت بود و سخن. قشنگ می‌خندید و جذاب، زیبا سخن می‌گفت. گرچه مدعی بود مادری فداکار نبوده است اما فداکارترین مادران بود. کار آسانی نبود با مظاهر مصفا و خاندان مصفا زیر یک سقف زندگی کردن، برخلاف ادعایش بهترین مادران بود و اصلا اضافه کاری نداشت؛ مانند  وصیت‌نامه‌اش که ساده بود و مختصر. معلم بزرگی بود.

او در بخش دیگری از سخنان خود گفت: دایی‌ام همیشه برای او می‌خواند فخر منی امیربانو، تاج سری امیربانو. زمانی که در خانه قدم برمی‌داشت به او فخر می‌کرد و نه فقط فخر او که فخر همه ما بود. او نه‌تنها بانوی ما، بلکه امیر همه بانوان ایران بود. او نه ‌تنها فخر ما بلکه فخر مادر وطن مظلوم ما بود. یادش و نامش همیشه ماندگار و روانش به روانی رودها بود.

امیربانو خودِ شعر بود

 همچنین شکوفه شهیدی، از شاگردان او در سخنانی با بیان این‌که امیربانو با همه اطرافیان و استادان هم‌دوره‌اش متفاوت بود، گفت: آزادگی و پرهیز از دروغ و نامردمی جان‌مایه هنر و فرهنگ ایران است. شعر و ادب چیست جز اعتلای انسان؟ اگر این‌ها درخت وجود ما را هرس نکند و ریشه را قوی نکند و شاخ و برگ نیاورد و ما را پذیرای نور نکند به چه درد می‌خورد؟

او در بخش دیگری از سخنان خود گفت: امیربانو فرزند شعر نبود، خود شعر بود، موزون و امیدبخش به سیرت و صورت. شعری که وجودش، منشش و روشش سبب اعتلای فرزندان و دانشجویان بود. قصیده  بلند شعور و بیداری و مهر و پایداری بود، در عین‌حال شوخ و شیرین و چنان به دور از پیچیدگی، که پیر و  کودک و نوجوان از شنیدنش خشک می‌شد.

او افزود: امیربانو آموزگاری است که می‌آموزاند اما همزمان می‌آموزد، وجودی است پویا و جست‌وجوگر و جویندگی حتی از نگاهش می‌خرامید و همین جویندگی سبب شوخ‌طبعی و سبکی حضور وزینش بود. حتی در انتقادات تندش از نامداران عرصه ادب زهر و نوش نمی‌دید. شجاع بود، نه تنها از هیچ‌کس حتی از مرگ نترسید.

شهیدی ادامه داد: امیربانو در جایی گفته بود «پدرم دوست داشت من پروین اعتصامی شوم اما نشدم»، به پدر بگویید افتخار می‌کنیم شاگرد امیربانوییم.

آنو تاریخ بود، کتاب بود
 در ادامه مراسم شاهد شهیدی، نوه امیربانو کریمی در سخنانی گفت: امیربانو از نژاد بچه بود. به ما اجازه نمی‌داد لقب مادربزرگ را به او بدهیم برای همین اسمش بانو بود و برای ما سخت بود، نامش شد «آنو».  نه تنها برای ما، برای خیلی‌ها امیربانو، آنو بود. حرف زدن درباره آنویی که می‌شناختیم بسیار بسیار کار سختی است چون جنس و روح رنگ آنو را نمی‌شود در چند کلمه توصیف کرد؛ او شیطونِ همبازی ما بود، باصفاترین همسفر ما بود، باسوادترین معلم بود و از همه مهمتر صمیمی‌ترین دوست ما بود که  دل کندن ازش سخت است.

ایران ما رفت

او افزود: ما فقط آنو را دوست نداشتم، او را می‌پرستیدیم. هرلحظه با آنو بودن غنیمت بود، هر حرفش برامون گنج. ما خوشبخت قدر لحظه‌ها را می‌دانستیم و ترسمان از دست دادن او بود. ما شیفته قصه‌های آنو بودیم. با آنو همیشه حرف بود، آنو تاریخ بود، آنو کتاب بود، آنو مرجع بود. آنو پاسخ همه ندانستن‌ها بود. آنو برای مایی که دور از وطن بودیم، دلیل آمدن بود و برای آن‌هایی که ماندگار بودند، دلیل ماندن. آنو باغ دلگشای ما بود، شادی و نشاط بود و مونس و رفیق بود. صفای ما بود، امید ما بود. ایران ما رفت و  جای خالی‌اش  پرنشدنی است. از روزی که آنو را از دست دادیم، در خانه خالی او در ناباوری به‌سر می‌بریم و در جای جای خانه‌اش به دنبالش می‌گردیم و ما در انتظار این هستیم که این هم یک شیطنت دیگر او باشد و آنو در را باز کند و با قدم‌های محکم  بیاید و با شوخ‌طبعی بگوید «پاشید برید دنبال زندگی.» آنو خورشید ما بود و  خورشید ما غروب کرد ولی نورش تا ابد بر زندگی ما خواهد تابید و خاطرات روشنی روزهای تاریک ما خواهد بود.

در ادامه عیدگاه شعری از مظاهر مصفا در ستایش همسرش امیربانو کریمی خواند.

درس‌هایی که از امیربانو گرفتم

 امیرحسین ماحوزی، استاد زبان و ادبیات فارسی هم در سخنانی ظهار کرد: استاد امیربانو کریمی آن‌قدر باصفا بودند که آدم می‌توانست خودش باشد. فکر می‌کنم شجاعانه‌ترین کار در این مملکت این است که انسان خودش باشد و  خودش را نشان دهد و این چیزی بود که از رفتار ایشان یاد می‌گرفتیم. نگران نباشید چگونه داوری می‌کنند و این یکی از بزرگترین درس‌هایی بود که از  امیربانو گرفتم. امیربانو برای من  مظهر بی‌پروایی و شجاعت بود.

او افزود: نگاه پرمهرش همواره به من باور، امید و انگیزه می‌بخشید. او به دور از غرور و تعصب بود. بی‌ادعا و بسیار بامطالعه. کار دانشجویان را جدی می‌گرفت و می‌خواند و با مهر بسیار آن‌ها را تشویق می‌کرد. مناعت طبع داشت و بسیار جوانمردانه از دوستان خود حمایت می‌کرد. جوانمردی خوی بود و بردباری جزئی از روح لطیف امیربانو بود.

در ادامه برومند استاد زبان فارسی خاطراتی از آشنایی‌اش با امیربانو کریمی و مظاهر مصفا و شبی که آن‌ها میهمانش شدند، دعوای بدیع‌الزمان فروزانفر و مصفا بر سر یک شعر و خاطره‌ای از تعلیق مظاهر مصفا را برای حاضران تعریف کرد.

همچنین همایی، دختر جلال‌الدین همایی از شروع دوستی‌شان با دوستی پدر و پدر و دوستی همسران‌شان و تولد و شادی‌های فرزندان‌شان و از دلتنگی‌اش سخن گفت.

رسانه سینمای خانگی- در گرامی‌داشت بیتا فرهی چه گذشت؟

آیین یادبود بی‌تا فرهی روز گذشته با حضور چهره های فرهنگی و سینمایی در خانه هنرمندان ایران برگزار شد.

به گزارش سینمای خانگی از مهر، مراسم یادبود زنده‌یاد بی‌تا فرهی، بازیگر سینما و تلویزیون سه‌شنبه ۱۲ دی ۱۴۰۲ با استقبال و حضور جمعی از چهره‌های فرهنگ، هنر و به‌ویژه سینما در سالن جلیل شهناز خانه هنرمندان ایران برگزار شد. اجرای این برنامه برعهده سام قریبیان بود.

قریبیان در ابتدای این مراسم گفت: خیر مقدم می‌گویم به تمامی اساتید، دوستان، خانواده و علاقه‌مندان بیتا فرهی عزیز که در این مراسم حاضر شده‌اند. فکر می‌کنم همگی بیتا فرهی را دوست داشتیم. او در قلبش برای تک‌تک ما یک آشیانه درست کرده بود و حال اوست که در قلب ما آشیانه دارد. ما خوش‌شانس هستیم که بیتا فرهی را می‌شناسیم. او با «هامون»، «بانو»، «کیمیا»، «خانه‌ای روی آب» حداقل ۴ شاه نقش به یاد ماندنی را در سینمای ایران اجرا و به کارنامه خود اضافه کرد.

کیانیان: بیتا فرهی، مرام، منش و روح زیبایی داشت!

رضا کیانیان در ادامه این مراسم گفت: خیلی متاسفم که نتوانستم روز تشییع خانم فرهی، به مراسم او بیایم. دلیل این اتفاق این بود که سرماخوردگی شدیدی داشتم. الان در این مراسم باز حالم بد شد. در زیبایی، شیرینی و ملاحت خانم فرهی هیچ شکی نبود؛ در واقع حال آدم با دیدن عکس‌های ایشان خوب می‌شد. مرام، منش و روح او نیز همین قدر زیبا بود.

وی افزود: من خیلی دیر وارد سینما شدم؛ وقتی سر فیلم «کیمیا» رفتم، بیتا و خسرو هر ۲ سوپراستار بزرگ این مملکت بودند. چون بعد از «هامون» بود. وقتی سر صحنه این فیلم رفتم، حتی آبدارچی آنجا هم من را نمی‌شناخت و به من چایی نداد و به بقیه چایی داد. بعد محمود کلاری گفت ایشان هم بازیگر است، به ایشان هم چایی بدهید. و بعد برای من چایی آوردند.

این بازیگر سینما در ادامه بیان کرد: من خسرو شکیبایی را می‌شناختم ولی بیتا را اصلا نمی‌شناختم. اما آن فیلم که تمام شد، من و بیتا فرهی به دوستانی صمیمی تبدیل شدیم. خیلی دوستش داشتم چون مرام خیلی خوبی داشت. بعدها که در فیلم «خانه‌ای روی آب» آقای فرمان‌آرا با یکدیگر هم‌بازی بودیم، نگاه‌های غضب‌آلودی در فیلم به من می‌کرد اما این نگاه‌ها اصلا در روحیه خودش نبود؛ اکثر اوقات می‌خندید. به خانواده ایشان و سینما و همه مردم تسلیت می‌گویم که چنین بانویی را از دست داده‌ایم.

احترام برومند: بیتا فرهی بازیگر کم‌کار و گزیده‌کاری بود

احترام برومند در ادامه این مراسم یادداشتی احساسی خواند و با یاد کردن از خاطرات خوش بیتا فرهی، بخشی از خاطراتش با این هنرمند را مرور کرد.

بخش‌هایی از یادداشت او به این شرح بود:

«این آخرین جمله‌ای است که بیتا برایم نوشت. بهترم اتی عزیزم؛ با چند علامت قلب و بوسه. ۲۶ آبان ماه بود. تهران نبودم. با دوستان که صحبت می‌کردم می‌گفتند بهتر است، لوله‌ها را در آوردن و من خوش‌دلانه روزشماری می‌کردم که به تهران برگردم و به آن آپارتمان زیبا، گرم و صمیمی بروم که با عکس‌های روی دیوار، گلدان‌های سبز و صدای موسیقی که همیشه در آنجا جاری بود، به خاطرم می‌آمد. کنار بیتای عزیزم که همیشه می‌شد با او از هر دری سخن گفت. اما ناگهان خبر بد از راه رسید.

وقتی با بیتا بودی، فکر می‌کردی که تو تنها دوستش هستی. اینقدر تو را دوست داشت و با کلمات زیبا و قلب مهربانش پذیرای تو بود، که اتکایِ به نفس پیدا می‌کردید. گاهی هم با خود می‌گفتی، نکند از تنهایی اوست که این‌قدر به من محبت می‌کند و دلش می‌خواهد که پیش او بروم. اما چنین چیزی نبود. من در دوره بیماری و بعد از دست دادنش بیشتر فهمیدم که در قلب مهربانش چقدر برای دوستان بی‌شمار از جوان تا میانه و من پا به سن گذاشته جا بود.

بعضی می‌گویند او بعد از توقیف فیلم «بانو» دلزده و سرخورده شد اما خیلی زود توانست روحیه خود را قوی کند. به طوری که همگی دیدیم در فاصله‌ای که «بانو» بخواهد اکران شود، یعنی ۷ سال بعد، بیتا فیلم خیلی خوب «کیمیا» را بازی کرد و بهترین جایزه جشنواره‌ای کشور ما را توانست بگیرد. بعد از اکران فیلم «بانو» نیز چندین نقش خوب در فیلم‌های مختلف بازی کرد.

کدام یک از ما در این ۴۰ سال گذشته، طعم تلخ توقیف و ممنوع‌الکاری را نچشیده‌ایم؟! البته به ما صدمه خورد اما از پا نیفتادیم و نگذاشتیم که افتادن و مرگ ما را برای ممنوع‌الکاری و توقیف ببینند.
روی هم رفته می‌توان بیتا فرهی را بازیگر کم‌کار و گزیده‌کار معرفی کرد اما دلیل آن این بود: عدم اشتیاق به خودنمایی و نداشتن عطش مال‌اندوزی.

او هیچ‌وقت خودنمایی نمی‌کرد؛ گوش می‌کرد، به من به تو و به همه. همه را عزیز خطاب می‌کرد و به کسانی که از خودش بزرگتر بودند احترام می‌گذاشت و متواضعانه و فروتنانه می‌گفت دستت را می‌بوسم. سال بدی بود؛ کیومرث پوراحمد، رضا حداد، داریوش مهرجویی، وحیده محمدی‌فر، آتیلا پسیانی، فریما فرجامی که آنها را از دست دادیم. آرزو می‌کنم که در این مدت ۳ ماه که از سال ۱۴۰۲ باقی مانده است را بدون فقدان عزیزی، بدون تنش و بدون تهدید و ارعاب بگذرانیم. ان‌شاءالله.»

در ادامه این مراسم، روزبه نعمت‌الهی به اجرای زنده از قطعه‌ای موسیقایی پرداخت که با تشویق حاضران همراه شد. نعمت‌الهی بعد از این اجرا، در صحبت‌هایی گفت: زنده‌یاد بیتا فرهی پر از انرژی و عشق بود. با حال عجیبی روی صحنه آمدم؛ چون نه صدایم و نه دلم یاری می‌کرد. امیدوارم در شان ایشان برنامه اجرا کرده باشم.

آتوما فرهی از بستگان بیتا فرهی نیز در بخش بعدی این مراسم یادداشتی از رابطه خود با بیتا فرهی را برای حاضران خواند.

شاه‌حسینی: کاش بیتا فرهی در زندگی تکنیک بلد بود تا جواب برخی را بدهد

در ادامه فیلمی کوتاه با عنوان «بودن یا نبودن» که در ستایش زنده‌یاد بیتا فرهی توسط شهرام شاه‌حسینی آماده شده بود، برای حاضران پخش شد. این فیلم حاوی صحبت‌های داریوش مهرجویی، بهمن فرمان‌آرا، رضا کیانیان، مسعود کیمیایی، رخشان‌ بنی‌اعتماد، سیروس الوند و … درباره بیتا فرهی بود.

شهرام شاه‌حسینی پس از نمایش فیلم در صحبت‌هایی گفت: همانطور که دیدید با کمی دقت می‌توان فهمید که چرا این فیلم ساخته شده است. سال ۲۰۰۶ که سال ساخت این فیلم است، آغاز دل‌شکستگی بیتا بود. با هم گپی زدیم و بعد نتیجه این شد که این فیلم را بسازم تا دوستان بیتا درباره او صحبت کنند. او بازیگری غریزی بود و با تکنیک بازی نمی‌کرد. در زندگی نیز تکنیک بلد نبود اما کاش تکنیک بلد بود تا می‌توانست جواب برخی را بدهد.

بیژن بیژنی (خواننده و خوش‌نویس) از دوستان و نزدیکان زنده‌یاد بیتا فرهی نیز در ادامه این مراسم با خواندن شعر «به کجا چنین شتابان» شفیعی کدکنی، گفت: بیتا فرهی این شعر را خیلی دوست داشت. سال‌ها پیش قطعه‌ای از این شعر را آماده کرده و خوانده‌ام. گویا امروز همزمان با چهلم درگذشت او، با تولدش نیز مصادف شده است. بنابراین این متن را تقدیم به او می‌کنم.

او در ادامه متنی را خواند که خاطره آشنایی اش با بیتا فرهی بود.

داریوش فرهنگ: بیتا فرهی قربانی این حرفه بود!

در بخش بعدی این مراسم داریوش فرهنگ در سخنانی گفت: سخن هرچه گویم، همه گفتند، بر باغ دانش همه رفتند، به نام خداوند جان و خرد. هنرمندان مایه از جان می‌گیرند ‌و خرد از خردورزی و بیتا فرهی؛ این بانوی خاص سینما هم خرد از خردورزی به ارث برده بود و هم در کارش مایه از جان. هرگز هر کاری را انجام نمی‌داد. امروز ۴۰ امین روز درگذشت اوست و ما اینجا جمع شده‌ایم که همدردی خودمان را با او اعلام کنیم.

فرهنگ در ادامه متنی را خواند که بخش‌هایی از این متن به این شرح است:

«یاد قطاری افتادم که اولین بار در تاریخ سینما، سال ۱۸۹۵ به ایستگاهی رسید، عده‌ای پیاده و عده‌ای سوار شدند و قطار به مثابه زندگی همچنان به راه خود ادامه داد تا ایستگاه بعدی. در ایستگاه بعدی نیز عده‌ای سوار و عده‌ای پیاده شدند. عده‌ای که پیاده شده‌اند، دیگر نمی‌توانستند سوار شوند، همه آنها یک بار فرصت زندگی داشتند؛ آثار و فیلم‌ها یا در ادبیات، هنر و سینما و شعر و موسیقی به جا گذاشتند و قطار همچنان تا ایستگاه بعدی پیش رفت. و باز عده‌ای سوار و عده‌ای پیاده شدند تا ایستگاه بعدی.

پرده کوپه واگن را که کنار می‌زدید، شاهد و ناظر جنگ‌ها، خون‌ریزی‌ها، ویرانی‌ها، آوارگی و نکبت پشت نکبت بودید. مردمان در گذشته برای رفع این فلاکت قربانی می‌دادند اما ما عده‌ای هم قربانی داده شده‌ایم و قطار همچنان پیش می‌رود تا به خاورمیانه می‌رسد. چقدر جنگ، خرابی و فلاکت. آیا این عدالت است؟! انگار خدا هم تاخیر دارد یا فراموش کرده. چقدر همکار در سه چهار سال اخیر از دست داده‌ایم! از ریز و درشت در تهران و شهرستان‌ها. چقدر همکاران از بیکاری دق کردند و مردند. چقدر همکاران استرس گرفتند و خانه نشین شدند. چقدر همکاران خدای ناکرده سرطان گرفتند و حتی پول بیمارستان را نداشتند و ندارند که بدهند. چقدر مهاجرت.

قطار همچنان به مثابه زندگی به راه خود ادامه می‌دهد. امروز چهلمین روزی است که از درگذشت بیتا فرهی می‌گذرد. قطار همچنان می‌رود تا ایستگاه بعدی و معلوم نیست که نوبت چه کسی است؟ نوبت ما باشد یا خیر. هر که آمد عمارتی نو ساخت، رفت و منزل به دیگری پرداخت.»

وی در ادامه صحبت‌هایش گفت: بیتا فرهی یا این بانوی خاص، قربانی این حرفه بود. من این شانس را داشتم تا در سریال «طلسم شدگان» با او همکاری کنم. او بسیار حرفه‌ای و منضبط بود. بانویی بود که به اندک تلنگری به هم می‌ریخت. پر از شور، احساس و معصومیت. پر از بی‌نیازی از نان و نام. یک حال و هوای عارف مسلکی داشت که در کارهایش نیز موج می‌زد.

در ادامه مراسم سام قریبیان از حاضران خواست که زنده‌یاد داریوش مهرجویی را تشویق کنند. سپس کلیپی از فیلم «هامون» پخش شد.

در ادامه سام قریبیان گفت: باتوجه به اینکه چهلم زنده یاد فرهی همزمان با شب تولد اوست، مهسای عزیز دختر ایشان کیکی را تدارک دیده‌اند تا آخرین تولد او را با هم جشن بگیریم.

مهسا قریشی دختر زنده‌یاد بیتا فرهی نیز در ادامه این برنامه به یاد بیتا فرهی، خسرو شکیبایی و داریوش مهرجویی شعری از شاملو را خواند.

وی در ادامه گفت: از خانه هنرمندان تشکر می‌کنم که در برگزاری این مراسم ما را همراهی کردند. همچنین از همه کسانی که در این مدت همراه بودند و کمک کردند تا این مراسم را به بهترین شکل ممکن برگزار کنیم، تشکر می‌کنم.

بهمن فرمان‌آرا، همایون ارشادی، سهیلا رضوی، یاسمن خلیلی‌فر از جمله چهره‌های حاضر در این برنامه بودند.

رسانه سینمای خانگی- اعتماد به بازیگر کمدی، جواب داد

کارگردان فیلم سینمایی «ضد» در گفت‌وگوی تفصیلی با خبرگزاری مهر تاکید کرد که به عنوان یک فیلم‌ساز همیشه دغدغه پرداختن به پرونده‌های سیاسی و همچنین سیاست در عرصه‌های مختلف را دارد.

به گزارش سینمای خانگی از مهر، تاریخ معاصر ایران به ویژه دهه اول انقلاب اسلامی و دوران دفاع مقدس از جمله مقاطعی هستند که مطالعه، پژوهش و پرداختن به آن‌ها همیشه مورد توجه فعالان عرصه‌های مختلف فرهنگی و هنری بوده و هست. در عرصه ادبیات، سینما، تئاتر و تلویزیون با نگاه به اتفاقات و رویدادهای این دوره‌ها آثار مختلفی تولید شده‌اند. در عرصه سینما و تلویزیون به ویژه طی ۲ دهه اخیر بار دیگر پرداختن به مقطع سیاسی و اجتماعی دهه اول انقلاب اسلامی مورد توجه فیلم‌سازان و تولیدکنندگان سریال‌های تلویزیونی قرار گرفته است و آثاری با موضوع اتفاقات و حوادث رخ داده در این مقطع زمانی، به‌ویژه شرایطی که گروهک منافقین رقم زدند، ساخته، اکران و پخش شده‌اند.

یکی از جدیدترین آثاری که در عرصه سینما با موضوع حوادث دهه ۶۰ که توسط گروه منافقین رقم خورد ساخته و در حال اکران بر پرده سینماهای کشور است، فیلم «ضد» به کارگردانی امیرعباس ربیعی و محصول سازمان سینمایی سوره است.

فیلم «ضد» به نویسندگی حسین تراب‌نژاد و تهیه‌کنندگی محمدرضا شفیعی است که در سال ۱۴۰۰ تولید و بعد از ۲ سال در پاییز سال جاری به اکران رسید. «ضد» در چهلمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و توانست سیمرغ بلورین بهترین نقش مکمل مرد را توسط نادر سلیمانی و سیمرغ بلورین بهترین طراحی صحنه را توسط محمدرضا شجاعی از آن خود کند.

«ضد» برای پرداختن به حوادث سیاسی و همچنین گروهک منافقین، ماجرایی عاشقانه را به موازات ماجرای سیاسی مدنظر خود، قرار داده و دنبال می‌کند. این فیلم با انتخاب شخصیت‌هایی خیالی به وقایع مستندی نظیر بمبگذاری در حزب جمهوری اسلامی می‌پردازد.

ربیعی فیلم سینمایی «ضد» را به عنوان دومین تجربه کارگردانی فیلم بلند سینمایی در کارنامه کاری خود به ثبت رساند؛ کارگردانی که فیلم اول او با عنوان «لباس شخصی» در سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد ولی تاکنون موفق به کسب مجوز اکران نشده است.

به بهانه اکران «ضد» در سینماهای کشور، نشستی با حضور امیرعباس ربیعی و همچنین مهدی نصرتی و نادر سلیمانی از بازیگران این اثر سینمایی در خبرگزاری مهر برگزار و طی آن به موضوعات مختلف پیرامون این اثر پرداخته شد.

در این نشست و گفت‌وگوی تفصیلی ربیعی از دغدغه خود برای پرداختن به موضوعات سیاسی به ویژه حوادث سیاسی دهه اول انقلاب اسلامی سخن گفت و نصرتی و سلیمانی نیز درباره دغدغه‌های خود برای حضور در این اثر سینمایی صحبت کردند.

در ذیل بخش اول این گفت‌وگو آمده است:

*بعد از ساخته شدن چند فیلم سینمایی و سریال تلویزیونی درباره سازمان منافقین و گروهک رجوی، چه چیزی شما را به سمت ساخت فیلمی درباره این سازمان و گروه‌های منافق ترغیب کرد؟ آیا این نشأت گرفته از دغدغه شخصی بود که به این برهه از تاریخ معاصر سیاسی ایران بپردازید یا انگیزه دیگری باعث ساخت فیلمی با این مضمون شد؟

امیرعباس ربیعی: به دلیل زیست، پژوهش‌ها، افکار و دغدغه‌هایم بیشتر سینمای سیاسی و تاریخ معاصر را پیگیری می‌کنم و به این ژانر علاقه دارم. فیلم‌های کوتاهی هم که پیش از «لباس شخصی» و «ضد» ساختم، موضوع سیاسی داشتند؛ سال ۹۱ یا ۹۲ اثری کوتاه ساختم که درباره اشغال عراق توسط آمریکا است، سال ۹۳ فیلم «ولد» را با موضوع جنگ غزه در سال ۲۰۱۴ ساختم، بعد به بحث مدافعان حرم و جنگ سوریه پرداختم و فیلم «ماه در خانه» را تولید کردم. در سال ۹۶ نیز فیلمی با موضوع اتفاقات سال ۱۳۸۸ ساختم. در کل می‌توانم بگویم که تاکنون فیلم غیرسیاسی نساخته‌ام. ناگفته نماند که سال ۹۴ اولین فیلم سینمایی‌ام را به طور جدی با حوزه هنری شروع کردم که متأسفانه در پیش‌تولید متوقف شد و هیچ‌وقت ساخته نشد؛ موضوع فیلم درباره اتفاقی در استان سیستان و بلوچستان و بحث تکفیری‌ها و ترورهایی که در آن استان انجام می‌شود و همچنین دعوای بین شیعه و سنی، بود. سال ۹۶ شروع به مطالعه پرونده حزب توده کردم تا بتوانم فیلمی با این موضوع بسازم.

بنابراین پرداختن به پرونده‌های سیاسی و رفتن به سراغ «لباس شخصی» و «ضد» دغدغه شخصی‌ام بود. اگر یک روز بخواهم فیلمی با موضوع اجتماعی یا اقتصادی کار کنم، بی‌ربط به سیاست نمی‌توانم بسازم زیرا من سیاست را به شدت در تمام شئون زندگی تأثیرگذار می‌بینماین مطالعه با انگیزه کاملاً شخصی و با کمک دوستی که در مرکز اسناد انقلاب اسلامی کار می‌کرد، انجام شد. در آن‌جا پرونده‌های متعددی را نظیر «هوشنگ اسدی»، «رحمان هاتفی»، «محمدعلی عمویی»، «احسان طبری» و بازجویی‌هایی که از «نورالدین کیانوری» شده بود، خواندم. همان‌جا نوشتن طرح فیلم سینمایی «لباس شخصی» را شروع کردم. بعداً مشغول نوشتن سیناپس فیلمنامه «لباس شخصی» بودم که با «ماجرای نیمروز» محمدحسین مهدویان مواجه شدم. هنوز به این شکل فیلمی درباره پرونده‌های واقعی ساخته نشده بود؛ پیش از آن فیلم «امکان مینا» قصه‌ای با اتمسفر دهه ۶۰ داشت اما پرونده‌های واقعی سیاسی را پیگیری نکرده بود، یا فیلم «سیانور» که نسبت به «امکان مینا» بیشتر به پرونده واقعی سیاسی گرایش داشت و بحث «تقی شهرام» را مطرح کرده بود.

بنابراین پرداختن به پرونده‌های سیاسی و رفتن به سراغ «لباس شخصی» و «ضد» دغدغه شخصی‌ام بود. اگر یک روز بخواهم فیلمی با موضوع اجتماعی یا اقتصادی کار کنم، بی‌ربط به سیاست نمی‌توانم بسازم زیرا من سیاست را به شدت در تمام شئون زندگی تأثیرگذار می‌بینم. من با تفکر زندگی جدای از سیاست یا متکی شدن به یک زندگی فردی که به دنبال رفاه فردی فارغ از رفاه و نفع اجتماعی است، مخالف هستم و اصلاً این زیست را قبول ندارم. در حقیقت معتقد هستم انسان، اجتماعی خلق شده است و نسبت به جامعه مسؤولیت دارد. به مذهب جدای از سیاست و فعالیت‌های فردی جدای از سیاست قائل نیستم. سیاست نقش به‌سزایی در جامعه دارد. ۹۰ درصد اختلافاتی را که در حوزه‌های مختلف کشور وجود دارد؛ ناشی از سیاست می‌دانم چه سیاست داخلی و چه سیاست بین‌المللی. سیاست نقش پررنگی بر خروجی فرد فرد جامعه دارد. وقتی این عقیده من است، طبیعی است حتی اگر یک مساله اجتماعی را پیگیری کنم، رگه‌های سیاسی آن را هم دنبال می‌کنم.

*حضور بازیگر در یک فیلم سیاسی به ویژه وقتی مربوط به تاریخ معاصر سیاسی باشد، چالش‌هایی را برای بازیگر به همراه دارد. آقای سلیمانی، شما با دغدغه شخصی حضور و بازی در فیلم «ضد» را پذیرفتید اما با چه چالش‌هایی مواجه بودید؟

نادر سلیمانی: من سیاست را این‌گونه می‌بینم؛ شما دست‌تان به لیوان آب می‌رسد ولی به دوست‌تان می‌گوئید آب را به شما بدهد تا بخورید. سیاست به همین سادگی است. سیاست مثل مژه می‌ماند و خیلی به شما نزدیک است. کسانی که با این ترفند جلو رفتند، همیشه پیروز بودند. برخی مواقع آدم‌هایی هستند که آگاهی بالاتری نسبت به سیاست دارند و فریب شما را نمی‌خورند و وقتی به آن‌ها می‌گوئید لطفاً آب را به دست‌تان بدهند به شما می‌گویند که دست خودتان به آب می‌رسد پس خودتان آن را بردارید.

در جامعه‌ای که ما در آن زندگی می‌کنیم متأسفانه این سیاست خیلی زیاد است. مشت نشانه خروار است؛ در سفره‌ای که همه خانواده گرد آن نشسته‌اند بزرگ‌تر جمع می‌گوید «این برنج را بکش یا آب را بده بخورم»، همه این چیزها در آن سفره هست و بزرگ‌تر خانواده در رأس سفره حضور دارد و دستش به همه این‌ها می‌رسد ولی دیگران را وادار می‌کند کسی که از او کوچک‌تر است آن کار را انجام دهد.

یکی از دلایلی که حضور و بازی در فیلم «ضد» را پذیرفتم که اولین کارم با آقای ربیعی است، این بود که این سیاست را در بزرگان منافقین دیده بودم. بزرگان منافقین ته صف می‌ایستادند و پیروان‌شان به جای آن‌ها چاقو می‌خوردند؛ این اتفاق را به عینه در جنوب دیده بودم.

اولین فیلم در اصل جدی برای یک بازیگر طنز. هر بازیگری دوست دارد این تجربه را داشته باشد ولی تخریب عجیبی در من ایجاد شده بود که این پیشنهاد را قبول نکنموقتی آقای شفیعی فیلم‌نامه را برای من فرستاد و آن را خواندم، دیدم شخصیت «ناصر» عجب آدم سیاست‌بازی است. یکی از بخش‌های مهمی که باعث شد در فیلم «ضد» بازی کنم، نوشته خوب حسین تراب‌نژاد و دوم اعتماد عجیبی بود که آقای ربیعی به من داشت؛ اولین فیلم در اصل جدی برای یک بازیگر طنز. هر بازیگری دوست دارد این تجربه را داشته باشد ولی تخریب عجیبی در من ایجاد شده بود که این پیشنهاد را قبول نکنم. دوستان زیادی به من گفتند که این کار را انجام ندهم زیرا به واسطه کارهای طنز شناخته شده هستم. این‌جا سیاست من به دادم رسید. دوستی به من گفت برو و در نهایت اگر کارت خوب نشد یک عذرخواهی می‌کنی و می‌گویی اشتباه کردم. من در شب اختتامیه جشنواره فیلم فجر گفتم که از این پس کار من خیلی سخت شده است.

محبتی که آقای ربیعی به من داشت این بود که به من اجازه داد، بازی کنم. سوال اول من از آقای ربیعی این بود که چرا من را انتخاب کرده است؟ از زنده‌یاد داریوش مهرجویی نیز وقتی من را برای فیلم «علی سنتوری» انتخاب کرد، همین پرسش را پرسیدم. آقای ربیعی به من ایمان داشت. هیچ‌وقت جلوی کار من را نگرفت؛ برخی کارگردان‌ها آن‌قدر ضدحال می‌زنند که آدم رغبت نمی‌کند نگاه‌شان کند.

من نسبت به مجاهدین مشکل دارم، این عقیده شخصی من است. برای این‌که سیاست‌شان حتی خلاف دیدگاه مردم بود و حتی خودشان، خودشان را فریب می‌دادند. دیدگاه درستی نیز نداشتند و افراد خود را مسلح می‌کردند تا به هم‌شهری و هم‌نوع خود شلیک کنند. در گروهک‌ها فضا به گونه‌ای بوده که همه نسبت به هم بدبین بودند، این یعنی سیاست تلخ. در حالی که بچه‌های انقلابی عاشقانه زندگی می‌کردند. من همیشه می‌گویم ای کاش همه مثل اول انقلاب بودیم؛ نان کم بود اما همه به هم نان تعارف می‌کردیم، آب کم بود ولی همه با هم تقسیم می‌کردیم. اما الان این‌گونه نیست و همه می‌خواهند برای خود اندوخته کنند.

*آقای نصرتی، برای شما انتخاب و حضور در نقش یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق و فیلمی سیاسی چه چالش‌هایی را به همراه داشت؟

مهدی نصرتی: آن‌گونه که سیاسی بودن فیلم دغدغه امیرعباس ربیعی است، من دغدغه و اولویت سیاسی برای انتخاب نقش ندارم. شاید به دلیل این‌که تنوع نقش در فضاهای دیگر برای من بیشتر است و چالش بیشتری برای من ایجاد می‌کند، حتی کم‌اهمیت‌ترین ژانر برای من ژانر سیاسی است چون وقتی فیلمی در ژانر سیاسی در تمام دنیا ساخته می‌شود، شخصیت فیلم فراتر از قهرمان و به نوعی ویژگی ابرقهرمانی دارد. در کلیت، ابرقهرمان‌ها شبیه هم هستند و این ویژگی باعث می‌شود به صورت ناخودآگاه بازیگر به دلیل تکرار نقش‌های شبیه به هم، در یک کلیشه قرار بگیرد. بنابراین نمی‌توانم بگویم از بازی در نقش‌های سیاسی فراری هستم اما برای من کم‌اهمیت هستند.

آن‌گونه که سیاسی بودن فیلم دغدغه امیرعباس ربیعی است، من دغدغه و اولویت سیاسی برای انتخاب نقش ندارم. شاید به دلیل این‌که تنوع نقش در فضاهای دیگر برای من بیشتر است و چالش بیشتری برای من ایجاد می‌کندامیرعباس ربیعی هر چقدر هم که اعتقادهای سیاسی داشته باشد، در نهایت هنر برایش ارجحیت دارد. در خروجی کار، ربیعی انصاف به خرج داده و باعث شده است نقش‌ها در فیلم «لباس شخصی» و فیلم «ضد» تک‌بعدی نباشند. در این آثار نقش‌های خوب قصه هم نقاط ضعف دارند و این عین زندگی است. از این جهت برای منِ بازیگر تنوع دارد و این ترس برایم وجود ندارد که در کارهای ربیعی گرفتار کلیشه شوم زیرا نقش‌ها شبیه ابرقهرمان‌ها نیستند.

نادر سلیمانی: می‌خواهم یک سوالی را از آقای نصرتی بپرسم. مدل نقش شما در «لباس شخصی» هم مدل نقش‌تان در «ضد» بود؟

نصرتی: در «لباس شخصی» هم نقش اول را ایفا می‌کردم ولی آن‌جا کاراکترم قهرمان قصه بود.

سلیمانی: پس نقش متفاوتی بوده است؟

نصرتی: یک خلق و خوهایی داشت که پسندیده نبود ولی در نهایت آدم دل‌پاک و تمیزی بود.

سلیمانی: در فیلم «ضد» نیز نقش شما، کاراکتر منطقی‌تری نسبت به کاراکتر من یعنی «ناصر» است.

ربیعی: در «لباس شخصی» کاراکتر نقش اول کمی سرکش‌تر است.

نصرتی: شما بسته به اعتقادات کاراکتر «ناصر» کاملاً منطقی عمل می‌کنید.

سلیمانی: مساله عشق در فیلم «ضد» مطرح است، کاراکتر اصلی سال‌ها از عشق خود دور بوده و با یک زخم، دوباره این عشق شکل می‌گیرد. کاراکتر «ناصر» در فیلم «ضد» عاشق سازمان منافقین است و گروهک خود را دوست دارد ولی تفکر و عقیده کاراکتر به او اجازه نمی‌دهد و عشقش را زیر پای خود له می‌کند. کاراکتر نقش اول «ضد» در لحظه آخر دست به کار عجیبی می‌زند. در واقع کاراکترهای ما در فیلم به یک نوع شبیه هم هستند. آقای ربیعی نظر شما هم درباره این ۲ کاراکتر همین بوده است؟

امیرعباس ربیعی: البته بعد از فیلم «ضد» تصمیم گرفتم که دیگر فیلمی را که فیلم‌نامه‌اش برای خودم نیست، نسازم زیرا معتقدم نمی‌شود یک خانواده ۲ پدر داشته باشد. اما درباره شخصیت‌پردازی «ضد» می‌توانم این ادعا را داشته باشم که بین دوراهی عشق و سیاست ماندن شخصیت «سعید» در این فیلم کاملاً شکل‌گرفته و تردیدش به خوبی درآمده است.

خواهش می‌کنم تهیه‌کنندگان و سرمایه‌گذاران دولتی و خصوصی بدانند که هنرمند ربات نیست که کنترلش دست فرد دیگری باشد. مدیری که پشت یک میز نشسته است و قدرت تصمیم گیری دارد باید بداند این میز، به معنای این نیست که او از همه هنرمندتر است و از همه بیشتر می‌فهمد که بگوید من ریل‌گذاری می‌کنم و هنرمندان روی این ریل حرکت کنند. این غلط است و در فرهنگ انقلاب اسلامی و فرهنگ دفاع مقدس تعریف مدیریت این نیست، این تعریف در نظام سرمایه‌داری وجود دارد. «مدیر» در تعریف جمهوری اسلامی یعنی «خادم»، جایگاه نیست. ارزش مدیر به خدمتی است که می‌کند. فرمانده‌هان دفاع مقدس راه را برای رزمندگان هموار می‌کردند تا رزمندگان بتوانند به جلو حرکت کنند، هدایت صرفاً برای نظم بود. بعد از دفاع مقدس جایگاه عوض شد و مدیران تصور کردند که شایستگان مردم هستند. در فرهنگ این امر شدنی نیست و دور باطل است. کار فیلم‌ساز در مواجهه با مدیران بخش دولتی و خصوصی و حتی تهیه‌کننده‌ها خیلی سخت است. من معتقدم همان‌گونه که من به عنوان کارگردان نباید در کار تهیه و تولید دخالت کنم، تهیه‌کننده هم نباید در کار هنری فیلم دخالت کند بلکه باید اعتماد کند. البته در فیلم «ضد» تعامل خوبی از سوی آقای شفیعی به عنوان تهیه‌کننده و آقای تراب‌نژاد به عنوان فیلم‌نامه‌نویس با بنده وجود داشت و از این بابت از آن‌ها تشکر می‌کنم.

تهیه‌کنندگان و سرمایه‌گذاران دولتی و خصوصی بدانند که هنرمند روبات نیست که کنترلش دست فرد دیگری باشد. مدیری که پشت یک میز نشسته است و قدرت تصمیم گیری دارد باید بداند این میز، به معنای این نیست که او از همه هنرمندتر است و از همه بیشتر می‌فهمد که بگوید من ریل‌گذاری می‌کنم و هنرمندان روی این ریل حرکت کنندمن به همان اندازه که روی دغدغه‌هایم پافشاری می‌کنم، روی سینما و هنر هم تاکید دارم. منظورم این است که سینما را بلندگویی برای حرف‌زدن نمی‌دانم. من فیلم می‌سازم چون قصه‌گویی را دوست دارم. به سینما نیامده ام صرفاً فیلم بسازم و یک‌سری حرف‌ها را بزنم، فیلم می‌سازم تا قصه بگویم، مخاطب را سرگرم کنم و حرفم را هم بزنم. برای من مهم است حرفی که می‌زنم شعار نباشد و در جهان درام بنشیند. به همان اندازه برایم مهم است فیلمی بسازم که آئینه درونم باشد و برای خوشایند این و آن نباشد. وقتی می خوام فیلمی بسازم که اقتباسی از واقعیت است، خودم را نسبت به تاریخ و آن واقعیت مسؤول می‌دانم و هر آن‌چیزی را که می‌فهمم، در قالب روایت واقعیت و رئالیسم موجود بیان می‌کنم. البته این واقعیت و رئالیسم موجود در چیستی ماجرا است، چگونگی و جزئیات ماجرا را متناسب با ظرفیت درام تغییر می‌دهم.

در فیلم «ضد» با سازمان مجاهدینی طرف هستم که ۳ طیف آدم دارد؛ طیف اول که همان شخصیت اول فیلم یعنی «سعید» است، شهوت جاه‌طلبی و قدرت او را تبدیل به یک آدم مریض می‌کند که تمام ارزش‌ها را زیر پا می‌گذارد و حتی رفتارهایی برای تثبیت جایگاه و یا ارتقای جایگاه خود انجام می‌دهد که به ضرر سازمان است. «سعید» در فیلم «ضد» حاضر نیست دکتر بهشتی را ترور کند و استدلال می‌آورد که به ضرر سازمان است، بخش اعظم این استدلال به این دلیل است که اگر ترور کند مرگ «سعید» را به همراه خواهد داشت کمااینکه وقتی محمدرضا کلاهی ترور را انجام داد، کارش در سازمان تمام شد.

طیف دیگر افرادی هستند که تابع محض مرکزیت سازمان یا مسعود رجوی هستند؛ افرادی که عواطف و احساسات خود را ذبح می‌کنند و بت‌شان سازمان است که نماینده‌شان در فیلم «ضد»، کاراکتر «ناصر» است. این انسان‌ها دستور مرکزیت برای‌شان وحی منزلی بود که آن را مقدس می‌دانستند. مثال این امر «ابریشم‌چی» است.

طیف دیگر آدم‌هایی هستند که با یک نگاه انسانی جذب سازمان شده بودند. یعنی هنوز فطرت انسانی در آن‌ها باقی مانده و تشکیلات هنوز بر عواطف و اعتقادات انسانی آن‌ها غالب نشده است؛ نمونه این طیف در فیلم «ضد»، کاراکتر «منیژه» است. این افراد از سازمان دل می‌کنند و یا شجاعت دارند که مخالفت خود را ابراز می‌کنند ولی برخی هم چون شجاعت این ابراز را نداشتند، سال‌ها در سازمان باقی ماندند. من این طیف را قربانی می‌دانم.

من سعی کردم با این کاراکترها و با زبان سینما در فیلم «ضد» به این نگاه و طیف‌ها بپردازم تا مخاطب در زیرمتن و ناخودآگاه خود این‌ها را بفهمد. برای من مهم است در سینما تمام نگاه‌های مدنظر تبدیل به درام و قصه جذاب بشود که مخاطب به صورت ناخودآگاه آن‌ها را بفهمد. سینما یعنی فیلم «فهرست شیندلر» که منِ ضدصهیونیست هم دلم برای کاراکترهایش می‌سوزد. وقتی این‌گونه فیلم بسازم، سینما تبدیل به زبان مشترک همه آدم‌ها می‌شود. آرزوی من این است که مخالف‌ترین آدم به ایدئولوژی من ناسزا بگوید ولی به احترام سینمایم کلاه از سر بردارد.

نصرتی: جالب است بدانید که درباره فیلم «لباس شخصی» هم خیلی کم نقد داشتیم و حتی اگر کسی ایرادهایی به فیلم می‌گرفت در انتهای مطلب خود می‌گفت که اگر دوست دارید به سینما بروید و ۲ ساعت جذاب را سپری کنید و به تماشای فیلم «لباس شخصی» بنشینید.

*با توجه به علاقه خودتان به فیلم «فهرست شیندلر» اشاره کردید، فکر می‌کنید در فیلم «ضد» چه‌قدر توانسته‌اید در جلب رضایت مخاطبان طیف‌های مختلف موفق باشید؟ زیرا به سینمایی اشاره کردید که به لحاظ شخصیت‌پردازی بسیار قدرتمند است. فکر می‌کنید «ضد» در شخصیت‌پردازی چقدر موفق بوده است؟ یعنی من به عنوان یک مخاطب، چه‌قدر شخصیت «سعید»، تردیدها و عشق او را می‌پذیرم؟ بازیگران چه‌قدر از تیپ دور و به شخصیت نزدیک شده‌اند؟

ربیعی: اول بگویم که فیلم «فهرست شیندلر» قله است و من در دامنه در حال تلاش هستم. از سوی دیگر فیلم‌نامه «ضد» متعلق به من نیست و به عنوان کارگردان فیلم‌نامه آماده‌ای را کار کردم اگرچه فیلم‌نامه بازنویسی شد و در این روند تغییر کرد. به گونه‌ای که فضای عاشقانه فیلم‌نامه اولیه پررنگ بود و در نسخه بازنویسی، غلبه بر فضای سیاسی بود.

رسانه سینمای خانگی- داوری جشنواره نماز و نیایش به چه کسانی رسید؟

اعضای هیات انتخاب و اسامی فیلم‌نامه‌های راه‌یافته به نهمین جشنواره ملی «نماز و نیایش به‌روایت دوربین» اعلام شد.

به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابط‌عمومی انجمن سینمای جوانان ایران هیات انتخاب بخش فیلم‌نامه نهمین جشنواره ملی نماز و نیایش به‌روایت دوربین متشکل از محمدصادق روشن محمد علیزاده‌فرد و محمد منصوبی فیلم‌نامه‌های راه‌یافته به این دوره از جشنواره را به شرح زیر معرفی کردند:

«جایزه»، مهدی بوستانی شهربابکی، تهران

«خسته دل»، محمد مطیعی، قزوین

«شفیره»، رستم نظری، تبریز

«بچه خوان»، اسماعیل عظیمی، قم

«چهلمین امضاء»، مسعود مشعوف، قم

«خیمه»، هادی عزیزی، تهران

«پایان یک انتظار»، افسانه پورفردی، اردبیل

«سایه»، حسن صابری، قم

«نفیسه»، عباس روزبهانی، تهران

«روز فرشته»، سیدحمید طاهری رهقی، قم

«آلفای خرس کوچک» (اقتباسی)، مهراب اکبری شهپر، قم

«حیات» (اقتباسی)، زینب بخشایش، قم

«نمازخانه کوچک من» (اقتباسی)، احسان مرادی، ساوه

نهمین جشنواره ملی «نماز و نیایش به‌روایت دوربین» ۱۳ تا ۱۵ دی‌ ۱۴۰۲ در شهر قم برگزار می‌شود.

رسانه سینمای خانگی- «بچه زرنگ» چطور متولد شد؟

تهیه کننده و کارگردان انیمیشن «بچه زرنگ» درباره فرایند شکل گیری ایده و طرح انیمیشن ها در گروه هنر پویا به ویژه این انیمیشن سینمایی سخن گفتند.

‎به گزارش سینمای خانگی از مهر، انیمیشن سینمایی «بچه زرنگ» یکی از فیلم‌هایی است که این روزها در حال اکران است و به تازگی توانسته رکورد فروش ۵۰ میلیارد تومان را از آن خود کند. این انیمیشن که در چند وقت اخیر با اقبال خوبی از طرف کودکان و خانواده‌هایشان همراه شد به صورت محتوایی و ساختاری چند پله جلوتر از آثار قبلی گروه هنر پویا به عنوان سازندگان این انیمیشن بوده است.

‎حامد جعفری تهیه کننده فیلم «بچه زرنگ» به همراه بهنود نکویی یکی از کارگردان‌های این انیمیشن سینمایی با حضور در نشستی درباره این انیمیشن که این روزها در سینماهای کشور در حال اکران است گفت‌وگو کردند.

‎جعفری در این گفت‌وگو به فرایند شکل گیری ایده و طرح تا نگارش فیلمنامه و تولید یک اثر اشاره و بیان کرد: فرایند شکل گیری ایده در هنر پویا در قالب یک فرایند شورایی پیش می‌رود و بعد از آن یک کارگاه نگارش شکل می‌گیرد و در رفت و برگشت‌های مکرر با شورای ایده و طرح اثر اولیه متولد می‌شود.

‎وی اضافه کرد: در انیمیشن اینگونه نیست که فردی بیاید و طبق سلیقه یک نفر همه امور پیش برود، بلکه این فرایند یک فرایند جمعی است که گام به گام پیش می‌رود و بعد چکش کاری و بازنویسی می‌شود تا بعد از دیالوگ نویسی به فیلمنامه تبدیل شود و «بچه زرنگ» هم به همین شکل پیش رفته است.

‎بهنود نکویی کارگردان «بچه‌زرنگ» درباره اینکه چرا هنوز هم آثار ایرانی با انیمیشن‌های دنیا در زمینه فیلمنامه اختلاف سطح دارند، گفت: فضای انیمیشن‌های ما الان نسبت به گذشته بسیار پیشرفت کرده است. یعنی همانطور که در اکران فیلم وضعیت رفته رفته مناسب شده است در تولید و فیلمنامه هم همین گونه است و به ویژه در مدل استودیویی مثل هنرپویا کار به صورت برنامه ریزی شده پیش می‌رود و قطعاً فاصله‌ها رفته رفته کمتر خواهد شد.

«بچه‌زرنگ» محصول تیمی ۲۵۰ نفره از هنرمندان است که در تیم کارگردانی بهنود نکویی، هادی محمدیان و محمدجواد جنتی و در تیم نویسندگان علی رمضان حضور داشته اند.

همچنین هومن حاجی عبداللهی صداپیشه شخصیت «ببری» کاراکتر مکمل فیلم را بر عهده دارد و سعید شیخ زاده مدیر دوبلاژ فیلم است. جواد پزشکیان، هدایت هاشمی، میرطاهر مظلومی، ژرژ پطروسی، مینا قیاسپور، مریم رادپور، تورج نصر، اردشیر منظم، مهسا عرفانی، ابراهیم شفیعی، نازنین یاری، علیرضا دیباج، متانت اسماعیلی و پویا فهیمی صداپیشگی شخصیت‌های این انیمیشن را بر عهده دارند.

فرایند تدوین انیمیشن سینمایی «بچه‌زرنگ» توسط حسن ایوبی، آهنگسازی توسط امیر توسلی، اصلاح رنگ توسط سامان مجد وفایی و طراحی و ترکیب صدا توسط حسین ابوالصدق انجام شده است.

«بچه زرنگ» محصول مشترک گروه هنر پویا و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.

‎مشروح این نشست به زودی منتشر خواهد شد.

رسانه سینمای خانگی- اکران دانشگاهی ضد آغاز شد

همزمان با اکران سراسری فیلم سینمایی «ضد» در سینماهای کشور، اکران سیار این فیلم سینمایی در دانشگاه‌های سراسر کشور آغاز شد.

به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابط عمومی پروژه، فیلم سینمایی «ضد»، محصول سازمان سینمایی سوره، به کارگردانی امیرعباس ربیعی و تهیه‌کنندگی محمدرضا شفیعی از ۱۵ آذرماه روی پرده سینماهای سراسر کشور رفته است.

تاکنون اکران این فیلم سینمایی که برنده ۲ سیمرغ بلورین بهترین نقش مکمل مرد و بهترین طراحی صحنه جشنواره فجر ۴۰ است، در دانشگاه‌های تهران، امیرکبیر، علوم تحقیقات، علامه طباطبایی و خوارزمی انجام شده و به زودی در دانشگاه‌های امام صادق (ع)، صنعتی شریف و… اکران‌هایی با حضور دانشجویان و فعالان دانشجویی برگزار می‌شود.

«ضد» به نویسندگی حسین تراب‌نژاد، روایتی از خلوص عشق تا جنون سیاست در دل یک واقعه تاریخی است و در خلاصه داستان آن آمده: هر کسی می‌تواند «ضد» باشد. این «ضد» می‌تواند حذف یک نفر یا یک ملت باشد…

مهدی نصرتی، لیلا زارع، لیندا کیانی، نادر سلیمانی، مجید پتکی، روزبه رئوفی، عماد درویشی، مهشید جوادی، شیرین آقاکاشی و امین خانی بازیگران اصلی این فیلم هستند.

مسئولان دانشگاهی برای هماهنگی اکران سیار این فیلم که در موسسه فرهنگی هنری وصف صبا تولید شده است، می‌توانند با شماره ۰۹۳۰۴۱۰۳۰۰۸ تماس بگیرند یا از طریق درگاه اینترنتی https://esayar.ir اقدام کنند.

رسانه سینمای خانگی- آیا «ضد» ایدئولوژیک است؟

کارگردان فیلم «ضد» تاکید کرد: هدفش از فیلمسازی بیان حرف‌های ایدئولوژیک نیست.

به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، فیلم «ضد» به کارگردانی امیرعباس ربیعی که دو سال قبل در چهلمین جشنواره فیلم فجر رونمایی شد، این روزها در سینماهای کشور در حال اکران است؛ فیلمی سیاسی که هرچند علاقه‌مندان مخصوص به خودش را دارد اما سازنده‌اش تاکید دارد اگر تماشاگران، بدون حب و بغض به تماشای فیلم بنشینند با یک اثر جذاب و سرگرم‌کننده روبرو می‌شوند.

ربیعی که دومین فیلم سینمایی خود را راهی اکران کرده، خود را فردی مذهبی و معتقد به نظام معرفی می‌کند اما می‌گوید سینما را به عنوان یک زبان مشترک برای همه با سلایق گوناگون می‌بیند؛ چه آن‌ها که موافق نظرات او هستند و چه کسانی که با تفکراتش مخالفند. او چنان به سینما به مثابه سینما نگاه می‌کند که خود را جدا از فیلمسازی با سمت و سوی جناحی خاص می‌داند و آرزو می‌کند بتواند اثری در حد و اندازه «فهرست شیندلر » به عنوان اثری مشخصه‌های خاص سینما بسازد.

به گفته وی و نیز همکارانش این سلوک او در کارش هم اجرا می‌شود چرا که نه تنها مخالف انحصار است بلکه به عنوان یک هنرمند وظیفه خود می‌داند به اعتلای سینما کمک کند.

ربیعی همزمان با اکران فیلم «ضد» به همراه یکی از بازیگران (مهدی نصرتی) و مدیر فیلمبرداری فیلمش (هاشم مرادی) مهمان خبرگزاری ایسنا شدند تا درباره فیلمی که دو سال در نوبت اکران بود و نیز اولین فیلمش «لباس شخصی» که هنوز مجوز اکران نگرفته صحبت کند.

در این نشست مهدی نصرتی بازیگر جوانی که پیش‌تر هم برای ربیعی بازی کرده بود، از تلاش خود برای کلیشه نشدن در فیلم‌های سیاسی سخن گفت. او پیش از بازیگری، تجربه عکاسی و روزنامه‌نگاری هم داشته و هنگام حضورش در ایسنا توضیح داد که در مقطعی به عنوان عکاس حق‌التصویر با این خبرگزاری همکاری داشته است.

مشروح این نشست دو ساعته را که با پرسش از ربیعی و شرایط اکران فیلم آغاز شد، در ادامه می‌خوانید: 

ایسنا: آقای ربیعی شما در حالی سراغ سوژه فیلم «ضد» رفتید که پیش‌تر فیلم‌هایی همچون «ماجرای نیمروز» با فضایی مشابه ساخته شده بودند. این برای شما ریسک نبود که شاید تماشاگر نسبت به فیلم واکنش مثبتی نشان ندهد؟

ربیعی: سلیقه من برای ساخت فیلم به طور کلی تاریخ معاصر است و سوژه‌هایی که غالبا با آن‌ها درگیر می‌شوم در همین فضا هستند. موضوع هر دو فیلم «لباس شخصی» و «ضد» هم به زیست شخصی، مطالعات و علایقم برمی‌گردد. البته وقتی طرح «لباس شخصی» را شروع کردم، «ماجرای نیمروز» هنوز ساخته نشده بود؛ درواقع من در سال ۱۳۹۶ خواندن پرونده حزب توده را شروع کردم و در میانه‌های پروژه و نوشتن سیناپس بودم که در جشنواره فجر آن سال فیلم «ماجرای نیمروز» به نمایش درآمد و کاملاً از آن بی‌اطلاع بودم. با این حال بر اساس برنامه خودم  «لباس شخصی» را جلو بردم که در سال ۱۳۹۸ در جشنواره فجر نمایش داده شد ولی تا به امروز توقیف مانده است. بعد هم سراغ فیلم «ضد» رفتم که ابتدا نام دیگری داشت و از وقتی که من وارد کار شدم، حدود ۵۰ تا ۶۰ درصد فیلمنامه تغییر کرد.

ایسنا: با توجه به اینکه فیلمنامه‌نویس این پروژه فرد دیگری است، ساخت «ضد» چطور شکل گرفت؟

ربیعی: کلیت پروژه به این شکل بود که از طرف آقای شفیعی به من پیشنهاد شد تا این فیلمنامه را کارگردانی کنم و از آنجا که داستان، به جهان من نزدیک بود و نیز با اشاره به مساله نفوذ در اوایل انقلاب که من در «لباس شخصی» هم به آن پرداخته بودم، موضوع فیلم برایم دغدغه بود و پیشنهاد را پذیرفتم. در چنین مواردی اصولا سعی می‌کنم ایده خود را پیاده کنم و معمولا درگیر حاشیه‌هایی از این دست که ممکن است مخاطب با آن ارتباط برقرار نکند یا تحت تاثیر فیلم‌های فیلمسازان دیگری مثل محمدحسین مهدویان قرار بگیرد، نمی‌شوم چون این‌ها اصلا برایم مساله نبودند. مساله مهم این بود که آنچه دغدغه‌ من است به یک زبان سینمایی تبدیل شود چراکه معتقدم سینما زبان مشترک تمام آدم‌هاست؛ چه آن‌هایی که موافق من فکر می‌کنند و چه آن‌هایی که مخالف من هستند. حتی کسانی که هیچ موضعی ندارند هم در همین گروه می‌گنجند. به نظرم اگر سوژه‌ای به سینما تبدیل شود و قصه و روایتی را پیگیری کند، به طور طبیعی مخاطب با آن همراه می‌شود ولو اینکه حرف فیلم را هم قبول نداشته باشد.

در زبان سینمایی خودم نیز این روش را دنبال و سعی می‌کنم از اتمسفر، جریان، فیلمی خاص یا حتی در میزانسن، کارگردانی و … تاثیر خودآگاه نگیرم. من تعصب دارم بر این مساله که فیلمساز باید فیلم خود را بسازد، حال چه خوب باشد چه بد. برای من مهم است که وقتی فیلم خود را روی پرده می‌بینم بگویم این خروجی کار من است. فیلمنامه «ضد» هم برای من نبود. آقای حسین تراب‌نژاد آن را نوشته بودند و وقتی به گروه اضافه شدم با همفکری من، آقای موگویی و آقای شفیعی (تهیه‌کننده) سعی کردیم با گفت‌وگو و تعامل فیلمنامه را به سمتی ببریم تا به نگاه همدیگر نزدیک شویم که بخشی از آن‌ها انجام شد و بخشی هم انجام نشد. با این حال من قبول کرده بودم که در این پروژه یک کارگردان هستم و زیر نظر نویسنده کار را پیش ببرم و خروجی نهایی به آن چیزی رسید که الان روی پرده سینماها می‌بینیم.

ایسنا: در مقطعی یک تئاتر هم با اشاره به زندگی محمدرضا کلاهی اجرا شده بود و آن زمان آقای فرهاد توحیدی گفته بودند که قصد نگارش فیلمنامه‌ای را در همین زمینه دارند. آیا «ضد» با آن فیلمنامه ارتباطی داشته؟

ربیعی: من پیش از ساخت «لباس شخصی» در حوزه فیلم کوتاه در باشگاه فیلم سوره کار می‌کردم و آن زمان می‌گفتند فیلمنامه‌ای در حوزه هنری نوشته شده که نمی‌دانم نویسنده آن چه کسی بود ولی حتی کارگردان هم مشخص شده بود. البته آن پروژه هیچگاه ساخته نشد. نام فیلمنامه «ضد» هم ابتدا «بیتا، منیژه، اعظم» بود و وقتی آن را با همین نام برایم فرستادند، یادم آمد که چند سال قبل قرار بود در حوزه هنری این پروژه ساخته شود؛ ولی آنچه من در اختیار داشتم به نویسندگی آقای تراب‌نژاد بود و طرح اولیه آن هم به آقای مرتضی اصفهانی تعلق داشت.

ایسنا: از آنجا که به تازگی فیلم دیگری در ارتباط با منافقین (سرهنگ ثریا) روی پرده بود، به نظر می‌رسد فیلم‌هایی با موضوع‌های مشابه در شرایط فعلی سینما به سختی سانس می‌گیرند. البته حتی فیلم «چرا گریه نمی‌کنی؟» علیرضا معتمدی هم چنین شرایطی دارد. الان وضعیت «ضد» را در اکران چطور می‌بینید؟  

ربیعی: شاید بد نباشد با یک اتفاق که همین چند روز پیش افتاد این بحث را دنبال کنیم که خودش به تنهایی بازگوی خیلی حرف‌هاست. ما این روزها مشغول فیلمبرداری فیلم «احمد» هستیم و چند سرباز هم به عنوان هنرور با ما همکاری می‌کنند. هفته قبل یکی از آن‌ها به من می‌گفت، رفته بودند سینما تا فیلم «ضد» را ببینند ولی سانسی پیدا نکردند و به جای آن «هتل» را دیده بودند. با شوخی تعریف می‌کرد که او را حلال کنیم. مشکلی که ما در چرخه اکران داریم این است که فیلم‌هایی از جنس «ضد» نمی‌فروشند و اینطور تعبیر می‌شود که این فیلم‌ها اصطلاحا بفروش نیستند، در حالی که معلوم است در این چرخه، این فیلم‌ها فروشی نخواهند داشت. درواقع مشکل از فیلم نیست، مشکل از چرخه است. بعد دوستان تصمیم‌گیر و تاثیرگذار در این چرخه‌ پخش سعی می‌کنند این مدل فیلم‌ها را به نحوی وارد چرخه اکران کنند که تا حدی فروش داشته باشند اما باز هم نمی‌فروشند چون آن شکلی که فرم و محتوا را ارایه می‌کنند با هم جور در نمی‌آید. همین الان که فیلم «ضد» در حال اکران است روز افتتاحیه خود را با ۴۰ سالن شروع کرد و «ویلای ساحلی» هم که همزمان با فیلم ما اکران شد، نزدیک به ۴۰۰  سالن داشت. در روز ششم اکران، ما به زور به ۱۳۰ سالن رسیده بودیم ولی تعداد سالن‌های  «ویلای ساحلی» به ۶۵۰ رسیده بود. در توضیح آن هم می‌گویند سالن پُر نمی‌شود، چرا سالن اضافه بدهیم؟ در حالی که عامل پُر نشدن سالن‌ها به فیلم برنمی‌گردد!

برای درک درست‌تر این موضوع باید این را توضیح دهم که از بین حدود ۸۵ میلیون نفر جمعیت کشور، تقریبا ۵۰ میلیون نفر قابلیت رفتن به سینما را دارند اما فیلمی مثل «فسیل» که بالاترین فروش را دارد در نهایت ۷ میلیون مخاطب تا الان داشته که به «عقاب‌ها» هم نرسیده است. البته اگر هم برسد باید تناسب جمعیت را در سالی که «عقاب‌ها» پُرفروش شد، با الان در نظر گرفت. از این حدود ۷ میلیون تماشاگر می‌توان گفت که حدود چهار میلیون نفر قشر سینمارو هستند که در سبد کالای فرهنگی و تفریحی آن‌ها سینما رفتن وجود دارد. سلیقه چنین مخاطبی غالبا فیلم‌هایی از جنس سرگرمی‌ست، در حالی که افراد زیادی اصلا به سینما نمی‌روند و شاید سلیقه آن‌ها با فیلم‌های در حال اکران همخوان نباشد. این دقیقا نقطه‌ای است که باید روی آن دست گذاشت. وظیفه من به عنوان فیلمساز این نیست که مخاطب را به سینما بکشانم؛ وظیفه من این است فیلمی بسازم که مخاطب پس از دیدن آن راضی از سالن سینما بیرون رود و نگوید وقتم را تلف کردم. پس برای جذب مخاطب برای فیلمی مثل «ضد» باید یک جریان و چرخه‌ای متناسب با همین فیلم تشکیل شود. من نمی‌توانم با فیلم «ضد»، مخاطب «فسیل» را به سینما بکشانم. مخاطب «فسیل» حتی اگر پوستر فیلم مرا هم در سینما ببیند «هتل» را به آن ترجیح می‌دهد. این روند برای فیلمی مثل «چرا گریه نمی‌کنی؟» هم وجود دارد. پس من باید کسی را به سینما بکشانم که دوست دارد فیلمی مثل «ضد» را ببیند و اتفاقاً «فسیل» را اصلا دوست ندارد.

ایسنا: شما توانسته‌اید در تبلیغات خود چنین کاری را انجام دهید؟

ربیعی: مساله اصلی ما هم همین است اما آیا فیلم می‌تواند چنین کاری را انجام دهد؟ خیر! ساخت فیلم نمی‌تواند به تنهایی این کار را انجام دهد. بخش زیادی از کسانی که فیلم «ضد» را در هر زمانی که ببینند، دوست دارند آن‌هایی هستند که اصلا سینما نمی‌روند. پس در پروسه پخش باید اول طراحی تبلیغات برای چنین کسانی انجام شود. من در میان مردم زندگی می‌کنم و می‌دانم عده قابل توجهی هستند که حتی اگر به لحاظ ایدئولوژیکی نگاه نزدیکی به من نداشته باشند، تماشای فیلم‌هایی از جنس «ضد» را دوست دارند چون به هر حال یک تم سیاسی دارد. این تماشاگر فیلم‌های دنیا را نیز در همین ژانر دنبال می‌کند ولی الان او اصلا باخبر نمی‌شود که چنین فیلمی در حال اکران است.  این افراد اصلا مخاطب آن پلتفرم‌های تبلیغاتی ما نیستند و ما تقریبا برای کسانی تبلیغ می‌کنیم که همیشه سینما می‌روند و می‌دانند «ضد» روی پرده است و اصلا هم دوست ندارند آن را تماشا کنند. این دسته زمانی جذب فیلم «ضد» می‌شوند که یک کنجکاوی برایشان ایجاد شود.

ایسنا: در مرحله مذاکره با پخش‌کننده به نقطه‌نظر مشترکی برای تبلیغ بر مبنای این دیدگاه نرسیدید؟

ربیعی: این یک امر سهل و ممتنع است چون یک چرخه وجود دارد و پخش‌کننده هم در آن چرخه کار خود را انجام می‌دهد. بخشی از این ماجرا به یک کار تحقیقی نیاز دارد یعنی همانطور که من وقتی فیلمنامه‌ای را می‌نویسم،  یکی – دو سال روی آن تحقیق می‌کنم تا ببینم چطور موضوع باید دراماتیزه شود و مخاطب را جذب کند، برای پخش هم باید به همین میزان پژوهش انجام تا تعیین شود که چه طرح‌های تبلیغاتی باید ارایه کرد تا آن قشری که به سینما نمی‌رود و اتفاقا مطالبه‌اش از سینما فیلمی همچون «ضد» است، آگاه شود. در این بین باید یک نکته مهم را هم در نظر داشت؛ بخشی از این مخاطبان حتی اگر آگاه شوند باید صبر کنند تا فیلم در پلتفرم‌ها عرضه شود چون زیست او اصلا سینما رفتن نیست. وقتی چنین مسایلی را بررسی کنیم باید به مرحله‌ای برسیم که بتوانیم این آگاهی‌بخشی را ایجاد کنیم تا مردم بدانند سینما رفتن برای جامعه مهم است و حتی به آن‌ها این باور داده شود که سینما نرفتن خودش یک ضرر است که هم به آن‌ها وارد می‌شود و هم به فرهنگ جامعه. این یک آفت برای کشور ماست که از ۸۰ میلیون نفر جمعیت ۶-۷ میلیون نفر به سینما می‌روند. ما باید به دنبال این باشیم که چطور مردم به سینما بروند. این مساله به کارهای پژوهشی، تبلیغاتی و اجرایی نیاز دارد تا دست کم این ۷ میلیون نفر تماشاگر به ۲۰ میلیون نفر برسند. نباید فراموش کنیم که ایران وقتی ۳۰ میلیون نفر جمعیت داشت، ۸ میلیون نفر «عقاب‌ها» را تماشا کردند یا حتی برای جشنواره‌های فجر چه صف‌هایی پشت در سینماها تشکیل می‌شد و چه دعوا و درگیری‌هایی به وجود می‌آمد. یک زمان حدود ۴۰ درصد جمعیت کشور سینمارو بودند و سینما رفتن اهمیت داشت اما به مرور هرچه جلو آمدیم، سینما رفتن از سبک زندگی مردم خارج شد. بخشی از آن به دلیل تنوع رسانه‌ها و سهل شدن تماشای فیلم بود در حالی که می‌دانیم سینما رفتن جذابیت دیگری دارد و این سوال مطرح است که چطور در دنیا چنین اتفاقی رخ نداده و با وجود تنوع تکنولوژی و پلتفرم‌ها و رسانه‌ها سینما رفتن هنوز در جوامع دیگر رکود پیدا نکرده است؟

رابطه این جریان مثل ساقه و ریشه است که روی هم اثر می‌گذارند چون به هر حال خود فیلم‌ها هم مهم هستند؛ یعنی ما هرچه کار تبلیغی بکنیم و مردم را به سینما دعوت کنیم بعد آن‌ها بیایند و ببینند فیلم‌های خوب و مهمی روی پرده نیستند، باز کار بی‌نتیجه می‌ماند. یکی از دلایلی که به مرور سینما رفتن از سبک زندگی مردم جدا شد همین تولید نشدن فیلم‌های خوب بود. در این میان مساله نقد در سینما هم بی‌تاثیر نبوده؛ منتقدان ما در جشنواره فجر فیلم‌هایی را تحسین می‌کنند که وقتی مردم آن‌ها را در سینما می‌بینند از تعریف‌هایی که شنیده بودند ابراز تعجب می‌کنند. بنابراین این نتیجه یک جریان است که سینما را از مخاطب جدا و آن را فستیوالی و محفلی کرد.

نصرتی: در این مورد بد نیست به «لباس شخصی» برگردیم چون یکی از بارزترین دلایل آن که از بخش فیلم اولی‌ها به بخش سودای سیمرغ جشنواره فجر راه پیدا نکرد، این بود که یکی از اعضای هیات انتخاب آن دوره به آقای ربیعی گفته بود «فیلمت بازیگر هم که ندارد!» این یک نوع نگاه است که در همین جریان و چرخه حاکم است.

ربیعی: بله، با من تماس گرفتند و گفتند از بین فیلم تو و یک فیلم دیگر که یک بازیگر استار دارد، همه فیلم تو را بهتر می‌دانستند اما گفتند اگر آن فیلم به بخش سودای سیمرغ برود، بازیگرش امکان داوری شدن را پیدا می‌کند و این یک نمونه است برای آنچه در این جریان اتفاق می‌افتد.

نصرتی: نتیجه‌ اینکه فقط به بازیگر مطرح توجه شود، همین شده که تعداد مخاطبان سینما به این وضعیت رسیده و دود آن به چشم کل سینما می‌رود.

ایسنا: آقای نصرتی این دومین همکاری شما با آقای ربیعی به کاندیدا شدن در جشنواره فجر ختم شد. از این همکاری بگویید و اینکه در دومین تجربه همکاری مشترک نقش «سعید» در «ضد» چه ویژگی‌های جذابی برای شما داشت؟

نصرتی: امیر عباس ربیعی یک توانایی دارد و آن هم این است که کار را یعنی هم بازی بازیگر و هم کلیت فیلم را تماشایی می‌کند به همین دلیل دوست داشتم دوباره این همکاری را تکرار کنم. در «لباس شخصی» تجربه شیرینی داشتم که به نتیجه نهایی نرسید. چرخه کامل کار یک بازیگر این است که در فیلمی بازی کند، به جشنواره فجر برسد و بعد هم در اکران عمومی نمایش داده شود ولی ما نه جشنواره فجر آنچنانی داشتیم – بخصوص با توجه به اتفاق‌های سال ۱۳۹۸ – و نه اینکه فیلم به اکران رسید. البته فیلم «ضد» در متن به اندازه «لباس شخصی» مرا جذب نکرد و با احترام به تیم نویسنده و محقق، تا آخر هم سردرگمی‌هایی داشتم. کاراکتر فیلم «ضد» را به آن اندازه که «یاسر» را در «لباس شخصی» از صفر تا صد شناختم، درک نکردم یعنی حتی می‌توانم یاسر ۲ و ۳ را هم در موقعیت‌های دیگر بازی کنم ولی «سعید» را نه. وقتی هم که نامزد دریافت جایزه شدم در دوره‌ای بود که امین حیایی برای «برف آخر» جایزه گرفت که من متاسفانه این فیلم را ندیدم. البته در توانایی‌های آقای حیایی شکی نیست مخصوصاً اینکه او بعد از فیلم «شعله‌ور» ورژن دیگری را از خود را ارائه می‌دهد و انگار بعد از برخورد با آقای نعمت‌الله شکل دیگری از بازیگری در او نمایان شده است. در ماجرای کاندیدا شدن برای جایزه سیمرغ بازیگران دیگری هم بودند که فکر می‌کردم با توجه به رویکرد جشنواره که افراد مطرح را بیشتر می‌بیند، جلوتر از من قرار می‌گیرند مثل هوتن شکیبا در «ملاقات خصوصی»، جواد عزتی در «مرد بازنده» یا هادی حجازی‌فر در «موقعیت مهدی» که خوب بازی کرده بودند به همین دلیل این تصور را نداشتم که حتماً باید در مقابل این بازیگران جایزه می‌گرفتم، هرچند آن را دوست داشتم اما اصلا اینطور نبود که بگویم حقم خورده شده است.

ایسنا: شما تجربه‌ عکاسی مستند اجتماعی را هم در کنار بازیگری در تئاتر داشتید و گویا اولین کار حرفه‌ای خود را در سینما با آقای ربیعی انجام دادید. کمی از این فعالیت‌ها بگویید و اینکه آیا عکاسی را همچنان ادامه می‌دهید؟

نصرتی: من بازیگری را اوایل دهه ۸۰ شروع کردم و در کنار آن خبرنگار حق‌التحریری بودم و در حوزه‌هایی مثل تئاتر کار می‌کردم. البته بیشتر کارم گرایش به سمت هنر داشت ولی خیلی زود متوجه شدم عکاسی در کنار بازیگری برای من درست‌تر است و تقریباً از سال ۸۳ بیشتر عکاس-خبرنگار بودم. حرفه عکاسی در کار بازیگری بسیار به من کمک کرد و در آن سال‌ها تدریس هم می‌کردم اما فضای امنی که عکاسی داشت مرا از بازیگری دور می‌کرد و با توجه به اینکه در مقطعی دنبال رسیدن به ثبات مالی هم بودم، از سال ۹۷ تصمیم گرفتم بیشتر تمرکزم را روی بازیگری بگذارم تا فاصله بیشتری از این حرفه نگیرم. با این حال همچنان عکاسی می‌کنم بخصوص مواقعی که اوقات بیکاری داشته باشم چون معتقدم در بازیگری بیش از استعداد، تمرکز بر کار اهمیت دارد و من به دنبال این هستم تا با تمرکز و صبوری بیشتر به هدفم برسم. از همان ابتدا که بازیگری را شروع کردم فکر می‌کردم استعداد دارم ولی ویژگی استعداد خود را فقط در توانایی بازیگری نمی‌دیدم بلکه آن را در صبوری و میزان انگیزه‌ام می‌بینم.  

ایسنا: آیا کاندیدا شدن در جشنواره فجر بر ادامه حضور و فعالیت شما در سینما تاثیر گذاشت؟

نصرتی: واقعیت این است که اکران فیلم بیشتر از کاندیداتوری -حداقل به لحاظ تعداد پیشنهاد – برای من موثر بود و شرایط بهتری را ایجاد کرد. وقتی یک فیلم نمایش داده می‌شود در کنار خبرهایی که از آن منتشر می‌شود دست‌کم چند کارگردان به یادشان می‌آید که چه کسانی این روزها بازی می‌کنند. اما الان این دردسر را دارم که مدام در فضایی مشابه کارهای قبلی پیشنهاد می‌گیرم. در عکاسی فضای متفاوت‌تری وجود دارد چون همه چیز در اختیار خود آدم است و با تلاشت می‌توانی دستمزد، شهرت و استقلال به دست آوری و شرایط جانبی، کمتر در رشد یا عدم رشد و موفقیت تاثیرگذار است اما در بازیگری خیلی چیزها دست ما نیست. وقتی بازی در «لباس شخصی» به من پیشنهاد شد دو سال در هیچ فیلمی بازی نکردم تا در آن نقش کلیشه نشوم. چنین تصمیمی در دو سال اول شروع کار، آن هم با یک فیلم توقیفی بسیار سخت است.  بعد «ضد» را بازی کردم که باز هم دو سال اکران نشد و در این مدت از کسانی پیشنهاد می‌گرفتم که دو فیلم قبلی مرا در جشنواره‌های فجر دیده بودند. من دوباره با بیکاری و بی‌پولی تصمیم گرفتم در فیلمی بازی نکنم چون نمی‌خواستم صرفاً بازیگر این نوع فیلم‌ها و نقش‌ها باشم.

در سینما اصغر فرهادی، پرویز شهبازی و حمید نعمت الله فیلمسازان مورد علاقه من هستند و دوست دارم در فیلم‌های آن‌ها یا شبیه این فیلمسازان هم بازی کنم اما در آن مدت شانس این را نداشتم که نقشی متفاوت به من پیشنهاد دهند تا اینکه سریال «سوران» با نقشی متنوع‌تر پیشنهاد شد و با توجه به موضوع فیلم و اینکه به تجزیه نشدن خاک کشور تاکید داشت، بازی در آن را پذیرفتم.

ایسنا: زمانی که شما فیلم «ضد» را بازی کردید فضای رسانه‌ای بویژه در شبکه‌های اجتماعی به این شدت دو قطبی نبود. آیا نگران برچسب‌هایی که در این فضا به برخی فیلم‌ها باموضوع‌های این چنینی ممکن است زده شود، نیستید؟

نصرتی: اگر «ضد» را کیانوش عیاری هم می‌ساخت دقیقا همین را می‌ساخت که اکنون ساخته شده است و کسی هم نمی‌گفت این فیلم حکومتی یا ارگانی است

نصرتی: بله نگران هستم ولی نه فیلم «لباس شخصی» را ایدئولوژیک می‌بینم و نه فیلم «ضد» را. امیرعباس ربیعی به لحاظ تفکر ایدئولوژیک با من فرق می‌کند ولی آنقدر سینما برایش اهمیت دارد که یادش می‌رود نظرات و سلیقه خود را در فیلم اعمال کند. فقط هنرش تعیین کند که چطور کار کند به همین دلیل فکر می‌کنم اگر «ضد» را کیانوش عیاری هم می‌ساخت دقیقا همین را می‌ساخت که اکنون ساخته شده است و کسی هم نمی‌گفت این فیلم مثلا حکومتی یا ارگانی است. من دوستانی دارم شبیه خودم که سیاسی نیستند. وقتی عکاس خبری و مستند اجتماعی بودم. تئاتر هم کار می‌کردم. یک روز نقش یک کُنت را در نمایشنامه دورنمات داشتم یک بار نقش یک دانشجو، یک بار هم یک روان‌پریش. زیست من به این شکل بود و طبیعتا دوستانی مشابه زیست خودم داشتم. آن‌ها وقتی «لباس شخصی» یا همین «ضد» را دیدند گفتند، دم شما گرم! البته شاید مواردی بود که خیلی باب سلیقه‌شان نبود ولی می‌گفتند چند برابر آن، چیزهای مهم‌تر در فیلم دیده و شنیده‌اند که کسی نمی‌تواند آن‌ها را بگوید. حتی می‌پرسیدند اصلاً با چنین حرف‌هایی فیلم اکران می‌شود؟ حالا برای من جای سوال است که «لباس شخصی» چطور می‌تواند یک فیلم حکومتی باشد آن وقت توقیف هم بشود؟ بنابراین در پاسخ می‌توانم بگویم بله، نگران هستم ولی بیشتر از اینکه انگِ حکومتی بخورم نگران این هستم که در نقشی کلیشه نشوم چون نقش‌های مشابه را خیلی پیشنهاد می‌دهند.  یک زمان شنیدم برای ساخت یک سریال در شبکه نمایش خانگی صحبت من شده بود. در واقع ماجرا اینطور بود که بازیگر نقش اصلی آن سریال که یکی از چهره‌های سینما بود به دلیل تشابه آن نقش با یک فیلم دیگرش آن را نپذیرفته بود و بعد هم اسم من به میان آمده بود. گفته بودند نصرتی بازیگر خوبی است ولی معروف نیست. من خودم شماره دستیار کارگردان را پیدا کردم تا بابت محبت آن‌ها قدردانی کنم اما این را هم پرسیدم که چه کسی گفته من حتماً باید نقش اصلی را بازی کنم؟ شنیده بودم قصه آن سریال خیلی جالب است و دوست داشتم حتی یک نقش کوتاه هم شده، داشته باشم.

من در تمام کارهایی که نقش اصلی را بازی کردم اصلاً از ابتدا قرار نبوده به عنوان بازیگر اصلی حضور داشته باشم. در «لباس شخصی» وقتی برای تست گریم یکی از نقش‌ها رفتم حتی نمی‌دانستم کارگردان کیست و وقتی سر تست گریم شنیدم کسی پشت سرم گفت خودشه، تازه متوجه شدم که او کارگردان (ربیعی) است. قرار بود نقش کوچکی داشته باشم که پنج سکانس هم بیشتر نداشت اما از بازی من خوششان آمد و سکانس‌هایم بیشتر شد تا یک روز که گفتند برای نقش اصلی تست بدهم. برای «ضد» هم آقای شفیعی طبق روال سینما دوست داشتند نقش اصلی را یک بازیگر چهره بازی کند که حق هم داشتند ولی گویا امکانش فراهم نشد و من دعوت شدم تا تست بدهم که آقای شفیعی هم خیلی زود تایید کرده بودند. «سوران» هم همینطور بود. یک نقش منفی و غیراصلی را می‌خواستم بازی کنم، خیلی هم بابت آن خوشحال بودم که در من ویژگی‌های بازی منفی دیده شده ولی چند روز بعد تماس گرفتند و گفتند «لباس شخصی» و «ضد» را دیده‌اند و باید برای نقش اصلی قرارداد ببندم.

ربیعی: من آدمی مذهبی هستم و به لحاظ سیاسی هم به جمهوری اسلامی گرایش دارم. در عین حال با بخش زیادی از کسانی که با دیدگاه‌های من مخالفند رفاقت دارم. اصلا هم به سینما نیامده‌ام تا حرف‌های ایدئولوژیک بزنم و مخالفم با کسانی که می‌خواهند به سینما بیایند فقط به این دلیل که می‌گویند بچه‌های جبهه انقلاب در سینما کم هستند

ایسنا: درباره «ضد» نکته قابل توجه کاندیدا شدن چند بازیگر فیلم بود بخصوص آنکه نادر سلیمانی با وجود اینکه کمتر نقش جدی داشت در این فیلم بیشتر دیده شد. ‌ 

ربیعی: من در بازیگری یک نگاه فراتر از آنچه عرف است، دارم. البته اول این را توضیح دهم که خیلی از صحبت‌هایم در اینجا بخاطر نگاه‌ ایدئولوژیکم نیست چون به هر حال من آدمی مذهبی هستم و به لحاظ سیاسی هم به جمهوری اسلامی گرایش دارم. در عین حال با بخش زیادی از کسانی که با دیدگاه‌های من مخالفند رفاقت دارم؛ منتها زبان مشترک ما سینماست و من شخصا برای سینما بسیار اهمیت قائلم. اصلا به سینما نیامده‌ام تا حرف‌های ایدئولوژیک بزنم. رشته تحصیلی من سینما بوده و مخالفم با کسانی که می‌خواهند به سینما بیایند فقط به این دلیل که می‌گویند بچه‌های جبهه انقلاب در سینما کم هستند پس باید به سینما برویم. این تفکر غلط است. من معتقدم کسی مثل آقای فرشچیان بخاطر اینکه تابلوی «عصر عاشورا» را بکشد نقاش نشده است. او عاشق نقاشی و هنر است و حال، نگاه خود را هم روی تابلو می‌کشد که عصر عاشورا هم در آن نگاه است. اگر آقای فرشچیان نگاهی ضد عصر عاشورا داشت حتما آن را می‌کشید. حرفم این است که دیکته کردن در هنر غلط است و خدا را شاهد می‌گیرم که آنچه می‌گویم بخاطر طرفداری‌ام از سینماست نه به دلیل تقابل بین تفکر خودم با تفکری دیگر – که بدون تعارف آن تفکر مقابل من در سینما رایج‌تر است.

درباره بازیگری هم که پرسیدید، معتقدم الان یک انحصار در بازیگری سینما وجود دارد. شما یکسری بازیگر می‌بینید به اسم چهره یا سلبریتی که بین ۴۰ تا ۵۰ نفر هستند و تقریباً در دو دهه گذشته فیلم‌های سینمایی ما با آن‌ها ساخته شده است. من مخالف این انحصار هستم نه به این دلیل که آن‌ها در فیلم‌های من بازی نمی‌کنند بلکه چون این انحصار به ضرر سینماست و با رکود بازیگری سینما همراه است. ما سالانه حدود ۵۰ تا ۱۰۰ فارغ التحصیل بازیگری از دانشگاه‌های خوب کشور داریم و تعداد قابل توجهی هم دانشجوی ورودی. این‌ها بی‌استعداد و بی‌سواد نیستند که بازیگر نمی‌شوند و مجبورند سراغ شغل‌های غیرمرتبط بروند. آنچه من دیدم، این بوده که فقط رابطه، انحصار و گَنگ در این میان وجود دارد و حتی گاهی فساد. ما بازیگری داریم که نانِ پول یا رابطه یا چهره‌اش را می‌خورد. پول می‌دهد، نقش می‌گیرد. چه کسی در اینجا ضرر می‌کند؟ آیا منِ بچه حزب‌اللهی که می‌خواهم فیلم بسازم و این‌ها برایم بازی نمی‌کنند ضرر می‌کنم؟ نه! این‌ها به ضرر سینماست. با آن چرخه اکران که صحبت شد، نتیجه این می‌شود که کار سینما به جایی می‌رسد که اکران فیلم «فسیل» تمام می‌شود و آن را از روی اکران تهران برمی‌دارند ولی فروش سینما پایین می‌آید به همین دلیل بی‌سرو صدا آن را دوباره به اکران برمی‌گرداند تا سینما باز هم رونق بگیرد. این سینما در حال ضرردهی است و اگر ما این انحصار را بشکنیم و درهای سینما باز شود، رقابت به وجود می‌آید. باید به جایی برسیم که اولویت بازیگر در کارش، تعداد فالوور و دستمزد نباشد بلکه به دنبال درآوردن نقش باشد. اگر او بازیگری کند سینما هم سود می‌برد چون مخاطب امروز به فیلم‌های با کیفیت زیادی دسترسی دارد و وقتی آن فیلم‌ها را با آنچه در سینمای خودمان اتفاق می‌افتد مقایسه می‌کند معلوم است که به سینما نمی‌رود و برای فیلم ایرانی ارزشی قائل نیست.

تاکید می‌کنم که این حرف‌ها به نگاه و ایدئولوژی من ارتباطی ندارد، بلکه سلیقه و نگاه مستقل من است که باید بگردیم و یک استعداد جدید پیدا کنیم. من این نگاه را در تمام عوامل فیلمم دنبال می‌کنم یعنی در جایی که استعداد وجود دارد به دنبال افراد تازه هستم اما مثلاً در بخش طراحی صحنه که سراغ یک سلبریتی همچون دکتر شجاعی رفتم به این دلیل بود که جایگزین دیگری پیدا نکردم تا در حد ایشان آرتیست باشد. من به عنوان یک آدم فرهنگی صرفاً وظیفه ندارم که فیلم تولید کنم. من به سینما تعهد دارم تا در حد وُسع خودم تلاش کنم که هم فیلمم بالا بیاید و هم سینما ارتقا پیدا کند. نمی‌توانم یک عده سلبریتی را نردبان خود کنم و با اسم و شهرت آن‌ها بالا بروم. با همین نگاه برای فیلم «لباس شخصی» بازیگر انتخاب کردیم که خوشبختانه آقای والی‌نژاد هم خیلی با من همراهی می‌کرد چون خودش همین نگاه را دارد. البته سر فیلم «ضد» نگاه آقای شفیعی این بود که حتماً چند نقش اول را از بازیگران چهره دعوت کنیم ولی من اصرار داشتم که با همان سیکل «لباس شخصی» پیش بروم. در نهایت به این نتیجه رسیدیم سراغ کسانی برویم که برای مخاطب شناخته شده هستند اما متفاوت باشند و در زمینه‌هایی که کلیشه نیستند استفاده کنیم. برایم مهم بود بازیگرانی را دعوت کنیم که برای نقش خود انگیزه داشته باشند و زحمت بکشند نه اینکه صرفاً برای پول بیایند.

یادم می‌آید سال ۹۴ پیش تولید فیلمی را انجام می‌دادم که یکی از گزینه‌هایم برای نقش اصلی جدی جواد عزتی بود. آن زمان او هنوز نقش‌های جدی را بازی نکرده بود. همه مخالفت کردند به غیر از آقای مرادی (فیلمبردار). می‌گفتند او بازیگر کمدی است و نمی‌تواند نقش جدی را بازی کند ولی من معتقدم کسی که می‌تواند نقش کمدی را خوب بازی کند، بسیار توانمندتر از بازیگری است که فقط نقش‌های جدی را خوب بازی می‌کند. بر همین اساس من و آقای شفیعی نادر سلیمانی را برای «ضد» انتخاب کردیم و ایشان وقتی فیلمنامه را خواند اولین حرفش این بود که چرا این نقش را به من پیشنهاد دادید که من هم همین توضیحات را دادم. او بسیار انگیزه داشت می‌گفت ۴۰ سال است که می‌خواهد اثبات کند «ساعت خوش» فقط یک وجه از توانایی‌های اوست. نادر سلیمانی کسی است که با بهرام بیضایی مأنوس بوده، برای داریوش مهرجویی تئاتر بازی کرده و ما را در همان سکانس‌های اول شگفت‌زده کرد. خانم لیندا کیانی هم همینطور است. او ۲۰ سال است که کار می‌کند و برای من افتخار بود که اولین نامزدی دریافت جایزه جشنواره فجر او با فیلم من اتفاق افتاده است. این بازیگرها دنبال بستری تازه هستند. البته این را هم می‌دانم که بسیاری از کارگردان‌ها تحت تاثیر تهیه‌کننده و سرمایه‌گذار مجبور به انتخاب هستند و شاید به این موضوع بی‌توجه باشند در حالی که آقای فرهادی هم این کار را انجام داده و در «قهرمان» از بازیگرانی در شیراز که ما نمی‌شناسیم بازی‌های بسیار خوبی گرفته است.

ایسنا: آقای مرادی شما هم از همکاری خود در این فیلم بگویید و اینکه الان هم فیلمبرداری «احمد» را انجام می‌دهید.

مرادی: اولین همکاری من با امیرعباس ربیعی به فیلم‌های کوتاه «ولد» و «ماه در خانه» برمی‌گردد و بعد هم «لباس شخصی» و «ضد» پیش آمد. در اولین تجربه‌ای که با هم داشتیم او خیلی جوان‌تر بود و بعدها که دوباره کار کردیم متوجه تغییر زیاد در کار و نگاهش شده بودم. امیر عباس یک ویژگی مهم دارد که هنر را صِرف هنر می‌بیند. بازی برایش مهم است و به همان اندازه صحنه فیلمبرداری، نور و بقیه عوامل دخیل در فیلم هم برایش اهمیت دارند. این توجه برای عوامل پشت صحنه یک فیلم مسئله‌ای مهم است که به کار آن‌ها توجه شود. شاید قبلا فکر می‌کردم او یک آدم حزب‌اللهی است و چنین توجهی به بخش‌های دیگر تولید فیلم نداشته باشد ولی بعد متوجه شدم او واقعاً آرتیست است. «احمد» را هم که مشغول کار هستیم، فیلم خوبی شده و با توجه به کمتر بودن رگه‌های سیاسی، مخاطب از آن لذت خواهد برد.

ایسنا: آقای ربیعی شما گفتید که به سینما نیامده‌اید تا حرف‌های ایدئولوژیک بزنید. با این رویکرد چه نظری درباره تصمیم‌ سیاستگذاران فعلی سینما در ریل گذاری جدید سینما دارید که بر گونه‌هایی خاص از جمله سینمای انقلابی تاکید دارند.  

ربیعی: به نظر من این نگاه اشتباه است. سینما هنر است و جهت‌دهی در هنر غلط است. این اصلاً شدنی نیست و یک کار ابتر است. هنرمند ربات نیست که کنترل او در دست یک فرد دیگر باشد. وظیفه مسئولین فرهنگی صرفاً این است که زمینه را برای کار هنرمند فراهم کنند. اما متاسفانه قیف برعکس شده که البته فقط در هنر هم نیست. اول باید این را بررسی کنیم که ما چرا طرفدار انقلاب اسلامی هستیم؛ چون ذات حکومت اسلامی این است که مسئول در آن کسی است که نوکری و خادمی مردم را می‌کند؛ یعنی سنگ‌ها و سنگلاخ‌ها را در جاده‌ها از میان برمی‌دارد تا مردم حرکت کنند. وظیفه آن‌ها سهل کردن مسیر است و این غیر از نوکری معنای دیگری ندارد. در مکتب دفاع مقدس این نگاه مشهود است. کار فرماندهان گردان‌ در آن دوران چه بود؟ آن‌ها نوکری کسانی را می‌کردند که می‌جنگیدند و مسیر را نظم می‌دادند. این فرهنگ دفاع مقدس از همان فرهنگ انقلاب اسلامی می‌آمد ولی به مرور این مکتب تغییر مسیر داد تا مردم در خانه‌های خود بمانند و دولت برای آن‌ها تصمیم گیری کند. این به فرهنگی تبدیل شد که برتری مدیران را القا می‌کرد. جامعه هنری هم به همین شکل است. هنرمند می‌گوید چه چیزی می‌خواهد بسازد و مدیر وظیفه دارد شرایط را فراهم و مشکلات را برطرف کند اما تصور برخی آقایان این است که اگر من پشت میز نشسته‌ام هنر را می‌فهمم. پس من به تو می‌گویم چه کار بکنی و چه کار نکنی. در این شرایط کسی مثل من یک دغدغه دارد؛ اینکه نکند فیلمی بسازم که مسئله‌ام نباشد. تمام حراست من از خودم این است که آنچه می‌گویم برای خوشایند این جناح و آن جناح نباشد و حرف خودم باشد.

برای فیلم «ضد» هیچ گروهی نیست که از تمام فیلم خوشش آمده باشد. من هم اصلاً قصد نداشتم تا چیزهایی را بگنجانم که هر دو طرف آن را دوست داشته باشند. در چنین شرایطی کار فیلمسازی سخت است و برای کسی مثل من سخت‌تر است تا آنچه را خودم می‌خواهم بسازم. البته شاید همه، تحمل این سختی‌ها را نداشته باشند آن موقع است که ممکن است فیلمسازی شوی که پول بگیرد و بگوید چه چیزی دوست دارید تا برایتان بسازم. این افراد هر کدام از فیلم‌های خود را به یک شکل می‌سازند و می‌شوند فیلمساز سفارشی. اینطور هم نیست که فیلمساز سفارشی فقط در بین ارزشی‌ها باشد. یکی می‌آید در بخش حاکمیتی با پول حاکمیت برایش فیلم می‌سازد، بعد به بخش خصوصی می‌رود و با پول و نگاه آن‌ها فیلم دیگری می‌سازد. همه فیلم‌هایش هم بد می‌شود چون مگر می‌شود هنرمند آنچه را عقیده ندارد بسازد و بعد به شاهکار تبدیل شود؟ پس تبدیل می‌شود به یک فیلمساز سفارشی‌ساز که فیلم‌هایش بد است ولی محبوب مدیران است، حتی محبوب بخش خصوصی هم می‌شود.

در سوی دیگر، طیفی از فیلمسازان هم هستند که مبارزه می‌کنند ولی به نتیجه نمی‌رسند و دیگر فیلم نمی‌سازند. نمونه‌هایش را هم داریم که سال‌هاست کارگردان‌هایی فیلم نساخته‌اند، درواقع ما یکسری نیروی انسانی نخبه را هدر داده‌ایم که می‌توانستند فیلم‌های خوبی بسازند. در این اوضاع من معتقدم و باز هم تاکید می‌کنم که سینما یک زبان مشترک است و آرزو می‌کنم مخاطبم وقتی از سالن سینما بیرون می‌آید، بگوید فیلم خوبی را بعد از دو ساعت دیده هر چند هرچه فیلمساز گفته دروغ بود. این کاملاً برای من خوشایند است. همانطور که برای خودم پیش آمده، فیلمی را در سینما دیده‌ام که بسیار دوست داشتم ولی جهان آن را قبول نداشتم. من فیلم «فهرست شیندلر» را می‌بینم، به شدت هم ضدصهیونیستم. با دیدن آن فیلم برای یهودی‌ها گریه می‌کنم، قبولشان هم ندارم اما برای سینمایش دست می‌زنم و آرزو می‌کنم که بتوانم «فهرست شیندلر» بسازم. این یعنی همان مشترک بودن زبان سینما و بسیار بدم می‌آید وقتی می‌دانم فیلم بدی ساخته‌ام اما به من بگویند آفرین که به فلان موضوع پرداخته‌ای.

نکته دیگر هم در این موضوع ممیزی است و من در این زمینه، جایی گیر کرده‌ام که نه می‌توانم به عقب برگردم نه به جلو بروم مثل کوهنوردِ گیر کرده در میانه راه که نه می‌تواند بالا برود و نه می‌تواند پایین برگردد. به من می‌گویند فیلم سفارشی‌ و حکومتی می‌سازی در حالی که من یک فیلم درباره انقلاب اسلامی ساختم، با سازمان اوج هم ساختم و بعد بخش دیگری فیلم مرا توقیف کرده است. چرا توقیف شده؟ چون در برابر ممیزی‌اش مقاومت کردم در صورتی که همین الان می‌توانم فیلم «لباس شخصی» را با حذفیات اکران کنم ولی نمی‌توانم بپذیرم که چنین فیلمی برای من باشد. حرف من این است که سینما منبر نیست. یک هنر است و هر کس باید زیست خود را در آن بسازد.  مدیران فرهنگی ما اگر می‌خواهند در این هنر جهت‌دهی داشته باشند، باید ابتدا در بخش آموزش و تربیت نیروها و در زیست آن‌ها، نگاه خود را ترویج دهند و آن را تبلیغ کنند تا فیلمساز در تربیتِ زیستِ شخصی خود متناسب با آنچه حق است بار بیاید نه با آنچه یک مدیر می‌پسندد. در واقع می‌خواهم بگویم اگر مدیری بر این باور است که آنچه می‌گوید حق است، نگاه خود را تربیت کند و بعد ترویج دهد نه اینکه همه را تهدید یا الزام کند که حرف او را بپذیرند و اگر کسی جز نگاه او را داشت، حق فعالیت ندارد.

نصرتی: متاسفانه مسئولان فرهنگی ما همین کار را انجام می‌دهند و همین شده که ناصر تقوایی سال‌ها فیلم نساخت در حالی که مگر چند سال یک بار کسی مثل او به این دنیا می‌آید؟  پسندیده این بود که اجازه می‌دادیم همه افراد با دیدگاه‌های مختلف، سینمای خود را بسازند و آن وقت می‌دیدند اگر کسی حرف آن‌ها را نمی‌زند، افرادی را به همان مدلی که امیرعباس تعریف کرد، بیاورند تا جهان خود را به او انتقال دهند. این طور حرف همه شنیده می‌شود ولی وقتی بسیاری از سینماگران بزرگ ما خانه‌نشین شده‌اند، کم کم به وضعیت امروز می‌رسیم که می‌بینیم چه فیلم‌هایی پرفروش هستند.

ربیعی: این ماجراها یک وجه دیگر هم دارند و اینکه فضا آزاد نیست تا کسانی مثل من یا مهدی نصرتی صرفاً با یک اثر، مواجهه سینمایی داشته باشیم. وقتی هزاران انگ، فشار و بایکوت به وجود می‌آید در سوی مقابل لجبازی‌هایی هم دیده می‌شود. در حالی که اگر معیار همه، “سینما” باشد شرایط فرق می‌کند. یادمان نرفته که با آقای فرهادی در یک جشنواره بخاطر امیر جدیدی چه برخوردی کردند چون می‌گفتند با بازیگری فیلم ساخته‌ای که با سازمان اوج در «تنگه ابوقریب» بازی کرده و آقای فرهادی جواب درستی داد که او بازیگر است. بازیگر فقط نقش را می‌بیند. درواقع این فیلم است که باید موافق جهت فکری و تفکر فیلمساز باشد نه بازیگر. مگر قرار است هر کسی که در یک اثر هنری کار می‌کند با تفکر صاحب آن و سازنده آن موافق باشد؟ وقتی هر دو طرف این ماجرا را، به این شکل ترسناک می‌کنیم ضرر آن را موافقان یا مخالفان آن تفکر یا جناح نمی‌بینند، بلکه بیش از همه سینما ضرر می‌کند و در نهایت فرهنگ و مردم مملکت آسیب می‌بینند.

ایسنا: اگر مسئله نفوذ که گفتید برای شما جدی است، دغدغه پرداخت به آن را در دوران معاصر هم دارید؟  

ربیعی: بله چون در «لباس شخصی» و «ضد»، داستان با ادامه یافتن نفود تمام می‌شود. اساسا  برای من یک بحث جدی درباره نفوذ این است، کسانی که صاحب مسئولیت هستند، سهواً و بیشتر هم عمداً، سعی می‌کنند مسئله نفوذ در جمهوری اسلامی، یک مسئله سطح پایین جلوه داده شود. مثلاً می‌گویند عامل فلان خرابکاری در یک نیروگاه هسته‌ای یک کارگر بوده در حالی که به نظرم این فقط سطحِ پایین جلوه دادن نفوذ است. نفوذ یک مسئله جدی است و آنقدر توانسته خود را در رده‌های بالا جای دهد که از ما رئیس جمهور (شهید رجایی) گرفته؛ آن هم توسط کسی که در شورای امنیت ملی ما حضور داشت. سوال این است که آیا همین یک مورد بود و تمام شد؟ به نظر می‌رسد خیر، چون نفوذ مسئله‌ای است که حتی با دستگیری و اعتراف یک فرد هم نمی‌توان درباره آن به یقین رسید.

در تاریخ ما بحث‌های جدی وجود دارد از جمله درباره ترور شهید رجایی که وقتی سازمان (منافقین) فردی را در سطح دبیری شورای امنیت ملی دارد چرا با ترور یک رئیس‌جمهور، او (نفوذی) را می‌سوزاند؟ بخصوص آنکه اگر کشمیری لو نمی‌رفت ممکن بود در دهه‌های بعدی رییس جمهور ایران شود. پس یک بحث جدی این است که شاید کشمیری‌های دیگری همچنان هستند. شهید لاجوردی طبق آنچه در وصیت نامه‌اش اشاره شده، از جمله کسانی بود که اعتقاد داشت نفوذ در سیستم جمهوری اسلامی به شدت جدی است. او معتقد بود خطر منافقینِ انقلاب از خطر منافقینِ خلق بیشتر است. برهمین مبنا من هم معتقدم در کشور ما خلل‌های مدیریتی دو عامل دارند. مسئله مهم این است که کشف نفوذ، اطلاعات دقیق و سند می‌خواهد نه تحلیل. با رشد تکنولوژی هم کشف سند بسیار سخت است به خصوص اگر مواردی مثل آن جاسوس معروف روسیه در غرب باشد که جایگاه بالایی در سیستم یک کشور داشت و وقتی او را پیدا می‌کنند در پاسخ به اینکه چطور ارتباط برقرار می‌کرده، می‌گوید من فقط یک بار ارتباط گرفتم آن هم همان ابتدای کار بود، چون به من گفته بودند تو فقط وارد این سیستم بشو و سعی کن کسانی در آن کشور مسئولیت بگیرند که یا با ما مخالفتی نداشته باشند یا تخصص نداشته باشند. این حرف‌ها اعتراف‌هایی بود که بعد از ۳۰ سال از او گرفته شد.

ایسنا: با توجه به تمام این مباحث سیاسی که درونمایه اصلی فیلم «ضد» برمبنای آن شکل گرفته، برای دعوت مخاطبان خود به تماشا، فیلم را چطور معرفی می‌کنید؟

ربیعی: من خواهش می‌کنم که مردم بدون پیش فرض و حب و بغض فیلم را ببینند و تعهد می‌دهم وقتی آن را دیدند، یک فیلم سرگرم‌کننده و جذاب را دیده باشند و به اندازه خود فیلم از آن لذت ببرند. نگرانی من فقط پیش‌فرض‌هایی است که سبب دیده نشدن فیلم می‌شوند.

مرادی: فکر می‌کنم «ضد» جدا از داستانش، سینماست که روی همه جنبه‌های آن زحمت کشیده شده است. دعوت می‌کنم که مخاطبِ صرف سینما حتماً «ضد» را ببیند چون به لحاظ کارگردانی یک ساختار سینمایی با بازی‌ها بسیار خوب دارد و کسانی که به سینما علاقمند هستند از آن لذت می‌برند. «ضد» یک فیلم بیگ پروداکشن است و از آنجا که سینمای امیرعباس ربیعی به معنای واقعی سینماست، حتی در پلان‌های بسته هم لایه به لایه میزانسن یا دکوپاژ بسته شده است؛ پس من هم امیدوارم درباره فیلم پیش‌داوری نکنند.

نصرتی: آنچه دوستان گفتند حرف‌های من نیز است و فقط اضافه می‌کنم که می‌دانم بخشی از دلیل سینما نرفتن مخاطب بخاطر این است که احساس می‌کند حرف‌ها در سینما آنطور که باید تنوع ندارند و شاید به همین دلیل است که سراغ طنز می‌رود. می‌دانم دل مردم از سینما شکسته و ای کاش شرایطی به وجود آید که حرف دل همه در همه جنبه‌ها زده شود اما گاهی سینما با آدم کاری می‌کند که دو ساعت بگذرد و تو حتی ساعت خود را نگاه نکنی که چقدر زمان گذشته؛ این خاصیت سینمای امیرعباس ربیعی است.

رسانه سینمای خانگی- خانه امینی‌ها، خانۀ سینماست

خانه ۲۰۰ ساله امینی های قزوین به غیر از نوع معماری و ارزشی تاریخی خود، طی ۲ دهه گذشته مکانی برای فیلمبرداری و ساخت فیلم و سریال های مختلف و شاخص بوده، از ” ناصرالدین شاه آتور سینما” گرفته تا ساخت سریال”جیران” ، این خانه همچنین محلی برای آمد و شد شخصیت و بزرگان کشورهای مختلف تا بزرگترین فیلمسازان و هنرمندان کشور نیز بوده است.

به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، خانه (یا حسینیه) امینی های قزوین را بیشتر با تالارهای بزرگ و اُرُسی های بلند با شیشه های رنگارنگش می شناسند، ظهرها که نور از پشت این ارسی ها روی فرش های آن می تابد و رنگ های شیشه و فرش در هم می پیچد، زیباییش خیره کننده می شود.

سقف های گره چینی و دیوارهای گچ کاری و آیینه کاری شده این خانه یا همان حسینیه در نظر بسیاری از صاحبان فن در زمره یکی از زیباترین عمارت های ایران قرار داده است، حتی هنوز هم مراسم عزاداری در ماه های محرم، صفر و رمضان بعد از گذشت ۲۰۰ سال در این خانه برگزار می شود و این خاندان سفره داران بزرگی برای عزاداران شهر نیز محسوب می شوند.

عمارت امینی ها جدا از ریشه های فرهنگ، سنت، مذهب و معماری که با خود دارد، در هنر هفتم نیز نقش خاص و بسزایی داشته و طی ۲ دهه گذشته بستری مناسب برای ساخت و تولید آثار بزرگ تاریخی سینما و تلویزیون کشورمان نیز به شمار رفته است.

امینی ها، خاندان از تبار قزوین

آن گونه که مهدی نورمحمدی روایت می کند، خاندان امینی ها حدود ۲۰۰ سال پیش و در زمان جنگ های ایران و روس و همزمان با دوران پادشاهی فتحعلی شاه قاجار از تبریز به قزوین مهاجرت کرده و در این شهر ساکن می شوند.

این تاریخ‌پژوه، سردودمان این خانواده را حاج عبداله امینی تبریزی می نامد و معتقد است: این خانواده با مهاجرت به قزوین، خاندان بزرگ و ریشه داری را تشکیل دادند و منشا خدمات ارزنده ای در این شهر شدند، از جمله خدمات این خاندان می توان به ساخت بناهایی مثل کاروانسرا، آب انبار و گرمابه جهت استفاده عموم مردم اشاره کرد.

به گفته وی، امینی ها که جزو خانواده های اعیان قزوین نیز محسوب می شدند با سرمایه کلان خود به قزوین آمدند و در این شهر به تجارت پرداختند، براساس اسناد تاریخی که از میرزاحسین خیاط باقیمانده، این خاندان در جریان دوره مشروطیت نیز نقش مهمی داشتند، حاج محمدعلی امینی، رییس انجمن ولایتی بود و وکیل التجار امینی در نهادهایی که پس از مشروطه تاسیس شد، فعالیت داشت.

خانه یا حسینیه؟

نورمحمدی، ساخت این عمارت را توسط حاج محمدرضا امینی و در دهه اول دوره سلطنت ناصرالدین شاه می داند و معتقد است: این خانه در ابتدا به صورت ۱۶ عمارت تو در تو و پیوسته به هم ساخته شد و مطابق اسناد تاریخی، برای ساخت این ۱۶ عمارت نیز حدود ۴۸ هزار تومان آن زمان هزینه شد که این رقم زیادی محسوب می شد.

این قزوین پژوه با اشاره به کتاب “سفرنامه ناصرالدین شاه” که در آن شاه در سفرش به قزوین از خاندان امینی ها و بناهای متعلق به آنان نام برده، از روایاتی می گوید که اشاره به تغییر کاربری این عمارت به حسینیه دارد و توضیح می دهد: داستانی هست که بر مبنای آن ناصرالدین شاه در سفرش به قزوین، از این عمارت خوشش می آید و چند دفعه هم می گوید “چه خانه خوبی داری حاج محمد رحیم”.

در آن زمان هم رسم بر این بود وقتی شاه از چیزی خوشش می آمد بایستی آن را به شاه پیشکش می کردند، اما مالک این خانه حرفی می زند که شاه از سخن خود صرف نظر می کند، او می گوید: “قربان این خانه صاحب دارد و صاحبش اباعبداله الحسین (ع) است” و منظورش هم این بوده که این خانه وقف حسینیه است.

نورمحمدی ادامه می دهد: از آن تاریخ به بعد لقب “حسینیه” به این عمارت مسکونی داده شد و هنوز هم در این خانه مراسم عزاداری برگزار می شود.

اهالی قزوین شاهدند که جمعیتی در حدود چند هزار نفر سالانه در مراسم عزاداری، در همین تالارهای بزرگ حضور دارند و ۲۰۰ سال است که خاندان امینی سفره داران این مراسم هستند.

منزلی برای ملک زاده خاتون

جدا از آنکه این عمارت ۲۰۰ ساله، یک بنای تاریخی مهم به حساب می آید، حدود ۲ دهه است که محلی برای خلق آثار تاریخی سینما و سریال و فیلم های تلویزیونی نیز شده است.

ابوالفضل برزگر، یکی از علاقه مندان به سینما است که لیست بلندی از فیلم‌های ساخته شده در قزوین دارد، از او درباره آثاری می پرسیم که در خانه امینی ها فیلمبرداری شده که وی به اولین اثری که اشاره می کند، سریال “جیران” است.

اسماعیل عفیفه، تهیه کننده سریال جیران در گفت و گو با خبرنگار ایرنا این موضوع را تایید می کند و می گوید: ما برای فیلمبرداری بخش هایی از این سریال به قزوین سفر کردیم و این عمارت را به عنوان منزل خواهر شاه، یعنی “ملک زاده خانم” انتخاب کردیم که این نقش را در سریال غزل شاکری بازی کرد.

برزگر درباره حضورش در این خانه موقع فیلمبرداری سریال جیران توضیح داد: من موقع فیلمبرداری بخش هایی از این سریال در خانه امینی ها حضور داشتم، با آنکه قبلا هم به داخل خانه رفته بودم اما این بار وقتی وارد شدم همه چیز خیلی متفاوت بود. انگار وارد یک دوره تاریخی دیگر شده بودم.

وی این خانه را در زمان فیلمبرداری چنین توصیف کرد: قراول هایی روی پشت بام ها بودند و زنان و دختران با گریم و لباس های قاجاری در مجموعه رفت و آمد می کردند. دکورها یا حتی شمع هایی که موقع فیلمبرداری روشن می کردند کاملا فضا را تغییر داده بود و بیش از قبل با حس و حال این بنای تاریخی متناسب بود.

وی با اشاره به فضاسازی های صورت گرفته این سریال، اضافه کرد: روزی قرار بود سکانس شکنجه سیاوش در زیرزمین این مکان فیلمبرداری شود. زمانی که وارد شدم همه سرفه می کردند، کمی که گذشت فهمیدم برای روشن نگاه داشتن شعله های آتش در زیرزمین باید پارافین روی آن می ریختند و همین مساله باعث سرفه بازیگران شده بود.

برزگر به خوبی یاد دارد که سکانس شکنجه سیاوش آن قدر تکرار شد که او همه دیالوگ هایش را حفظ شده بود: هر بار کل سکانس برداشت می شد و در آخر به خاطر ایرادی مثل صدا یا انعکاس نور یا حس بازیگر و مسایلی از این دست، تمامی سکانس بایستی دوباره تکرار می شد و بین سکانس ها، همه با سرفه از زیرزمین بیرون می آمدند، نفس می گرفتند و دوباره به داخل زیرزمین بازمی گشتند.

برزگر ادامه داد: آخرین برداشت را که گرفتند، همه عوامل در حیاط عمارت مشغول استراحت شدند و شیر می خوردند، بعضی هم سیگار می کشیدند، وقتی همه مشغول گپ و صحبت بودند، حسن فتحی (کارگردان)، خودش خم می شد و ته سیگارها را از باغچه ها جمع می کرد.

برزگر از محبت عوامل این سریال نیز یاد کرد و گفت: یکی از روزهای فیلمبرداری شاهد بودم آقای فتحی از منشی صحنه خواست یک عروسک بخرد، وقتی منشی صحنه روز بعد عروسک را به او داد، فتحی آن را هدیه کرد به دختربچه کوچکی که با پدر و مادرش ساکن خانه ای کوچک در گوشه حیاط این عمارت بودند.

وی با اشاره به فیلم “چه کسی به سرهنگ شلیک کرد؟” به کارگردانی جواد اردکانی که در سال ۸۱ ساخته شده بود، پلان هایی از این فیلم در زیرزمین این عمارت فیلمبرداری شد، به خصوص که یک راه مخفی باریک این خانه که دو سر زیرزمین را به هم متصل می کند، که از آن مسیر در سکانس تعقیب و گریز استفاده می شود.

“رانده شدگان” مهربان بودند

این علاقه مند به سینما همچنین سکانس هایی از فیلم “رانده شده” را به خاطر دارد که در سال ۶۷ در حسینیه امینی های قزوین کار فیلمبرداری آن انجام شد.

برزگر، بازیگران این فیلم را به خوبی به خاطر دارد و در مورد “رضا رویگری” چنین می گوید: جوانی بسیار مهربان، شاد و باادب بود و ما شب ها دور هم جمع می شدیم، خوش و بش می کردیم و او نیز با همه بسیار خونگرم بود.

وی با بیان یک خاطره از ساخت این فیلم برایمان می گوید: یک شب در خانه یکی از دوستان، ناگهان رویگری زد زیر آواز، صاحبخانه نگران شد چون همسایه ای داشت که خیلی روی سر و صدا حساس بود، وسط آواز همسایه آمد و در زد و صاحب خانه هم با ترس و لرز رفت و در را باز کرد، همسایه گفته بود چه صدای خوبی از خانه شما می آید، می شود من هم بیایم داخل؟

حسن لطفی، فیلمنامه نویس و فیلم ساز قزوینی نیز از حضورش موقع فیلمبرداری این فیلم در خانه امینی ها خاطراتی دارد که برای ما چنین تعریف می کند: اولین فیلمی که خودم در پشت صحنه اش حضور داشتم، همین فیلم رانده شده، ساخته مرحوم جهانگیر جهانگیری بود که بازیگرانی مثل رضا رویگری، مرحوم جمشید مشایخی و مرجانه گلچین در آن هنرنمایی کردند.

وی از دیدار خود با بازیگرانی چون مرحوم مشایخی و مرجانه گلچین در آن روزها به خوبی یاد می کند.

لطفی که خود دستی هم بر قلم دارد، در زمان ساخت این فیلم گزارشی از آن در هفته نامه ولایت آن زمان (که اکنون روزنامه شده) نوشت و در این باره گفت: بنده در قسمتی از گزارشم حتی اعتراض کردم به اینکه موقع فیلمبرداری به سیاهی لشگرها غذای معمولی می دهند اما برای عوامل اصلی و بازیگران، غذای یک رستوران بهتر را تهیه می کنند.

این هنرمند با خنده ادامه می دهد: کارگردان فیلم از این گزارش خوشش نیامد و ناراحت شد، حتی گفت “اگر لطفی دوباره بیاید سر صحنه گردنش را می شکنم” و من هم دیگر سر صحنه فیلمبرداری آن فیلم نرفتم.

لطفی هم به خوبی یاد دارد که در این فیلم، از زیرزمین خانه امینی ها به عنوان زندان استفاده کرده بودند و اولین برخوردش با مرحوم مشایخی هم در همین زیرزمین بود.

وی این دیدار را چنین توصیف کرد: آن موقع من سن و سالی نداشتم و خیلی جوان بودم، اما مرحوم مشایخی طوری با من برخورد کرد که انگار سال هاست مرا می شناسد، انسان بسیار مطلعی بود و ادبیات کهن را به خوبی می شناخت و در این باره با هم گپ و گفت هم کردیم.

لطفی ادامه داد: چه آن موقع که اولین برخوردمان بود و چه بعدها که مرحوم مشایخی در فیلم مستند بنده حضور پیدا کردند و حتی بعدها که به خانه اش رفتم، همیشه او را آدمی بسیار صبور، خونگرم و مردمی دیدم.

در نهایت امینی ها انتخاب شد

لطفی در ادامه از فیلمبردای فیلم “ناصرالدین شاه، آکتور سینما” در خانه امینی ها و حضور در پشت صحنه یکی از سکانس های مهم این فیلم یاد کرد و گفت: سکانسی بود که در آن مرحوم عزت الله انتظامی نقشش در فیلم گاو را بازسازی کرده بود، در این صحنه نقش عزت الله انتظامی ترکیبی از نقش ناصرالدین شاه و “مش حسن” در فیلم گاو بود که انتظامی بازی بسیار تاثیرگذاری کرد و سکانس ماندگاری و جاودانی از خود برجای گذاشت.

وی با اشاره به این که مرحوم انتظامی حتی قبل از فیلمبرداری خیلی در نقشش فرو می رفت، توضیح داد: اصلا نمی شد با او حرف زد، کارگردان هم نمی خواست حس بازیگرش به هم بخورد، بنابراین اجازه نمی داد غیر از عوامل فیلم، فرد دیگری سر صحنه باشد.

لطفی که در آن سال ها، مدیر انجمن سینمای جوان قزوین نیز بود، خوب به خاطر دارد که برای انتخاب لوکیشن همراه کارگردان مکان های مختلفی را در قزوین بازدید کردند اما در نهایت کارگردان خانه امینی ها را برای فیلمبرداری انتخاب کردند.

“جنگجوی پیروز” و “دزد دوچرخه” در خانه امینی ها

وی در ادامه از فیلم “جنگجوی پیروز”، اثر مجتبی راعی نام برد که اکبر عبدی، مرحوم فردوس کاویانی و فاطمه گودرزی نقش های اصلی آن را برعهده داشتند.

لطفی ادامه داد: هنگام ساخت این فیلم به همراه دوستم، مهدی وثوق نیا، که اکنون از اساتید عکاسی نیز به شمار می روند سر صحنه فیلمبرداری رفتیم، سکانسی از فیلم بود که مرحوم کاویانی و عبدی با هم چالش داشتند و بگو و مگو می کردند، وقتی دیدم وثوق نیا دیگر عکسی نمی گیرد، موضوع را پیگیر شدم، دیدم دلخور بود و می گفت که آقای عبدی گفته عکس نگیرد، بنده نیز در مطلبی که در خصوص فیلمبرداری این فیلم نوشته بودم، این موضوع را هم بازتاب دادم.

وی خاطرنشان کرد: سردبیر وقت خواستند تا با آقای عبدی یک مصاحبه اختصاصی در خصوص این فیلم داشته باشم، وقتی مرا به ایشان معرفی کردند، اصلا انتظار نداشتم که وی مطلبم را قبلا در خصوص اجازه ندادن به عکاسی آقای وثوق نیا خوانده باشد و به همین منظور با من مصاحبه نکردند، اما بعدها رضایت دادند و این مرتبه با آقای شفیع خانی، یکی دیگر از عکاسان شهر قزوین برای مصاحبه سراغ ایشان رفتیم.

این پیشکسوت فیلمسازی، در ادامه با اشاره به ساخت فیلم خود با عنوان “دزد دوچرخه”، گفت: در سال ۶۹ فیلمی به نام “دزد دوچرخه” را در خانه امینی های قزوین ساختم که محل فیلمبرداری یکی از اتاق ها و قسمتی از حیاط همین خانه بود، فیلم که یک کار دانشجویی بود و امکانات زیادی هم برای ساخت آن نداشتیم، مثلا برای ایجاد رعد و برق مجبور بودیم از دستگاه جوش استفاده کنیم و فیلم را با امکانات اولیه ساختیم. ولی همه اینها و آن خانه برایم بعدها پر از خاطره شد.

وی با اشاره به اینکه قزوین از دیرباز به عنوان یکی از شهرهای تاریخی کشور شناخته شده و آثار فاخر و تاریخی نیز نیز در آن وجود دارد، تصریح کرد: اماکنی نظیر خانه امینی ها، با توجه به نزدیکی قزوین به پایتخت کشور، می تواند به عنوان لوکیشن مناسبی برای ساخت بسیاری از فیلم های تاریخی باشد.

خانه امینی های قزوین از دیرباز محلی مناسب برای استفاده برخی از صحنه های فیلم هایی نظیر “بانوی عمارت”، “کفش های میرزا نوروز” و بسیاری از سریال های تلویزیونی و فیلم های مستند بوده و هنور هم بسیاری از کارگردان ها ترجیح می دهند برای لوکیشن فیلم های خود از آن استفاده کنند.

رسانه سینمای خانگی- این رُب از زنبور عسل است

فیلم‌برداری فیلم کوتاه داستانی «رُب زنبور عسل» در ژانر کمدی، در نیشابور به پایان رسید.

به‌گزارش سینمای خانگی از روابط‌عمومی انجمن سینمای جوانان ایران، مراحل فیلم‌برداری فیلم کوتاه داستانی «رُب زنبور عسل» به‌کارگردانی سیدمهدی حسینی و در ژانر کمدی در انجمن سینمای جوانان ایران – دفتر نیشابور به پایان رسیده است.

«رُب زنبور عسل» داستان مردی ساکن روستاست که با گرفتن وام کشاورزی در زمینه زنبورداری، قصد دارد بدون اطلاع از خانواده، منزلی در شهر اجاره کند و با خانواده خود از روستا به شهر مهاجرت کند؛ او با بردن کندوها به صحرا قصد فریب بانک را دارد که… .

سیدمهدی حسینی پیش از این نویسندگی و کارگردانی فیلم‌های کوتاه «ثانیه‌های سربی» ، «لبخند» ، «بر قله افتادگی» و چندین فیلم دیگر را در کارنامه خود دارد و موفقیت‌هایی را در جشنواره‌های داخلی کسب کرده است.

عوامل ساخت این فیلم کوتاه:

نویسنده و کارگردان: سیدمهدی حسینی

دستیار یک و برنامه‌ریز: حمیدرضا هلالی

بازیگران: رضا معتمدی.مائده دستجردی.احمد رضا نیک اندیش.ریحانه گرمابی.جابر حسینی نیک.سید مسعود حسینی.روح اله ناصحی نصب.ربابه شفیعی.ناصر شورگشتی.سیدمهدی حسینی

مشاور فیلم‌نامه: ابوالفضل شکیبا

عکاس پشت صحنه: منیره سادات حسینی

گروه صحنه: محمد جواد معتمدی، کبری دولت ابادی

منشی صحنه : سحر دولت‌آبادی

مدیر فیلم‌برداری: علی شورورزی

صدابردار: سجاد صادقی

گریم: سحر دولت‌آبادی

مدیر تولید: سیدمسعود حسینی

تدارکات : ناصر شورگشتی

تهیه‌کننده :انجمن سینمای جوانان نیشابور و سیدمهدی حسینی

خروج از نسخه موبایل