رسانه سینمای خانگی – مقایسه بینندگان تلویزیون ایران و انگلیس

آمار جالب درباره بینندگان تلویزیون در انگلستان و مقایسه با بینندگان برنامه‌های مذهبی در ایران
به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی به نقل از کانال باشگاه خبرنگاران جوان؛ شهاب اسفندیاری، نویسنده گفت: پر بیننده‌ترین برنامه‌ی تولیدی BBC در انگلستان یک مسابقه‌ی رقص سلبریتی‌ها است که ۱۹ سال سابقه‌ی پخش دارد. این برنامه در موفق‌ترین فصل خود ۱۱ میلیون بیننده داشته است. اگر جمعیت بالای ۱۲ سال آن کشور (حدود ۵۷ میلیون نفر) را در نظر بگیریم، این برنامه حدود ۲۰٪ بیننده داشته است.
مقایسه‌ی این آمار با آخرین نظرسنجی در مورد مخاطبان ویژه برنامه‌های محرم در تلویزیون ایران قابل توجه است. پر بیننده‌ترین برنامه‌ی دهه‌ی اول محرم در ایران حسینیه‌ی معلی بود. بر اساس نتایج نظرسنجی ۳۰/۶ ٪ از مردم (بالای ۱۲ سال) تماشاگر این برنامه بودند؛ یعنی حدود ۲۰ میلیون نفر.


@YjcNewsChannel

رسانه سینمای خانگی – خشونت رضا کیانیان

عصبانیت شدید و خشونت رضا کیانیان و مهدی یزدانی خرم در یک جلسه فرهنگی
به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی به نقل از کاال آخرین خبر؛ هفته گذشته  نشستی با موضوع شهرت و سلبریتی‌ها توسط موسسه فرهنگی رسانه‌ای پانوراما با حضور رضا کیانیان بازیگر سینما، مهدی یزدانی خرم، نویسنده و منتقد ادبی و دکتر مهدی خویی جامعه‌شناس و استاد دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد.

موسسه پانوراما فیلم بسیار کوتاهی از نشست صنعت شهرت در سینمای ایران منتشر کرده است و برخی منابع مدعی شدند انتقادات مهمان جامعه‌شناس این نشست موجب واکنش تند و بیان الفاظ و حرکات رکیک دو مهمان دیگر شده است.

در این ویدئو یزدانی خرم استاد جامعه‌شناسی را مارکسیست کثافت خطاب می‌کند و رضا کیانیان نیز با فریاد جلسه را ترک می‌کند.

@akharinkhabar | akharinkhabar.ir

رسانه سینمای خانگی – دستمال‌های کاغذی…


به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی به نقل از کانال ستاره سینما؛ محمدرضا شهبازی از اجرا در تلویزیون کناره‌گیری کرد. این کناره‌گیری در اعتراض به بازگشت چهره‌هایی چون رضا رشیدپور به صداوسیما صورت گرفته است. شهبازی در روزهای اخیر و پس از این اعتراض، با الفاظ رکیک یک مدیر دیگر تلویزیون در فضای مجازی روبرو شد. فحاشی خودی‌های نظام به شهبازی درحالی صورت گرفته که در جریان ناآرامی‌‌های پارسال، این مجری از جریانی که ضدانقلاب شناخته می‌شود هم به قدر کافی فحش خورد!
تجربه نشان داده که مدیران و مسئولین دستگاههای فرهنگی نظام به وقت ضرورت و احتیاج و خلوت شدن اطرافشان از سلبریتی‌ها، افراد دیگر را می‌شناسند و پس از رفع حاجت، افرادی که با اخلاص و صداقت کار کرده‌اند را به مانند دستمال کاغذی دور می‌اندازند و عطش کار کردن و دیده شدن با همان سلبریتی‌هایی را دارند که روزگاری آنها را به انواع صفات؛ از ساکت فتنه تا بی‌بصیرت و لیبرال و اغتشاشگر متهم کرده بودند!
سرنوشتی که در انتظار مهران رجبی و… هم بدون شک خواهد بود.
مدعیان انقلابی‌گری، انقلابیون را طرد و حذف می‌کنند!
با طناب این مسئولین فرهنگی نباید در چاه رفت!
#ستاره_سینما

@setare30nama

رسانه سینمای خانگی- کمک میلیون دلاری سلبریتی ها به اعتصابات هالیوود

لئوناردو دی کاپریو و جورج کلونی یک میلیون دلار به اعتصابات انجمن بازیگران ( SAG-AFTRA ) اهدا کردند.

به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، در حالی که اعتصابات انجمن بازیگران آمریکا در هالیوود به بیست و یکمین روز اعتراض‌ها علیه استودیوها به دلیل پرداخت دستمزدهای پایین، شرایط بدکاری و نیز استفاده از هوش مصنوعی برای تکرار تصاویر بازیگران رسیده است، لئوناردو دی کاپریو و جورج کلونی یک میلیون دلار به اعتصابات کمک کردند.

الکس اوکیف نویسنده The Bear(۲۰۲۲) می‌گوید بر اساس گزارش‌ها، استودیوهایی مانند برادران وارنر، نتفلیکس و دیزنی از مذاکره با اتحادیه نویسندگان خودداری و منابع فاش کردند که این استودیوها قصد داشتند اعتراض‌ها را تا زمانی که بیشتر بازیگران با شکست مواجه شوند، طولانی کنند.

در بحبوحه اعتراضات، چندین نفر از سلبریتی‌های فهرست A هالیوود برای ادامه اعتراض‌ها، کمک‌های مالی اهدا کردند. به نوشته ورایتی، مریل استریپ، دواین جانسون، لئوناردو دی کاپریو، امل و جورج کلونی و اپرا وینفری برخی از سلبریتی‌هایی فهرست A هستند که در برنامه کمک‌های مالی اضطراری انجمن نویسندگان مشارکت داشتند.

انجمن بازیگران آمریکا در بیانیه‌ای که چندی پیش منتشر شد اعلام کرد: در سایه حمایت برخی از ستاره‌های پردرآمد هالیوود، این انجمن در حال آماده‌سازی کمک و تزریق امید به هزاران بازیگری است که با مشکلات اقتصادی بسیاری روبه‌رو هستند.

مریل استریپ در بیانیه‌ای که برای پایان دادن به اعتصاب‌ها و پرداخت هزینه‌های عادلانه به نویسندگان و بازیگران به اتحادیه تهیه‌کنندگان فیلم و تلویزیون ارسال شد، یا یادآوری زمانی که به عنوان یک پیشخدمت برای تامین مخارج زندگی کار خود را شروع کرد نوشت: من روزهایم را به‌عنوان پیشخدمت، نظافتچی، تایپیست، حتی زمانی که در شرایط بیکاری بودم به یاد می‌آورم. در این اعتصاب‌ها، خوش‌شانس هستم که می‌توانم از کسانی حمایت کنم که در یک اقدام طولانی برای حمایت از بازیگران مبارزه خواهند کرد. ما با هم در برابر این شرکت‌های قدرتمند که می‌خواهند انسانیت، کرامت انسانی و حتی انسان‌ها را از حرفه ما خارج کنند، قوی خواهیم ایستاد. من به دیگر بازیگران افتخار می‌کنم که خیلی سریع پیشنهاد تامین مالی برنامه کمک مالی اضطراری را داده‌اند.

جورج کلونی هم گفت: ما آماده‌ایم تا برای انجام یک معامله عادلانه به دور میز برگردیم. تا آن زمان، من مفتخرم که می‌توانم از انجمن بازیگران که در این لحظه تاریخی در حال مبارزه‌اند حمایت کنم.

رسانه سینمای خانگی- کارگردانی که گاهی ساده‌لوحی را ترجیح می‌دهد

سیدرضا میرکریمی نویسنده و کارگردان فیلم سینمایی «نگهبان شب» ضمن تشریح نسبت این فیلم با جامعه امروز تأکید کرد به‌عنوان سازنده فیلم هنوز در فضای آن، گرفتار است.

به گزارش سینمای خانگی از مهر، او خالق بخشی از خاطرات دوران کودکی هم نسلان من است، همان زمانی که گرچه برنامه‌های کودک آهنگین شده بودند، اما یک نفر ایده‌اش این بود که سرودهایی برای ایام هفته داشته باشد تا روزها را برای کودکان دوست‌داشتنی کند.

کارگردانی که گرچه با آثاری برای کودکان آغاز به کار کرد بعدها اما از این مسیر فرمان چرخاند تا سینمایش یکی از انسانی‌ترین مفاهیم را با خود به همراه داشته باشد؛ از رضا میرکریمی می‌گویم. او که حتی منفورترین شخصیت‌ها را هم در فیلم‌هایش مورد قضاوت قرار نمی‌دهد. نه آنها را آنچنان سیاه نشان می‌دهد نه برایشان حکمی می‌دهد؛ این سرنوشت محتوم و مختوم کاراکترهای اوست.

کارگردانی که گرچه در لایه‌های زیرین آثارش همواره انتقادهای اساسی به اجتماعش داشته اما هرگز امید را از دست نداده و این جامعه را قابل ترمیم دانسته است.

رضا میرکریمی اما هنوز برای من کارگردان «خیلی دور خیلی نزدیک» است همانجا که سرگشتگی شخصیت فیلمش چیزی را در انتهای وجودمان برمی‌انگیخت تا به گفته خودش این غم از جنس حسرت باشد، همان سرگشتگی که بعدها در دیگر فیلم‌هایش هم تجلی پیدا کرد تا آن را نوعی گرفتاری توصیف کند.

این روزها او فیلم سینمایی «نگهبان شب» را روی پرده دارد، فیلمی که گرچه در چهلمین جشنواره فیلم فجر قدر دید اما نوع اکرانش باعث شد تا او زبان به گلایه بگشاید. فیلمی که باز هم از اخلاق صیانت می‌کند، حکم نمی‌دهد و در عین حال نقادانه است.

به بهانه این فیلم با رضا میرکریمی به گفتگو نشستیم که مشروح قسمت نخست این گفتگو را در زیر می‌خوانید:

* شما قبل از ورود به دنیای سینما، به واسطه کارگردانی مجموعه «نماهنگ‌های ایام هفته»، نقش پررنگی در خلق یک نوستالژی جمعی در دوران کودکی هم‌نسلان من دارید. شما کار خود را با دنیای کودکان آغاز کردید و می‌توان این سابقه را پیوند داد به نقشی که برای کودکان در فیلم‌های سینمایی خود قائل هستید. کاراکترهایی که همواره فضای تلخ روایت را تلطیف می‌کنند و گویی نقطه امید هستند. مضاف‌بر اینکه برگ‌برنده آن نماهنگ‌ها که در تأثیرگذاری و ماندگاری آن‌ها هم موثر بود، نگاه غیرایدئولوژیک به دنیا، از نگاه کودکان بود، که همچنان نشانه‌های این رویکرد را هم می‌توان در تجربه‌های سینمایی شما رصد کرد. اگر موافقید با مرور همین تجربه گفتگو را شروع کنیم.

ساخت این نماهنگ‌ها که به آن اشاره کردید و اتفاقاً برای خود من هم بسیار خاطره‌انگیز است به حوالی سال ۷۴ یا ۷۵ بازمی‌گردد. من به دلایلی، قبل از ورود به عرصه کارگردانی و ساخت فیلم، سفرهایی به خارج از کشور داشتم. متوجه شدم به واسطه مهاجرت‌هایی که در آن سال‌ها صورت می‌گرفت و حجم‌شان نسبت به امروز خیلی کمتر هم بود، نوزادانی دارند در خارج از کشور متولد می‌شوند که موطن اصلی خود را ندیده‌اند و دوران رشد خود را در کشوری دیگر طی می‌کنند. آن زمان برایم مسئله شد که ما برای این بچه‌ها چه محصول فرهنگی‌ای می‌توانیم بسازیم که کلماتی مشترک از زبان مادری‌شان تبدیل به ملکه ذهن‌شان شود. همین ایده بذر اولیه ساخت آن مجموعه نماهنگ شد.

به‌تعبیری مثل باقی کارهای من، هیچ‌کس ساخت این نماهنگ‌ها را به من پیشنهاد نداد. با چند نفر از شرکا، دفتری داشتیم که در آن کارهایی را مثل «بچه‌های مدرسه همت» و یا «ماجراهای آفتاب و عزیز خانوم» را می‌ساختیم. شاید جزو اولین دفاتر بخش خصوصی بودیم که برای تلویزیون کارهایی را تولید می‌کردیم. این نماهنگ‌ها را اما بیشتر برای بچه‌های خارج از کشور ساختیم. خب به خاطر همکاری و رفاقتی که با محمد رضا علیقلی داشتم با او در میان گذاشتم. او پیشنهاد ساختن یک «اپرت» بر اساس افسانه دوازده برادر – ماه‌های سال داشت و به این نتیجه رسیدیم که روزهای هفته را ابتدا بسازیم و بعد برویم سراغ ماه‌ها.

اگر خودتان را به فضای سال ۷۴ بروید، به یاد می‌آورید که تقریباً هیچیک از محصولات فرهنگی خارج از مدار ایدئولوژیک و مبتنی‌بر پندهای مستقیم اخلاقی ساخته نمی‌شد. در آن شرایط اینکه بخواهیم برویم سراغ مجموعه آثاری که در قالب آن‌ها روزهای هفته را برای بچه‌ها تشخص بدهیم تصمیم غریبی بود. قرار شد بیشتر روی تخیل بچه‌ها تمرکز کنیم تا اینکه بخواهیم پندی را به آن‌ها منتقل کنیم

در همان همفکری‌ها مطرح شد که بسیاری از شعرهای کودکانه ما و سروده‌های فولکلوری که همه حفظ هستیم، مشخص نیست ریشه‌اش کجاست. خیلی از آن‌ها حتی ساختار روایی علی و معلولی و معنایی هم ندارند و کلماتش الزاماً به هم ربطی هم ندارند و صرفاً به دلیل آنکه هم‌وزن بوده‌اند در کنار هم قرار گرفته‌اند و تبدیل به شعر شده‌اند. مثلاً اتل متل توتوله یا امثال آن. با این وجود ما با همین اشعار بزرگ شدیم. از خودمان پرسیدیم آیا ما هم می‌توانیم شروع‌کننده خلق چنین آثاری برای آیندگان باشیم.

اگر خودتان را به فضای سال ۷۴ بروید، به یاد می‌آورید که تقریباً هیچیک از محصولات فرهنگی خارج از مدار ایدئولوژیک و مبتنی‌بر پندهای مستقیم اخلاقی ساخته نمی‌شد. در آن شرایط اینکه بخواهیم برویم سراغ مجموعه آثاری که در قالب آن‌ها روزهای هفته را برای بچه‌ها تشخص بدهیم تصمیم غریبی بود. قرار شد بیشتر روی تخیل بچه‌ها تمرکز کنیم تا اینکه بخواهیم پندی را به آن‌ها منتقل کنیم. گویی خود بچه‌ها این شعرها را گفته‌اند. از طرفی به پیشنهاد علیقلی تصمیم گرفتیم برای موسیقی این نماهنگ‌ها یک کار پروپیمان و ارکسترال بگذاریم. اتفاقی که تا آن زمان سابقه نداشت و غالباً موسیقی بچه‌ها با گروه‌های کوچک جمع می‌شد. در وهله اول هم به‌عنوان یک پدر حالم خوب می‌شد. من چون زود ازدواج کرده بودم، زود هم بچه دار شدم و آن موقع احساس می‌کردم که بچه‌های من نیاز به این محصولات دارند. اولین جایی هم که از آن‌ها استفاده می‌شد در دستگاه پخش ماشین خودم و برای بچه‌های خودم بود. اینگونه اولین بازخوردها را هم از آن‌ها می‌گرفتم.

* و همان زمان هم کارها از صداوسیما پخش شد؟

اتفاقاً در آن مقطع این کارها روی دست ما ماند! تا دو سال تلویزیون حاضر نشد این کارها را از ما بخرد. می‌گفتند که چی؟ چرا باید برای بچه‌ها بخوانیم «شنبه یه سیب سرخه!»

* به تعبیری به دلیل همان فقدان نگاه ایدئولوژیک نمی‌توانستند با این کارها ارتباط بگیرند!

بله. بعد از دو سال بود که سراغ این کارها آمدند و حاضر به پخش آن‌ها شدند.

* تقریباً می‌شود حوالی سال ۷۶ و احتمالاً تغییر نگاه‌ها به مقوله فرهنگ و هنر، در این زمینه بی‌تأثیر نبود.

حتماً که این تغییر نگاه‌ها بی‌تأثیر نبود. گروه کودک شبکه یک در آن زمان این کارها را از ما خرید. با همان امکاناتی هم که داشتیم، با هزینه‌ای بسیار کم، کلیپ‌هایی هم برای آن‌ها ساختیم. امضای من پای این کلیپ‌ها هست و به آن‌ها افتخار هم می‌کنم اما وقتی امروز آن‌ها را می‌بینم، با خودم می‌گویم واقعاً با چه امکانات اندکی این کارها را ساخته‌ایم. سال‌ها از پخش این نماهنگ‌ها می‌گذرد و در این سال‌ها آدم‌هایی مثل شما زیاد دیده‌ام که وقتی متوجه می‌شوند من هم نقشی در تولید این نماهنگ‌ها داشته‌ام و ایده‌اش برای من بوده است، می‌گویند خاطرات بسیاری برای ما ساخته‌اید و ما با این نماهنگ‌ها بزرگ شده‌ایم. این همان هدفی است که از ابتدا به دنبال آن بودیم.

* همین زاویه نگاه به دنیای کودکان هم بعدها به جهان فیلم‌هایتان تسری پیدا کرد. حتی در همین فیلم «نگهبان شب‌» هم درست است که آن پسربچه نقش کوتاهی دارد اما واقعاً حضورش در تلطیف فضا موثر است.

این بچه‌ها تقریباً در همه فیلم‌هایم هستند. من کارم را با تولید اثر برای کودک و نوجوان آغاز کردم و به نوعی سینما را از طریق همین دنیای بچه‌ها شناختم. فیلم اولم «کودک و سرباز» هم به‌نوعی مدیون بازیگر نوجوان و دنیای کودکانه‌اش بود. گویی زیربنای فکری و شناخت من از سینما، عجین با دنیای کودکان بوده است. این تأثیر صرفاً هم به حضور کاراکترهای کودک در فیلم‌هایم محدود نمی‌شود و بلکه یک حس کودکانه و همچنان زنده، حتی در کاراکترهای بزرگسال فیلم‌های من هم وجود دارد که ممکن است ریشه‌اش در همین مسئله باشد.

* فیلم «نگهبان شب» مانند دیگر آثار شما، نگاه و روایتی اخلاق‌مدارانه دارد. در شرایطی که به نظر می‌رسد به واسطه مشکلات مختلف، پایبندی به اخلاقیات در جامعه کم‌رنگ شده است، چگونه می‌توانید همچنان از این نگاه اخلاق‌گرایانه در آثارتان محافظت کنید؟

اگر بخواهم آدم عافیت‌اندیشی باشم و بابت حرکت برخلاف جهت آنچه به تعبیر شما در جامعه در حال اتفاق افتادن است، هزینه پرداخت نکنم، باید از پافشاری روی این نوع از قصه‌پردازی دست بردارم. البته من این رویکرد را آرمان‌گرایی نمی‌دانم. به نظرم این شکل از نگاه یک جور دعوت برای بازگشت به خویشتن است. تلاش برای متوجه کردن مردم جامعه به خودشان است تا بخشی از مسئولیت‌های برزمین‌مانده‌شان را برعهده بگیرند. من این اخلاق‌گرایی را یک راه‌نجات می‌بینم. نه صرفاً به عنوان یک فیلمساز که به‌عنوان عضوی از یک جامعه که نگران سرنوشت خانواده‌ام هستم چنین نگاهی دارم. فکر می‌کنم یک طمع لجام‌گسیخته، مدت‌هاست گریبان جامعه ما را گرفته است که این طمع الزاماً هم اقتصادی نیست. این طمع دارد بسیاری از مظاهر حداقلی اخلاق و نه الزاماً وجوه آرمانی آن را هم به حاشیه می‌راند. باید با این اتفاق مبارزه کرد و این مبارزه هم با شعار دادن محقق نمی‌شود. من شخصاً همیشه آدم امیدواری بوده‌ام…

یک طمع لجام‌گسیخته، مدت‌هاست گریبان جامعه ما را گرفته است که این طمع الزاماً هم اقتصادی نیست. این طمع دارد بسیاری از مظاهر حداقلی اخلاق و نه الزاماً وجوه آرمانی آن را هم به حاشیه می‌راند. باید با این اتفاق مبارزه کرد و این مبارزه هم با شعار دادن محقق نمی‌شود

* اتفاقاً بد نیست بگویید ریشه این میزان از امیدواری کجاست؟ آن هم در شرایطی که شاهدیم خیلی از فیلمسازان جوان‌تر ما که مشخصاً در عرصه سینمای کوتاه آثاری را تولید می‌کنند، گرفتار یک سیاه‌بینی افراطی نسبت به شرایط پیرامونی خود شده‌اند.

معتقدم بخشی از این «امیدواری» من، غیرواقعی نیست. متأسفانه ما گاهی تحت‌تأثیر برخی حاشیه‌هایی که خودمان برای خودمان ساخته‌ایم، آمار غلطی از اجتماع خودمان داریم. واقعاً اوضاع آنقدر که برخی از ما فکر می‌کنیم، بد نیست. اخلاق، اینقدر که ما فکر می‌کنیم در جامعه‌مان تعطیل نشده است. طبق یک قاعده جهانی، اخبار بد معمولاً سریع‌تر پخش می‌شوند و اخبار خوب هستند که طرفدار ندارند.

مضاف‌بر این، وقتی به فرهنگ خودمان مراجعه می‌کنیم، اخلاق را صرفاً نباید یک ابزار ارتباطی بدانیم. اخلاق ناشی از یک رضایتمندی شخصی است. آدم‌هایی که از اخلاقی رفتار کردن خود راضی هستند، هیچ‌گاه نسبت به آن تفاخر ندارند و نمی‌خواهند منت این اخلاقی بودن خودشان را بر سر دیگران بگذارند. به همین دلیل هم از رفتار اخلاقی این گروه، هیچ‌گاه خبری تولید نمی‌شود. بخش‌هایی از جامعه امروز ما هستند که همچنان به وظایف و مسئولیت‌های خود پایبندند اما هیچ خبری تولید نمی‌کنند، چون اصولاً دنبال به رخ کشیدن خود نیستند.

از طرف دیگر هم ما انگار در رقابت با یکدیگریم تا دردهای خود را به رخ هم بکشیم. بدترین نقیصه‌ای هم که این اواخر بیشتر گریبان‌مان را گرفته این است که می‌خواهیم نقش خودمان را در همه مشکلات پدید آمده کتمان کنیم. مدام به‌دنبال یک عامل بیرونی برای مشکلات‌مان می‌گردیم. مجموعه این ساختار فکری است که منجر به ناامیدی برخی از ما شده است. یک بار اگر این حاشیه‌ها را کنار بگذاریم و فارغ از برداشت‌های کاذب به جامعه خود نگاه کنیم، حتماً جای امیدواری وجود دارد. نکته دیگر هم اینکه بخشی از این امیدواری به باورهای دینی من بازمی‌گردد. براساس این باور اصالت همواره با آدم‌هایی است که می‌توانند خودشان جامعه‌ای خوب برای خودشان بسازند. من هم در کار همین آدم‌ها هستم و در موردشان فیلم می‌سازم.

* اگر عده‌ای به‌واسطه همین نگاه، رضا میرکریمی را محکوم به محافظه‌کاری کنند، چه پاسخی دارید؟

نه فقط محافظه‌کاری، شاید حتی عده‌ای بگویند که ساده‌لوحم! گاهی با خودم فکر می‌کنم در مقابل موجودات پیچیده و مرکبی که ساده‌ترین عواطف انسانی را هم نمی‌توانند درک کنند، ترجیح می‌دهم ساده‌لوح باشم. در این جنس از ساده‌لوحی معتقدم باز امید به رستگاری وجود دارد ولی در مورد آن‌هایی که احساس می‌کنند همه چیز را درباره جزئی‌ترین مسائل جامعه می‌دانند، اما سنسورهای حسی خود را از دست داده‌اند، کمتر روزنه‌ای به سوی امید می‌بینم. به همین دلیل ترجیح می‌دهم در دسته همین‌هایی باشم که ساده‌لوح به نظر می‌رسند. البته که تعبیر من درباره این گروه ساده‌لوحی نیست. به نظرم این گروه از جامعه امیدی توأم با خوش‌بینی دارند. همین خوش‌بینی ما نسبت به یکدیگر است که می‌تواند همچنان جامعه را سرپا نگه دارد.

در مقابل موجودات پیچیده و مرکبی که ساده‌ترین عواطف انسانی را هم نمی‌توانند درک کنند، ترجیح می‌دهم ساده‌لوح باشم. در این جنس از ساده‌لوحی معتقدم باز امید به رستگاری وجود دارد ولی در مورد آن‌هایی که احساس می‌کنند همه چیز را درباره جزئی‌ترین مسائل جامعه می‌دانند، اما سنسورهای حسی خود را از دست داده‌اند، کمتر روزنه‌ای به سوی امید می‌بینم

* این «خوش‌بینی» تعارضی با «واقع‌بینی» دارد؟

نه. مگر واقع‌بینی چیست؟ شما وقتی می‌خواهید درباره حادثه‌ای که همین امروز در حال وقوع است موضع‌گیری کنید، جنسی از واقع‌بینی این است که همه اتفاقات حول و حوش حادثه را در مختصات زمانی و مکانی همین امروز ببینیم، جنسی دیگر از واقع‌بینی این است که این اتفاق را در بستر تحولات ۱۰۰ سال اخیر ببینید و تحلیل کنید. هر دو مورد هم اسم‌شان «واقع‌بینی» است.

ممکن است در نوع دوم شما متهم به محافظه‌کاری شوید و در نوع اول همه شما را تشویق کنند که آفرین، چقدر تو متعهدی و عجب کنش‌گر قدرتمندی هستی! در حالی که من هر دو رویکرد را واقع‌بینی می‌دانم و اتفاقاً معتقدم کسی که وقایع را در یک پرسپکتیو وسیع‌تر می‌بیند و با در نظر گرفتن سابقه تاریخی‌اش تحلیل می‌کند، بهتر متوجه فرآیندها و برآیندهاست، به همین دلیل هم نتیجه‌گیری‌های دقیق‌تری می‌تواند داشته باشد و نسبت به کسانی که کاملاً متمرکز بر زمان و مکان حیات خود هستند، می‌توانند افق‌های درست‌تری را هم تعیین کنند. به عنوان مثال در همین اتفاقات سال گذشته، کشمکشی به‌وجود آمد که عده‌ای می‌گفتند همه سلبریتی‌ها و چهره‌ها باید به میدان بیایند…

* اصرار داشتند که همه باید اعلام موضع کنند!

دقیقاً. این‌وری‌ها می‌گفتند باید این موضع را بگیری و آن‌وری‌ها می‌گفتند باید این‌ها را بگویی! هر دو طرف هم مدعی بودند که «مردم» به شکلی حداکثری پشت‌شان هستند و اگر با آن‌ها همراه نشوی، به مردم پشت کرده‌ای! واقعیت این است که وقتی نزاعی شکل می‌گیرد دیگر زمان مناسبی برای وزن‌کشی نیست، چرا که آمارها هم دیگر خیلی دقیق نیست و همه‌چیز رنگ و بوی احساسی دارد. در آن شرایط احتمالش بود که ما متهم به تعبیرهایی بشویم که خیلی هم باب شده بود؛ از وسط‌بازی تا محافظه‌کاری!

من اما معتقدم وظیفه من به‌عنوان هنرمند این است که اساساً اجازه ندهم کارها به نزاع و دعوا بکشد. من اگر کارم را به خوبی بلد باشم، می‌توانم به‌موقع هشدار بدهم و با نگاهی پیشگیرانه، شرایطی که می‌تواند ما را در بزنگاه‌های سخت قرار دهد را پیش‌بینی کنم. باید بتوانم درباره شکاف‌ها و تضادها حرف بزنم و همزمان چراغ یک مطالبه‌گری توأم با مدارا را روشن نگه دارم.

* این همان‌کاری است که «نگهبان شب» هم به نوعی انجام می‌دهد. فیلم انگار یک سال زودتر دارد درباره چکی که ممکن است «رسول» بخورد، هشدار می‌دهد. انگار می‌گوید کاش مراقب باشیم که به این سیلی نرسیم!

دقیقاً. اصلاً بگذارید عقب‌تر برویم. مگر در «زیر نور ماه» صحبت از یک تضاد آشکار صحبت نبود. مگر آنچه در مدرسه علمیه گفته می‌شد، با آنچه در متن جامعه جریان داشت کاملاً متفاوت نبود. گفتیم کسی هم که میان این دو فضا پل می‌شود، نه می‌تواند حرف‌های این طرف را به آن طرف برساند و نه می‌تواند همه آنچه در جامعه می‌بیند، صحبت کند. این نشان‌دهنده یک شکاف است. جالب اینکه همان ۲۵ سال پیش، در بخشی از روایت همین شکاف حتی به موضوع حجاب هم اشاره کرده بودیم.

بعدها در فیلم «به همین سادگی» هم هشدارم این بود که ما باید هرچه زودتر درباره یک جمعیت خاموش از زنان، که دچار بحران هویت شده‌اند، صحبت کنیم. زنانی که به دلیل توسعه بی‌قواره و بدون پیوست فرهنگی کلانشهرها مهاجر خیز، دچار این بحران شده‌اند و من همان زمان احساس می‌کردم که باید درباره این زنان صحبت کنیم. حتی آمارهای هم موجود بود که نشان می‌داد آمار طلاق در این قشر سیر صعودی پیدا کرده است. در فیلم «دختر» هم برخی مسائل را مطرح کردیم اما هیچ‌کدام از این هشدارها جدی گرفته نشد. مشکل اصلی ما این است که گویی در سیاست‌گذاری‌های کلان کشور، «فرهنگ» کرسی مطمئن و صاحب‌رأی‌ای ندارد. به نظر نمی‌رسد که فرهنگ به‌عنوان یکی از عناصر تاثیرگذار در پیشرفت کشور محسوب شود. همچنان که همواره آموزش و پرورش هم اولویت آخر کابینه دولت‌ها اعم از چپ و راست بوده است.

سینما هیچ‌گاه نباید تمام شود و همچنان باید مطالبه‌گر باشد. حتی فیلم‌های کمدی‌ای هم که در نگاه اول فاقد محتوای قابل اعتنا به نظر می‌رسند، هم برای خنداندن مخاطب خود، دست روی تضادهای اجتماع می‌گذارند. مثلاً سراغ قشر متظاهری می‌روند که به‌دنبال کسب قدرت و مسند هستند، یا قشر ریاکار و صاحب‌نفوذ و یا آقازاده‌ها. مردم با آن‌ها می‌خندند اما سیاست‌گذار ما نباید این‌ها را صرفاً فیلم‌هایی تجاری و بی‌ارزش بداند

معتقدم فرهنگ، اصلی‌تری عنصر تأثیرگذار در پیشرفت است. ما اگر تا ابد هم به دنبال توسعه سیاسی اقتصادی برویم، تا زمانی که برای ضعف‌های فرهنگی چاره جویی نکنیم، به هیچ نقطه مطلوبی نخواهیم رسید. لاجرم در مقاطعی مجبور می‌شویم بایستیم و به عقب برگردیم. وگرنه مثل حوادث سال گذشته ناگهان به یک دیوار می‌خوریم و نمی‌فهمیم از کجا خورده‌ایم! همه این مسائلی ناشی از کم کاری‌ها و کج فهمی‌های فرهنگی است. نپرداختن به پارادوکس‌ها و تضادهایی که همه‌شان هم ریشه فرهنگی دارند و به رسمیت نشناختن این پارادوکس‌ها، منجر به این حوادث می‌شود. سینما سنسور بسیار خوبی برای تشخیص این شکاف‌هاست.

به همین دلیل هم سینما هیچ‌گاه نباید تمام شود و همچنان باید مطالبه‌گر باشد. حتی فیلم‌های کمدی‌ای هم که در نگاه اول فاقد محتوای قابل اعتنا به نظر می‌رسند، هم برای خنداندن مخاطب خود، دست روی تضادهای اجتماع می‌گذارند. مثلاً سراغ قشر متظاهری می‌روند که به‌دنبال کسب قدرت و مسند هستند، یا قشر ریاکار و صاحب‌نفوذ و یا آقازاده‌ها. همین سوژه‌ها دستمایه تولید فیلم‌هایی می‌شود که مردم با آن‌ها می‌خندند اما سیاست‌گذار ما نباید این‌ها را صرفاً فیلم‌هایی تجاری و بی‌ارزش بداند. همه این آثار قابل تحلیل‌اند.

چه سالی فیلم «گشت ارشاد» در سینما ما ساخته شد؟ از آن روز تا روزی که حادثه فوت مهسا امینی اتفاق افتاد، چقدر زمان داشتیم که لااقل درباره این مورد بیشتر مطالعه کنیم. بررسی کنیم که آیا سیاست‌های مبتنی‌بر یک نظم آمرانه، به‌تنهایی می‌تواند کاری را از پیش ببرد؟ آیا حفظ صورت ظاهر در یک جامعه در حال رشد، کفایت می‌کند؟

* فیلم «نگهبان شب» همان‌اندازه که امید دارد، راوی تلخی‌ها هم هست. همه چیز گویی در فیلم شما در میانه بودن و نبودن تصویر می‌شود؛ مانند همان بنر بزرگی که شعار عدالت روی آن است اما دستخوش باد است! به‌عنوان مخاطب احساس می‌کنم هنوز در فضای فیلم شما گرفتار مانده‌ام!

می‌دانید چرا؟ چون من خودم هم هنوز گرفتارم! زمانی که می‌خواستم فیلم «نگهبان شب» را بسازم، کاراکترهایی را در دل داستان گذاشتم که می‌دانستم شاید بابت آن‌ها از طرف برخی که فکر می‌کنند نسخه‌هایی از قبیل بیایید دست در دست هم بدهیم و با هم مهربان باشیم، کهنه شده، فحش هم بخورم، اما در عین حال نمی‌خواستم نگرانی‌ها و اضطراب‌های خودم را نسبت به وضعیت موجود نادیده بگیرم. من همه بحران‌هایی که به نظر می‌رسد به بن‌بست رسیده‌اند و انگار راه‌حلی هم ندارند را در همان لایه «یکی بود یکی نبود» فیلم روایت کرده‌ام، به‌عنوان شرح حال جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم، در عین حال همچنان دارم می‌گویم همین جامعه از سلول‌هایی تشکیل شده است که همان انسان‌ها هستند. این انسان‌ها اگر نگاه رو به آینده داشته باشند، همچنان عناصری مانند گذشت و محبت در وجودشان باشد و مانند همان کلیدواژه «جنم» در فیلم، مسئولیت‌پذیر هم بشوند، امید به بهبودی هم وجود خواهد داشت.

همه اتفاقات بدی که رخ داده و برخی تلاش دارند آن را یک فاجعه غیرقابل جبران بدانند. آنچه به راحتی اتفاق نمی‌افتد، اتفاقاً این است که من یادم برود چه کسی بوده‌ام و چه کارهایی می‌توانم انجام دهم. بابت همین است که این پارادوکس که به آن اشاره می‌کنید در فیلم وجود دارد چراکه در وجود خود من هم هست. من نمی‌خواستم فیلمی بسازم و برای مشکلات یک راه حل دقیق ارائه بدهم. اصلاً کارم این نیست و بلد هم نیستم.

* و بازنمایی همین پارادوکس‌ها گاهی کام مخاطب «نگهبان شب» را تلخ می‌کند.

البته تلخی همیشه هم چیز بدی نیست. بعضی وقت‌ها ما برای آنکه نسبت به روش‌های غلطی که در پیش گرفته‌ایم تردید کنیم، نیاز داریم که دچار بحران‌های تلخ شویم. حتی برای مدتی لازم است احساس لاعلاجی کنیم و مدام با خود بگوییم شاید دیگر راهی وجود ندارد. همه این احساس‌ها می‌توانند به موتورهای محرکه ما در مسیر رسیدن به اصلاح تبدیل شوند. من این اصلاح را در تغییر تک‌تک افراد دیده‌ام. معتقد نیستم که راه اصلاح، افزایش شکاف‌ها و کوبیدن بر طبل دوقطبی‌هاست. حالا عده‌ای می‌خواهند از آن خوششان بیاید یا نیاید!

رسانه سینمای خانگی- دلیل لایی کشیدن بعض سلبریتی ها چیست؟

هنر وادی محدودی نیست؛ هرکه بخواهد می‌تواند واردش شود و به نوعی طبع آزمایی کند ولی در پایان تنها افرادی می‌مانند که خلاقیت و استعداد لازم برای فعالیت در هنر را داشته باشند. در حقیقت فقط آنها هستند که می‌مانند و «هنرمند» نامیده می‌شوند.

به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، چند روز قبل خبری درباره آلبوم جدید مهران مدیری با آهنگسازی مهیار علیزاده منتشر شد؛ خبری که واکنش‌های متفاوتی را به همراه داشت.

مهیار علیزاده از شاگردان کیوان ساکت بوده و با خواننده‌هایی چون علیرضا قربانی و همایون شجریان کار کرده است. بر این اساس جایگاه هنری او برای علاقمندان موسیقی مشخص است. اما در خواننده بودن مهران مدیری هنوز حرف و حدیث است. در حقیقت فارغ از حاشیه‌های چند سال اخیر مدیری، همان اندازه که هیچکس نتوانسته جایگاه او را در فضای طنز و تصویر زیر سوال ببرد، به همان میزان حضورش در فضای موسیقی برای عده‌ای پرسش‌برانگیز است.

برگردیم به مبحث اول. وقتی نام هنر و هاله مقدسش در مفهوم نظریه‌پردازانی چون آدورنو و هورکهایمر به میان می‌آید، شاید آنچه به ذهن تداعی شود، بسیار خاص یا بی‌همتاست. درحقیقت بسیاری هنر را آن چیزی می‌دانند که هنرمند پس از اینکه سال‌ها مطالعه کرد، تلاش و رنج کشید، خلق کرده است. هنر همان چیزی است که به راحتی به دست نمی‌آید، البته که استعداد و خلاقیت بخش بسیار مهمی در آن است.

حال در دنیای پست مدرن امروز ـ چه در ایران و چه کشورهای دیگر ـ به نظر می‌رسد مرزهای هنر دیگر معنایی ندارند و هنرمندان از هر حوزه به حوزه دیگر می‌روند.

هنرمندان در حوزه‌های موسیقی و سینما بیشتر در رفت‌وآمد هستند تا هنرمندانی که به هنرهای تجسمی هم ورود می‌کنند؛ البته ورود آنها به تجسمی بیشتر در نقاشی و عکاسی است تا مجسمه‌سازی و گرافیک. درحقیقت هر چه تخصصی‌تر خواهان کمتر. همان‌طور که در موسیقی هم ورود این افراد به خوانندگی محدود می‌شود و اگر هم پای نوازندگی در میان باشد باید کلاس‌های تمرینی از سر بگذرانند که در آن صورت روند به صورت آموزشی و خالی از اشکال خواهد بود.

اما مسئله‌ی حائز اهمیت در این میان، کیفیت کاری است که این هنرمندان ارائه می‌دهند؛ چراکه به خودی خود اگر نتیجه فعالیت هنری آنها کیفیت داشته باشد، اهمیتی ندارد که به چند حوزه ورود پیدا می‌کنند.

اگر بخواهیم به نمونه‌های خارجی این گفتمان نگاهی داشته باشیم، جدیدترین نمونه‌ها سلبریتی‌هایی همانند هری استایلز، لیدی گاگا، برد پیت، جانی دپ و … هستند.

در میان این افراد، برخی مانند برد پیت یا جانی دپ که وارد حوزه‌های تجسمی و موسیقی شده‌اند، بعضا نه حتما، برای این کار آموزش دیده‌اند. ضمن اینکه اگر دپ در دنیای موسیقی هم فعالیت می‌کند، به عنوان یک خواننده نیست، بلکه در مقام یک نوازنده گیتار است. هرچند بسیاری سطح کار او با گیتار را متوسط می‌دانند.

در این میان هستند هنرمندانی مانند هری استایلز که وارد عرصه بازیگری شده‌اند و پس از ایفای نقش در نخستین فیلم خود، اعتراف کرده‌اند که «هیچ ایده‌ای ندارم که چه می‌کنم!».

در اینجا باید یک نکته را هم در نظر گرفت که شاید اگر سلبریتی‌های خارجی، حداقل بازیگران آنها، به دنیای موسیقی وارد شوند، کار چندان هم نازل از آب درنیاید؛ چراکه موسیقی از کودکی به آنها آموزش داده می‌شود و از این هنر بیگانه نیستند؛ البته نمی‌توان درباره ورود خوانندگان آنها به دنیای تصویر تا همین حد مطمئن بود.

اما در کشور خودمان هم، کم نیستند بازیگران و کارگردان‌هایی که به هر گوشه و کناری از هنر سرک کشیده‌اند و بعضا دستخوش انتقاد واقع شده‌ یا به تقلید و کپی‌کاری متهم شده‌اند.

در سال‌های اخیر ماجرای نمایشگاه یک کارگردان زن، آنچنان موج رسانه‌ای به راه انداخت که خود ایسنا هم طی گفت‌وگوهایی به نقد کپی آثار هنری پرداخت و مدیر گالری طراحان آزاد در یکی از این مصاحبه‌ها به صراحت بیان کرد «کسی که کپی می‌کند، دیگر هنرمند نیست».

اما موسیقی. به نظر می‌رسد سلبریتی‌های ایرانی علاقه زیادی به خواننده شدن دارند و حتی پس از انتشار چند قطعه، به مدد اسپانسرها کنسرت هم برگزاری می‌کنند.

در این زمینه، اتفاقا نمونه‌های بسیاری هم داریم؛ بازیگرانی مانند شهاب حسینی، حامد بهداد، مهران مدیری، امین حیایی، بهرام رادان، رضا گلزار، محمدرضا فروتن، برزو ارجمند، اشکان خطیبی، کوروش تهامی و … .

مسئله‌ای که درباره حضور این افراد در دنیای خوانندگی وجود دارد، این است که این امر به درازا نمی‌کشد و حتی اگر چند کنسرت هم برگزار کنند، پس از مدتی صحنه اجرا را می‌بوسند و کنار می‌گذارند.

در حقیقت این امر مصداق این صحبت محمدحسن حامدی با ایسنا است که گفته است: «هر کسی که بخواهد می‌تواند وارد هنر شود و فعالیت کند و همان‌طور که می‌بینیم سالانه در تهران نمایشگاه‌های هنری زیادی برگزار می‌شود. ولی در پایان تنها کسانی که خلاقیت و استعداد لازم برای فعالیت در هنر را دارند، فعالیت در آن را ادامه خواهند داد.»

البته شاید به این نکته توجه داشت که همانطور که علی فرامرزی به ایسنا گفته است، «در دنیای امروز که مرزهای هنر با یکدیگر درهم‌آمیخته شده، چگونه می‌توانیم خط تعیین کنیم که چه کسی می‌تواند نمایشگاه برگزار کند و چه کسی نه؟»

فرامرزی در این زمینه بیان کرد: «چه اشکال دارد فردی که در رشته‌ای دیگر دارای نام و سابقه و کارهای مثبتی است، دست به کاری (مانند نقاشی) بزند که در حد هنرمندان حرفه‌ای آن رشته نیست؟ اینکه آثار تجسمی فردی به واسطه اینکه او در سینما دارای موقعیت است، فروش می‌رود چه اشکالی دارد؟ چه چیزی از نقاشی کم می‌شود؟ حضور دیگران در نقاشی باعث مطرح شدن نقاشی می‌شود اما اگر او را همسطح هنرمند حرفه‌ای نقاشی قرار دادند آنجاست که باید جامعه نقاشی و هنرمندان نقاش اعتراض کنند. اگر هم کارش کپی بوده، نقدش کنند.»

البته باید بررسی کرد که چه می‌شود این بازیگران با وجود دیده شدن در رشته خود، وارد حوزه دیگری می‌شوند و حتی برخی از آنها مانند رضا گلزار، بهرام رادان، رضا یزدانی و سیروان خسروی جدی‌ترین نقدها را در حد استهزا به جان می‌خرند.

شاید بتوان به این سوال با این صحبت محمدحسن حامدی پاسخ داد که گفته است: «گاهی اوقات مساله پول به‌قدری برای افراد مهم می‌شود که حاضرند به خیلی کارها تن دهند و نتیجه آن حضور افراد بی‌استعداد در هنر می‌شود؛ البته اینگونه موارد از جمله حواشی هنر هستند، اما اینکه حضور این نوع افراد به واسطه روابطشان طولانی شود اصلا جالب نیست.»

حامدی در عین حال این نکته را هم بیان کرده است که می‌توان از ماندگاری افراد چهره در برخی شاخه‌های هنر که شاید در آن خیلی هم وارد نباشند، به عنوان یک هنر «عامه‌پسند» و درواقع یک ژانر هنری استفاده کرد. هرچند لازمه اجرایی کردن این رویکرد هم، فضا دادن به افراد بااستعداد و برخوردار از سطحی از استانداردها، ضمن جلوگیری از روی کار آمدن نابلدهاست.

رسانه سینمای خانگی- «بخارست» و ولنگاوری فرهنگی سینمای طنز ایران/ این سینماست یا کاباره؟

فیلم‌هایی چون «بخارست» را می‌توان زاییده سیطره نظام فیلم‌های کاباره‌ای دانست که به شکل تازه‌ای به گیشه سینمای ایران بازگشته‌‌اند. آثاری از این دست که مرزهای ابتذال و فیلمفارسی را به شکل ارتجاعی درمی‌نوردند هر کدام گواهی هستند بر ابتذال افسارگسیخته در این نوع سینمای کشور.

فیلم کمدی «بخارست» که این روزها در شبکه نمایش خانگی در حال نمایش است از ۲۴ آبان سال گذشته اکران خود را در سینماهای کشور آغاز کرد و توانست به یکی از پرفروش‌ترین فیلم‌های سال ۱۴۰۱ تبدیل شود تا بار دیگر ثابت شود در سینمای ایران فیلم‌های کمدی مبتذل و شبه فیلمفارسی‌ها همچنان می‌فروشند.

محسن محسنی‌نسب (کارگردان) درباره این وضعیت می‌گوید: «امروز غیر از ژانر لودگی و فلاکت هیچ ژانر دیگری در سینمای ما وجود ندارد. لودگی به دنبال درآمدزایی است و ژانر فلاکت به جایزه در جشنواره‌های خارجی توجه دارد و در کنار این آثار برخی مواقع چند فیلم اجتماعی نیز ساخته می‌شود.» 

در دهه گذشته فیلم‌های کمدی همواره از فروش قابل توجهی برخوردار بوده‌اند، از «رحمان1400»، «خوب، بد، جلف» و «هزارپا» گرفته تا «سگ بند»، «انفرادی» و «بخارست»، همه این آثار با وجود فروش بالا، در یک چیز مشترک هستند آن هم فقدان ارزش‌های فرهنگی هنری، حرکت در مسیر ابتذال، سطحی نگری و نگاه ساده انگارانه به کمدی و طنز.

صادق دقیقی (کارگردان) نیز در این‌باره گفت: «تولید اثری با مختصات یک فیلم بفروش کار چندان دشواری نیست، کافی‌ است یک فیلم کمدی که سرشار از شوخی‌ها و تابوهای جنسی‌است با سلبریتی‌ها و بازیگرانی که در همه آثار تکرار می‌شوند، بسازید. حال آنکه هر چه می‌خواهد به خورد ملت بدهد؛ کافی‌ست! شما گیشه را فتح کرده‌اید! »

در این گزارش تلاش خواهد شد محتوای به اصطلاح کمدی «بخارست» بررسی و تحلیل شود، تا از طریق آن به ابعاد مخرب فیلم‌هایی از این دست بپردازیم.

«بخارست» با همان سبک و سیاق فیلمسازی مسعود اطیابی ساخته شده است. مضمون این فیلم همچون «تگزاس» و حتی «انفرادی» بر پایه کل کل و دعواهای لفظی دو شخصیت اصلی داستان یعنی جلیل (پژمان جمشیدی) و جلال ( حسین یاری) می‌گذرد با این تفاوت که اینبار این دعواها و رد و بدل شدن کلمات زشت و سخیف نه بین دو دوست بلکه بین دو برادر شکل می‌گیرد و فیلمساز تنها دستاوردش برای کمدی‌شدن داستان، تحقیر، تمسخر و توهین این دو برادر به یکدیگر است.

در این جا نیز اطیابی با استفاده از فرمول فیلم‌های قبلی‌اش، مجموعه سکانس‌های بی‌ربط و بداهه گویی‌های شخصیت‌هایش را در کنار هم قرار می‌دهد تا بلکه بتواند مخاطب را بخنداند. اما مشکل این جاست که «بخارست» در این حداقل کار هم ناتوان است و تماشاگر زمانی که این اثر سینمایی را می‌بیند، به خودش می‌گوید: «این چه مهملی بود که من دیدم!»

در دهه گذشته فیلم‌های کمدی همواره از فروش قابل توجهی برخوردار بوده‌اند، از «رحمان1400»، «خوب، بد، جلف» و «هزارپا» گرفته تا «سگ بند»، «انفرادی» و «بخارست»، همه این آثار با وجود فروش بالا، در یک چیز مشترک هستند آن هم فقدان ارزش‌های فرهنگی هنری، حرکت در مسیر ابتذال، سطحی نگری و نگاه ساده انگارانه به کمدی و طنز

در نقد فیلم «بخارست» آمده است: «فیلم بخارست یک فیلم شلخته و شلوغ است که بعد از اواسط فیلم مخاطب را خسته می‌کند. رویداد‌های بی‌منطقی که پی در پی روی می‌دهند و همه چیز حتی ساختار را فدای شوخی‌های بی مزه خود می‌کند بلکه بتواند از مخاطب خنده بگیرد اما اصلا این شوخی‌ها موفق عمل نمی‌کنند.

با این همه مسعود اطیابی در مقام کارگردان معتقد است: «من در جایگاه فیلمساز اگر بتوانم دو ساعت مردم را شاد کنم، گام بزرگی برداشته‌ام. خانواده‌های پرمشغله امروزی را دو ساعت کنار هم نشاندن به خودی خود دستاورد مثبتی است و اگر چنین اتفاقی محقق شد در مرحله بعد می‌توان به مفاهیمی که یک فیلم باید به مخاطب ارائه دهد، فکر کرد.»

با این همه به نطر می‌رسد این کارگردان هیچ درک درستی از جایگاه مخاطب ندارد. به همین دلیل هم هست که مخاطب را دست کم گرفته و حتی حقوق اولیه آن را کاملا نادیده می‌گیرد.

«بخارست» چنان فیلم ضعیفی است که نمی‌شود حتی از یک نمای آن لذت برد و خندید چه برسد به آنکه بخواهد مفهومی را به مخاطب ارائه دهد؛ چراکه این فیلم همچون فیلم «انفرادی» و ساخته‌های قبلی اطیابی، یک فرمول تکراری دارد که برگ برنده این فیلمساز در سال‌های اخیر بوده و آن لوده بازی حداکثری در طول فیلم است. 

*بی‌خاصیت و تحقیر آمیز

در این جا البته فیلمساز سعی کرده با اشاره به برخی از تجربیات تلخ اجتماعی مانند چالش‌های مضحک و آسیب زای فضای مجازی بخصوص اینستاگرام، هشداری به مخاطب بدهد و یا به نقد فساد در دستگاه‌های حکومتی و آقازاده‌ها بپردازد اما مانند تمام کمدی‌های سطحی چند سال اخیر، صرفاً از یک اشاره فراتر نمی‌رود و به بی‌خاصیت‌ترین شکل ممکن این کنایه‌های سیاسی و اجتماعی را مطرح می‌کند. در واقع «بخارست» نه تنها هیچ دغدغه ای را پیش نمی‌کشد، حتی زمان‌هایی که سراغ موضوعاتی چون، فساد و آسیب‌های اجتماعی می‌رود آن را از معنا تهی می‌کند.

در واقع باید گفت گرچه طرح فساد اقتصادی برخی مدیران اجرایی، دل مخاطبان را خنک می‌کند اما شبه‌کمدی‌ها در این سال‌ها بسیار از این موضوع وام گرفته و با روایت‌های سینمایی دم‌دستی و تکراری، کل مطالبه‌گری مردم را لوث کرده‌اند.

یکی دیگر از عوامل جدی نگرفتن این ارجاعات و انتقادات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی فیلم «بخارست» فضای کارتونی داستان است. در جغرافیای فیلم آدم‌های تبهکاری چون تیم هادی کاظمی با آن ماشین‌های تابلوی قدیمی آمریکایی خود آزادانه و رها اسلحه بدست در شهر می‌چرخند بدون آنکه پلیس برخوردی با آنها داشته باشد.

سکانس‌های ‌پایانی فیلم که حامد_ پسر وزیر_ خیلی جدی در دادگاه در حال ارائه مستندات قانونی خود و به اصطلاح افشاگری است همچون وصله‌ای ناجور به فیلم سنجاق شده‌اند و هیچ سنخیتی با فضای ولنگار داستان ندارند و شاید تنها تمهیدی از سوی اطیابی برای گرفتن مجوز براب چنین فیلمنامه ضعیفی بوده است.

*تحریب نهاد خانواده

«بخارست» همانند اکثر فیلم‌های کمدی این سال‌ها نه تنها از داستان عمیق و پر محتوایی برخوردار نیست بلکه تصویری مخرب از یک خانواده ایرانی نشان می‌دهد. از جلال و جلیل و توهین کردن‌هایشان به یکدیگر که بگذریم، پدر آنها هم مردی منفعت‌طلب، بی قید و خودخواه است که حاضر است بخاطر چند سیخ کباب تمام زندگی پسرانش را برباد دهد.

طنز می‌بایست زبان گویای جامعه باشد، می‌بایست بتواند از مسیری تازه به دل مفاهیم و موضوعات رسوخ کند، اما در فیلمی چون «بخارست» همه چیز در سطح می‌گذرد و آنقدر برخی از دیالوگ‌هایش زننده است که حتی بازگو کردن آن‌ها شرم‌آور است

خانواده در «بخارست» جنون محض است، هر بی‌قانونی و ابتذالی که فکر کنید در آن اتفاق می‌افتد، توهین برادر کوچک‌تر به برادر بزرگ‌‍تر، توهین عروس به پدر همسر و…(همسر جلال در جمع و پیش چشم پدر شوهرش به او می‌گوید: «گوسفند جد و آبادته»؛ که با واکنش پدر روبرو می‌شود که در جواب می‌گوید «جدآبادش منم».

در واقع توهین به مخاطب هم در متن و دیالوگ‌ها اتفاق می‌افتد و هم در فرم و ساختار؛ از منظر ساختاری توضیح بیش از اندازه موضوعات به مخاطب، دست کم گرفتن او و شکلی از توهین است. مثلا توجه کنید به لحظه‌ای که برادر بزرگ‌تر (جلال) با پسر وزیر روبرو می‌شود. استفاده از فلاش بک (بازگشت به گذشته) برای چنین سکانسی جز دست کم گرفتن و توضیح واضحات چه چیزی می‌تواند باشد. در همان سکانس‌، جلال به جلیل می‌گوید این فلانی پسر «وزیر سابق» است؛ با اینکه در بخش پایانی، «وزیر» به خاطر قصورات خود، از سمتش استعفا می‌دهد. تا این حد شعور مخاطب را دست کم گرفتن را در کمتر فیلمی می‌توان مشاهده کرد.

*بازنمایی تصویری کلیشه‌ای و مبتذل از زنان

در این بلبشوی بی‌سر و ته، زنان هم مانند اغلب ساخته‌های اطیابی، موجوداتی خرافاتی‌اند که یا در حال جراحی نقاط مختلف بدن خود هستند و توسط مردان به تمسخر گرفته می‌شوند همچون خاور_ همسر جلال _ و یا در نگاه اول عاشق و دلباخته مردان می‌شوند و به طور مشخص، هویت مستقلی ندارند؛ دقیقا همانند لاله که باوجود ثروت فراوان در همان برخورد اول عاشق جلیل که کاراکتری خنگ و دست و پاجلفتی دارد می‌شود.

شخصیت‌های زن در «بخارست» به طور مشخص تاثیری در روند قصه ندارند بجز استفاده ابزاری و اطیابی تنها به ارائه تصویری کلیشه‌ای و مبتذل از آنان بسنده می‌کند.

*تحلیل آخر

به نظر می‌رسد فیلم هایی چون «بخارست» نه تنها نسبتی با سینمای کمدی ندارند، حتی می‌توان آن‌ها را به عنوان یک آسیب اجتماعی در نظر گرفت. وقتی در فیلمی کلکسیون فحش، و انواع توهین‌ها یافت می‌شود چه نامی بر آن می‌توان گذاشت؟

طنز می‌بایست زبان گویای جامعه باشد، می‌بایست بتواند از مسیری تازه به دل مفاهیم و موضوعات رسوخ کند، اما در فیلمی چون «بخارست» همه چیز در سطح می‌گذرد و آنقدر برخی از دیالوگ‌هایش زننده است که حتی بازگو کردن آن‌ها شرم‌آور است.  

جواد انصافی (بازیگر) درباره کمدی‌هایی از این دست می‌گوید: «کُمدی‌هایی که امروز عمدتاً ساخته می‌شوند، پشتوانه علمی ندارند و مؤدبانه نیستند. در این نوع کارها، معمولاً خانواده‌ها نمی‌توانند کنارِ هم به تماشای این نوع آثار بنشینند.» 

کافی است فیلم «بخارست» را به عنوان یک نمونه «مورد مطالعه»، در نظر گرفت تا به روشنی هم شاهد افول مفاهیم سینمایی بود و هم به نظاره این موضوع نشست که چطور ایده‌های مهمی چون «طبقات کم برخودار جامعه» ،«زنان» ،«خانواده» و حتی «فساد» از معنا تهی شده و به سخره گرفته می‌شوند.

به عنوان مثال جلال بازیگر اصلی فیلم «بخارست»، وقتی در حال انتقال جنازه (پسر وزیر که قصد افشای فساد را دارد) است، چندین بار در گفتگو با برادر بزرگترش (راننده تاکسی است)، او را تحقیر می‌کند و این جمله را به زبان می‌آرود که جسد این آقازاده هم از زنده ما (بخوانید قشر کم برخوردار) خوش‌بوتر است. به کار بردن دیالوگ‌هایی چون «ما نمره بوی سگ می‌دیم»/«هنوز تو نمردی از این بوی بدتری میدی» شرم آور است و سطح دیدگاه کارگردان فیلم را نشان می‌دهد. 

فیلم‌هایی چون «بخارست» را می‌توان زاییده سیطره نظام فیلم‌های کاباره‌ای دانست که به شکل تازه‌ای به گیشه سینمای ایران بازگشته‌‍اند. این آثار که مرزهای ابتذال و فیلمفارسی را به شکل ارتجاعی در می‌نوردند هر کدام گواهی هستند بر ابتذال افسارگسیخته در این نوع از سینمای کشور

در فیلم‌های کمدی بیش از فیلم‌های اجتماعی و درام می‌توان به مسائل مهم و روز جامعه پرداخت و آسیب‌های اجتماعی را واکاوی کرد؛ اما با بررسی آثار فیلمسازانی چون مسعود اطیابی مشخص است آنها نه تنها چنین هدفی از ساخت فیلم‌هایشان دنبال نمی‌کنند، بلکه صرفا سینما را کالایی برای کسب درآمد می‌دانند و در این راه از هر ابزاری از شوخی‌های جنسی گرفته تا توهین و تحقیر و خشونت‌های کلامی و فیزیکی و حتی تخریب نهاد خانواده استفاده می‌کنند و با سوء استفاده از عدم نظارت درست و اصولی بر تولیدات سینمایی فیلمی پرفروش می‌سازند و به عبارتی گیشه را فتح می‌کنند!

در صحنه‌ای از «بخارست» 5 شخصیت فیلم در حال فرار سر از میهمانی بی‌معنای لات‌های شهر درمی‌آورند، در این میهمانی (که در یک تالار لوکس امروزی اتفاق می‌افتد)، لشگر داش مشتی‌ها با سبیل‌های چخماقی، کلاه شاپو، دستمال یزدی و تیزی در حال باباکرم رقصیدن هستند. این سکانس از یک سو استعاره‌ای از ماهیت فیلم و از سوی دیگر ادای دینی به فیلمفارسی‌های دوران طاغوت است. از این رو است که فیلم‌هایی چون «بخارست» را می‌توان زاییده سیطره نظام فیلم‌های کاباره‌ای دانست که به شکل تازه‌ای به گیشه سینمای ایران بازگشته‌‍اند. آثاری از این دست که مرزهای ابتذال و فیلمفارسی را به شکل ارتجاعی در می‌نوردند هر کدام گواهی هستند بر ابتذال افسارگسیخته در این نوع از سینمای کشور. 

حرف آخر اینکه آشکارا این رویکرد امروز در حال رسوخ به پیکره سینماست و نیاز به ورود کارشناسان برای آسیب شناسی و دخالت مدیران ارشد برای اصلاح، بشدت حس می‌شود. این موج جدید از فیلم‌های به اصطلاح کمدی که در سینمای ایران به راه افتاده است می‌تواند ضربه مهلکی به بدنه‌ سینما وارد کند سینمایی که خالی از فکر و اندیشه است و می‌تواند به مرور زمان منجر به فروپاشی‌های اخلاقی و فرهنگی در جامعه شود.

رسانه سینمای خانگی- شرعا اجازه قبیله‌گرایی در صداوسیما را نمی‌دهم؛ پیمان جبلی

به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی به نقل از سینماپرس؛ رئیس رسانه ملی در این جلسه در پاسخ به این سوال که منابع مالی صداوسیما چگونه تأمین می‌شود؛ گفت: خودمان باید درآمدزایی کنیم و متأسفانه تا اطلاع ثانوی منبع جبران هزینه‌های رسانه ملی پخش آگهی بازرگانی است.

جبلی با بیان اینکه باید از شرکت‌های بازرگانی حمایت کنیم اظهار کرد: همین شرکت‌های بازرگانی که آگهی آن‌ها از تلویزیون پخش می‌شود بخشی از اقتصاد کشور را تشکیل می‌دهند باید از آن‌ها حمایت شود، اما نه چون راه دیگری نداریم و نگران خرج و مخارج صداوسیما هستیم آگهی را قبول و پخش کنیم.

رئیس سازمان صداوسیما درباره فیلم و سریال‌های نمایش خانگی تصریح کرد: صداوسیما موظف است نمایش خانگی را کنترل کند در قدم اول ساترا باید به نمایندگی از صداوسیما نظارت کند و مجوز بدهد، اما می‌بینم که ۲۵۰ مجوز تولید از دولت قبل همچنان باقی مانده یعنی تولید و تبدیل به سریال شده است. پس با وجود اینکه دولت نزدیک به دوسال است که تغییر کرده و مقام معظم رهبری تاکید کردند که تنظیم‌گر فضای مجازی در حوزه صوت‌وتصویر فراگیر صداوسیماست با این وجود تا آخرین روز دولت قبل همچنان مجوزهای سریالی داده می‌شد.

جبلی ادامه داد: بسیاری از مجموعه‌های نمایش خانگی در دولت قبل مجوز گرفته و با هزینه‌های میلیاردی تولید شده است الان به ما می‌گویند این سریال‌ها را تنظیم‌گری کنید ما چطور این کار را انجام دهیم. تنها راهی که داریم این است که سریال‌های در حال تولید را بررسی کنیم و تند و تیزی‌هایش را حذف کنیم و ممیزی بزنیم تا بالاخره پخش شود. سازنده فیلمی که از قبل مجوز گرفته می‌گوید من مجوز گرفتم و فیلم را تولید کردم و هزینه میلیاردی کردم و فقط هرجایی از فیلم که اشکال داشته باشد را حذف می‌کنم تا پخش شود.

رئیس رسانه ملی در بخش دیگری از صحبت‌های خود در جمع دانشجویان دانشگاه امام صادق (ع) در پاسخ به پرسشی درباره لزوم به دست گرفتن روایت اول اخبار برای پرهیز از ایجاد فضا برای رسانه‌های معاند و اینکه چرا در اتفاقات اخیر این اتفاق را آنچنان که باید شاهد نبودیم؟ گفت: آیا اگر رسانه ملی در خنثی کردن روزانه و بلکه لحظه‌ای ادعاها، تحریف‌ها و اخبار دروغی که روزانه بلکه لحظه‌ای منتشر می‌شد، پای کار نبود و با تولید خبر، گزارش و برنامه‌های مختلف اقدام به خنثی‌سازی نمی‌کرد، آیا ما شاهد اتفاقی که افتاد می‌بودیم؛ اینکه بخش عمده‌ای از مردم با این فتنه پیچیده و ترکیبی همراهی نکردند، انصافاً کمی هم کار صداوسیما بود. کمی هم به ما سهم بدهید. این جمعیتی که به خیابان آمد و فتنه را محکوم کرد، از کجا جنایات و وحشی‌گری‌هایی که برخی افراد در این ماجرا رقم زدند را فهمیده بود. مظلومیت نظام را از کجا فهمیده بود. خدای ناکرده «من و تو» داشت توطئه‌ها را افشا می‌کرد یا ایران اینترنشنال. پس کمی هم در خنثی‌سازی دروغ‌پراکنی‌ها، برای صداوسیما نقش قائل شوید.

او در این زمینه سپس عملکرد صداوسیما در انتشار اخبار مربوط به هک سامانه‌های سوخت را یادآور شد و گفت: در آن زمان صداوسیما در لحظه ورود کرد و تمام شبکه‌های رادیویی‌اش را بلافاصله بست و تلاش کرد به مردم آرامش بدهد و بگوید این یک مساله زودگذر است و حل خواهد شد. برای اولین بار در تاریخ صداوسیما به این نکته اذعان شد که حمله سایبری اتفاق افتاده است. پیش از این هیچگاه از حمله سایبری نام برده نشده بود و مردم هم همراهی کردند. بله در آن زمان می‌توانستیم روایت اول را به دست بگیریم.

جبلی افزود: در ماجرای فتنه‌ای که اتفاق افتاد در یکی دو روز اول چرا روایت دست ما نبود، برخی به من نقل از من در مصاحبه اخیری که داشتند می‌گویند، مدیریت بحران از دست نظام خارج شده بود. نخیر نظام یک لحظه هم مدیریت بحران را از دست نداد. الحمدالله مقتدرانه نظام مدیریت بحران را در دست گرفت. سررشته مدیریت افکار عمومی شاید در همان روزهای اول به دلیل اینکه ما نتوانستیم روایت اول را تثبیت کنیم از دست ما خارج شد. اینکه می‌گویم ما، باز هم مردم حواسشان جمع بود، ما به عنوان دستگاهی که مسوول در دست گرفتن افکار عمومی هستیم. اما چرا این اتفاق افتاد؟

سه‌روز خواهش کردیم، فیلم فوت خانم امینی را بدهند

او درباره نقش صداوسیما در اغتشاشات اخیر، گفت: ما سه روز خواهش کردیم که فیلم صحنه فوت مهسا امینی را بدهید تا پخش کنیم تا ثابت کنیم ضرب و شتمی نبوده است. فیلم فوت مهسا امینی پس از سه روز خواهش و درخواست و التماس دست‌مان رسید. انفعال صدا و سیما در اغتشاشات اخیر را قبول ندارم، اما مسأله ضعف در روایتگری اول را قبول دارم. یک مقداری شما دانشجویان به صداوسیما حق بدهید که در خنثی‌سازی نقشه دشمنان در جنگ ترکیبی نقش ایفا کرد.

پیمان جبلی همچنین در پاسخ به سؤالی درباره سیاست مواجهه با سلبریتی‌ها، تأکید کرد: در اغتشاشات اخیر تصویر دروغین برای بخش اعظمی از بازیگران و سلبریتی‌ها ساخته بودند که کار نظام فردا تمام است. کارگردانی می‌گفت سر فیلمبرداری رفتم بازیگران گفتند اجازه بدهید دو سکانس بگیریم یک با حجاب دو بی‌حجاب که اگر نظام سقوط کرد مشکلی پیش نیاید. برخی سلبریتی‌ها رابطه خود را با فرهنگ و تاریخ ایران قطع کرده‌اند ما هم باید رابطه خودمان را با آن‌ها قطع کنیم.

او افزود: سلبریتی واژه مطلقاً منفی نیست. ما در درجه اول باید رابطه‌مان را با چهره‌ها و افرادی که رابطه خودشان را با فرهنگ خودشان، تاریخ و مردم کشورشان قطع کرده‌اند، قطع کنیم. تعارف هم نداریم. نمی‌خواهند دیگر باشند خب نخواهند. اصلاً یک بخش عظیمی از مردم هم بدشان می‌آید اتفاقاً قیافه آنها را ببینند، این طور نیست که فقط آنها بدشان بیاید، مردم هم بدشان می‌آید که قیافه این آدم‌ها را ببینند. اما در مقابل چهره‌هایی که به نظر می‌رسد که شاید به دلیل فشارهای سنگین مجبور شده‌اند علیرغم میل باطنی‌شان در جایی حرفی بزنند، من به جرأت عرض می‌کنم که ما در را به روی آنها نبسته‌ایم.

سلبریتی‌ها می‌گویند مجبور شدیم بعضا مواردی را مطرح کنیم

رئیس صداوسیما گفت: خیلی از آنها (سلبریتی‌ها) به ما مراجعه می‌کنند و می‌گویند ببینید در صفحه واتساپ و پیام رسان‌مان چقدر تهدید به قتل زن و بچه برایمان فرستاده‌اند. ما مجبور شدیم در جاهایی چیزی بگوییم اما شما می‌دانید که دل ما با شماست و باز هم حاضریم کار کنیم. من بارها گفته‌ام درِ صداوسیما به روی کسی که به مردم و فرهنگ مردم احترام می‌گذارد، باز است. کسی که خودش نمی‌خواهد بیاید من نمی‌روم التماس کنم. کسی که خودش همچنان در عالم هپروت و اوهام سیر می‌کند ما سراغش نمی‌رویم بگذارید در همان عالم بماند.

جبلی در پاسخ به سؤالی درباره شائبه قبیله‌گرایی در صداوسیما اظهار کرد: شرعا اجازه قبیله‌گرایی در صداوسیما را نمی‌دهم. اینهایی که شما به آن می‌گویید قبیله‌گرایی خودش یعنی اتفاقاتی در صداوسیما افتاده و کارهای جدیدی شروع شده است! کاچی به از هیچی.

رییس صداوسیما سپس در این زمینه از برنامه‌های پاورقی، دی بی سی و محفل یاد کرد و توضیح داد: قبیله‌گرایی یعنی در را قفل کنیم و نگذاریم کسی وارد شود. قطعاً کارهای خوبی انجام شده و آن‌قدر دشمن را عصبانی کرده که بنده چهار بار در طول سه ماه تحریم شدم؛ بنابراین برنامه‌ای که آنها را به واکنش کشیده حتما موفق بوده است. در اغتشاشات که برخی از دوستان (دانشجویان) فرمودند نتوانستید روایت اول را به دست بگیرید، اگر روی شما مؤثر نبودیم، روی دشمن که حتما موثر بودیم. اگر برنامه قوی‌ای بوده باشد که به آن میدان ندادیم، حتما ضعف از ما بوده است. ولی باید به این هنرمندان میدان داده شود. به تمام افرادی که به ارزش‌ها، فرهنگ و هنر جامعه پایبند هستند باید میدان داده شود.

وی افزود: من در خودم چیزی به عنوان قبیله و گرایش کشف نکردم و امانت رسانه ملی را بر دوش خودم احساس می‌کنم و شرعاً اجازه نمی‌دهم که در سازمان صداوسیما قبیله‌گرایی اتفاق بیفتد. اگر هم قبلاً اتفاق افتاده است الان نباید اتفاق بیفتد. در تولیدات ما راه هیچ‌کدام از افراد، موسسه‌ها و گروه‌ها فارغ از اینکه هرکدام وابسته به کدام نهاد هستند، بسته نیست. می‌توانند بیایند و غیر از این هم راهی نداریم.

جبلی در پاسخ به یکی از دانشجویان که مدعی بی‌خاصیت بودن برنامه‌های برون مرزی صدا و سیما، این‌گونه واکنش نشان داد: یکی از برنامه‌های شبکه پرس‌تی‌وی باعث بحث و جدل جدی در پارلمان انگلیس شد! برنامه « PALESTINE DECLASSIFIED » شبکه پرس‌تی‌وی همانند «تیک تاک» که در کنگره آمریکا مورد بررسی قرار گرفت در مجلس عوام انگلستان بررسی شد! انگلیسی‌ها گفتند شبکه پرس‌تی‌وی که ما سالهاست اجازه ندادیم بر روی ماهواره باشد و از روی شبکه کابلی آن را حذف کردیم و در فضای مجازی اجازه فعالیت به آن ندادیم چگونه توانسته است آنقدر مخاطب نخبه انگلیسی جذب کند.

بودجه ۸ میلیون دلاری برون‌مرزی

وی افزود: بودجه یک سال شبکه الجزیره یک میلیارد دلار است اما بودجه سالانه تمامی شبکه‌های برون مرزی صدا و سیما هشت میلیون دلار است اما همین شبکه‌های ما توانسته‌اند مخاطبان خود را حتی در شبکه‌های اجتماعی پیدا کند. حساب فیس‌بوک شبکه پرس‌تی‌وی ما تاکنون بیش از بیست بار مسدود شده است! اگر تأثیرگذار نبودند که این اتفاقات نمی‌افتاد.

جبلی در پاسخ به پرسش دیگری از دانشجویان درباره‌ موضع رییس سازمان صداوسیما در قبال عادل فردوسی‌پور و بازگشت این مجری به تلویزیون، تصریح کرد: بالأخره وقتی این آدم در برنامه‌ای می‌آمده برای خودش خِیلی از مخاطبان را داشته است. اسمش می‌آمده، برنامه با خودش مخاطب می‌آورده است. اسم آن آدم روی شبکه‌ای می‌آمد، آن شبکه خودش را بالا می‌کشید. خب حالا به نظام، مردم و اعتقادات خودش لگد زده است. لگد زده به نمکدان، نمک را ریخته و نمکدانی را شکسته است. آیا از من انتظار دارید برای اینکه من پرمخاطب بشوم بروم خواهش و التماس کنم که تو رو خدا بیا!؟ حالا ما چشم‌مان را می‌گذاریم روی هم انگار ندیده‌ایم، اصلاً شما (دانشجویان) و مردم اجازه می‌دهید ما این کار را کنیم؟

وی خاطرنشان کرد: آیا ما می‌توانستیم برنامه‌هایی را بدون عز و التماس و بدون پذیرش ذلت در برابر افرادی که پشت پا زدند به اعتقادتشان، تاریخشان، فرهنگ و مردمشان و نظامی که تا به حال از آن ارتزاق کرده بودند که با آن تا به اینجا رسیده بودند، بسازیم؟ پاسخ این است” نه می‌توانیم و نه خواهیم توانست که این کار را انجام بدهیم. پس کار کمی نیست که ما شب عید و نوروزمان را بدون التماس به چهره‌های این چنینی پشت سر بگذاریم تا اثبات کنیم صداوسیما وابسته به چهار سلبریتی وطن فروخته نیست.

چطور یک مدیر سینمایی حامی تروریست ها می شود؟

مهمترین انتظار در قبال حمایت اخیر «سعید خانی» از تروریست‌های غائله «خانه اصفهان» این است که سازمان سینمایی چه واکنشی به ادامه فعالیت‌های او در قالب «خانه فیلم‌» نشان خواهد داد.

به گزارش سینمای خانگی به نقل از سینماپرس؛ با انتشار خبر اعدام «صالح میرهاشمی»، «مجید کاظمی» و «سعید یعقوبی» سه تن از عاملان حادثه تروریستی اصفهان و شهادت مدافعان امنیت اسماعیل چراغی، محسن حمیدی و محمد کریمی؛ دوره تازه عملیات روانی سلبریتی‌ها با هشتگ سازی حول ماجرای اعدام سه تروریست مذکور کلید خورد.

اما ریشه‌های این خیزش مجازی را باید در کدام سازو کار اشتباه طی ماه‌های اخیر باید جستجود کرد؟ سلبریتی‌ها پس از مدت‌ها سکوت، ناگهان چنین تحرک هماهنگی را برای یک عملیات روانی بزرگ آغاز کردند و در سطح وسیعی به دنبال یادآوری آشوب‌ها و سرکرده‌های آنارشیست قائله پاییز ۱۴۰۱ هستند.

این عملیات روانی که به صورت متمرکز توسط چهره‌های سینمایی هدایت می‌شود، می‌تواند پیامدهای بسیار نامطلوب امنیتی را به همراه داشته باشد و مهمترین هدف، تحریک و هدایت دوباره مردم به سمت خیابان است.

در رفتارشناسی سبلریتی‌ها و موج تازه‌ فضاسازی سیاسی یک گزاره کاملا آشکار است، چهره‌های سینمایی دیگر هراسی از ممنوع‌الکاری یا برخوردهای احتمالی سازمان سینمایی ندارند. آنان در یک اتحاد بی‌سابقه مهمترین رویدادهای فرهنگی کشور از جمله جشنواره‌های فیلم، موسیقی و تئاتر و… و. تحریم کردند و از اجرای این طرح ضد امنیتی متضرر نشده و پس از مدتی سکوت فعالیت‌های خود چریکی – مجازی خود را از سر گرفته‌اند!

استوری‌های بهار ارجمند و لیندا کیانی بازیگر فیلم «دیدن این فیلم جرم است» محصول سازمان سینمایی سوره

یکی از سیاست‌های سازمان سینمایی طی ماه‌های اخیر تساهل و تسامح با هسته‌های فعال سینمایی است. رویکردی توام با ملاطفت، با تشکیل کارگروه‌های مصلحانه تنها به یک نتیجه ختم شد؛ ترحم برپلنگ تیز دندان :ستمکاری بود بر گوسفندان.

استوری‌ها(ازراست به چپ) : همایون غنی زاده کارگردان تئاتر و سینما – سارا بهرامی و پدرام شریفی

چرا تشکیل کارگروه‌ها وجلسات برای حل شدن مشکلات قضایی و امنیتی «سلبریتی‌ها» در سازمان سینمایی نتیجه‌ای معکوس به ارمغان داشت؟

پیگیری‌ها از محتوای اغلب این جلسات حاکی از ضریب پیدا کردن حاشیه امنیت چهره‌های مشهور فعال در فضای مجازی است تا جایی که سام درخشانی می‌تواند ساختارشکن‌ترین پست‌ها را در صفحه اینستاگرامش منتشر کند.

همراهی مازیار لرستانی و تهمینه میلانی با اعدام تروریست‌های اصفهان
استوری شقایق دهقان و مهدی نصرتی بازیگر ارگانی دو فیلم لباس شخصی (سازمان اوج) و ضد (محصول حوزه هنری انقلاب اسلامی)

گزاره دومی که موجب قوت قلب سلبریتی‌ برای توسعه مواجهه مجازی با حاکمیت می‌شود، سیاست‌ محوری حمایت از تهیه‌کنندگان و پخش کنندگان در سینماست. مدیریت سازمان سینمایی فعلی مدت‌هاست به اهرمی برای حفظ منافع چهره‌های پرقدرت حوزه پخش و تهیه‌کنندگی شده است.

تصمیمات این سازمان در دو سال گذشته مبنی بر گران کردن بلیط سینما نه تنها در جهت منافع مردم نبود، بلکه زمینه انتفاع بیشتر تهیه کنندگان و پخش کنندگان را تامین می‌کرد.

مدیریت سازمان سینمایی فعلی از بدو استقرار در سازمان سینمایی از سال ۱۴۰۰ در نخستین سال مدیریت، ۵۵ درصد و در دومین سال استقرار در سال ۱۴۰۱ موجب گرانی ۶۶ درصدی بلیط سینما شد.

با اینکه این گران شدن موجب ریزش مخاطبان در سال ۱۴۰۰ شد اما اصرار به گرانی بلیط در سال ۱۴۰۱ عملی شد. دست کم هیچ جریان مدیریتی در سینما طی چهل سال اخیر دو سال پیاپی بلیط سینما را گران نکرده است.

این اهتمام برای گران کردن بلیط سینمادر دو سال پیاپی نشان می‌دهد یکی از اهداف سازمان سینمایی تامین منافع پخش کنندگان و تهیه‌کنندگان سینماست. با این استدلال می‌توان این گزاره را مطرح کردن دوران مدیریت فعلی سینما دوران پخش کننده و تهیه‌کننده سالاری است.

طبیعی است که این دو گروه در گلوگاه‌های اقتصادی و امتداد مسیر حرفه‌ای سلبریتی‌ها نقش موثری دارند و برخی جهت دهی‌های سیاسی با فرمان آتش پخش کنندگان و تهیه‌کنندگان تشدید خواهد شد.

در مورد هر واکنشی از سوی سلبریتی‌ها باید به دو موضوع بسیار مهم توجه خاص و ویژه داشت. جریان سلبریتی‌ها تا زمانی نقش خود را به عنوان چریک‌های مجازی ایفا می‌کنند که منافع اقتصادی آنان به مخاطره نیفتد.

در هر مقطعی با تهدید منابع مالی، ترمز اعتراض کشیده خواهد شد، مخصوصا افرادی که زمینه‌های کسب درآمد آنان، ریشه در مناسبات دیگری دارد. مهمترین نکته قابل تحلیل درباره تحرکات مجازی علیه اعدام تروریست‌های خانه اصفهان این است که «سلبریتی» ‌ها در این زمینه «پیرو» حلقه قدرت اقتصادی در سینما بودند. اگر حلقه‌های قدرت تولید در سینما، با این رویداد همراهی کنند، موج کنشگری ابعاد گسترده‌تری خواهد داشت.

استوری‌ها از راست به چپ: علی ضیا، ژاله صامتی، الهام اخوان، مریم عصومی
استوری‌ها از راست به چپ : ترلان پروانه، فرنوش آبا، امیر حعفری، حبیب رضایی

تهیه‌کنند گان و پخش ‌کنندگان در ایجاد تولید دوگانگی و تقویت شهامت سلبریتی‌ها نقش موثری دارند و این افراد با توجه به اینکه از حیث قدرت به صورت مستقیم از سازمان سینمایی تغذیه می‌شوند، می‌توانند شهامت همراهی با فضاسازی سیاسی و امنیتی سلبریتی‌ها را تقویت کنند.

در چهلم و دومین جشنواره فیلم فجر، اغلب کارگردانان، تهیه‌کنندگان و افراد صاحب منافعی که با مجوزهای وزارت ارشاد مسیر بهره‌مندی خود را از جریان اقتصادی سینما تسهیل می‌کنند، وارد بازی تحریم نشدند و هیچ کدام از مولفان و مصنفان در گروه ناشران پست ‌های معارضانه قرار نگرفتند، اما رصد اخیر نشان می‌دهد برخی تهیه‌کنندگان و پخش کنندگان وارد آتش بازی حمایت از تروریست‌های اصفهان شده‌اند.

استوری سعید خانی مدیرعامل خانه فیلم از چهره‌های قدرتمند سینما در حوزه تولید و پخش

سعید خانی چطور حامی تروریست‌ها شد؟

سعیدخانی تهیه‌کننده، پخش کننده و مدیرعامل «خانه فیلم» که مدیریت یکی از مهمترین دفاتر پخش‌ در سینما را بر عهده دارد، پس از اعدام تروریست‌های اصفهان، نقاب از چهره برداشت و به این اعدام‌ها واکنش نشان داد و در صفحه اینستاگرامش از آنان حمایت کرد.

در این مواجه‌ها، افکار عمومی در فضای مجازی اغلب به چهره‌ها و سلبریتی‌ها بسیار معروف توجه دارند، در حالیکه سلبریتی‌ها به قطب‌نمای خودشان که منابع اقتصادی آنان را تامین خواهد کرد، چشم دوخته‌اند.

سعید خانی مدیریت یکی از گلوگاه‌های مهم پخش و تولید را در سینما را در دست دارد و از سوی دیگر چهره‌های سیاسی، سینمایی و اقتصادی قدرتمندی را او را حمایت می‌کنند. شاید افکار عمومی با نام سعید خانی آنچنان آشنا نباشند اما اعلام موضوع او در حمایت از تروریست‌های اصفهان موج اعتراضی را در میان سلبریتی‌ها گسترش خواهد داد.

«سعید خانی» یکی از مهمترین و پررابطه‌ترین پخش‌کنندگان سینماست که می‌تواند با این انتشار یک استوری دامنه مواجه مجازی با سینماگران را افزایش دهد وبسیاری از سینماگران وارد مرزبندی پر چالش‌تری با حاکمیت شوند.

به طور قطع، استوری بدون متن سعید خانی تعداد بیشتری از سلبریتی‌ها را وادار به واکنش خواهد کرد. سلبریتی ‌واکنش دهنده، بیش از آنکه به دنبال اعتراض به اعدام چند تروریست باشند، به دنبال پیروی از خط‌دهی خاصی هستند که توسط خانی تولید شده است و سلبریتی‌ها تبعیت می‌کنند تا موقعیت خود را در سینما و تولیدات شبکه نمایش خانگی حفظ کنند و از صفحه شطرنج سازوکار و مناسبات تولید کنار گذاشته نشوند.

چرا «خانه فیلم» نهاد قدرتمندی در حوزه پخش و نمایش محسوب می‌شود؟

«خانه فیلم» که مدیریت آنرا خانی بر عهده دارد، شرکتی با مسئولیت محدود در زمینه پخش فیلم های سینمایی از سال ۱۳۹۶ کار خود را با پخش فیلم لونه زنبور آغاز کرد. این دفتر پخش فیلم‌هایی همانند متری شیش و نیم، مسخره باز، قهرمان، دینامیت، شادروان، علفزار، انفرادی، غریب خط استوا و سه کام حبس و … را برعهده درد. در سال های ۱۳۹۹ و ۱۴۰۰ دو سال متوالی پر فروش ترین دفتر پخش ایران بوده و اعضای هیئت مدیره خانه فیلم به شرح زیراست:

سید جمال ساداتیان (رئیس)
سعید خانی (مدیرعامل)
بهرام رادان (عضو)
سپهر سیفی (عضو)
محسن خباز (عضو)
امیرحسین علم الهدی (مشاور)

سعید خانی یک مهره بیش فعال، شبیه سال‌های ابتدایی فعالیت علی سرتیپی است. او سال‌ها در مقام پخش کننده در دفتر «نسیم صبا» و دفتر تولید فدک فیلم، هر دو متعلق به سعید سعدی از کادر سابق سپاه انقلاب اسلامی فعالیت می‌کرد و به تدریج با حمایت سعدی به عنوان تهیه‌کننده شناخته شد و در حوزه پخش اعتبار و موقعیتی کسب کرد.

سید جمال ساداتیان تهیه‌کننده سینما سال‌ها به عنوان رئیس دفتر دولت هاشمی رفسنجانی فعالیت می‌کرد. برادران شایسته که از اقوام ساداتیان هستند، با تاسیس کمپانی هدایت فیلم در دوران هاشمی پروژه‌های ارگانی فراوانی را تولید کردند.

سیدجمال ساداتیان مالک کمپانی تولید و پخش بشرا فیلم از تهیه‌کنندگان ذی‌نفوذ سینماست و قبل از ورود به سینما سال‌ها به عنوان رئیس دفتر هاشمی رفسنجانی فعالیت می‌کرد. او اداره چندین پردیس سینمایی را برعهده دارد. {هفته گذشته فرزند امیر حسین ساداتیان به همراه یاسر هاشمی در عسلویه حضور داشتند. این حضور احتمال برای از سرگیری یک فعالیت اقتصادی در این منطقه است. }

دیگر شریک مهم این کمپانی پخش کننده آژانس تبلیغاتی «کانون ایران نوین» به مدیریت مریم شفیعی است.

سپهر سیفی که نام او در لیست اعضای هیات مدیرت قرار دارد با حفظ سمت در کانون ایران نوین قائم مقام محسوب می‌شود. فرزندان شفیعی، سپهر و شهرزاد هر دو تهیه کننده سینما هستند. این کانون در مهمترین قراردادهای تبلیغاتی فرهنگی، هنری و ورزشی نقشی اساسی ایفا می‌کند.

سپهر سیفی قائم مقام کانون ایران نوین در عکس سمت چپ در کنار مادرش «مریم شفیعی»

امیرحسین علم‌الهدی مدیر عامل سابق گروه هنر و تجربه از مشاور این شرکت پخش سینمایی است. علم‌الهدی از جمله افرادی است که سال‌ها در نهادهای مختلفی تحت عنوان مدیرسینمایی فعالیت می‌کرد. اعمال‌سیاست‌های او منجر به شکل‌گیری کمپانی چند شراکتی فیلمیران با حضور غلامرضا موسوی، محمدرضا تخت کشیان، رسول صدرعاملی، حمید اعتباریان با مدیریت علی سرتیپی شد. در واقع «خانه فیلم» با الگوبرداری از کمپانی فیلمیران شکل گرفته است.

آیا سازمان سینمایی، سازمان اوج و حوزه هنری همکاری خود را با خانه فیلم ادامه می‌دهد؟

مهمترین انتظار در قبال حمایت اخیر «سعید خانی» از تروریست‌های قائله «خانه اصفهان» این است که سازمان سینمایی چه واکنشی به ادامه فعالیت‌های او در قالب «خانه فیلم» نشان خواهد داد.

خانی در حوزه پخش، نمایش و تولید سینمایی تعاملات ویژه‌ای با سازمان سینمایی دارد. اگر رئیس سازمان سینمایی همانطور که در اختتامیه فیلم فجر وعده داد تا ریل‌های سینما به سوی جریان انقلاب اسلامی هدایت کند، باید منتظر ماند و دید روسای این سازمان در قبال حمایت مدیر پخش خانه فیلم از تروریست‌های اصفهان چه واکنشی نشان خواهد داد؟

انفعال سازمان سینمایی غیرواقعی و غیرانقلابی بودن سازمان سینمایی را هویدا خواهد کرد و برگزاره پخش کننده و تهیه‌کننده سالاری صحه می‌گذارد.

«خانه فیلم» تقاطع فعالیتی با حوزه هنری و سازمان هنری اوج دارد. فیلم «غریب» آخرین محصول سازمان اوج توسط خانه فیلم پخش شده است. آیا سازمان اوج همچنان با این دفتر پخش ادامه همکاری خواهد داد؟

خانی یکی از تهیه‌کنندگان سریال‌های شبکه نمایش خانگی است. آیا ساترا با همه سستی‌هایش در مقابل این حمایت خاص تهیه‌کننده سریال «سیاه‌چاله» واکنش درخوری نشان خواهد داد؟

پرسش مهمتر از حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی این است که آیا سیاست تهاتر در اکران را با «خانه فیلم» ادامه می‌دهد؟ اگر سستی‌های گذشته تکرار شود، حدود و ثغور انقلابی بودن از سوی این نهادهای تاثیرگذار، در ساحت ادعا باقی خواهند ماند.

این دوگانگی در این بزنگاه تاریخی باید در وضعیت آشفته سینما حل شده در غیراینصورت این وضعیت هرج مرج‌طلبانه در تهییج افکار عمومی توسط سلبریتی‌ها و حامیان اقتصادی آنان در مواجه با حاکمیت ابعاد گسترده‌تری پیدا خواهد کرد.

صدا و سیما؛ پیشتاز گذار از سلبریتی‌های بحران‌آفرین

در دورانی که برخی از سلبریتی‌ها همصدا با معاندان پروژه ملتهب کردن جامعه را در دستور کار دارند، برعکس آنچه در فضای مجازی بر آن تاکید می‌شود، هنوز دست شبکه سه پر است و حتی برنامه سرگرمی جدیدی را روی آنتن برده است. قرار بود صدا و سیما با خداحافظی یا بیرون کردن سلبریتی‌ها زمین بخورد اما حیاتش کماکان با قوت ادامه دارد.

به گزارش سینمای خانگی به نقل از خبرگزاری فارس: تجربه سالیان گذشته نشان داده است که همواره در پشت صحنه اعتراضات و ناآرامی‌ها، از یک سو رسانه‌های بیگانه‌ای هستند که با تکنیک‌های رسانه‌ای به هر بهانه‌ای باعث برافروختن احساس جوانان می‌شوند و از سوی دیگر برخی سلبریتی‌ها از روی ناآگاهی و برخی دیگر در جهت کسب منافع مالی، همراه با رسانه‌های بیگانه ژست طرفداری از مردم را به خود می‌‌گیرند.

در حقیقت این اشخاص با سیاه‌نمایی و ارائه اطلاعات نادرست و مظلوم‌نمایی نسبت به فضای غبارآلود کشور، برای هر چه بیشتر دیده شدن و خوش رقصی برای معاندان نظام به امید واهی کسب موقعیت اجتماعی و اقتصادی بهتر استفاده می‌کنند.

اگرچه تاکنون تقلای دشمن برای سواستفاده از برخی سلبریتی ها برای تداوم خط آشوب بی‌نتیجه مانده است اما برخورد قاطع و قانونی با  این گروه از سلبریتی‌ها یکی از مطالبات مردمی است.

در طول سالیان اخیر مردم بارها چشمشان را بر روی خیانت‌های فرهنگی و اخلاقی عده‌ای از سلبریتی‌ها بسته‌اند و با اغماض به رفتار آنان نگاه کرده‌اند؛ اما حالا دیگر وقت آن رسیده تا این مصونیت پوشالی آن‌ها از بین برود و فریاد خشم مردم و برخورد قانونی مسئولان فرهنگی و قضایی کشور بر سر آن‌ها فرود آید.

ضروری است در سیاست‌های جاری درخصوص سلبریتی‌ها تجدیدنظری اساسی رخ دهد و نباید به سلبریتی‌هایی که منافع ملی و امنیت کشور را به هیچ می‌انگارند به سادگی اجازه فعالیت داد.

جریانات اخیر نشان داد از یکسو سلبریتی‌های‌های وطن فروش براساس قانون باید محاکمه شوند و از سوی دیگر تلویزیون و سینما باید آنها را طرد کند و حتی برای جشنواره‌های بعدی در دنیا، هنرمندان ارزشی انتخاب شوند تا اقتدار ایران را در عرصه سینما به دنیا نشان دهند و فریب حربه‌های شیطانی غرب را نخورند.

*عصر جدید شبکه 3 سیما

در دورانی که سلبریتی‌ها همصدا با معاندین  پروژه ملتهب کردن جامعه را در دستور کار دارند، برعکس آنچه در فضای مجازی بر آن تاکید می‌شود، هنوز دست شبکه سه پر است و حتی برنامه سرگرمی جدیدی را روی آنتن برده است. قرار بود صدا و سیما با خداحافظی یا بیرون کردن سلبریتی‌ها زمین بخورد اما حیاتش کماکان با قوت ادامه دارد.  

به نظر می‌‍رسد رسانه ملی طی هفته‌های اخیر این ضرورت را به درستی دریافته است و از همین رو است که توپخانه هجمه‌های مختلف دشمن به سمت آن چرخیده است.

این روزها شبکه سه سیما با برنامه‌هایی چون«رویانیوم»، «خودمونی» و «اعجوبه‌ها» وارد عصر جدیدی شده است که در آن خبری از سلبریتی‌های همه جا حاضر نیست. سلبرتی‌های فرصت طلبی که طی دهه گذشته تمام برنامه‌های کشور را قبضه کرده بودند، حالا جایگاهشان به خطر افتاده است و در این بین خانه اصلیشان پیشتاز است.

شبکه سه همچنان به عنوان یک مرجع مهم در حوزه برنامه‌سازی و فوتبال مخاطبان بسیاری دارد، از این رو است که این حرکت را باید به فال نیک گرفت.  

تجربه نشان داده است که تلویزیون همیشه بهترین مقصد برای سلبریتی‌ها بوده است و آن‌ها که این خانه امن را ترک کرده‌اند دیگر هیچگاه نتوانسته‌اند به روزهای اوج خود برگردند.

بی‌تردید «دمیدن به شعله آشوب‌های خیابانی» از سوی برخی از سلبریتی‌ها باعث می‌شود این‌بار بیشتر از همیشه به ماهیت و رفتارهای آنان و همچنین جایگاهشان بی‌اندیشیم. از این رو در ادامه به بازخوانی مقررات سازمان‌های رسانه‌ای دنیا برای سلبریتی‌ها خواهیم پرداخت. 

*مقررات سازمان‌های رسانه‌ای دنیا برای سلبریتی‌ها

در سازمان‌های رسانه‌ای دنیا به واسطه آنکه «ستاره» آخرین حلقه ارتباط سازمان رسانه‌ای با مخاطب است، قراردادهای ویژه‌ای با آنها تنظیم می‌شود که در آن «حق شهرت»، «حق تصویر»، «حق مالکیت معنوی»، «حق تبلیغات و تجاری‌‌سازی برند» و… لحاظ می‌شود و حتی در برخی قراردادها «لزوم رعایت چارچوب‌‌های ایدئولوژیک سازمان رسانه‌ای» نیز گنجانده می‌شود که در صورت تخطی از سوی سازمان رسانه‌ای، برخورد حقوقی لازم انجام می‌شود و این برخورد به‌خاطر شفاف بودن فضای رسانه‌ای برای مخاطب قابل قبول بوده و همواره حق را به سازمان رسانه‌ای می‌دهند.

در شبکه‌‌های رسانه‌ای دنیا ستاره‌ها حتی اختیار تام روی حساب کاربری خود در فضای مجازی ندارند و اکانت‌های آنها در شبکه‌‌های اجتماعی طبق قرارداد جزئی از نسبت کارمندی آنها با سازمان رسانه‌ای به حساب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید. سازمان‌‌های رسانه‌ای همواره در چند چالش «اقتصادی و بازرگانی»، «سیاسی» و «فرهنگی و اجتماعی» با ستاره‌‌های خود قرار دارند اما قراردادهای حقوقی محکم و لازم‌الاجرایی که با آنها می‌بندند باعث می‌شود ستاره نتواند خارج از چارچوب‌‌های سازمان رسانه‌ای عمل کند.

مثلا در آمریکا هر هنرمندی که اسراییل را قبول نداشته باشد اصلا نمی‌تواند در سیستم هالیوود کار کنند. هر کس هم مخالفت کند سریعا طرد می‌شود؛ اما در ایران این‌طور نیست و مدیران هنری بخصوص رسانه ملی با ناآگاهی یک نفر را که پایه‌های اعتقادی و انقلابی سستی دارد، آن‌قدر بزرگ می‌کند که بعدا در بزنگاه‌های حساس نمی‌تواند در مقابلش بایستد.

*وظیفه صداوسیما در عبور از سلبریتی‌ها

صدا و سیما از این پس باید در تریبون دادن به این هنرمندان آشوبگر تجدید نظر کند و مصالح ملت را فدای حضور این سلبریتی‌های ضد منافع و ضد امینت کشور نکند. در کشور هنرمندان متعهد و مردمی کم نیست اما متاسفانه کسانی را به عنوان سلبریتی به مردم معرفی کرده‌اند که سطح دغدغه‌های آنها و مردم عادی بسیار با هم متفاوت است و فقط منتظرند از  آب گل‌آلود ماهی بگیرند.

وزارت فرهنگ و ارشاد به عنوان نماینده حاکمیت در عرصه هنر باید از یکسو با تببین و تولید مبانی معرفتی و شناختی هنر انقلاب، از هنرمندان ارزشی و انقلابی موجود و فعال حمایت کند و بداند که این حمایت یکی از وظایف اصلی اوست و در گام بعد باید نیروهای متعهد و انقلابی را از چنان قدرت و توانی برای نیروسازی و تربیت هنرمند فعال، دارای دانش، اهل مطالعه، انقلابی و متعهد برخوردار نماید که هنر انقلاب وجه غالب و پیشرو هنر کشور باشد و جدایی از آن متصور نباشد.

باید سیاست‌های کوتاه مدت و بلند مدتی تبیین شود تا دست جریان سکولار و روشنفکرنما از هنر کشور بویژه تلویزیون و سینما قطع گردد. باید هنرمندان متعهد و انقلابی در تمام شهرها و نقاط کشور شناسایی و مورد آموزش و حمایت قرار گیرند. نهادهای هنری کشور چون حوزه هنری باید از مرحله تئوری سازی هنر انقلاب گذشته و با تکیه بر هنرجوهای جوان و باانگیزه خود وارد فاز تولید آثار ارزشی  و درعین حال جذاب و قوی شوند. وقت آن رسیده تا تحولی اساسی در ساختار هنری و فرهنگی کشور رخ دهد و سیستم هنری از لوث وجود افرادی که بعد از گذشت ۴۰ سال بازهم اندیشه‌های ضدانقلابی و مخالف دارند پاک شود.

گرچه گفتنی است علاوه بر رسالت حکومت و مدیران هنری خود مردم نیز باید دست بکار شوند. یکی از مهم‌ترین مشکلات در تحقق هنرانقلابی، روشن نبودن اهمیت قضیه برای قشر مذهبی و مشخص نشدن هنر به عنوان ابزاری مهم و مؤثر در جنگ نرم است.

هنوز هم در خانواده‌ها و ارگان‌های مذهبی چون مساجد و هیئت‌ها برخی قائل به عدم حضور جوانان مذهبی در عرصه هنر هستند. در حالیکه  برای تولید محصولات هنری دارای ارزش‌های انسانی و انقلابی، بیش از پیش به هنرمندان متعهد نیاز است و این مهم با دوری افراد متعهد و با استعداد از عرصه هنر حاصل نمی‌شود؛ چراکه هرگاه ما میدان را خالی کرده‌ایم دشمن وارد زمین شده است.

خروج از نسخه موبایل