برگزیدگان بخشهای مسابقه «سینمای جهان» و «سینمای کُردی» دهمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم «دهوک» معرفی شدند و سینماگران ایرانی توانستند 2 جایزه و 2 تقدیر ویژه این رویداد سینمایی را از دریافت کنند.
به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی؛ مراسم اختتامییه دهمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم «دهوک» Duhok با یاد «یولماز گونای» کارگردان سرشناس برنده جایزه نخل طلای جشنواره بینالمللی فيلم «کن» فرانسه (1982) و با حضور دکتر «علی تهتهر» استاندار دهوک، «امیرعلی محمدطاهر» رئیس جشنواره بینالمللی فیلم «دهوک»، «شوکت امین کورکی» مدیر هنری این جشنواره، اعضای هیئت داوران بخش رقابتی «سینمای جهان» و بخش رقابتی «سینمای کُردی»، سینماگران حاضر در این رویداد سینمایی و علاقمندان به هنر سینما، در ساعت 17 بعدازظهر روز شنبه 25 آذر ماه جاری (16 دسامبر 2022) در سالن «کنگره» دانشگاه دهوک در شهر دهوک در اقليم کردستان عراق برگزار شد و برگزیدگان بخشهای مختلف اعلام شدند و تندیس زرین «برگ مو» و تندیس نقرهای «برگ مو» جشنواره، لوح تقدیر و جوایز نقدی به آنان اهدا شد.
اجرای «نظامالدین آریچ»خواننده سرشناس کُرد
در ابتدای این مراسم، «نظامالدین آریچ» Nizamettin Ariç آهنگساز و خواننده سرشناس کُرد مقیم آلمان، به همراه گروه موسیقی دهوک؛ چندین قطعه موسیقی کُردی اجرا کردند و در ادامه، جوایز بخشهای مختلف مسابقه اهدا شد.
از طرف اعضای هیئت داوران بخش رقابتی «سینمای جهان» این جشنواره، تندیس، لوح تقدیر و جایزه 10 هزار دلاری «یولماز گونای» به بهترین فیلم سینمایی، جایزه 5 هزار دلار برای بهترین کارگردانی فیلم سینمایی، جایزه 5 هزار دلاری برای بهترین فیلم کوتاه بینالملل، جایزه 5 هزار دلاری برای استعداد جدید، جایزه 1500 دلاری ویژه اعضای هیئت داوران به بهترین فیلم کوتاه و جایزه 5 هزار دلاری انستیتوی «گوته» آلمانی به بهترین فیلم مستند بینالملل، اهدا شد.
بخش مسابقه «سینمای جهان»:
اعضای هیئت داوران فیلمهای بلند سینمایی بخش «سینمای جهان» دهمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم «دهوک» که عبارت بودند از؛ «امین آلپر» Emin Alper به عنوان رئیس هیئت داوران، کارگردان و فیلمنامهنویس از کشور ترکیه و خانم «مهسا محبعلی» نویسنده و فیلمنامهنویس از ایران، «نیرمال دهل» Nirmal Dhal بازیگر از هندوستان، «آرتور زبورسکی» Artur Zaborski روزنامهنگار سینمایی از کشور لهستان، و خانم «شبنم زریاب» Chabname Zariab فیلمنامهنویس و کارگردان افغانستانی مقیم کشور فرانسه، آرای خود را بدین گونه اعلام کردند:
ـ جایزه «یولماز گونای» Yılmaz Güneyبه فیلم سینمایی«بین انقلاب» Between Revolutions به کارگردانی «ولاد پتری» Vlad Petriاز کشور رومانی اهدا شد.
ـ جایزه استعداد جدید این دوره از جشنواره به خانم «ملنا آبویان» Milena Aboyan برای کارگردانی فیلم سینمایی «الهه» Elaha به کارگردانی از کشور آلمان تعلق گرفت.
ـ تقدیر ویژه هیئت داوران به فیلم سینمایی «بیپایان» No end به کارگردانی «نادر ساعیور» محصول مشترک کشورهای ایران، ترکیه و آلمان اهدا شد.
بخش رقابتی «سینمای کُردی»:
اعضای هیئت داوران بخش رقابتی «سینمای کُردی» این دوره از جشنواره، که عبارت بودند از؛ «کامیلا لایمل» Camille Laemel به عنوان رئیس هیئت داوران و تهیهکننده از کشور فرانسه، «مریم بوبانی» بازیگر از ایران، «محمود ابوعباس« از کشور عراق، «نظامالدین آریچ» Nizamettin Ariç آهنگساز و خواننده سرشناس کُرد مقیم کشور آلمان و «السا راسباخ» Elsa Rassbachتهیهکننده از کشور آمریکا آرای خود را بدین شرح اعلام کردند:
ـ جایزه بهترین فیلم این بخش به فیلم سینمایی «آلیهوپا: داستان دالکرد» Allihopa: The Dalkurd Story به کارگردانی «کُردو دوسکی» Kordo Doski محصول مشترک کشورهای آمریکا، کانادا، سوئد و اقلیم کردستان تعلق گرفت.
ـ جایزه بهترین کارگردانی جشنواره به فیلم سینمایی «الیفِ مادر» MOTHER ELIF به کارگردانی «کاظم اوز» Kazim Öz و «سمیر اصلان یارک» Semir Aslanyürek از کردستان ترکیه، اهدا شد.
ـ جایزه بهترین فیلمنامه به خانم «عایشه پولات» Ayşe Polatبرای نگارش فیلمنامه «نقطه تاریک» In The Blind Spot به کارگردانی از کشور آلمان تقدیم شد.
ـ «احمد محمد» برای بازی در فیلم سینمایی «مسی بغداد» Baghdad Messi محصول مشترک بلژیک، هلند و اقلیم کردستان جایزه بهترین بازیگر مرد را از کشور عراق از آن خود کرد.
ـ خانم «پروین رجبی» از ایران، برای بازی در فیلم سینمایی «شادی گذرا» Transient Happinessجایزه بهترین بازیگر زن این جشنواره را تصاحب کرد.
ـ تقدیر ویژه هیئت داوران به خانم «شیما ملایی» برای بازی در فیلم سینمایی «بیان» BEYANاز ایران اهدا شد.
بخش رقابتی «فیلمهای کوتاه»:
اعضای هیئت داوران بخش رقابتی «فیلمهای کوتاه» نهمین جشنواره بینالمللی فيلم «دهوک» که عبارت بودند از؛ «کارمن گری» Carmen Gray به عنوان رئیس هیئت داوران و روزنامهنگار از نیوزلند، «کامران بیتاسی» Kamiran Betasi کارگردان از اقلیم کردستان و خانم «سهیلا شونک» Süheyla Schwenk کارگردان از آلمان، آرای خود را بدین گونه اهدا کردند:
ـ جایزه بهترین فیلم بخش بینالملل به فیلم کوتاه «بازی جوانمردانه» Fair play به کارگردانی «زوئل اشباخر» Zoel Aeschbacherمحصول مشترک کشورهای سوئیس و فرانسه تعلق گفت.
ـ جایزه بهترین فیلم کُردی به فیلم کوتاه چیزهایی ناشناخته» Things Unheard of به کارگردانی «رمضان قلیچ» Ramazan Kılıç از ترکیه اهدا شد.
ـ تقدیر ویژه هیئت داوران به خانم «ژینو هادی حسن» برای کارگردانی فیلم کوتاه «مثلث» TRIANGLE از اقلیم کردستان اهدا شد.
بخش «رقابتی مستند»:
اعضای هیئت داوران بخش «رقابتی مستند» این دوره از جشنواره بینالمللی فيلم «دهوک»، که عبارت بودند از؛ «رودنی چارلز» Rodney Charles به عنوان رئیس هیئت داوران، بازیگر و تهیهکننده از انگلستان، خانم «آنایس بولِک» Anaïs Boelicke مدیر هنری از آلمان و «ریکش شهباز» Rekesh Shahbaz بازیگر و کارگردان از اقلیم کردستان، آرای خود را بدین شرح اعلام کردند:
ـ جایزه بهترین مستند بینالملل این دوره از جشنواره به فیلم مستند بلند «آسمان مال من است» The sky is mine به کارگردانی «ایوب ناصری» از کشور ایتالیا اهدا شد.
ـ فیلم مستند بلند «زیبایی پنهان عراق» Iraq’s Invisible Beautyبه کارگردانی مشترک «سهیم عمر خلیفه» و «یورگن بودتس»Jurgen Buedts محصول مشترک بلژیک، فرانسه و اقلیم کردستان، جایزه بهترین مستند کُردی را گرفت.
ـ تقدیر ویژه هیئت داوران، به فیلم مستند «ارن» Eren به کارگردانی «ماریا بیندر» Maria Binder از کشور ترکیه اهدا شد.
جایزه فیپرشی:
اعضای هیئت داوران فدراسیون بینالمللی منتقدان فیلم «فیپرشی» FIPRESCIکه عبارت بودند از؛ «کاترینا دوکهورن» Katharina Dockhorn از کشور آلمان، «آینا راندریاناتوندرو» Aina Randrianatoandro از کشور ماداگاسکار و «سعید تاراکچی اوغلو» Sait Tarakcioglu از کردستان ترکیه، این جایزه را به فیلم سینمایی «نقطه تاریک» In The Blind Spot به کارگردانی «عایشه پولات» Ayşe Polatاز کشور آلمان، اهدا کردند.
به همه سینماگرانی که امشب جایزه گرفتند تبریک میگویم
در بخش پایانی مراسم اختتامییه دهمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم «دهوک»، «امیرعلی محمدطاهر» مدیر این رویداد سینمایی خاورمیانه گفت: کارهای جشنواره، نتیجه یکسال کار مداوم همکار بنده در دبیرخانه جشنواره است؛ از تلاش، پشتکار و زحمات آنها تشکر و قدردانی میکنم. به همه سینماگرانی که امشب جایزه گرفتند؛ تبریک میگویم. از حکومت اقلیم کردستان، استانداری دهوک، رسانههای گروهی، دانشگاه دهوک و همچنین اسپانسرهای جشنواره تشکر میکنم که با حمایت دلسوزانه خود، ما را در برگزاری این جشنواره یاری دادند.
دهمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم «دهوک» Duhok با یاد «یولماز گونای» Yılmaz Güneyکارگردان سرشناس کُرد برنده جایزه نخل طلای جشنواره بینالمللی فيلم «کن» فرانسه (1982) به ریاست «امیرعلی محمدطاهر» مدیر جشنواره بینالمللی فیلم «دهوک» و با مدیر هنری «شوکت امین کورکی» کارگردان سرشناس کُرد، با شعار «زبان کُردی» و با نمایش 116 اثر از کارگردانان 34 کشور جهان، در قالب فیلمهای بلند سینمایی، کوتاه و مستند در بخشهای رقابتی و غیررقابتی و با حمایت حکومت اقلیم کردستان، از روزهای 18 تا 25 آذر ماه جاری (9 تا 16 دسامبر 2023) در سالن «کنگره» دانشگاه دهوک و مجموعه سینمایی «دهوک مول» در شهر دهوک در اقليم کردستان عراق برگزار شد.
۸۴ سال پیش نوزادی به جهان چشم گشود که به گفته خودش در این زندگی کم شلنگ تخته نینداخت. اما همین ویژگی سبب شد تا بخشی از مهمترین آثار هنری ما را خلق کند و بر زندگی اجتماعیمان هم تاثیراتی ماندگار بگذارد.
۱۷ آذر ماه سالروز تولد داریوش مهرجویی است که اگر قربانی نمیشد، باید ۸۴ شمع بر کیک تولدش خاموش میکرد.
به گزارش ایسنا، داریوش مهرجویی هرگز داعیه نداشت یک هنرمند اجتماعی است. او البته به نگرش هنر برای هنر هم باور نداشت. با این حال او تنها با ساختن یک فیلم، تاثیری شگرف بر شرایط اجتماعی ما گذاشت. یکی از مهمترین فیلمهای او که در سالهای گذشته و به ویژه بعد از ساخت فیلم «هامون» کمرنگ شد. هرچند معمولا بعد از درگذشت هنرمندان تاثیرگذار، تلاش میشود تا کارنامه هنری آنان دوباره مورد بازنگری قرار بگیرد ولی درگذشت غریب او سبب شد تا تاثیرات اجتماعی آثار مهرجویی، زیر سایه قتل دهشتانک او و همسرش قرار بگیرد و حالا که سالروز تولد اوست، شاید بد نباشد تا به خودمان یادآوری کنیم که او با ساخت یکی از فیلمهای خود چگونه سبب تاسیس سازمان انتقال خون شد و از ادامه تجارت سیاه خون جلوگیری کرد.
صحبت از فیلم «دایره مینا»ست که به باور برخی از منتقدان و پزوهشگران سینما از نظر تاثیرگذاری اجتماعی، فیلمی یگانه در تاریخ سینمای جهان است.
اما قصه ساخت این فیلم چیست، داریوش مهرجویی در نخستین سالهای فعالیت خود به پیشنهاد یکی از دوستان پزشکش با بازدید از بخشی محلههای حاشیهای تهران متوجه وضعیت هولناک تجارت خون شد و تصمیم گرفت مستندی درباره این فجایع بسازد. او که با غلامحسین ساعدی دوستی نزدیکی داشت، این ماجرا را برای دوست خود تعریف کرد و ساعدی هم که همزمان پزشک و نویسنده بود، گفت که اتفاقا قصهای درباره همین موضوع دارد و این چنین بود که فیلم «دایره مینا» با اقتباسی از قصه «آشغالدونی» ساعدی ساخته شد.
مهرجویی سال ۹۷ و در نشست تخصصی فیلم «دایره مینا» که در بخش کلاسیک جشنواره فیلم سلامت، اکران شد، درباره روند ساخت این فیلم و توقیف آن چنین توضیح داده بود: «یکی از دوستان من که در شهر شیراز زندگی میکرد و پزشک بود، یکروز به من تلفن زد و گفت میخواهم چیزهایی را درباره مساله مراکز انتقال خون که از معتادین خون میگیرند به تو نشان دهم. خیلی وضعیت بدی است و باید به طریقی این اتفاق منعکس شود. من هم بعد از صحبت کردن با او و همچنین دیدن برخی از این مکانها تحت تاثیر قرار گرفتم. هدف ابتدایی این بود که یک فیلم مستند بسازیم اما دیدم که مساله بسیار بدتر از آن است که مستند شود. در این میان با رییس شیر و خورشید سرخ آشنا شدیم که او اطلاعات زیادی درباره مافیای خون فروشان به ما داد و گفت که شخص خاصی پشت این ماجرا وجود دارد و به کسانی که پول احتیاج دارند مانند معتادین، با گرفتن خون، پول میدهد.»
او در آن نشست درباره تاثیر غلامحسین ساعدی در قصه فیلم «دایره مینا» نیز توضیح داده بود: «رییس شیر و خورشید سرخ ما را به دیدن مکانهایی که این افراد جمع میشدند برد که ما هم البته از همین لوکیشنها برای فیلم استفاده کردیم که بسیار مخوف و ترسناک هم بود. براساس همین قضایا تصمیم گرفتیم تا فیلمی داستانی را بسازیم. در همین میان ساعدی با من تماس گرفت و گفت که داستانی درباره بیمارستان نوشته است و میتوان در آن، این قصیه را هم جا داد. آن داستان درباره همین پدر و پسر بود که به بیمارستان میآیند و مساله خون فروشی و دیگر مسائل جانبی آن به فیلمنامه اضافه شد. سپس فیلمنامه را به وزارت فرهنگ و هنر آن زمان دادیم اما آنها بسیار عصبانی شدند و گفتند اجازه نمیدهیم و جلویش را گرفتند. ما سعی کردیم از طریق بهمن فرمانآرا اجازه این کار را بگیریم. به هر حال این کوشش ما به ثمر رسید البته سه سال توقیف بودیم. خود فیلمنامه را وقتی ارائه دادیم این توقیف آغاز شد. دکتر اعلا تنها کسی بود که در جلسات همیشه از من دفاع میکرد و بر ضرورت ساخت این فیلم تاکید داشت و میدانست که واقعا این قضایا وجود دارد.»
مهرجویی برای دریافت مجوز فیلمنامه این فیلم حدود ۷،۸ ماه صبوری کرد و فیلم، بعد از ساخت هم یک بار دیگر طعم توقیف را چشید که خود او درباره آن گفته بود: «بعد از آنکه ساخت فیلم تمام شد، باز هم توقیف شدیم. در این مسیر سر و کارمان به دکتر اقبال که رئیس نظام پزشکی آن دوره بود افتاد. یک روز به دیدار او رفتیم. او که انگار قرص آرام بخش خورده و روی صندلی خود تکیه داده بود رو به من گفت: تو آبروی ما را بردی. فیلم تو مثل این میماند که تو یک هتل درجه یک داری و به جای اینکه مدرن بودن آن را نشان دهی به سراغ پشت آشپزخانه و ریخت و پاشهای آن رفتهای! من جواب دادم که ما میخواستیم نسبت به مساله کمبود خون آگاهی ایجاد کنیم زیرا در آن زمان همه از این کار میترسیدند. او هم پاسخ داد که تو باید مثلا نشان میدادی که کسی حالش خراب است، یک شیشه خون به او تزریق میکنند و او بعدش سرحال میشود. اما من در جواب گفتم که این چیزی که شما گفتید دو دقیقه میشود و فیلم نیست.»
او یادآوری کرده بود که قضیه توقیف این اثر به دست شاه هم رسید و در این باره گفته بود: «شاه بعد از دیدن چند دقیقه از فیلم گفته بود که اگر این حرف دروغ است، بروید او را بگیرید و محاکمهاش کنید، اگر راست است بروید و خودتان را درست کنید. که البته فهمیدند اتفاقات درست و واقعی بوده و به من کاری نداشتند و بعد از سه چهار سال توقیف در جشن هنر شیراز این فیلم به نمایش درآمد، از آن استقبال شد و طلسم نمایش آن شکسته شد. بعد هم به قضایای آزادسازی آثار توقیف شده و نامه کارتر به ایران خورد و اجازه اکران پیدا کرد. استقبال بسیار خوبی هم از آن شد و سالنهایش همیشه پر بود و تبدیل به یکی از فیلمهای پرفروش زمان خودش شد و در فستیوالهای مختلف هم جایزه گرفت.»
او از استقبال تماشاگران در داخل و خارج از کشور از این فیلم خوشنود بود و گفته بود که برای من خیلی حیرتآور است که فیلمی با این موضوع مورد استقبال قرار گرفت با این حال موضوع فروش خون آنقدر وحشتناک است که به اندازه چندین فیلم اکشن میتواند بر مخاطب تاثیر داشته باشد.
مهرجویی اعتقاد داشت که «دایره مینا» به شکل غیرمستقیم باعث شد که سازمان انتقال خون در ایران تاسیس شود و عنوان کرده بود که نگاه اجتماعی این فیلم را بعدتر در فیلم «بمانی» هم دنبال کرده؛ فیلمی که درباره خودسوزی دختران و زنان است و سبب شد که وقوع این اتفاقات کمتر شود.
هرچند بخش مهمی از فیلمهای مهرجویی درباره روشنفکران است و او به مناسبات روشنفکری احاطه کاملی داشت، اما خود را طرفدار «هنر برای هنر» نمیدانست. او که بارها نسبت به معضلاتی مانند آلودگی هوا، واکنش نشان داده بود، میخواست هنرش نقشی سازنده در جامعه داشته باشد.
داوران و فیلمهای بخشهای رقابتی دهمین جشنواره بینالمللی فیلم «دهوک» معرفی شدند؛ «مریم بوبانی» و «مهسا محبعلی» اعضای هیئت داوران دهمین جشنواره بینالمللی فیلم «دهوک»
به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی به نقل از منصور جهانی؛ داوران و فیلمهای بخشهای رقابتی دهمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم «دهوک» معرفی شدند و «مریم بوبانی» بازیگر سرشناس سینما و «مهسا محبعلی» رماننویس مطرح ایرانی به همراه داورانی از کشورهای مختلف جهان، داوری آثار بخش رقابتی «سینمای جهان» و «سینمای کُردی» این رویداد معتبر سینمایی را بر عهده دارند.
اکران 116 فیلم از 34 کشور جهان «مسعود عارف» سخنگوی رسمی دهمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم «دهوک» گفت: این دوره از جشنواره، با شعار «زبان مادری کُردی» و فیلمهای حاضر در جشنواره، با 16 زبان مختلف روی پرده میروند؛ از 34 کشور جهان در این رویداد سینمای میهمان حضور دارند. در بخش «سینمای کُردی» 50 فیلم، در بخش «سینمای جهان» 66 فیلم و در مجموع 116 فیلم به نمایش در میآیند که نسبت به سال گذشته، تعداد آثار بیشتری را شامل میشوند. 26 فیلم کُردی و همچنین 31 فیلم خارجی و در مجموع 57 فیلم در بخش مسابقه حضور دارند و برای کسب جایزه این دوره از جشنواره بینالمللی فیلم «دهوک» با همدیگر به رقابت میپردازند.
اکران فیلم های جشنواره برای کانون اصلاح و تربیت این کارگردان و بازیگر باتجربه کُرد در پایان سخنانش تأکید کرد: مجموعه سینمایی «دهوک مول» و همچنین در سالن «کنگره» دانشگاه شهر دهوک در اقليم کردستان؛ میزبان آثار حاضر در دهمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم «دهوک» خواهند بود. امسال هم همچون سال گذشته با مدیریت خوب «عادل عبدالرحمان» بازیگر سرشناس کُرد، برای کانون اصلاح و تربیت؛ فیلمهای بخش «سینمای کُردی» جشنواره روی پرده میروند و با قدردانی از زحمات ارزشمند این سینماگر باتجربه، با این کار؛ فرهنگ فیلم دیدن و شناخت سینما در میان کودکان و نوجوانان نیز تقویت میشود.
اعضای هیئت انتخاب بخش «سینمای کُردی» و بخش «سینمای جهان» در ادامه این نشست خبری، «شوکت امین کورکی» Shawkat Amin Korki مدیر هنری جشنواره بینالمللی فیلم «دهوک» درباره هیئت انتخاب این رویداد سینمایی گفت: اعضای هیئت انتخاب بخش «سینمای کُردی» شامل؛ «مسعود عارف» کارگردان، «حسین حسن» کارگردان و بازیگر، دکتر «کوثر جبار» منتقد سینمایی، «سینان یوسف اوغلو» کارگردان، «فؤاد جلال» تهیهکننده و «شیرزاد عبدالله» و همچنین اعضای هیئت انتخاب بخش «سینمای جهان» نیز شامل؛ «سعید تراکچی اوغلو» Sait Tarakcioglu منتقد سینما، «چارلوت بوک» Charlotte Bock تدوینگر، «یلماز اوزدیل» Yılmaz Özdil روزنامهنگار سینمایی، «روژ حاجو» Roj Hajo بازیگر و تهیهکننده و خانم «فاطمه پارماکسیز» Fatma Parmaksiz نویسنده بودند.
اعضای هیئت داوران بخش رقابتی بینالملل این کارگردان سرشناس کُرد، در ادامه سخنانش درباره اعضای هیئت داوران بخشهای مختلف رقابتی «سینمای جهان» و «سینمای کُردی» در دهمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم «دهوک» گفت: امسال هم در پنج بخش رقابتی؛ فیلمهای حاضر در جشنواره بینالمللی فیلم «دهوک» مورد قضاوت داوران قرار خواهند گرفت. در بخش فیلمهای بلند سینمایی بینالملل؛ «امین الپر» Emin Alper به عنوان رئیس هیئت داوران، کارگردان و فیلمنامهنویس از ترکیه و خانم «مهسا محبعلی» نویسنده و فیلمنامهنویس از ایران، «نیرمال دهل» Nirmal Dhal بازیگر از هندوستان، «آرتور زبورسکی» Artur Zaborski روزنامهنگار سینمایی از لهستان، و خانم «شبنم زریاب» Chabname Zariab فیلمنامهنویس و کارگردان افغانستانی مقیم کشور فرانسه دیگر اعضای هیئت داوران بخش رقابتی «سینمای جهان» هستند.
اعضای هیئت داوران بخش رقابتی «سینمای کُردی» وی همچنین گفت: اعضای هیئت داوران فیلمهای بلند سینمایی بخش «سینمای کُردی» این دوره از جشنواره بینالمللی فیلم «دهوک» شامل؛ «کامیلا لایمل» Camille Laemel به عنوان رئیس هیئت داوران و تهیهکننده از فرانسه، «مریم بوبانی» بازیگر از ایران، «محمود ابوعباس« از عراق، «نظامالدین آریچ» Nizamettin Ariç آهنگساز و خواننده سرشناس کُرد مقیم آلمان و «السا راسباخ» Elsa Rassbach تهیهکننده از آمریکا هستند.
اعضای هیئت داوران بخش رقابتی مستند «شوکت امین کورکی» در ادامه سخنانش گفت: اعضای هیئت داوران فیلمهای بخش رقابتی مستند نیز شامل؛ «رودنی چارلز» Rodney Charles به عنوان رئیس هیئت داوران، بازیگر و تهیهکننده از انگلستان، خانم «آنایس بولِک» Anaïs Boelicke مدیر هنری از آلمان و «ریکش شهباز» Rekesh Shahbaz بازیگر و کارگردان از اقلیم کردستان.
اعضای هیئت داوران بخش رقابتی فیلم کوتاه مدیر هنری جشنواره فیلم «دهوک» در ادامه افزود: اعضای هیئت داوران فیلمهای بخش رقابتی کوتاه نیز عبارتند از: «کارمن گری» Carmen Gray به عنوان رئیس هیئت داوران و روزنامهنگار از نیوزلند، «کامران بیتاسی» Kamiran Betasi کارگردان از اقلیم کردستان و خانم «سهیلا شونک» Süheyla Schwenk کارگردان از آلمان.
اعضای هیئت داوران منتقدان فیلم «فیپرشی» «شوکت امین کورکی» در پایان سخنانش تأکید کرد: چندین سال است که فدراسیون بینالمللی منتقدان فیلم «فیپرشی» FIPRESCI در کنار جشنواره بینالمللی فیلم «دهوک» حضور مؤثری دارد و امسال هم سه منتقد، داوری این بخش را بر عهده دارند که عبارتند از: «کاترینا دوکهورن» Katharina Dockhorn از آلمان، «آینا راندریاناتوندرو» Aina Randrianatoandro از ماداگاسکار و «سعید تاراکچی اوغلو» Sait Tarakcioglu از کردستان ترکیه.
فیلمهای مستند بلند بخش رقابتی «سینمای کُردی» در ادامه دومین کنفرانس خبری دهمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم «دهوک»، «روند زید» Ravand Zaid مدیر برنامهریزی بخش «سینمای کُردی» این رویداد سینمایی گفت: امسال برای بخش رقابتی مستند جشنواره، 7 فیلم انتخاب شدهاند و برای کسب جایزه بهترین مستند، با هم رقابت میکنند که عبارتند از: «طعم آب» TASTE OF WATER به کارگردانی «ابراهیم سعیدی» از ایران، «مخفی کردن صدام» Hiding Saddam Hussein به کارگردانی «ههلکوت مصطفی» از نروژ و اقلیم کردستان، «فلوت نیشو» NISHO’S FLUTE به کارگردانی «سعید کیران» از اقلیم کردستان، «دختران خورشید» Daughters of the Sun به کارگردانی «ریبر دوسکی» Reber Dosky از هلند، «زیبایی پنهان عراق» Iraq’s Invisible Beauty به کارگردانی «سهیم عمر خلیفه» از بلژیک، «واقعیت معنوی» به کارگردانی «دوریم تکیناوغلو» Devrim Tekinoğlu از کردستان ترکیه و «داستان غار دوکان» Dekan Cave Massacre به کارگردانی «نهبهز احمد» Nabaz Ahmed از اقلیم کردستان.
فیلمهای کوتاه بخش رقابتی «سینمای کُردی» وی در ادامه سخنانش افزود: در بخش فیلم کوتاه داستانی نیز 12 فیلم در بخش رقابتی اصلی انتخاب شدهاند و برای کسب دو جایزه، با هم رقابت میکنند که عبارتند از: «خودکشی به شیوه نیچه» Nietzschean Suicide به کارگردانی «پیام کردستانی» از ایران، «قبر ممنوع» Prohibited Grave به کارگردانی «حسن حسین» از اقلیم کردستان، «30 سال و یک شب» THIRTY YEARS ONE NIGHT به کارگردانی «محمد اسماعیل» از اقلیم کردستان، «برای هورام» FOR HORAM به کارگردانی «جلال ساعدپناه» از ایران، «مثلث» TRIANGLE به کارگردانی «ژینو هادی حسن» از اقلیم کردستان، «کشتن بالیرا» Killing Bagheera به کارگردانی «مشرف شیخ زین» از اقلیم کردستان، «چیزهایی ناشناخته» Things Unheard of به کارگردانی «رمضان قلیچ» Ramazan Kılıç از کردستان ترکیه، «3.33» به کارگردانی «آزاد صادقی» از ایران، «چوپان» THE SHEPHERD به کارگردانی «سرحات نریمان خمو» از اقلیم کردستان، «چمدان» SUITCASE به کارگردانی مشترک «سامان حسنپور» و «آکو زندکریمی» از ایران، «ساعت 4 بعدازظهر» 4 PM به کارگردانی «نوروز شعبان» از اقلیم کردستان و همچنین «زیتون» THE TRIVET به کارگردانی «عبدالرحیم کاربولوت» Abdurrahim Karabulut و «محوسن جِلیار» Mahsun Celayir از کردستان ترکیه.
فیلمهای سینمایی بخش رقابتی «سینمای کُردی» مدیر برنامهریزی بخش «سینمای کُردی» دهمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم «دهوک» در پایان سخنانش تأکید کرد: در بخش فیلم بلند نیز 7 فیلم در بخش رقابتی اصلی انتخاب شدهاند و برای کسب هفت جایزه، با هم رقابت میپردازند که عبارتند از: «شادی گذرا» Transient Happiness به کارگردانی «سینا محمد» از اقلیم کردستان، «الیفِ مادر» MOTHER ELIF به کارگردانی «کاظم اوز» Kazim Öz و «سمیر اصلان یارک» Semir Aslanyürek از کردستان ترکیه، «مسی بغداد» Baghdad Messi به کارگردانی «سهیم عمر خلیفه» Sahim Omar Khalifa از بلژیک، «بیان» BEYAN به کارگردانی «امیر غلامی» از ایران، «نقطه تاریک» In The Blind Spot به کارگردانی «عایشه پولات» از آلمان، «صبح بخیر» ROJBASH به کارگردانی «اوزجان کوچوک» OZKAN KUCOK از کردستان ترکیه و همچنین «آلیهوپا: داستان دالکرد» Allihopa: The Dalkurd Story به کارگردانی «کُردو دوسکی» Kordo Doski از کشورهای آمریکا، کانادا، سوئد و اقلیم کردستان.
فیلمهای سینمایی بخش رقابتی «سینمای جهان» در ادامه این کنفرانس خبری «سامان مصطفی» Saman Mustafa مدیر اجرایی دهمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم «دهوک» گفت: امسال برای «سینمای جهان» انتخاب شدهاند که عبارتد از: «در بین انقلاب» Between Revolutions به کارگردانی «ولاد پتری» Vlad Petri از رومانی، «بیپایان» No end به کارگردانی «نادر ساعیور» از ایران، «روهباو» Rohbau به کارگردانی «تونا کاپیتان»Tuna Kaptan از آلبانی و آلمان، «الهه» Elaha به کارگردانی «ملنا آبویان» Milena Aboyan از آلمان، «ساشنکا» Sashenka به کارگردانی «الکساندر ژوونا» Alexander Zhovna از اوکراین، «گشت و گذار» Excursion به کارگردانی «اونا گونجاک» njak از بوسنی، «اس برنت» Es brennt به کارگردانی «ارول افشین» Erol Afşin از آلمان، «بولتز» Bullets به کارگردانی «پیتر پونتیکیس» Peter Pontikis از سوئد، «باغهای معلق» Hanging Gardens به کارگردانی «احمد یاسین» Ahmad Yasin از عراق.
فیلمهای مستند بلند بخش رقابتی «سینمای جهان» وی در ادامه سخنانش تصریح کرد: امسال برای بخش رقابتی مستند جشنواره 10 فیلم انتخاب شدهاند و برای کسب جایزه بهترین مستند، با هم رقابت میکنند که عبارتند از؛ «رقصیدن روی لبه آتشفشان» DANCING ON THE EDGE OF A VOLCANO به کارگردانی «سیریل آریس» Cyril Aris از کشورهای آلمان و لبنان، «مضطرب در بیروت» Anxious in Beirut به کارگردانی «زکریا جابر» Zakaria Jaber از کشورهای لبنان، قطر، اسپانیا و اردن، «ارن» Eren به کارگردانی «ماریا بیندر» Maria Binder از ترکیه، «آسمان مال من است» The sky is mine به کارگردانی «ایوب ناصری» از ایتالیا، «کاف کاف» KAF KAF به کارگردانی «متین داغ» METİN DAĞاز ترکیه، «جهنم 69» Anhell 69 به کارگردانی «تئو مونتویا» Theo Montoya از کشورهای کلمبیا، آلمان و رومانی، «یک زندگی طلایی» A Golden Life به کارگردانی «بوباکار سانگاری بنین» Boubacar Sangare Benin از کشورهای بورکینافاسو و فرانسه، «بلیکس بمب نیست» Blix Not Bombs به کارگردانی «گرتا استوکلاسا» Greta Stocklassa از کشورهای جمهوری چک، سوئد و آلمان، «ترجمه اولیس» Translating Ulysses به کارگردانی مشترک «فیرت یوسل» Firat Yücel و «آیلین کوریل» Aylin Kuryel از کشورهای هلند و ترکیه و همچنین «بدترین دشمن من» My Worst enemy به کارگردانی «مهران تمدن» از کشورهای فرانسه و سوئیس.
فیلمهای کوتاه بخش رقابتی «سینمای جهان» مدیر اجرایی دهمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم «دهوک» در پایان این نشست خبری اظهار داشت: در بخش فیلم کوتاه داستانی نیز 12 فیلم در بخش رقابتی اصلی انتخاب شدهاند و برای کسب جایزه بهترین فیلم کوتاه، با هم رقابت میکنند که عبارتند از: «لطفا نگه دارید» Please Hold the Line به کارگردانی «تان سی دینگ» Tan Ce Ding از مالزی، «کویون» Koyun به کارگردانی «بنهور بولهاوا» Benhür Bolhava از ترکیه، «تصویر» Shoot به کارگردانی «هیوا آلوجی» Hiua Aloji از آلمان، «سارینا» Sarina به کارگردانی «جولیا زیمرمن» Julia Zimmerman از اقلیم کردستان، «بازی جوانمردانه» Fair play به کارگردانی «زوئل اشباخر» Zoel Aeschbacher از کشورهای سوئیس و فرانسه، «دستیار» AUXILIAIRE به کارگردانی «لوکاس باکل» Lucas Bacle از فرانسه، «حروفچین» Typist به کارگردانی «نسیم فروغ» از ایران، «بر تخت خشایارشا» ON XERXES THRONE به کارگردانی «ایوی کالوگیروپولو» Evi Kalogiropoulou از یونان، «رطوبت» Rutubet به کارگردانی «توران هاست» Turan Haste از ترکیه، «ترانزیت» TRANSIT به کارگردانی «باقر الربیعی» از عراق، «آن طرف خیابان» THE OTHER END OF THE STREEET به کارگردانی «کِلمان ناجی» KÁLMÁN NAGY از کشورهای اتریش و مجارستان و «فلوت و اِپه» FLUT UND EBBE به کارگردانی «جانیس وستفال» Janis Westphal از آلمان.
یاد «یولماز گونای» کارگردان برنده جایزه نخل طلا دهمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم «دهوک» Duhok با یاد «یولماز گونای» Yılmaz Güney کارگردان سرشناس برنده جایزه نخل طلای جشنواره بینالمللی فيلم «کن» فرانسه (1982) به ریاست «امیرعلی محمدطاهر» مدیر جشنواره بینالمللی فیلم «دهوک» و با مدیر هنری «شوکت امین کورکی» کارگردان سرشناس کُرد، با شعار «زبان کُردی» و با نمایش 116 اثر از کارگردانان 34 کشور جهان، در قالب فیلمهای بلند سینمایی، کوتاه و مستند در بخشهای رقابتی و غیررقابتی و با حمایت حکومت اقلیم کردستان، از روزهای 18 تا 25 آذر ماه جاری (9 تا 16 دسامبر 2023) در سالن «کنگره» دانشگاه دهوک و مجموعه سینمایی «دهوک مول» در شهر دهوک در اقليم کردستان عراق برگزار میشود.
از صبح امروز چهارشنبه ۱۵ آذرماه، ۴ فیلم جدید به سینماها تزریق شد که به دلیل تنوع خوب این آثار و تداوم رونق آثار قبلی، باید منتظر اتفاقهایی در مسیر رکوردشکنیهای جدید طی روزهای آینده باشیم.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، از صبح امروز ۴ فیلم ویلای ساحلی، ضد، ورود و خروج ممنوع و مسافری از گانورا به روی پرده رفت. ۴ فیلمی که انتظار میرود تا اتفاقهای خوبی را در گیشه سینماها رقم بزند.
این ترکیب از آن نظر قابلتوجه است که تنوع خوبی با نمایش یک کمدی پرمخاطب، یک درام سیاسی، یک کمدی اجتماعی و یک انیمیشن، بر سینماها حاکم شده که میتواند مخاطبان هدف بسیاری را به سینماها بکشاند. این ترکیب در کنار دو کمدی پرفروشی که این روزها بر روی پرده حضور دارد، ۲ فیلم اجتماعی قدرتمند و یک انیمیشن پرمخاطب، رکوردهای جدیدی را در سینما به وجود میآورد که اخبار آن احتمالا طی روزهای آینده رسانهای میشود.
با این ترکیب اکران و تنوع خوبی که مخاطبان بسیاری را هدف قرار داده، سینماها، مسیر سهلالوصولتری به گیشه سالانه ۱۲۰۰ میلیارد تومانی در پیش خواهند داشت و رونق بهمراتب بیشتری را برای ۳ماهونیم باقیمانده امسال رقم میزنند.
در ادامه نگاهی اجمالی خواهیم داشت به هر یک از این ۴ فیلم جدید.
ویلای ساحلی
کیانوش عیاری ۳۵ سال پس از تنها ساخته کمدی خود یعنی روز باشکوه، سال گذشته، ویلای ساحلی را جلوی دوربین برد. فیلمی که رضا عطاران و پژمان جمشیدی، بازیگران آن هستند و رضا رخشان که در کارنامه خود هزارپا را تولید کرده است نیز در مقام تهیهکننده حضور دارد.
انتظار از این فیلم بسیار بالاست بهاندازهای که از آن با عنوان آلترناتیو فسیل برای رکوردزنی در سینمای امسال ایران نام برده میشود. همین سطح انتظارات سبب شد تا عدهای تصور کنند که فیلم برای نوروز ۱۴۰۳ اکران میشود اما صاحبان فیلم در زمان فعلی آن را به روی پرده آوردند تا زمینههای رکوردشکنی را طی ماههای آتی فراهم کنند. البته که این فیلم، یک رقیب قدرتمند به نام هتل را بر روی پرده دارد که همچنان میفروشد و مخاطبان آن در حال رشد است.
عیاری پیشتر راجع این کار خود گفته بود: داستان این فیلم، شیرین است و فکر میکنم به شدت برای مخاطب جذابیت داشته باشد.
ریما رامینفر، فرگل فربخش، یوسف خسروی، علی پناهی و شووار کریمزاده، دیگر بازیگران این فیلم هستند. ویلای ساحلی با پخش فیلمیران و سرگروهی پردیس ایرانمال به روی پرده رفته است.
ضد
ضد به کارگردانی امیرعباس ربیعی، نویسندگی حسین ترابنژاد و تهیهکنندگی محمدرضا شفیعی در سال ۱۴۰۰ جلوی دوربین رفت و در همان سال، اتفاقهای خوبی را در جشنواره فجر رقم زد و علاوه بر کسب دو سیمرغ، در چند شاخه نیز کاندید شد. ضد پس از فیلم نخست ربیعی یعنی لباسشخصی، توانست با اقبال بالایی از جانب مخاطبان و منتقدان مواجه شود.
فیلم، یک درام سیاسی است که در بستر التهابات کشور در تابستان سال ۱۳۶۰ میگذرد. قصه این فیلم درباره یک عشق در دل حوادث سیاسی است که پس از سالها دوباره شعلهور میشود.
در این فیلم، نادر سلیمانی، مهدی نصرتی، لیلا زارع، لیندا کیانی، مجید پتکی، مهشید جوادی، روزبه رئوفی، عماد درویشی، شیرین آقاکاشی و جواد خانی به ایفای نقش پرداختهاند.
ضد با پخش بهمن سبز و سرگروهی پردیس ملت نمایش خود را از صبح امروز آغاز کرده است.
ورود و خروج ممنوع
فیلم امید آقایی که مرتضی شایسته تهیهکنندگی آن را بر عهده دارد، در سال ۹۸ جلوی دوربین رفت. یک کمدی اجتماعی که میتواند با توجه به داستان خود، جذابیتهایی را برای مخاطبان داشته باشد.
نیوشا ضیغمی، محمدرضا شریفینیا، اکبر عبدی، هادی کاظمی، محمدرضا هدایتی، پوریا پورسرخ، علی صادقی،نعیمه نظامدوست، یاسر جعفری، سعید امیرسلیمانی و مرتضی علیآبادی بازیگران این فیلم هستند.
این فیلم، با محوریت یک روحانی با بازی اکبر عبدی، روایتگری میکند.
ورود و خروج ممنوع با پخش هدایت فیلم و سرگروهی پردیس آزادی به روی پرده رفته است.
مسافری از گانورا
با توجه به اقبال بالایی که به انیمیشنها طی سالیان اخیر صورت گرفته، مسافری از گانورا به روی پرده رفته؛ هر چند که این فیلم، رقیب قدرتمندی به نام بچه زرنگ دارد که حدود ۱ میلیون و ۴۰۰ هزار مخاطب طی ۲ ماه داشته است.
مسافری از گانورا نخستینبار در بخش مسابقه بلند داستانی سیوپنجمین جشنواره بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان اصفهان به نمایش درآمد و توانست با استقبال خوبی از سوی مخاطبان و داوران مواجه شود.
داستان این انیمیشن درباره موجودی فضایی است که به زمین میآید و با کمک پسری معلول، به جستجوی فرمانروای سیاره خود که در زمین گم شده میرود تا صلح را به سرزمینش بازگرداند.
این انیمیشن که محصول مرکز انیمیشن سوره است، به کارگردانی سیداحمد علمدار و تهیهکنندگی سیدمحمدحسین علمدار تولید شده است. بهمن سبز، مسئولیت پخش و پردیس هویزه مشهد نیز سرگروهی فیلم را بر عهده دارد.
۱۴ آذر سالروز خاموشی چراغ عمر سینماگری است که آثار برجای مانده از او چون چراغی خاموشیناپذیر به سینمای ایران روشنی بخشیده و یاد و نام او مشمول معنای این دیالوگ نبشته بر سنگ مزارش است: «آیین چراغ خاموشی نیست».
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، در بین نسل فیلمسازان موج نو، علی حاتمی جایگاهی یگانه دارد، سینماگری که ۲۷ سال پس از کوچ نابهنگام از سینما و دنیا، مسعود کیمیایی همقطار دیرین حاتمی، ۱۴ آذر سال ۱۳۹۷ همزمان با سالروز درگذشت کارگردان «سوته دلان» در گرامیداشت وی نوشت: «علی حاتمی را نباید به یاد آورد، در یاد هست. بیرون نمیرود، چون مهمان یاد نیست. علی حاتمی را همیشه دوست داشتم. پنجرهای رو به باغ، پر از طراوت و نسیم. چه میشود گفت آخر ندارد. مرگ انسان را تمام نمیکند. سینمایی به سادگی متنهایش… پیچیدگی، طرح معما نداشت. سینمایی روان و گفتوگوهای خانگی. اما… زیبا.»
عباسعلی حاتمی معروف به علی حاتمی ۲۳ مرداد سال ۱۳۲۳ در خیابان شاهپور تهران متولد شد و سالها بعد، پس از فارغ التحصیلی از هنرستان آزاد هنرهای دراماتیک، چنانکه خود اذعان کرده، از ۱۶ – ۱۷ سالگی با نگارش چند نمایشنامه، فعالیت حرفه ای را آغاز کرد.
حاتمی نخستین نمایشنامه خود را با عنوان «دیب»(دیو) در تالار دانشکده هنرهای دارماتیک به صحنه برد و بعدتر نمایشنامه «حسن کچل» را به کارگردانی داود رشیدی در تالار سنگلج به اجرا رساند.
احترام برومند همسر مرحوم داوود رشیدی ۲۴ مرداد سال ۱۳۹۸ در مراسم گرامیداشت زادروز علی حاتمی که در تالار سنگلج برگزار شد، گفته بود: زندهیاد حاتمی از دانشجویان همسرم بود و من برای اولین بار او را در منزلمان ملاقات کردم که در همان دیدار نمایشنامه «حسن کچل» را برای من و داود رشیدی خواند. پس از آن رشیدی تصمیم گرفت که این نمایشنامه را روی صحنه ببرد.
حاتمی سپس فعالیت خود را در تلویزیون ملی آغاز کرد و پس از نگارش چند نمایش تلویزیونی، نخستین فیلم سینمایی بلندپروازانه خود و نخستین فیلم موزیکال سینمای ایران را به نام «حسن کچل» در سال ۱۳۴۸ ساخت.
حاتمی که افزون بر کارگردانی، نویسندگی و نیز سرایش اشعار این فیلم موزیکال را برعهده داشت، در نخستین اثر سینمایی خود به سراغ یک داستان فولکلوریک و عامه پسند و مملو از مثل ها و متل های مردمی با سبک نقالی رفت.
داستان «حسن کچل» با صدای مرحوم مرتضی احمدی به عنوان نقال و نقل «شهر شهر فرنگه، خوب تماشا کن، سیاحت داره…»، از دریچه دستگاه شهر فرنگ آغاز می شود و روایت پسر(حسن) کچلی است که عاشق «چهل گیس» اسیر طلسم دیو شده است.
«حسن کچل» مملو از آموزه های اخلاقی است از توصیه به صداقت و غلبه خیر بر شر. «حسن کچل» با استقبال مردم روبرو شد و حدود ۹ میلیون تومان فروخت.
حاتمی در واپسین سالهای عمر خود در گفت وگوی با مرحوم منوچهر نوذری از «حسن کچل» به عنوان محبوب ترین ساخته خود یاد کرد زیرا به گفته وی اثری است که با عبور از صافی زمان، همچنان در خاطر مردم باقی مانده است
حاتمی در واپسین سالهای عمر خود در گفت وگوی با مرحوم منوچهر نوذری از «حسن کچل» به عنوان محبوب ترین ساخته خود یاد کرد زیرا به گفته وی اثری است که با عبور از صافی زمان، همچنان در خاطر مردم باقی مانده است.
پس از «حسن کچل»، حاتمی دومین فیلم بلند خود به نام «طوقی» را در سال ۱۳۴۹ ساخت. حاتمی در «طوقی» مانند «حسن کچل» داستان خود را در بستر خرافات و باورهای مردمی پیش می برد، روایتگر خانواده ای است که با نشستن کفتر شومی به نام «طوقی» به بام خانه اشان دچار مصیبت و بلا می شود. یکی از پیام های اخلاقی «طوقی» این است که کار را باید به کاردان سپرد. اشتباهی که از «آسید مصطفی» در فرستادن «آسید مرتضی» خواهرزاده جوان خود برای سرانجام رساندن کاری بزرگ سرزد، برای خانواده پایان شومی را رقم زد.
نیمی از فیلم در کاشان و نیم دیگر آن در شیراز فیلمبرداری شد. ناصر ملک مطیعی، بهروز وثوقی، صغری عبیسی(آفرین) و حمیده خیرآبادی(نادره) و ژاله علو در «طوقی» بازی می کردند.
حاتمی که به دوبله علاقه بسیاری داشت در «طوقی» از صدای مرحوم چنگیز جلیلوند بهترین بهره را گرفت و وی به جای دو نقش اصلی فیلم صحبت کرد.
موسیقی متن بسیار زیبای «طوقی» کاملا با فیلم سازگاری دارد و این فیلم را به اثری نوستالژیک تبدیل کرده است.
«طوقی» یکسال پس از «قیصر» به کارگردانی مسعود کیمیایی اکران شد. «طوقی» بعد از «قیصر» دومین فیلمی بود که بهروز وثوقی و ناصر ملک مطیعی در کنار یکدیگر ایفای نقش کردند. موفقیت هر دو فیلم در گیشه، تاثیر فراوانی در بهبود اقتصاد سینمای ایران داشت.
حاتمی سال ۱۳۵۰ فیلم سینمایی «باباشمل» و دومین اثر موزیکال خود را با بازی محمدعلی فردین، ناصر ملک مطیعی و بهمن مفید به روی پرده برد.
حاتمی «باباشمل» را نیز در امتدا ساخته های فولکلوریک خود، و با عبور از تاریخ، تماشاگر را به دوره لوطی های اواخر دوره قاجار می برد و در داستانی ساده و بی پیرایه به مفاهیم اخلاقی عشق، بدگمانی و گذشت می پردازد.
سال ۱۳۵۱ سال پرکاری برای حاتمی بود و در این سال سه فیلم «قلندر»، «ستارخان» و «خواستگار» را ساخت.
«قلندر» چهارمین ساخته حاتمی بود با همان نشان های رایج و مورد علاقه وی که در «بابا شمل» دیده شد، با این تفاوت که موزیکال نبود. «قلندر» دومین همکاری حاتمی با ناصر ملکمطیعی بود که نقش «قلندر» را بازی می کرد.
«خواستگار» نیز دیگر فیلم حاتمی در سال ۱۳۵۱ بود. این فیلم داستانی معاصر و طنز دارد و حکایت آموزگاری به نام «آقای خاوری» است که بنای خواستگاری را از دختری به نام «زری» دارد اما در مصاف دیگر خواستگاران، قافیه را می بازد!
حاتمی در «ستارخان» نیز موضوعی تاریخی را دستمایه قرار می دهد و به روایت بخشی از تاریخ قیام مشروطه به روایت خود می پردازد.
علی نصیریان و عنایتالله بخشی به ترتیب در نقش «ستارخان» و «باقرخان» ظاهر شدند و عزتالله انتظامی، جلال پیشواییان، محمدعلی کشاورز، جهانگیر فروهر، محمدعلی سپانلو و سیروس ابراهیمزاده عهده دار دیگر نقش ها بودند.
«ستارخان» برای حاتمی دردسر ساز شد و شماری از نمایندگان مجلس وقت، آن را تحریف علنی تاریخ قلمداد کردند و حاشیه های دیگر در نهایت سبب شد، پروانه نمایش لغو و فیلم توقیف شود.
سال ۱۳۵۲ حاتمی نخستین تجربه سریال سازی خود را با ساخت مینی سریال ۶ قسمتی داستان ها مثنوی شامل «سلطان و کنیزک»، «پیر چنگی»، «قاضی و زن جوحی»، «خلیفه و اعرابی»، «طوطی و بازرگان» و «صوفی» آغاز کرد که در نوروز ۱۳۵۶ از تلویزیون پخش شد.
جمشید مشایخی، سعید امیرسلیمانی و عباس مغفوریان از جمله بازیگران این سریال بودند.
علی حاتمی ارادت خاصی به مولانا داشت
جمشید مشایخی پیشتر در مصاحبه ای درخصوص همکاری با حاتمی در این سریال گفته بود: علی حاتمی ارادت خاصی به مولانا داشت و معتقد بود که غباری در نگاه به مولانا نشسته و ما باید با ساخت فیلم هایی با اقتباس از قصه های حضرت مولانا باعث شویم مردم مجدد نگاهی به کارهای این شاعر بزرگ بیندازند و در این راستا ۶ تا از قصههای مثنوی معنوی را تبدیل به فیلمنامه کرد و من هم در آنها بازی کردم. علی حاتمی تاریخ را به خوبی میدانست و دانش خوب او در تاریخ بود که کارهایی تاریخی اش را تا به امروز ماندگار کرد.
حاتمی دو سال پس از ساخت سریال داستان های مثنوی، تولید پروژه بلندپروازانه دیگری به نام «سلطان صاحبقران» را در دست گرفت، که آن را نیز در گفت وگو با منوچهر نوذری ارزنده ترین کار خود در عرصه سریال سازی معرفی کرد.
سریال ۱۳ قسمتی «سلطان صاحبقران» سال ۱۳۵۴ از تلویزیون پخش شد و با توجه با استقبال، پخش آن در سال ۱۳۵۶ از تلویزیون تکرار شد.
حاتمی در «سلطان صاحبقران» ذیل روایت بخشی از دوره پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار و قتل امیرکبیر تا زمان ترور وی، نقدی بر سیستم حکومتی گرفتار در لجاجت، کینه توزی، قدرت طلبی، بی کفایتی، توطئه و … می پردازد.
در «سلطان صاحبقران» نقش امیرکبیر و ناصرالدین شاه به ترتیب به ناصر ملک مطیعی و جمشید مشایخی سپرده شد و جمعی دیگر از بازیگران از جمله زری خوشکام، پرویز فنیزاده، سعید نیکپور، جهانگیر فروهر، سعید امیرسلیمانی، سعید پورصمیمی، اسماعیل داورفر، مرتضی احمدی، مهری ودادیان، مرضیه برومند و رضا بابک در این سریال حضور داشتند.
حاتمی در مصاحبه ای و درباره اینکه چرا دوران قاجاریه و به ویژه دوره سلطنت ناصرالدینشاه قاجار را برای روایت خود از تاریخ ایران برگزیده، گفته بود: به جرأت میتوانم بگویم که حسّ من، ریتم من و ضرباهنگ کارهای من برای زندگی دوره قاجار خیلی مناسب تره تا زندگی امروز!… ، یعنی من اگر یک قصه یا فضایی مربوط به زندگی در دوره قاجار باشه، خیلی به هرحال با آن نزدیکی بیشتری احساس میکنم… شاید یکی از دلایل این باشه که بعد از قاجاریه واقعاً یک مقداری هویت ملی ما به جبر، و نه به صورت یک جریان عادی و طبیعی تغییر کرد.
سریال ارزنده «سلطان صاحبقران»، یک نکته قوت دیگری داشت و آن دیالوگ های ماندگاری بود که از ذهن علی حاتمی تراوش می کرد.
دیگر نقطه قوت این سریال موسیقی آن ساخته مرحوم واروژ هاخباندیان(واروژان) بود که همچنان زنده است و طراوت دارد.
پس از تولید سریال فاخر «سلطان صاحبقران»، حاتمی فیلم سینمایی «سوته دلان»، بهترین اثر در کارنامه خود، و حتی بازیگران و نیز محبوب ترین فیلم نزد منتقدان را ساخت.
«سوته دلان» اثری زمستانی است و داستان آن درمورد «حبیب آقا ظروفچی» است که برای مراقبت از مادر و برادر معلول خود به نام «مجید کله خربزه» که دچار اختلال ذهنی است، پشت پا به زندگی زده و حتی ازدواج با محبوب خود که سالها به پای او نشسته را به تاخیر انداخته است.
اما داستان از جایی آغاز می شود، که حبیب آقا ظروفچی به توصیه دوستان، که راه نجات «مجید» را گماردن زنی برای او می داند، عمل می کند اما انتخاب غلط و فهمیدن اصل ماجرا از سوی «مجید»، سبب بدحالی او می شود و «حبیب آقا ظروفچی» برای نجات و شفای برادر راهی امام زاده داود(ع) می شود و … .
«سوته دلان» سال ۱۳۵۶ به عنوان آخرین اثر حاتمی پیش از انقلاب با بازی بهروز وثوقی، جمشید مشایخی، فخری خوروش، جهانگیر فروهر، سعید نیکپور و رقیه چهره آزاد ساخته شد. این اثر سینمایی در نظرسنجی منتقدان و نویسندگان یکی از ماهنامه های سینمایی به عنوان یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران انتخاب شد.
هفتمین اثر سینمایی حاتمی نیز سرشار از آموزه های اخلاقی است و دیالوگ های دلنشین، به این فیلم صفای خاصی بخشیده و معروف ترین و ماندگارترین دیالوگ تاریخ سینما از زبان «مجید آقا ظروفچی» وقتی بر بلندای کوه مشرف به امام زاده داود(ع) متوجه مرگ برادر می شود، ادا می شود: «همه عمر دیر رسیدیم.»
حاتمی همواره به دوبله فیلم های خود علاقه خاصی داشته و در «سوته دلان» شاهد درخشش این هنر از سوی دوبلورهای خوش صدا هستیم و منوچهر اسماعیلی با صداپیشگی «مجید کله خربزه»، دیالوگ های ناب حاتمی را در تاریخ جاودان کرد.
یک نکته جالب در «سوته دلان» طراحی گریم و چهره پردازی «مجید کله خربزه» بود که با همکاری «اتللو فاوا» گریمور ایتالیایی و ایرج صفدری شکل گرفت.
در «سوته دلان» از موسیقی ساخته حسین عیلزاده استفاده شد که نخستین همکاری وی با حاتمی بود.
حاتمی سالها پیش در گفت وگوی ضمن اعلام علاقه به هنر، از سریال «هزاردستان»، فیلم سینمایی «کمال الملک» و «دلشدگان» به عنوان سه گانه سینمایی(تریلوژی) خود به ترتیب در باب و ستایش هنر «خوشنویسی»، «نقاشی» و «موسیقی» اشاره کرده بود.
حاتمی که با ساخت «حسن کچل» آن هم در نخستین کار سینمایی ثابت کرده بود که دل بی پروایی برای به سرانجام رساندن پروژه های بزرگ دارد، تولید سریال «هزاردستان» را سال ۱۳۵۸ آغاز کرد و طی فرایندی هشت ساله، سال ۱۳۶۶ آن را به پایان رساند و از تلویزیون پخش شد.
حاتمی توانایی خاصی در گرد هم آوردن بازیگران بزرگ داشت
حاتمی که توانایی خاصی در گرد هم آوردن بازیگران بزرگ داشت، «هزاردستان»، سریال پر شخصیت خود را با هنرنمایی گروه از برجستهترین بازیگران سینما شامل جمشید مشایخی، عزت الله انتظامی، محمدعلی کشاورز، داود رشیدی، جعفر والی، عزتالله مقبلی، حسین گیل، زهرا حاتمی، شهلا میربختیار، پرویز پورحسینی، جهانگیر الماسی، محمد مطیع، جمشید لایق، اسماعیل محرابی، رقیه چهرهآزاد، عطاءالله زاهد، نعمتالله گرجی، محمد ورشوچی، سعید امیرسلیمانی، مهری ودادیان، اصغر همت و … ساخت.
وقایع «هزاردستان» با نام ابتدایی «جاده ابریشم»، از سالهای انقراض حکومت قاجار آغاز می شد و تا سال ۱۳۲۰ و ورود متفقین به ایران ادامه می یابد و حاتمی با دستمایه قرار دادن یک اتفاق تاریخی، به رسم مالوف و با قدرت تخیل آن را دراماتیزه کرده و روایتی تماشایی ارائه می دهد.
«هزاردستان» روایتگر فردی به نام «رضا خوشنویس» مبتنی بر شخصیت واقعی «کریم دواتگر» است که در جوانی به «رضا تفنچگی» معروف و التزام رکاب یک خان در موعد شکار بوده است. وی پس از آشنایی با فردی نام «ابوالفتح»، وارد گروهی به نام «کمیته مجازات» می شود که یگانه راه نجات ایران را اقدام مسلحانه علیه رجل فاسد و حذف آنها می داند اما شخصیتی در داستان وجود دارد که سرنخ همه علت و علل این ماجراها به وی ختم می شود؛ «خان فرمانفرما».
به گفته برخی منابع، حاتمی نگارش فیلمنامه «هزاردستان» را سال ۱۳۵۴ آغاز کرد و در سال ۱۳۵۷ به پایان رساند. نقل است که حاتمی حین نگارش فیلمنامه برای مدتی در فرانسه بوده و برای اینکه تمرکز خود را از دست ندهد، سر خود را تراشیده تا مجبور نباشد به بیرون از خانه مراجعه کند!
سریال «هزاردستان» با آهنگسازی مرتضی حنانه، با گروه حرفه ای از صداپیشگان شامل منوچهر اسماعیلی، ناصر طهماسب، ایرج ناظریان، عزت الله مقبلی، حسین عرفانی، بهرام زند، زهره شکوفنده، خسرو خسروشاهی، شمسی فضلاللهی، احمد رسول زاده، اصغر افضلی، ژرژ پطرسی، عطاءالله کاملی، پرویز بهرام، جلال مقامی، منوچهر نوذری، حسین حاتمی، آذر دانشی، حسین معمارزاده، داوود باقری، تورج نصر، کنعان کیانی، پرویز ربیعی، منوچهر والیزاده، خسرو شایگان و … دوبله شد.
جالب اینکه منوچهر اسماعیلی به جای جمشید مشایخی، عزتالله انتظامی، محمدعلی کشاورز، جمشید لایق و ناصر طهماسب به جای علی نصیریان، اسماعیل محرابی، اسماعیل محمدی، جهانگیر فروهر، نعمتالله گرجی، و عزتالله مقبلی به جای جعفر والی و جهانگیر فروهر ادای صدا کردند!
بار دیگر دیالوگ های ناب و شعرگونه، سریال «هزاردستان» زیبایی خاصی به این اثر بخشید.
احمد بخشی دستیار حاتمی در مصاحبه ای در مورد نگارش فیلمنامه و دیالوگ ها توسط وی گفته بود: «علی بدون فیلمنامه سر صحنه نمیآمد، اما نکتهای در فیلمنامههای او وجود داشت؛ حاتمی در فیلمنامه اولیه دیالوگها را خلاصه مینوشت؛ دلیلش هم این بود که میگفت وقتی من هنوز نمیدانم چه کسی قرار است این نقش را بازی کند و دیالوگها را بگوید، لزومی ندارد همه چیز را از همین حالا مشخص کنم. حال اگر قول برخی دوستان فراموشکار را هم جدی بگیریم و قبول کنیم که او دیالوگ فیلمهایش را سر صحنه فیلمبرداری مینوشت، این را باید به پای قوت و قدرت او بگذاریم و نه ضعفش.»
وی همچنین گفته بود: «علی روی دیالوگهای فیلمهایش خیلی حساس بود و دوست نداشت بازیگرها از خود چیزی به متن گفتوگوها اضافه کنند. اگر متوجه میشد ادای جملهای برای بازیگر سخت است و حرف در دهانش نمیچرخد، آن را درست میکرد. از طرف دیگر چون معمولاً با یک گروه خاص کار میکرد، همه این اخلاق او را میدانستند و کسی بدون هماهنگی قبلی و مقابل دوربین کلمه و جملهای را به اختیار خود عوض نمیکرد. اگر هم کسی جدید به گروه اضافه میشد، بازیگرهای قدیمیتر گوشی را دستش میدادند تا حواسش به این موضوع باشد. من نثر حاتمی را در هیچ کجای دیگر ندیدم. بعضی مواقع به این فکر میافتادم که شاید او یک دورهای را در زمان قاجار زندگی کرده که اینقدر به زبان آن روزگار مسلط است.»
حاتمی که افزون بر دانش بی نظیر دیالوگ نویسی، توانایی بی مانندی در طراحی صحنه و دکور و لباس داشت، برای ساخت «هزاردستان» احتیاج به لوکیشنی به وسعت تهران قدیم داشت، از این رو، دست به کار بزرگی زد که به یکی از میراث های ابدی این کارگردان بزرگ برای صنعت سینمایی ایران شد.
حاتمی در بزرگراه شهید لشگری، شهرکی را با عنوان شهرک سینمایی غزالی با نام کنونی «شهرک سینمایی و تلویزیونی ایران» با طراحی ولی الله خاکدان و با کمک «جانی کورتینا» دکوراتور ایتالیایی در ۱۰ هکتار و در سال ۱۳۵۸ ساخت.
میدان توپخانه، ساختمان شهرداری، ساختمان عدلیه، خیابان لالهزار، خیابان اکباتان، جواهر فروشی قازاریان، گراند هتل، ساختمان شاهآباد و کافه پارس تهران قدیم از جمله مکان های بودند که در شهرک غزالی ساخته شد.
این شهرک سینمایی تا کنون محل فیلمبرداری و ساخت بسیاری از سریال ها بوده و نیز به محلی گردشگری تبدیل شده است.
احمد بخشی دستیار علی حاتمی سالها پیش در مورد «هزاردستان» گفته بود: این سریال به طریقه ۳۵ میلیمتری فیلمبرداری شد. در حدود ۲۸ قسمت فیلمبرداری کرده و تحویل تلویزیون دادیم اما فقط ۱۵ قسمت آن به روی آنتن رفت. دلیل اصلی این حذفها حجاب بازیگران زن بود. کل مخارج مجموعه با توجه به ۱۳ قسمتی که هرگز از تلویزیون پخش نشد چیزی در حدود ۹۰ میلیون تومان شد.
۱۲ آبان سال ۱۳۹۷ سریال «هزاردستان» در فهرست ملی حافظه جهانی یونسکو به ثبت رسید.
حاتمی درمورد ساخت «هزاردستان» گفته بود: «هیچ جریانی با ساخت هزاردستان به جز چند رفیق قدیمی موافق نبود. به لحاظ معنوی راضیام، چون شیره جان خود را گذاشتم، زن و فرزند را عذاب دادم تا کارم در حد توانم بیعیب باشد. اصلا غایت یک هنرمند متعهد باید همین باشد، کدام هنرمند یا روشنفکر مسئول در طول زندگیاش اجر مرارت خود را تمام و کمال گرفته است، مگر با انعکاس موثر و جاودانگیاش اثرش در گذشت زمان. امیدوارم آیندگان نقادان با معرفتی در مورد آثار من باشند و من را به از گور درآوردن افکار عتیقهای متهم نکنند.»
حاتمی حین پیش بردن تولید «هزاردستان»، نخستین فیلم سینمایی خود پس از انقلاب را در سال ۱۳۶۱ با عنوان «حاجی واشنگتن» ساخت.
«حاجی واشنگتن» داستانی طنزآلود از اعزام نخستین سفیر ایران به ایالات متحده آمریکا به نام «حسینقلی خان» را روایت می کند و به شرح حیرت، تحقیر و حسرت های وی حین این ماموریت می پردازد.
حاتمی «حاجی واشنگتن» را با مشکلات مالی فراوان در ایتالیا ساخت و در سال ۱۳۶۱ فقط اجازه نمایش در جشنواره فیلم فجر را یافت و سپس توقیف شد اما خرداد ۱۳۷۷ رفع توقیف شد و پس از فوت حاتمی به نمایش عمومی درآمد!
عزت الله انتظامی در نقش «حاجی واشنگتن» ظاهر و محمدرضا لطفی ساخت موسیقی اثر را برعهده داشت.
فصل قربانی کردن گوسفند در «حاجی واشنگتن» یکی از تأثیرگذارترین سکانسهای سینمای ایران و از برجستهترین نقطههای کارنامه بازیگری عزتالله انتظامی است، چنانکه جمله ماندگار «آیین چراغ خاموشی نیست» از تکگویی او در این صحنه است.
«کمال المک» دومین فیلم حاتمی از سه گانه وی و در باب نقاشی بود که سال ۱۳۶۲ با نگاهی به زندگی محمد غفاری معروف به «کمال الملک» نقاش شهیر ایرانی ساخته شد.
جمشید مشایخی در نقش کمال الملک، عزتالله انتظامی در نقش ناصرالدین شاه، علی نصیریان در نقش مظفرالدین شاه، محمدعلی کشاورز در نقش اتابک و داود رشیدی در نقش رضا شاه با هدایت حاتمی اثری ماندگاری را خلق کردند.
علی حاتمی فیلم سینمایی طنزآمیز «جعفرخان از فرنگ برگشته» را سال ۱۳۶۶ با اقتباس از نمایشنامه ای به همین نام نوشته حسن مقدم با بازی حسین سرشار در نقش «جعفرخان»، عزتالله انتظامی، محمدعلی کشاورز، رضا ارحام صدر، ایرج راد و جهانگیر فروهر روانه سینما کرد.
داستان «جعفرخان از فرنگ برگشته» داستانی معاصر دارد و نقدی طنزآمیز است بر فرنگی مابی و تحلیلی است از فرنگ رفته های که دریافت های خود را از غرب مغایر با ارزش های خانوادگی و وطنی می بینند.
ایرج راد بازیگر «جعفرخان از فرنگ برگشته» در مصاحبه ای نکته جالبی در مورد این فیلم گفته بود: «بسیاری فکر میکنند در فیلم جعفرخان از فرنگ برگشته من با مرحوم حاتمی بزرگ همکاری داشتم، اما اینگونه نیست آقای حاتمی نصف این فیلم را ساخته بودند اما کار نیمه تمام مانده بود، برای ساخت ادامه فیلم از من خواستند که در این اثر ایفای نقش کنم، ادامه این کار را هم آقای متوسلانی ساختند و البته که من چندان نمیدانم که چرا ساخت این کار نیمه کاره مانده بود. اما ادامه اثر با همان داستان علی حاتمی ساخته شد!»
روایت شده که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی وقت پس از پایان ساخت «جعفرخان از فرنگ برگشته» از حاتمی خواسته که ۲۰ دقیقه از فیلم را درآورد اما حاتمی خودداری کرده و به همین دلیل ممنوعالکار شده بود
فیلم «مادر» ساخته مرحوم حاتمی را باید ادای دین وی به مقام «مادر» به عنوان ارزشمندترین آفرینش هستی دانست. «مادر» محصول سال ۱۳۶۸، داستان مادری است که با ترک سرای سالمندان، واپسین روزهای عمر را در کنار فرزندان خود که هر کدام گرفتار روزمرگی هستند، سپری می کند.
حاتمی در این اثر نمادگرایانه خود، مادر را نقطه محوری خانه و عامل پیوند دهنده اعضای خانواده قرار می دهد که وجود او سبب می شود فرزندان بار دیگر دور یکدیگر جمع شوند.
صحنه آرایی پر ظرافت حاتمی، همه در ستایش مادر است، بویژه حوض قلبی شکل وسط حیاط که نمادی از مادر به عنوان قلب تپنده و جریان اصلی زندگی است. همچنین حاتمی در اثر شاعرانه خود، تحلیلی از تقابل سنت و مدرنیته ارائه می دهد.
در «مادر» بار دیگر شاهد دیالوگ های فاخر هستیم که از قلم شاعرانه مرحوم حاتمی جوشش کرده و جمله «شب را بی چراغ باید روشن کرد» از زبان شخصیت «جلال الدین» یکی از فرزندان مادر شنیده می شود.
حاتمی در فیلم «مادر» بهترین انتخاب را برای نقش ها داشته است. مرحومه رقیه چهره آزاد با ایفای نقش مادر، عنوان لقب مادر سینمایی ایران را گرفت. مرحوم محمدعلی کشاورز در نقش «محمد ابراهیم» نسخه معاصری از «شعبان استخوانی» است، که تلاش دارد ارشدیت خود بر خواهر و برادران را با طعنه و متلک تثبیت کند.
جمشید هاشم پور در نقش «جمال» دیگر فرزند ذکور مادر، عالی است و از کلیشه «زینال بندری» خارج شده است. فریماه فرجامی در نقش «ماه منیر» و اکرم محمدی در نقش «ماه طلعت» دیده شده اند.
اما اکبر عبدی با نقش «غلامرضا» زاویه ای دیگر از قدرت بازیگری خود را در قالب فرزند «کند ذهن» مادر ارائه می دهد و حاتمی در سکانس پایانی خبر فوت مادر را با مونولوگ ماندگار او ادا می کند: «مادر مرد، از بس که جان ندارد.»
«مادر» یک ویژگی دیگر دارد که آن هم موسیقی ساخته ارسلان کامکار است.
رقیه چهره آزاد برای ایفای نقش مادر سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن و اکبر عبدی سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش دوم مرد هشتمین جشنواره فیلم فجر را برای ایفای نقش «غلامرضا» کرد.
همانطور که اشاره شد، دوبله به دیالوگ های آثار حاتمی شیوایی شنیداری بیشتری می دهد و جا دارد از منوچهر اسماعیلی یادی کنیم که در فیلم «مادر» جای شخصیت محمد ابراهیم، غلامرضا و جلال صحبت کرده است.
حاتمی در مورد فیلم «مادر» گفته بود: «ساختن فیلم مادر واقعا حسی بود. بیشتر یک حس و عاطفه بود. احساس اینکه خانه من کجاست؟ من متعلق به کی هستم؟ چه کسی از من حمایت میکند؟ … در مدت ساختن فیلم به یاد مادرم بود که نامش ایران است.»
پس از «مادر»، حاتمی آخرین فیلم خود با عنوان «دلشدگان» را به موضوع موسیقی، آخرین سه گانه از هنرهای محبوب خود پس از خوشنویسی و نقاشی اختصاص داد.
«دلشدگان» محصول سال ۱۳۷۰ درامی تاریخی و نیمه موزیکال با صدای مرحوم محمدرضا شجریان است و حاتمی افزون بر کارگردانی، نگارش فیلمنامه، تهیهکننده و طراح صحنه آن را برعهده داشت.
فیلم برداشتی آزاد و شخصی از سه داستان واقعی در زمان قاجار است که به شرح سختی های گروهی از نوازندگان سازهای ایرانی می پردازد که برای پر کردن صفحه موسیقی به فرانسه سفر میکنند.
حاتمی در «دلشدگان» در بستر این ماجرا، شرحی از دلباختگی ناکام «طاهر» خواننده گروه به شاهزاده نابینای ترک میپردازد که که در نهایت در غربت جان میسپارد.
فیلمبرداری «دلشدگان» در مجارستان و مکان های شبیه فرانسه ساخته شد.
موسیقی یکی از اضلاع مهم کارهای سینمای حاتمی
موسیقی یکی از اضلاع مهم کارهای سینمای حاتمی از «حسن کچل» تا «دلشدگان» بوده و وی ساخت این موسیقی را به نیز حسین علیزاده سپرد.
حسین علیزاده پیشتر در مصاحبه ای در مورد موسیقی و کلام آهنگها در «دلشدگان» گفته بود: «همه موسیقیها جوهره آن و کلام از خود حاتمی بود که برای «دلشدگان» ساخته بود. البته بعداً که آقای شجریان اینها را اجرا کرد مقداری شعرها را تغییر داد. یعنی او و مرحوم حاتمی پس از مشورتهایی که به هم داشتند، اشعار را به فریدون مشیری دادند و مشیری هم از نظر فن شعری یک مقداری تغییر داد. البته کلام حاتمی بسیار زیبا بود. این حسن را هم داشت که محاورهایتر بود و شبیهتر بود به تصانیف دوره قاجار. یک کار بزرگی هم حاتمی کرده بود و ۵۰۰ واژهای که در دوره قاجار در صحبتهای روزمره به کار میرفته را هم در دیالوگها و هم در اشعاری که برای تصنیفهایش ساخته بود استفاده کرد. من میتوانم بگویم که تمهای اصلی فیلم «دلشدگان» را از شعرهای حاتمی گرفتم. این اشعار خود به خود یک زمینه موسیقیایی برای من به وجود میآوردند.»
در «دلشدگان» امین تارخ، اکبر عبدی، جلال مقدم، فرامرز صدیقی، سعید پورصمیمی، حمید جبلی، محمدعلی کشاورز، فتحعلی اویسی، رقیه چهرهآزاد، جمشید هاشمپور و لیلی حاتمی ایفای نقش می کردند و بعدها آواز و تصنیفهای ساخته شده برای فیلم در آلبومی به نام «دلشدگان» منتشر شد.
«جهانپهلوان تختی» واپسین تلاش حاتمی برای ساخت اثری سینمایی از این قهرمان ملی بود که به علت بیماری حاتمی ناتمام ماند.
حاتمی که از ابتدای دهه ۷۰ شمسی مطالعه و تحقیق درباره زندگی جهانپهلوان تختی را آغاز کرده بود، بعد از پشت سر گذاشتن دشواریهایی سرانجام در سال ۱۳۷۵، ساخت فیلم «جهان پهلوان تختی» را آغاز کرد اما پس از آنکه فقط بخشهایی از فیلم را تصویربرداری کرده بود، مبتلا با سرطان و در بیمارستان بستری شد.
عزت الله انتظامی سالها پیش در گفت وگویی، خاطره ای غمبار از بیماری حاتمی روایت کرده و گفته بود: «سر فیلم جهانپهلوان تختی، علی حاتمی با من تماس گرفت و گفت که قرار است این فیلم را بسازد و نقش پدر تختی را هم برای من در نظر گرفته. چند ماه بعد هم فیلم را کلید زد ولی هنوز اوایل کار بود که درد کمر علی شروع شد. اواسط فیلم بودیم که بیماری علی شدت گرفت و او مجبور شد کار را رها کند و برای معالجه به لندن برود؛ اما زیاد طول نکشید و سریع برگشت. اصلاً کسی فکرش را نمی کرد که علی یک دفعه از پا بیفتد. برای بار دوم که کار را شروع کردیم، علی دیگر نمیتوانست آنقدر رو پا باشد.
من هم هر روز صبح که میرسیدم اول می رفتم پیشانی علی را ماچ میکردم و میپرسیدم: علیجان آمادهای؟ میگفت: آره، اما دیگر توان نداشت. یادم میآید یک سکانسی را در شب میگرفتیم که مادر تختی باید فارغ میشد و چون زایمان سختی داشت و بچه به دنیا نمیآمد، باید میرفتم سقاخانهی رو بهروی خانهام و نذر و نیاز و دعا میکردم.
سر این سکانس اتفاق بسیار عجیب و غریبی برای من افتاد که هر موقع یادش میافتم بغض میکنم و اشک امانم نمیدهد. در آن شب باید میلههای سقاخانه را میگرفتم و این دیالوگ را میگفتم: یا موسی بن جعفر، یا حضرت رضا، این بچه زودتر به دنیا بیاید.» دوربین، صدا و همه آماده شدند. من رفتم رو بهروی سقاخانه و این دیالوگ به ناخودآگاه از دهانم بیرون آمد: یا موسی بن جعفر، یا حضرت رضا … علی را شفا بده.» فضا را سکوتی عجیب گرفت. علی سری گرداند و کات داد. همه عوامل زدند زیر گریه. من هم دستانم را انداختم گردن علی و دو نفری هایهای گریه کردیم. آن شب دیگر نتوانستم کار را ادامه بدهم. بعد زنگ زدند و گفتند علی حالش خوب نیست و در بیمارستان مهراد بستری است.»
علی حاتمی روز پنجشنبه ۱۴ آذر سال ۱۳۷۵ بر اثر سرطان پانکراس در ۵۲ سالگی درگذشت و پیکر وی در قطعه هنرمندان بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد، در حالیکه یکی از ماندگارترین دیالوگهای فیلم «حاجی واشنگتن» بر روی سنگ مزار وی نقش بست: «آیین چراغ خاموشی نیست.»
احمد بخشی دستیار حاتمی نیز شرحی از ماجرای آگاه شدن حاتمی از بیماری خود نقل کرده است: «حاتمی از سرطان لوزالمعده در گذشت. آن اوایل که درد داشت همه فکر میکردند زخم معده است و جالب است بدانید دست آخر (محمدعلی) فردین سبب شد تا نوع بیماری علی شناخته شود. فردین دوست دکتری داشت که در یک مهمانی بعد از شنیدن جریان دردهای علی از فردین میخواهد به علی پیشنهاد کند تا آزمایشی خاص را پشت سر بگذارد.
فردین با من تماس گرفت و بعد از پرس و جو از همسر حاتمی، وقتی مطمئن شدیم او قبلاً این آزمایش را انجام نداده، صبح روز بعد همراه علی و فردین و داود رشیدی به بیمارستان دی رفتیم. او این آزمایش را به انجام رساند و عصر آن روز معلوم شد این درد او از سرطان لوزالمعده است. درد علی با یک کمر درد شروع شد. دکترها گفته بودن باید پیادهروی کنی. بعد از آن راه رفتن در استخر را تزویج کردن اما کمر درد او خوب نشد. کار به انرژیدرمانی هم کشید تا اینکه بعد از چهار ماه داستان فردین پیش آمد و همه چیز روشن شد. علی ۱۰ روز در بیمارستان خوابید و طی آن ۱۰ روز در اتاقش هر شب برنامه بود. از هنگام تشخیص بیماری تا زمانی که برای درمان تکمیلی به انگلستان رفت حدود هفت هشت ماه دیگر گذشت. علی از پرواز با هواپیما میترسید و این ترس به قدری شدید بود که هنگام پرواز امید روحانی که تخصص اصلیاش دکترای بیهوشی است به فرودگاه آمد و علی را با آمپول بیهوش کرد تا بعد از آن ما بتوانیم علی را سوار هواپیما کنیم. هنگام فیلمبرداری «تختی» هم به شدت درد داشت و البته در آن دوران یک روز در میان هم شیمیدرمانی میکرد. با تمام دردی که داشت توانست ۲۰ دقیقه از «تختی» را فیلمبرداری کند.»
پس از فوت حاتمی، بهروز افخمی پروژه «جهان پهلوان تختی» را در سال ۱۳۷۶ با بازی فریبرز عرب نیا و نیکی کریمی به پایان رساند.
همچنین پس از درگذشت حاتمی، دو نسخه سینمایی از سریال «هزاردستان» به عنوان «کمیته مجازات» در ۱۳۷۷ و «تهران روزگار نو» در سال ۱۳۷۸ با تدوین واروژ کریممسیحی و تهیه کنندگی محمدمهدی داد به اکران درآمد.
علی حاتمی آرزوهای بزرگی در عرصه فیلمسازی در سر می پروراند اما افسوس که عمر یاری نکرد.
من یک آرزوی بسیار مهم دارم و آن این است اگر عمر ناقابلم یاری کند و اگر مهر خداوند شامل زندگی هنریام شود یک بار به ساخت یک شخصیت بدون نقطه ضعف بپردازم و آن ساخت فیلم عظیمی از زندگی حضرت رسول خدا (ص) استوی پیشتر در مصاحبه ای گفته بود: من یک آرزوی بسیار مهم دارم و آن این است اگر عمر ناقابلم یاری کند و اگر مهر خداوند شامل زندگی هنریام شود یک بار به ساخت یک شخصیت بدون نقطه ضعف بپردازم و آن ساخت فیلم عظیمی از زندگی حضرت رسول خدا (ص) است. من از روزی که فیلم محمد (ص) و یا «الرساله» اثر مصطفی عقاد را دیدم، همواره این آرزو را داشته و دارم و از خداوند میخواهم که قبل از مرگم این توفیق نصیبم شود.
حاتمی بی الگو بودن را از ویژگی های فیلم های خود می دانست و در مصاحبه تلویزیونی گفته بود: کار من خوب یا بد، شبیه هیچ کار دیگری نیست و تکلیف منتقد با این کار روشن نیست و میزانی ندارد که آن بسنجد.
حاتمی همچنین در مورد اینکه چرا بیشتر آثار ساخته وی مربوط به دوره ای خاص تاریخی است، تصریح کرده بود: تعلق خاطر من به گذشته باعث شده که بیشتر درباره مسایل گذشته فیلم بسازم. من بیشتر به مسایلی میپردازم که شناختی از آن داشته باشم.
البته حاتمی و آثار وی از انتقادهای جدی نیز دور نمانده بود. یکی از انتقادها این بود که حاتمی در ساخت آثار تاریخی، دست به تحریف واقعیت می زده و به واقعیات توجهی نداشته است.
حاتمی سال ها پیش در گفت وگو با منوچهر نوذری در پاسخ به این منتقدان، این انتقادات را ناشی از ناآگاهی آنان به امور علمی و تحقیقی مرتبط با هنر نمایش دانسته بود.
وی همچنین گفته بود: آن چیزی که در فیلم هایم مطرح می شود نه تاریخ است و نه رویا. چیزهای هستند که اگر در تاریخ رخ می نمود تاریخ را زیباتر می کرد.
حاتمی همچنین در پاسخ به این انتقاد که حاتمی فقط اشیا را در فیلم های خود نمایش می دهد، گفته بود: نوع کارهای سینمایی من وابسته به اشیا و اشخاص است و آنها را به شکلی که موضوع کار طلب می کنم ارائه می دهم.
حاتمی کارهای سینمایی خود را نیز مبتنی بر تحقیقات دانسته و گفته بود: تحقیقاتی که در کار هنری می شود کمتر از تحقیقاتی که محققان ادبی و علمی انجام می دهند، نیست.
به هر روی علی حاتمی هنرمند و سینماگری بود که دغدغه مردم ایران را داشت و این را می توان در پاسخ به مرحوم منوچهر نوذری که از او پرسید چه کاری در دست تولید پس از «دلشدگان» دارد، یافت: «فکر می کنم کاری که لازم است توسط من انجام شود، موضوع – بیان – تاریخ معاصر ایران است با خاطره های که رجال قدیمی نوشته اند یا مطالبی که مورد توجه مردم دنیا است. اگر ما تصویر خیلی صریح و روشنی از مردم ایران ارائه نکنیم آنها – از مردم ایران – ارائه خواهند کرد.»
مرحوم مشایخی سالها پیش در تحسین حاتمی به او لقب «سعدی سینما» را داد و مرحوم انتظامی نیز در باره حاتمی گفته بود: بدبختانه هیچ هنرمندی در سالهای بعد از حاتمی، نتوانست جانشین او شود. هیچ نویسنده و کارگردانی نتوانست نظم و نثری که او در فیلمهایش داشت را تکرار کند.
در کارنامه حرفه ای علی حاتمی هیچ جایزه ملی و بین المللی مشاهده نمیشود، اما نام وی با تاریخ و فرهنگ ایران گره خورده است و جایگاه بلند او فتح شدنی نیست.
سینمای ایران طی بیش از نیم دهه، ادای دین خوبی نسبت به معلولان و کمتوانان ذهنی و جسمی داشته است؛ در این سالها آثاری با محوریت این قشر به تولید رسیده که جنبههای مختلفی از مشکلات و نقش آنها در خانوده و جامعه را به تصویر کشیده و هر بار نگاه جدیدی به این حوزه تزریق شده که از بیان کلیشهای آن جلوگیری کرده است.
به گزارش سینمیا خانگی از ایرنا، معلولان و کمتوانان بهعنوان بخشی از کلونی جامعه، عهدهدار بخشهایی از روایتگری سینمایی بودهاند. این اتفاق در سینمای جهان با آثار مهمی چون نظریه همه چیز، من پیش از تو، کریپ کمپ، ری، نفس بکش، داستان تری فاکس، دستنیافتنیها، پای چپ من، راه برو بران رودئو، اصول مراقبت، لباس غواصی و پروانه و… رقم خورده است. در سینمای ایران نیز آثار بسیاری، گوشههایی از زندگی معلولان را به نمایش گذاشتند که این تصویرگری، در برخی موارد، در حافظه ماندگار مخاطبان ثبت شده است.
در ادامه به برخی از فیلمهایی که تصویر دگرگونه و تاثیرگذاری از جامعه معلولان به ثبت رساندهاند، اشاره میکنیم.
سوتهدلان
علی حاتمی؛ سینماگر پیشروی سینمای ایران، حرفهایترین تصویرگری از یک معلول را در سینمای پیش از انقلاب کشور به ثبت رسانده است. تصویرگریای که بهشدت دیده شد و هنوز هم در خاطرهها زنده مانده است.
سوتهدلان داستان دو برادر را روایت می کند که یکی از آنها، دارای معلولیت ذهنی است و برادر بزرگتر برای رهایی از بار مسئولیتهای برادر کوچکتر، او را با دختری بدکاره آشنا میکند. برادر کوچکتر دل به دختر میبندد و در این راه، با مشکلاتی روبرو می شود و در نهایت فرجامی تراژیک را برای برادر معلول با خود به ارمغان میآورد.
گلهای داوودی
فریدون جیرانی جوان و رسول صدرعاملی پرانگیزه، داستانی تراژیک را در گلهای داوودی به ثبت رساندند تا نخستین تصویرگری حرفهای از جامعه معلولان در سینمای پس از انقلاب، با این فیلم رقم بخورد.
عباس صفاری، در مشاجرهای با دوست خود، باعث مرگ ناگهانی وی شده و به ۲۵ سال حبس محکوم میشود. با سپری شدن ۲۰ ساله محکومیت و عفو ۵ ساله آخر، قرار آزادی عباس صادر میشود اما روز موعود در شرایطی که همگان منتظر آزادی عباس هستند، استوار هدایت خبر مرگ ناگهانی عباس را به همسرش، عصمت، می دهد. عصمت از گفتن حقیقت به جواد؛ فرزند نابینای خود که در آستانه برگزاری مراسم ازدواجش قرار دارد، خودداری میکند.
مسافران مهتاب
مهدی فخیمزاده در مسافران مهتاب یکی از تاثیرگذارترین معلولان سینمایی را به تصویر کشید. یک نقشآفرینی ملتهب که تا مدتها نام نمکی و دیالوگ مهمش یعنی میخوای اذیت کنی؟ در حافظه مردم کوچه و بازار ماند و حتی به مهمترین نقشآفرینی فخیمزاده در کارنامه سینماییاش تبدیل شد.
سلیمان در پی بیکاری و فقر، به همراه برادرش نمکی؛ که معلول ذهنی است، به شهر رفته و در خانه برادر دیگرش، مراد، ساکن میشود. سلیمان در پی یافتن کار، از نمکی غافل میشود و مراد نیز که از حضور آنها در شهر به ستوه آمده بود، نمکی را تحت آزار و اذیت قرار میدهد. غفلت سلیمان از نمکی به دنبال درگیری کاری و همچنین آزار و اذیت مراد، باعث تشدید بیماری نمکی میشود.
پرنده کوچک خوشبختی
در ادامه تصویرگری معلولان در سینمای ایران، پوران درخشنده، پرنده کوچک خوشبختی را در سال ۶۶ جلوی دوربین برد. فیلمی که اینبار و برخلاف آثار دیگر، حس ترحم بیشتری از مخاطب میخرید و آنها را به جهان کودک معلول ۸ ساله نزدیکتر میکرد.
فیلم، داستان کودک معلولی به نام ملیحه است که بر اثر ضربه روحی در کودکی، قدرت تکلم خود را از دست داده است و با یادآوری گذشته دچار تشنج عصبی میشود. آزار بچههای محل نیز ناسازگاری و پرخاشگری او را تشدید میکند. مسئولان آموزشگاه ناشنوایان تصمیم به اخراج او میگیرند اما با تقاضای خانم شفیق، فرصت دیگری به او داده میشود.
مادر
مادر، یکی از شاهکارهای سینمای ایران است که یکی از نقشهای اصلی آن را اکبر عبدی در قامت یک معلول ایفا میکند. معلولی که پیشبرنده و موتور محرکه درام است و برخلاف آثار دیگر، ترحمی از جانب وی صادر نمیشود. مخاطبان فیلم، ارتباط بسیاری با نقش غلامرضا برقرار کردند بهطوریکه این نقش از منظر آنها، شاید مهمترین نقشآفرینی معلول در تاریخ سینمای ایران باشد که جنبههای تکنیکی و احساسی را بهشکلی توامان در خود دارد.
فیلم درباره پیرزنی است که در آسایشگاه سالمندان به سر میبرد و به شش فرزند خود اطلاع میدهد که میخواهد در لحظات واپسین، اعضای خانواده را در خانه قدیمی پدری ببیند. کوچکترین پسر این خانواده، غلامرضا (اکبر عبدی)، معلول ذهنی است.
رنگ خدا
مجید مجیدی در سال ۷۶، محمد را که پسری نابیناست، بهعنوان قهرمان فیلم خود بالا میکشد. کشمکش قهرمان این فیلم، برخلاف آثار دیگر، با جامعه و آدمهای حول معلول نیست بلکه چالشی است که وی قرار است با خدا داشته باشد و در این راه، احساساتی شکل میگیرد که مخاطب خود را با هر زبان و فرهنگی، تحتتاثیر قرار میدهد.
رنگ خدا، داستان پسری نابینا به نام محمد است که در مدرسه نابینایان تحصیل میکند. پسری که ناتوانیاش در دیدن جهان به او کمک کرد تا زیباییهای دنیا را بهتر درک کند.
وقتی همه خواب بودند
قطعا پراحساسترین نقش محمدرضا فروتن، در قامت معلول فیلم وقتی همه خواب بودند شکل گرفت. معلولی ذهنی که به دغدغه مادرش پی برده و حالا تمام تمرکز او، با وجود سادهدلی، برآورده کردن آرزوی مادر پیرش است.
این فیلم قصه بیبی سلیمه، مادر پیر و محبوب روستای تازه آباد است که بالاخره پس از سالها انتظار، نوبت سفرش به خانه خدا فرا رسیده. بیبی در حال خداحافظی و حلالیتطلبی از اهالی روستاست که خبر میرسد اجازه سفر ندارد. هیچکس نمیخواهد این خبر تلخ را به بیبی بدهد جز مش کریم که از سوی دیگر بچهها و نصیر (محمدرضا فروتن) تصمیم میگیرند بیبی را به مراد دل برسانند و خودشان او را به مکه ببرند.
بید مجنون
این ساخته مجیدی هر چه که نداشته باشد، یک نقشآفرینی حرفهای از نابینایی دارد که پس از سالها، بیناییاش را به دست آورده و این اتفاق، با پشتوانه فیلمنامهای درست و بازی درخورتوجه پرویز پرستویی، به یکی از بهترین نقشآفرینیهای سینمای این حوزه تبدیل شده است.
فیلم، داستان استاد دانشگاهی است که با یک عمل جراحی، بینایی خود را که از ۸ سالگی از دست داده بود، دوباره به دست میآورد. بینایی و نابینایی در این فیلم بیش از آنکه جسمی باشد، بیشتر جنبه تمثیلی پیدا میکند.
بچههای ابدی
سینمای ایران تا پیش از سال ۸۵، فیلم قدرتمندی برای کودکان سندرم داون تولید نکرده بود اما این فیلم که داستان ملتهبی از این کودکان را در تقابل با خانواده و اجتماع به تصویر میکشید، توانست تاثیرگذاری زیادی بر روی مخاطبانش داشته باشد.
در این فیلم، نگار (الهام حمیدی) و ایمان (شهاب حسینی) قصد دارند با هم ازدواج کنند اما در این راه، دچار تردید هستند چرا که برادر نوجوان ایمان، سندرم داون دارد.
چشمان سیاه
تصویری که در این فیلم از معلول به تصویر کشیده میشود، تاحدودی متفاوت با دیگر آثار این حوزه است که روند ابتلا به این نارسایی را به تصویر کشیده و آن را با رگههای عاشقانه و اجتماعی درمیآمیزد.
چشمان سیاه درباره غزل و سورنا است که در یک دانشکده تحصیل میکنند و هر دو شاعر هستند. غزل به دلیل ناراحتی چشمی، از تحصیل در دانشگاه انصراف میدهد و بعد از مدتی، بیناییاش را از دست میدهد. سورنا که نگران سرنوشت غزل شده، به سراغ او میرود تا در درسهای دانشگاهی کمکش کند و به تدریج بین آنها علاقهای ناگفته به وجود میآید.
میم مثل مادر
یکی از تکاندهندهترین فیلمهایی که به معلولان پرداخته است، آخرین ساخته رسول ملاقلیپور است. داستان این فیلم، حول محور کاراکتر علی شکل میگیرد و از چند زاویه به آن پرداخته میشود. فیلم، توامان رگههای اجتماعی و احساسی را با یکدیگر پیش برده و تاثیرگذاری فوقالعادهای بر روی مخاطب دارد تا جایی که از این فیلم بهعنوان یکی از بهترین آثای که زندگی معلولان شیمیایی را به تصویر میکشد، نام برده میشود.
فیلم درباره مادری است که برای نجات زندگی پسر معلولش میجنگد. سعید، فرزند سپیده، دچار مشکلات تنفسی و معلولیت است و این وضعیت، ناشی از گازهای شیمیایی زمان جنگ است. پدر سعید (حسین یاری) اصرار دارد تا فرزندشان را سقط کنند اما سپیده مخالفت میکند و سهیل، سپیده را طلاق میدهد. پس از زایمان، طی آزمایشهای ماهیانه، پزشک به سپیده میگوید که این وضعیت سعید، ناشی از مشکلات ژنتیکی است و گازهای عصبی روی سعید تاثیری نداشته.
آواز گنجشکها
در این فیلم، دختر فیلم، از مشکل ناشنوایی رنج میبرد و با آنکه در حاشیه داستان قرار دارد اما تصویر اندکی که از وی ارائه میشود، تاثیرگذاری احساسی بالایی داشته و مخاطب را تحتتاثیر قرار میدهد.
فیلم، داستان مرد ساده و میانسالی به نام کریم است. وی در یک مزرعه پرورش حیوانات کار میکند و شیفته شترمرغ است و ارتباط روانی و عاطفی با آنها برقرار کرده است. طی اتفاقی، یکی از شترمرغها از مزرعه فرار میکند. کریم چند روزی جستجو میکند اما موفق به یافتنش نمیشود و در نتیجه، از کار اخراج میشود.
اینجا بدون من
بهرام توکلی در اواخر دهه ۸۰، روایتگری دگرگونهای از یک معلول دارد. در این تصویرگری، برخلاف بسیاری از موارد دیگر، نوجوان دستمایه روایت قرار نمیگیرد و حول دختر جوانی میگردد که مشکلات برادر و مادرش نیز به او منتهی میشود. فیلم، از دریجه دیگری به مشکلات معلولان پرداخته و بدون برانگیختن احساسات، مخاطبش را تحتتاثیر قرار میدهد.
در این فیلم، مادر خانواده (فاطمه معتمدآریا) همراه با دو فرزندش، احسان (صابر ابر) و یلدا (نگار جواهریان) زندگی میکند. یلدا معلول است و تمام دغدغه مادر، تامین آینده اوست. ورود رضا (پارسا پیروزفر)، دوست احسان، زندگی آنها را دستخوش تغییراتی میکند.
حوض نقاشی
ساخته مازیار میری در اوایل دهه ۹۰، یکی از کمنقصترین نقشآفرینیهای سینمای معلولان را به خود میبیند که طی آن، شهاب حسینی و نگار جواهریان، تصویرگری دیگری از معلولان ذهنی، حرکتی را به تصویر کشیده و بی آنکه در پی تاثیرگذرای باشند، حضور دو معلول در جامعه ایران ابتدای دهه ۹۰ را به چالش میکشد.
حوض نقاشی داستان رضا (شهاب حسینی) و مریم (نگار جواهریان)، دو معلول ذهنی است که با یکدیگر ازدواج میکنند و صاحب یک پسر سالم میشوند. آنها، روزهای خوشی را در زمان کودکی پسرشان سپری میکنند اما با بزرگتر شدن این پسر که معلولیت ذهنی ندارد، چالش خانواده آغاز میشود.
بیخداحافظی
در این فیلم، رضا صادقی در نقش خود بازی میکند. فیلمی که گوشههایی از زندگی واقعی این خواننده را به تصویر میکشد و مشکلاتی که معلولیت در مسیر فعالیت حرفهای او و البته زندگیاش ایجاد کرده است. این، تصویرگری جدیدی از زندگی معلول است که طی آن، یک هنرمند کمتوان، مقابل دوربین رفته و در فیلمی اجتماعی، نقش خود را بازی میکند.
بیخداحافظی با نگاهی به زندگی رضا صادقی ساخته شده است و نشان میدهد که او با وجود معلولیت، با سختکوشی به هدف خود میرسد و موفق میشود.
خانوم
تصویری که مخاطبان از امین حیایی در ذهن داشتند، با دیدن این فیلم شکسته میشود. بازیگر پراکت سینمای ایران، در این فیلم، خانهنشین است و با همان اخلاق برونگرا، چالشهایی درونی را با خود و همسرش به تصویر میکشد که جذابیتهای دراماتیک بالایی را خلق کرده است.
یکی از اپیزودهای نخستین فیلم سینمایی تینا پاکروان، قصه مردی با بازی امین حیایی است که بر اثر حادثهای، هر دو دستش را از دست داده و این معلولیت هم باعث بحران روحی او و خانواده شده و هم آنها را در مضیقه مالی قرار داده است. زن خانواده مجبور است جور این وضعیت را بکشد.
مغزهای کوچک زنگزده
نقشی که نوید محمدزاده در فیلم هومن سیدی ایفا میکند، باز هم تصویرگری جدیدی از یک معلول است که تاکنون در سینمای ایران دیده نشده بود. در تمام آثار قبل از این فیلم، نمایش معلولان با درصدی از برانگیختگی احساسی همراه بوده است اما در این فیلم، هیچ توجهی به این اصل نشده و روایت صریحی از حضور و نقش یک معلول در یک حلبیآباد میشود که خیلی مورد توجه قرار گرفت.
در یک گروه مافیایی پایینشهری، نوید محمدزاده (معلول کمتوان ذهنی) نقش برادر رئیس را بازی میکند که بهدلیل معلولیت ذهنی، همیشه تحقیر شده و حالا میخواهد حقش را از همه پس بگیرد.
فیلم کوتاه «شیرجه» به کارگردانی محمد تنابنده با بازی حسین مهری و عاطفه اکبری آماده نمایش می شود.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابط عمومی پروژه، فیلم کوتاه «شیرجه» به نویسندگی و کارگردانی محمد تنابنده و تهیهکنندگی امیر صیدآبادی پس از پایان فیلمبرداری این روزها در آخرین مراحل فنی به سر میبرد و به زودی آماده نمایش خواهد شد.
«شیرجه» که اثری کوتاه با مضمونی اجتماعی محسوب میشود پس از تکمیل فرآیند فنی و آماده شدن نسخه نهایی، برای حضور در جشنوارههای داخلی و خارجی ارسال خواهد شد.
در خلاصه داستان این فیلم آمده است: «آذر من به آخرین چیزی که فکر می کنم بچه دار شدنه…»
حسین مهری، عاطفه اکبری، محمدصادق میرمحمدی، مهکامه زرینه، علی اصغر نویی، فریبرز شاهکرمی، ناصر جزندری، آروین زند و ماهان درخشان بازیگران فیلم کوتاه «شیرجه» هستند.
محمد تنابنده پیش از این، دو فیلم بلند «تدفین» و «آبستن» را کارگردانی کرده است و همچنین سالهاست به عنوان فیلمنامهنویس فعالیت میکند که مجموعههای تلویزیونی «نون خ»، «پایتخت» و «دودکش» آثاری هستند که وی در آنها به عنوان فیلمنامهنویس فعالیت داشته است.
سایر عوامل فیلم «شیرجه» عبارتند از: مجری طرح: عاطفه اکبری، مدیر فیلمبرداری: جمال شمس، طراح گریم: محمود دهقانی، مدیر صدابرداری: امیر حاتمی، دستیار اول کارگردان: فراز عمومی، مدیر برنامهریزی: مهدی ابراهیمی، طراح صحنه: مجید صیدآبادی، طراح لباس: ماندانا مراد قلی، مدیر تولید: پارسا جمالنسب، جانشین تولید: علی پالیزدار، عکاس: لیلا خوشکنار، منشی صحنه: شعله یخچالی، دستیار اول فیلمبردار: ابراهیم علیزاده، مدیر تدارکات: پیمان عفتمنش، تدوین: کاوه ایمانی، طراحی و ترکیب صدا: آرش قاسمی، اصلاح رنگ و نور: سامان مجد وفایی- آرش کاظم زاده، موسیقی: آرمان موسیپور، طراحی پوستر: متباکس استودیو، دستیار تدوین: امیر شهبازی، دستیار دوم کارگردان: مریم صبوری، دستیار برنامهریز: مهدیسا اسدی، جانشین تهیهکننده: میلاد احمدی نژاد، دستیار تهیه: مهدی یزدی،گروه فیلمبرداری: مهدی نیکخواه، سعید غفاری، بهزاد مددی، دستیاران صدابرداری: داوود قلیپور،میلاد محالی، مجریان گریم: بهاره مینایی، رضا نادی، دستیار صحنه: امیرمحمد ناصری، دستیار لباس: یلدا وزیری، خدمات: رضا مرادی، حمل و نقل: ارسلان ملک خواه، فرامرز رضایی، فیروز قدرت، علیرضا چراغی، محمد امین سماواتیان، میلاد شهسواری، پشتیبانی فنی: آرش رحیمزاده.
پروانه معصومی در حالی امروز ۶ آذر ماه از دنیا رفت که بسیاری از همکاران و آشنایانش ناباورانه این خبر را شنیدند، بخصوص آنکه خیلیها از بیماری او اطلاعی نداشتند. معصومی معتقد بود خیلی از بازیگرها دوست ندارند کسی بیماریشان را بداند و خودش هم اینطور دوستانش را بهتزده کرد.
به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، پروانه معصومی بازیگر سینما و تلویزیون متولد سال ۱۳۲۳ در تهران بود که از دهه ۵۰ خورشیدی وارد سینما شد. او در طول سالها فعالیتش در سینما، یک بار سیمرغ بلورین بهترین نقش اول را برای بازی در فیلم «گلهای داودی» رسول صدرعاملی گرفت و چند سال بعد لوح زرین جشنواره فجر را برای بازی در نقش اول فیلم «جهیزیهای برای رباب» گرفت.
معصومی تحصیلات خود را در رشته زبانهای خارجی به پایان برده بود و در رشته حقوق سیاسی نیز تحصیلاتش را ناتمام گذاشت. وی فعالیت خود را از سال ۱۳۵۱ با بازی در فیلم «بیتا» ساخته هژیر داریوش آغاز کرد و این فعالیت را چند سال قبل ادامه داد.
آخرین فیلم او در سینما «معکوس» به کارگردانی پولاد کیمیایی بود و این شبها هم سریال «یوسف پیامبر» با بازی او در حال پخش از تلویزیون است.
نقشهای معصومی در فیلمهای قبل از انقلاب اسلامی در تقابل آشکار با زنان فیلم فارسی بود و با آنها جایگاه ویژهای در فیلمهای روشنفکری ایجاد کرد. او همچنین اولین بازیگر بعد از انقلاب اسلامی است که جایزه بازیگری بهترین زن را دریافت کرد.
این بازیگر در سال ۱۳۸۴ در گفتوگویی تفصیلی با خبرنگار ایسنا در مکان این خبرگزاری حاضر شد و از فیلمها و خاطرات خود سخن گفت.
با درگذشت پروانه معصومی (سهشنبه ۶ آذر) مشروح این مصاحبه که توسط مسعود نجفی انجام شده است، پس از ۱۸ سال بازنشر میشود.
شروع بازیگری با «بیتا»
اواخر سال ۵۰ بود که آقای هژیر داریوش به دلیل دوستیشان با شوهر من و نزدیک بودن منزلشان با ما و همچنین دوستی خانوادگی که با آقای بهارلو داشتیم برای بازی در این فیلم (بیتا) از من دعوت کردند و گفتند سه، چهار جلسه بیشتر طول نمیکشد و من هم دیدم که تقریبا لوکشین کار نزدیک به خانه خودم است و سه روز کاری قرار بود باشد که قبول کردم و چون حرفهای نبودم و سینما را نمیشناختم، وقتی کار چهار روز شد گفتم نمیآیم و بعد دیدم حتما باید بروم. من این فیلم را تازه ۱۰ سال پیش (۱۳۷۴) دیدم و معتقدم میان فیلمهای آن زمان کار خوبی بود و بسیاری از آدمهای تحصیلکرده مثل خود آقای داریوش و هوشنگ کاووسی در این فیلم حضور داشتند. از میان بازیگران فیلم نام آقای انتظامی را شنیده بودم و خانم (فائقه) آتشین را هم قبل از اینکه از ایران بروم به خاطر اجرای برنامههایشان دیده بودم.
«رگبار»
شوهر من عکاس تبلیغاتی بود، آقای بیضایی عکسی از من برای تبلیغ یک کالا دیده بودند که باعث شد توسط آقای احمد رضا احمدی برای بازی در نقش عاطفه (رگبار) به من پیشنهاد شود. من در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدهام و دورهای وارد سینما شدم که این کار خیلی خوشایند نبود به همین جهت اصلا قصد بازیگری نداشتم. آقای احمدی هم وقتی قصه «رگبار» را برای من تعریف کردند، برایم فرق نمیکرد که قصه چه باشد چون اصلا سینمای آن دوره را ندیده بودم و نمیدیدم.
میدانستم بازیگر شدنم با مخالفتهای وحشتناک خانوادهام مواجه خواهد شد. من آن موقع به همراه همسرم تازه از آلمان برگشته بودم و هیچ آشنایی با مقولات هنری ایران نداشتم. آقای بیضایی خودشان قصه را برای من تعریف کردند و من حتی ایشان را هم نمیشناختم. فیلمنامه را گرفتم و خواندم، آقای بیضایی گفتند چقدر میگیری تا این فیلم را بازی کنی؟ من هم بدون اینکه بدانم دستمزدها چقدر است مبلغی را گفتم، ایشان گفتند: این مبلغی که شما گفتید میدونید دستمزد کی است؟ گفتم: نه. گفت: این مبلغ را خانم آتشین میگیرد و بازی میکند. گفتم: من اینقدر میگیرم و بازی میکنم، اگر هم نمیخواهید بازی نمیکنم. گفتند: با یک سکانس شروع میکنیم که اگر قبول شدید پول را به شما میدهیم و با سکانس فوقالعاده مشکلی شروع کردند. صحنهای که عاطفه وارد مدرسه میشود و آقای حکمتی را جای مدیر میگیرد و شروع میکند به شکایت کردن از آقای حکمتی این صحنه گرفته شد و بیضایی چهار پنج روز بعد رضایت خودش را اعلام کرد و گفت: بعد از کار دستمزد شما را میدهیم.
«رگبار» پشت صحنه سالم و خیلی بیریایی داشت و میتوانم بگویم این فیلم در نهایت فقر و صمیمت فوقالعاده خاصی ساخته شد و معتقدم آن صمیمیت به آن طرف دوربین هم منتقل شد. خود من فیلم «رگبار» را فوقالعاده دوست دارم و خوشحال هستم که در این فیلم بازی کردم. شاید بیشترین عاملی که در این فیلم به من کمک کرد حضور آقای پرویز فنیزاده در نقش مقابلم بود. آقای فنیزاده آن موقع بیشتر در تئاتر کار میکردند و نوع بازی و رفتارشان طوری بود که من با ایشان خیلی راحت بودم با توجه به اینکه هیچ راهنمایی هم برای بازی من از سوی آقای بیضایی صورت نمیگرفت. البته بعد از اینکه فیلم تمام شد از ایشان علت عدم راهنماییشان را پرسیدم که گفتند همین خجالت تو جلوی دوربین برای من کافی بود و دیدم واقعا حق داشتند و آن خجالتی که از دوربین و محیط داشتم نقشم را خیلی طبیعی کرد. به هر حال «رگبار» فیلم پر سر و صدایی شد و جوایزی را هم در جشنوارههای داخلی و خارجی کسب کرد و برای من هم خیلی مهم بود که در این فیلم حضور پیدا کردم. البته فیلم اکران موفقی نداشت و فقط یک دوره در زمان اکرانش در سینما «بلوار» که دانشجوها و تیپهای تحصیل کرده به آنجا میرفتند، خیلی شلوغ شده بود و بیشتر از تمام زمانی که در سینماهای دیگر روی اکران بود درآمد داشت، من هنوز این فیلم را از همه فیلمهایم بیشتر دوست دارم.
گویندگی در «شهر قصه»
در سال ۱۳۵۲ و بعد از فیلم «رگبار» برای من خیلی عجیب بود که برای گویندگی این فیلم انتخاب شوم. چون هنگام اجرای این تئاتر که یک سال طول کشید خانم مفید گوینده این نمایش بود و بعد که آقای منوچهر انور داشتتند این فیلم را میساختند این کار را به من پیشنهاد کردند و وقتی هم که راجع به عدم استفاده از خانم مفید پرسیدم، گفتند میخواهند از یک آدم جدید استفاده کنند. «شهر قصه» کار سادهای بود و زیباییاش فقط برای من این بود که توانستم در مدت ۳۰ روز ارگ بم را بگردم و گرنه تجربه خاصی برایم نداشت. این فیلم هم با توجه به اینکه از تئاترش خیلی استقبال شده بود در سینما موفق نبود و آنطور که شنیدم فقط یک سانس دو سه روزی در سینما تخت جمشید آن زمان روی پرده بود.
«غریبه و مه»
این فیلم هم بعد از «رگبار» از سوی آقای بیضایی به من پیشنهاد شد که بیش از یک سال هم زمان ساختنش طول کشید. ۶ ماه منتظر زمان بودیم و ۶ ماهی هم صرف فیلمبرداری شد. بین دو فیلم «رگبار» و «غریبه و مه» پیشنهادات زیادی به من شد که من به خاطر اینکه قصد کار در سینما را نداشتم قبول نمیکردم اما بعد از «رگبار» متوجه شدم که جنس دیگری از سینما به وسیله بهرام بیضایی شروع شده است و با «غریبه و مه» دارد ادامه پیدا میکند. وقتی «رگبار» را بازی کردم، فکر کردم اولین و آخرین فیلمی است که بازی میکنم چون به هیچ وجه دلم نمیخواست در کار سینما باشم اما بعد از «غریبه و مه» دیگر هدف داشتم و هدفمند جلو میرفتم. حالا خانمی وارد سینما شده که فیلمی را بازی کرده و موفق بوده و پیشنهادات فراوانی هم داشته است و هر کاری را قبول نکرده یعنی با پول کسی نتوانست مرا بخرد. بنابراین من هدفی داشتم و هدفم این بود که بگویم آدم میتواند در سینما باشد و زندگی خصوصی خودش را هم داشته باشد و خیلی هم مورد احترام مردم قرار گیرد و خوشحال هستم با همان راه هم پیش رفتم.
«غریبه و مه» هم در گیشه موفق نبود. در سینما تک فرانسه هم که فیلم را دیدم همانطور که در سالن نشسته بودم میدیدم که مردم دولا دولا از سالن خارج میشوند و فکر میکردم ایرانیهای مقیم فرانسه هستند. بعد که فیلم تمام شد دیدم حدود ۳۰ ایرانی باقی ماندهاند و خارجیها رفتهاند بنابراین این فیلم زبانش جوری بود که در آن زمان فرنگیها را نتوانست جذب کند. من خاطره جالبی هم از این فیلم دارم. تالار وحدت فیلم را نمایش میداد و خیلی دلم میخواست ببینم فیلم چگونه شده است. آقای بیضایی خیلی اصرار داشتند که در سالن بنیشینم اما من گفتم، وقتی در سالن بنشینم بعد که فیلم تمام میشود همه من را نشان میدهند و خوشم نمیآید. گفت خب من میگویم در اتاق آپارات بنشینی. موقعی که سالن تاریک شد به اتاق آپارات رفتم و پشت خانم و آقایی که جزو مهمانان خاص بودند نشستم. آنها به قدری به فیلم فحش دادند که خیلی دلم میخواست به آنها بگویم شما که اینقدر عصبی هستید چرا بیرون نمیروید، اما اگر اینکار را می کردم آنها مرا میشناختند، پس تا آخر با فحشهای آنها فیلم را دیدم. صداهای فیلم خیلی زیاد بود و این یکی از دلایلی بود که آقای بیضایی وقتی که من از فرانسه برگشتم تصمیم گرفتند تا فیلم را صداگذاری مجدد با صدای خودمان کند و من به اتفاق آقای شجاعزاده ۱۰ روزی تمرین کردیم ولی در نهایت به خاطر اینکه صدای من از چهره روی پرده جوانتر بود، فیلم با همان صدای قبلی باقی ماند. مدیر دوبلاژ علیرغم علاقه من قبول نکرد که صحبت کنم و خانم ژاله کاظمی به جای من حرف زد. فریادها و صداهای زیاد فیلم هم با دوبله مجدد درست شد.
روایتی از حضور در تئاتر
نمایش «جنایت و مکافات» به کارگردانی دکتر رفیعی تنها تجربه من در تئاتر است که سال ۵۶ در تئاتر شهر اجرا شد. این کار تجربه خیلی بدی برای من بود و به خاطر همین دیگر تئاتر کار نکردم. حس می کردم همه فکر میکنند یک نفر از سینما به جمعشان اضافه شده و میخواهد جای آنها را بگیرد.
«کلاغ» و آخرین تجربه با بیضایی
بیضایی با ساخت «کلاغ» در سال ۵۶ در حقیقت میخواست برخلاف فیلمهای قبلیاش فیلمی برای گیشه بسازد که فروش کند ولی متاسفانه موفق نشد. به نظر من عامل مهمی که وجود داشت این بود که فیلمنامه کلاغ برای عصمت صفوی نوشته شده بود. به نوعی زندگی خود ایشان بود اما وقتی که میخواستیم کار کنیم ایشان فوت کردند و به ناچار بازیگر فیلم عوض شد و تمام قصه روی شخصیت آسیه منتقل شد. نقشی هم که خانم آنیک آن را بازی میکرد چون تواناییاش اندازه خانم صفوی نبود، به همین جهت نتیجه کار خیلی فرق کرد. ولی من فیلم «کلاغ» را خیلی دوست دارم. در واقع به هر سه فیلمی که با بیضایی کار کردهام علاقمندم و هر کدام را به نوعی دوست دارم. «رگبار» به خاطر ساده بودن و صداقتش، «غریبه ومه» و «کلاغ» به خاطر اینکه تاریخی از زندگی من هستند و این مسئله که همیشه آدم به دنبال گذشتهاش میگردد و میخواهد یک جوری به آن دسترسی داشته باشد، برایم جذابیت دارد.
بعد از انقلاب اسلامی
بعد از فیلم «کلاغ» و در واقع قبل از انقلاب اسلامی من به فرانسه رفتم و بعد از بازگشتم در سال ۱۳۶۳ در فیلمی به نام «راه دوم» حضور پیدا کردم که فیلم فوقالعاده بدی با قصه فوقالعاده خوبی بود. متاسفانه من حق ندارم اسم نویسنده فیلم را بگویم، ظاهرا اسم نویسنده به عنوان اسم کارگردان ذکر شده است. همان زمان هم که سناریو را خواندم، به نظر قصه خیلی قشنگی آمد که به یکی از نویسندههای خیلی خوب کشورمان تعلق داشت که به خاطر اینکه تجربه اول کارگردانش بود در اجرا خوب درنیامد. در این فیلم آقای ناصر طهماسب نقش مقابل من را بازی میکردند. من فیلم «راه دوم» را شروع کار زن در سینمای بعد از انقلاب میدانم، تا قبل از آن زنها به عنوان یک مشت سیاهی که میروند و میآیند در فیلمها حضور داشتند اما در این فیلم زن به عنوان فردی بود که وجود داشت.
«گلهای داوودی» و اولین سیمرغ بازیگر زن
وقتی فیلمنامه «گلهای داوودی» را خواندم از آن خوشم آمد. نواقصی در فیلمنامه وجود داشت که قرار شد برطرف شود و یک مقدار هم مشکل گریم داشتیم چون حتما چهره من باید کمی پیرتر میشد تا داشتن پسری هم سن آقای امکانیان به چهرهام بخورد. خوشبختانه با آقای صدرعاملی میتوانستم کنار بیایم؛ مثلا صحنهای بود که باید به زندان میرفتم و خبر مرگ شوهرم را میشنیدم. در فیلمنامه نوشته بود زن جیغ میکشد و خودش را به زمین میاندازد و توی سرش میزند و کارهایی میکند که به نظر من در شخصیت آن زن نبود. زنی که ۲۲ سال بچهاش را بیسر و صدا بزرگ کرده و همیشه انتظار شوهرش را کشیده این کارها به او نمیخورد. گفتم این جوری نمیتوانم. اتفاقا نویسنده فیلمنامه هم در آنجا حضور داشتند که من ایشان را نمیشناختم.
آقای صدرعاملی گفت، شما چطور میبینید؟ گفتم من این زن را میبینم که سکوت محض بکند و از درون خراب شود. این تظاهر کمی عامیانه و کولیوار است که به این زن نمیخورد. گفتم، آن چیزی که شما میخواهید بازی کردنش برای من خیلی راحتتر از چیزی است که خودم میگویم اما آنچه که میخواهید با من ارتباط برقرار نمیکند. البته ایشان نمیدانستند من قبلا در همان جا چنین صحنهای را دیده بودم چون پدر من در همان سلول و همان جا در زندان قصر زندانی بود. حدود بیست و شش سالم بود به همراه مادرم به ملاقاتش رفته بودیم. پدرم آن روز حالش خیلی بد بود و تعریف میکرد شب گذشته یک پسر ۲۰ ساله دانشجو را آوردند و آنقدر او را زده بودند که جفت کلیههایش خونریزی کرده بود و من تمام صبح بالای سرش بودم. مادرم در حین صحبت پدرم توجه او را به سرباز پشت سرش جلب میکرد که حرفهایش را گوش میکرد اما پدرم آنقدر منقلب بود که نمیتوانست ادامه ندهد و گفت: وقتی صبح بالای سرش رفتم بغلش کردم و یک جرعه شیر به او دادم که تمام کرد. پدرم خیلی ناراحت بود و بیشتر از آن نتوانست صحبت کند. جلسه بعد که به ملاقات پدرم رفتیم دیگر پدری وجود نداشت یعنی آمدند گفتند نیست. من آن چیزی که دیدم مادرم بود فقط خیلی آرام گفت، نیست؟ گفتند هر چه پیج میکنیم نمیآید. مادرم خیلی یواش دستش را به دیوار گرفت و آرام روی یکی از نیمکتها نشست و فقط نگاه کرد، چون بچههایش همراهش بودند هیچ جوری نمیخواست خودش را بشکند. آن صحنه «گلهای داوودی» عینا یادآور آن روز بود. پدرم وجود نداشت و منتظر بودیم که بگویند جسدش را به فلان جا بردهایم.
نویسنده کار به من گفت، شما اینقدر به بازیگری خودتان اطمینان دارید که میتوانید در سکوت هم این نقش را ایفا کنید؟ گفتم نه، به بازیگری خودم هیچ اطمینانی ندارم و هیچ خودبینی هم ندارم که بگویم بازیگر خوبی هستم که بتوانم این کار را بکنم ولی احساس میکنم که این درستتر است. البته دلیلش را نگفتم که چرا این درستتر است. آقای صدرعاملی هم وقتی دیدند ایشان مقاومت میکنند و همان نوشتههای خودشان را میخواهند گفتند دو برداشت میگیریم؛ یکی آنکه خانم معصومی میگویند و یکی آنکه شما میگویید. ولی اول صحنه خانم معصومی را میگیریم. مدیر فیلمبرداری کار، آقای ملکزاده بودند پلان به این صورت بود که وقتی آقای مشایخی میگوید شوهر شما مُرد کرین یکدفعه پایین میآید، مثل اینکه دنیا یکدفعه روی سرم خراب میشود و من برگشتم و فقط دوربین را حس کردم. زیر چشمم شدیدا شروع به پریدن کرده بود و نمیتوانستم کنترلش کنم. امیدوار بودم توی دوربین دیده نشود فقط صدای آقای صدرعاملی را میشنیدم که میگفت از دست نده خانم معصومی دنبالش کن، تعقیبش کن، کرین با من میآمد از در بیرون میرفتم و همه جا با من بود. من همیشه ممنون آقای صدرعاملی هستم که صحنه را متوقف نکرد چون معتقدم آن لحظه فقط یک بار اتفاق میافتد. با همان یک برداشت کار تمام شد و دیگر صحنه مورد نظر نویسنده گرفته نشد. در واقع این فیلم اولین کار من بود که با استقبال تماشاگر مواجه شد. قصه پرسوز و مردمپسندی داشت. من برای این فیلم جایزه بهترین بازیگر زن سومین جشنواره فیلم فجر را دریافت کردم که اولین دورهای بود که به بازیگران زن جایزه تعلق میگرفت.
ماجرای سیمرغ جشنواره فجر
گرفتن این جایزه هم ماجرای جالبی دارد. هنگام جشنواره در شمال مشغول بازی در فیلم «چمدان» به کارگردانی جلال مقدم بودم. مدتها بود که به اتفاق آقای انتظامی، تارخ و سایر گروه در آنجا مانده و منتظر هوای ابری بودیم و اصلا از جشنواره خبر نداشتم. صبح زود بود که آقای انتظامی در اتاقم را زد و به من تبریک گفت و خبر دادند که بهترین بازیگر زن سال شدم. وقتی به تهران آمدم متوجه شدم به خاطر نبودنم در مراسم جشنواره پشت سرم شایعه درست کردهاند که به خاطر اینکه باید با چادر میرفتم و جایزه را میگرفتم در مراسم حاضر نشدم که گفتم من اصلا روحم از این جشنواره خبردار نبوده است.
«آشیانه مهر»
این فیلم دومین همکاری من با جلال مقدم بود که آن کار را هم خیلی دوست دارم و به نظرم فیلم متفاوتی بود. من در این فیلم نقش زنی را داشتم که بر اثر از دست دادن فرزندش در بمباران مشاعرش را از دست میدهد. متاسفانه فیلم دو سال توقیف بود و بعد هم که از توقیف درآمد دوبلهاش عوض شد. آقای خاچکیان آمدند و صحنههایی به اول فیلم اضافه کردند و تقریبا قصه فیلم کاملا عوض شد و در نهایت به اکران درآمد. یادم هست موقع اولین نمایش فیلم مرحوم مقدم رو به من کرد و سرش را تکان داد و گفت اگر میدانستم همچون اتفاقی میافتد هرگز این فیلم را نمیساختم.
«ناخدا خورشید»
با آقای تقوایی به بندر لنگه رفته بودند و فیلم «ناخدا خورشید» را کار میکردند. ایشان به من زنگ زدند و گفتند نقشی است که میخواهم تو بازی کنی. گفتم خب بازی میکنم. گفتند نقش کوتاهی است. گفتم در فیلم شما کوتاهی یا بلندی نقش برایم مهم نیست. مهم این است که با آقای تقوایی کار میکنم. گفت مسئله دیگر این است که تهیهکننده گفته برای این نقش دستمزدی به این خانم نمیدهم اما من دلم میخواهد تو بازی کنی. قبول کردم بدون دستمزد بازی کنم. البته بعد که فیلم تمام شد تهیهکننده مبلغی را به عنوان کادو به من دادند. در این فیلم هم قسمتهای زیادی از بازی من حذف شد که من روز نمایش عمومی فیلم از آقای تقوایی گله کردم و علت آن را پرسیدم و ایشان دلیل قانعکنندهای به من ارائه دادند و دیدم حق با ایشان است.
دریافت دومین جایزه از جشنواره فجر
من هرگز سالی بیشتر از یک فیلم بازی نکردم. سال ۱۳۶۶ چند فیلم من همزمان با هم اکران شدند. «آشیانه مهر»، «خارج از محدوده»، «جهیزیه برای رباب»، «شکوه زندگی» و «شناسایی» فیلمهایی بودند که در یک سال اکران شدند. ضمن اینکه برای بازی در فیلمهای «جهیزیه برای رباب» و «شکوه زندگی» دومین سیمرغ بلورینم (لوح زرین) را از ششمین جشنواره فیلم فجر گرفتم.
«ناصرالدین شاه آکتور سینما»
در این فیلم همان نقشی را که در فیلم «رگبار» داشتم بازی میکردم. وقتی آقای مخملباف با من راجع به آن کار صحبت کرد خیلی فروتنانه گفت، اگر شما این فیلم را بازی نکنید من آن را نخواهم ساخت و آن چیزی که برای من عنوان کرد این بود که فیلمشان یک نوع حقشناسی نسبت به آقای بیضایی است و من هم قبول کردم تا بازی کنم. من حتی آن موقع شمال بودم و چون قرار بود صحنه برفی باشد دو، سه بار به تهران آمدم و برف نیامد تا اینکه یک روز برف وحشتناکی بارید و کار گرفته شد. آقای مخملباف هم با بیل برفها را روی سر من میریختند. در صحنه من چادرم را با دست گرفته بودم و از ترس اینکه فرم چادر به هم نخورد همینجور نگه داشته بودم و واقعا نمیدانم این کار چند ساعت ادامه داشت. کار که تمام شد دست راست من تقریبا فلج شده بود و تا سه چهار روز همان طور مانده بود. متاسفانه این فیلم را ندیدم اما مطمئنم فیلم خوبی شده است، چون واقعا آقای مخملباف با انرژی این کار را انجام میدادند و با اینکه صحنههای من در یک روز به پایان رسید اما فوقالعاده از کار کردن با ایشان خوشم آمد. مخملباف به بازیگر انرژی زیادی میدادند و فیالبداهه کارکردنشان سر صحنه خیلی زیبا بود.
دوران کمکاری
در مقطعی پیشنهاداتی که به من میشد خیلی مناسب نبود. بعد از «تورنج» خیلی به من پیشنهاد شد که عینا مثل «تورنج» بود. تورنج راجعبه نقشهای قالی بود و فیلم دیگر راجع به رنگ قالی بود و من گفتم یک بار این نقش را بازی کردم، حالا یکدفعه دیگر هم باید این کار را بکنم؟ خب آدم یک بار یک تجربه را انجام میدهد. دو بار که نمیشود. دلم میخواهد وقتی نقش را بازی میکنم حتی اگر کوتاه باشد اما به چشم بیاید، مثل «ناخدا خورشید»، جمعا شاید بیش از پنج دقیقه در این فیلم حضور نداشته باشم ولی همان به چشم میآید. دوست ندارم در فیلمها زن پای سماور باشم و فقط چایی بریزم و بگذارم جلوی این و آن.
سریال «امام علی(ع)» و اشکهایی که از درد و سوز دل ریخته میشد
آقای میرباقری برای نقش زن مالکاشتر در سریال امام علی(ع) با من صحبت کردند و آخرین نفری بودم که به این مجموعه اضافه شدم. من آن نقش را با دیدگاههایی که آقای میرباقری داشتند دوست داشتم. تصویربرداری این سریال همزمان شد با پاره شدن تاندون پایم و متاسفانه پای من در گچ بود و تلفنی این موضوع را به اطلاع آقای میرباقری رساندم و شاید ایشان باور نکرده بودند و آمدند منزل و دیدند که واقعا پایم در گچ است. به هر حال بعد از ۶ هفته از دکتر خواستم پای من را باز کند و ایشان هم سفارش کردند که به پایم فشار نیاید که احتمال دارد به جراحی بیفتد. تقریبا کار تمام شده بود که من به سریال امام علی(ع) پیوستم و از همان روز اول هم سوار اسب شدم. کفش مچدار پوشیده بودم و درد زیادی را تحمل میکردم حدود ۶-۷ ساعت هم روی اسب بودم و هر موقع که میگفتند بیا پایین به تصوراینکه برای بالا آمدن فشار زیادی به پایم وارد شود از اسب پیاده نمی شدم. بالاخره وقتی خواستم پایین بیایم دیدم درد ندارم و خیلی خوشحال شدم اما متوجه نبود که پایم سر شده است و وقتی پایم را زمین گذاشتم دوباره پیچ خورد و وضعیتم خیلی ناجور شد. خانم شیرازی شبها با ماساژ کمک میکردند تا ورم پایم بخوابد تا بتوانم ادامه دهم.
به هر حال صحنه مرگ مالک رسید و خیلی برایم سکون داشت. برخلاف فیلم «گلهای داوودی» که معتقد بودم زن هیج عکسالعملی نشان نمیدهد اما فکر میکنم در مرگ مالک باید تمام آن سبزهها را میکند. بعد که نشسته این صحنه را گرفتیم به آقای میرباقری گفتم نمیتوانم به اوج هیجانی که این مرگ در من ایجاد کرده برسم. ایشان هم گفتند باید آنقدر بدوی تا خسته شوی و به زمین بخوری و بعد از زمین خوردنت مردم شهر «قلزما» را نفرین میکنی. گفت اما با این پا نمیتوانی این کار را انجام دهی به هر حال دو چوب آوردند و دو طرف پای من گذاشتند و محکم آن را بانداژ کردند و گفتم حالا میتوانم بدوم. میتوانستم بدوم اما درد داشتم و آن اشکی که میریختم از دردی بود که میکشیدم ولی در عین حال دوست داشتم که این صحنه همینطوری بازی شود جایی هم که زمین خوردم دیگر نفسم بریده بود. از زور درد به زمین افتادم که اتفاقا همان مکان مشخص شده بود. من آن صحنه سریال را خیلی دوست دارم و با جان و دل آن را بازی کردم. به اعتقاد من ایفای یک نقش مذهبی عشق و ایمان میخواهد. در این کار همه با ایمان خاصی بازی میکردند و از طرفی بازتاب عشق و ایمانی که میرباقری به فیلمنامه امام علی (ع) داشت خیلی عالی به بازیگرها انتقال پیدا کرده بود. وقتی کار پخش شد من در سوریه بودم و خیلی برایم جالب بود که وقتی مردم آنجا مرا میدیدند از سریال امام علی (ع) نام میبردند. این مجموعه از طریق ماهواره پخش میشد و مردم سوریه با دیدن این سریال مرا شناخته بودند. همکاری با آقای میرباقری در فیلم «مسافر ری» هم ادامه پیدا کرد که آن نقش کوتاه را هم خیلی دوست دارم.
«پلیس جوان» و ۲۶ قسمتی که به ۴۴ قسمت رسید
مدتها بود که در سینما کار نمیکردم یا دوست نداشتم و یا نقشی پیشنهاد نمیشد. «ایستگاه آخر» را با اقای عسگرینسب کار کردم. من ایشان را سالیان سال میشناختم و شاید بتوان گفت تنها سریالی بود که قصهاش را نخواندم و جلوی دوربین رفتم چون میدانستم ایشان کار بدی نخواهند ساخت. این سریال ممکن است که کار درخشانی نباشد ولی کار بدی هم نیست. تمام پلانها و سکانسهای این سریال برای من کلاس درس بود و من از آقای عسگرینسب خیلی چیزها یاد گرفتم. البته یک بار به ایشان گفتم قرار نبود از من یک زن پای سماور بسازید. من مدام نشستم پای سماور و دارم چایی میریزم که ایشان گفتند، مگر کلا چند دفعه این کار را کردی؟
«پلیس جوان» هم یک سریال ۲۶ قسمتی بود که قصه بدی نداشت و از استخوانبندی خوبی بهره می برد اما به شرطی که چیزهایی از آن حذف میشد. وقتی هم که با آقای سیروس مقدم صحبت میکردیم اگر چیزی درست بود تصحیح میکرد و از کار راضی بودم ولی بعد که کار پخش شد فقط موفق به دیدن چند قسمت آن شدم. یک روز جلوی تلویزیون بودم و دیدم نوشته قسمت سی و سوم، یکدفعه جا خوردم! چطور ممکن است یک سریال ۲۶ قسمتی ۳۳ قسمت بشود!؟ با یکی از دستاندرکاران سریال تماس گرفتم و گفتم من برای ۲۶ قسمت قرارداد امضا کردم اما الان میبینم ۳۳ قسمت است. ایشان گفتند بعضی قسمتها از ۴۵ دقیقه به ۳۶ دقیقه کاهش پیدا کرده و به خاطر همین قسمتها بیشتر شده است. این سریال در ۴۴ قسمت پخش شد و تمام صحنههایی را که گرفته بودند به کار اضافه کردند و سریال کلاف پیچیدهای شده بود. من برای انتخاب یک کار اول میآیم و جای کار بازیگری را میسنجم در این مجموعه هم لحظه هایی بود که بازیگر دوست داشت که آنها را انجام دهد اما در پخش، ریتم آن به حدی کند شده بود که وقتی شروع میشد مردم میگفتند وای باز پلیس جوان! بارها هم توی روستای محل زندگیام به من میگفتند خانم بالاخره این سریال کی تمام میشود؟ خود من معتقد هستم سریال همیشه باید طوری باشد که وقتی تمام شود مردم بگویند حیف، کاش باز ادامه داشت. این حیف قشنگتر از آن است که بگویند آخی راحت شدیم. بالاخره تمام شد. البته این را هم بگویم من با آقای مقدم مشکلی نداشتم و طولانی شدن سریال ربطی به ایشان نداشت. این برمیگردد به تهیهکننده که حیفشان آمده بود، راش های اضافه را دور بریزند و آنها را هم در کار استفاده کردند. همکاری من با آقای مقدم در سریال «دریاییها» هم ادامه داشت و نقش کاملا متفاوتی را نسبت به «پلیس جوان» داشتم اما این سریال را هم در موقع پخش ندیدم.
مهدی فتحی و بازیگرهایی که دوست ندارند کسی مریضیشان را بداند
مرحوم فتحی اولین کار سینماییشان «تحفهها» بود که نقش پدر من را بازی میکردند. من ایشان را خیلی دوست داشتم و بازیشان را ستایش میکردم و معتقدم هر نقشی را که بازی میکردند یک تازگی به آن نقش میدادند و این شاید به دلیل آن چشمهای فوقالعاده جذابی بود که داشتند و این برای یک بازیگر شانس است که چشمهای زیبایی داشته باشد. آن هم چشمهای آقای فتحی که همه چیز را میتوانستند با آن بیان کنند. در سریال «سرکار استوار» هم من نقش همسر ایشان را بازی میکردم و آنجا متوجه شدم ایشان آقای فتحی «تحفهها» نیستند و نسبت به سیزده سالی که از سال ۶۵ میگذشت خیلی شکسته شده بودند و یک بار هم سر این سریال زمین خوردند. به دلیل ارتباط خانوادگی که داشتیم تلفنی گاهی با ایشان صحبت میکردم تا اینکه بعد از مدتها سر سریال «دریاییها» آقای فتحی را دیدم و متوجه شدم واقعا حالشان خیلی بد است. راه رفتنشان مشکل بود و جملهها یادشان نمیماند اما هیچ چیزی از مریضیشان نمیگفتند. به نظر من خیلی از بازیگرها هستند که دوست ندارند کسی بیماریشان را بداند.
ناصر تقوایی
بعد از فیلم «ناخدا خورشید» همیشه آرزو داشتم دوباره با ایشان کار کنم. آقای تقوایی جزو کسانی هستند که وقتی گروه کاریشان را تشکیل میدهند میبینید که همه چیز سر جای خودش است. برای فیلم «رومی و زنگی» با ایشان قرارداد داشتم و قرار بود نقش یک زن ارمنی را بازی کنم وتقریبا همه دیالوگها را هم باید به زبان ارمنی میگفتم. یک معلم ارمنی هم قرار بود این زبان را به من یاد بدهد. آقای تقوایی به شوخی میگفتند من تا حالا نتوانستم پوست سر تو را بکنم و در این کار میدانم با تو چه کار کنم که متاسفانه این فیلم ساخته نشد.
آخرین کارها (در سال انجام این مصاحبه)
سریال «چهل سرباز» به کارگردانی آقای نوریزاده در حال آماده شدن برای پخش است. من در این سریال در دو نقش بازی میکنم. در دورهای همسر فردوسی هستم. زمانی که فردوسی به قزوین کوچ میکند و پسرش میمیرد، در دورهای هم با اسطورههایی مثل اسفندیار و رستم همبازی هستم. یک بازیگر همیشه دوست دارد کارگردان بازیش را بشناسد. آقای نوریزاد هم به خوبی بازی را میفهمیدند و فضای خوبی بر این کار حاکم بود. سریال سیزده قسمتی «وعده دیدار» هم که چندی پیش فیلمش اکران شد از من آماده است که هنوز پخش نشده است. (۱۳۸۴)
بازیگران زن سینمای قبل از انقلاب
ما باید ببینیم آن جامعه و آن زمان از زنها چه میخواسته و اصلا نمیتوانیم بگوییم که اینها بازیگران بدی بودهاند، من فیلمی از یکی از بازیگران زن معروف آن زمان به نام «رقاصه» دیدم و فکر میکردم اگر یک کارگردان خوب پشت سر این قصه بود این فیلم هم میتوانست فیلم خوبی باشد و هم ایشان خیلی خوب بازی میکردند. آن زمان آن چیزها را میخواست، کمااینکه الان مردم آن را نمیتوانند بپذیرند. من شنیده بودم فیلمهایی که کار نمیکرده رقص و آواز وسطش میگذاشتند و فیلم فروش میکرد و بازیگران زن بیشتر برای جلب گیشه مورد توجه بودند. الان هم متاسفانه در سینمای مان زنان آن جایگاهی را که باید داشته باشند ندارند.
وضعیت امروز سینما در دهه ۸۰
متاسفانه فیلمهای الان یا گیشهای هستند یا جشنوارهای، من نمیدانم چرا الان به اینجا رسیدهایم. خیلی از فیلمهای شبیه به هم ساخته میشوند و فقط اسم و بازیگر عوض میشوند. نمیدانم هزینه سرسامآور سینما و عدم بازگشت سرمایه است که به اینجا رسیدهایم یا چیز دیگر. الان همه هدفها رفته به آنجایی که همه دواندوان خودمان را برسانیم تا جایزه بگیریم و همه به دنبال جشنوارهها راه افتادهاند. فیلمی ساخته میشود به اسم «گال» به کارگردانی آقای جلیلی و من که اهل سینما رفتن نیستم دو بار این فیلم را میبینم و تا دو هفته هم بغضی در گلویم است که رهایم نمیکند. ایشان فکر نمیکنم فیلمشان را برای جشنواره ساختهاند. خواستند حرفی بزنند و زدند. این کافی است اما اینکه جشنوارهای رفت و جایزهای گرفت یا نه هیچ کدام اینها را نمیدانم. ما یک مدت سینمای خیلی خوبی داشتیم در دهه ۶۰ و ۷۰. سینما ما خیلی غنی بود و الان افت کردهایم و خلاءهایی است که باید پر شود.
نیکی کریمی
ما در سالهای اخیر بازیگران خانم خیلی خوبی داشتیم ولی یکی از بازیگرانی که به نظر من سیر صعودی زیادی را طی کرد خانم کریمی بودند. ایشان بازیگر فوقالعاده خوبی هستند و به آنجا رسیدهاند که چهره برایشان مهم نیست. من نمیگویم زیبایی چهره اصلا اهمیتی ندارد. وقتی بازیگری نقش اول را دارد این قدرت را باید داشته باشد که دو ساعت بیننده را نگه دارد ولی وقتی بد بازی کند شما چهره زیبایش را نمیبینید. همانطور که آن بازیگر اگر خوب بازی کند، حتی اگر در لحظاتی هم ممیک صورتش هم بد شود شما دیگر او را زشت نمیبینید و بازی خوبش را میبینید. خانم کریمی به اینجا رسیده و من بازیهای خوبی از ایشان دیدهام.
زندگی در روستا
من در یکی از روستاهای صومعهسرا واقع در محدوده رشت و ماسوله زندگی میکنم. شاید تا سه سال که آنجا زندگی میکردم هیچ کس نمیدانست من کی هستم تا «پلیس جوان» پخش شد و همه فهمیدند من بازیگر هستم. در این روستا همه به فکر زندگی هستند. من از دود و دم تهران فرار کردم و آنجا در آسایش هستم و با مردم درستی سر و کار دارم. آنجا پر از سوژههای فیلمسازی است. بچههای سر پل فیلمی است که هر روز آن را میبینم. از ساعت ۲ بعدازظهر تا غروب آفتاب بچههایی که مدرسهشان تعطیل شده و هیچ جایی ندارند جز اینکه بالای پل بایستند و رودخانه را نگاه کنند. گاهی هم سنگی به رودخانه پرتاب کنند و یا گرمشان می شود به آب می روند. این فیلمی است که هر روز میبینم و خسته نمیشوم و تکراری نیست. و این فیلم جایزه هم از هیچ جا نبرده و به هیچ جشنوارهای هم نمیرود. هشت، نه سال است که با این بچهها زندگی میکنم و از بودن با آنها لذت میبرم.
«عاشقی» و تجربه کارگردانی
مستند را همیشه دوست داشتهام؛ مستندی که انسانیت در آن حضور داشته باشد و صرفا به طبیعت بیجان نپردازد. سال گذشته هم اولین فیلم خودم را در این حوزه به نام «عاشقی» ساختم. این فیلم مستندی در ۲۹ دقیقه روایت شخصی به نام عاشقی، نگهبانی در تختسلیمان است و بیشتر به نظریات و جهانبینی این فرد راجع به تخت سلیمان میپردازد. عاشقی را من به همراه رضا قوامپور از تصویربرداران شبکه باران دو نفری کار کردیم و تدوین کار را هم خانم ژیلا ایپکچی انجام داده و موسیقی فیلم هم انتخابی توسط ایپکچی و حسین مهدوی تهیه شده است و الان هم امتیاز کار را به آقای میرعلایی واگذار کردم تا بعد از گذاشتن زیرنویس فیلم را به خارج از کشور ارسال کنند. این فیلم چندی پیش جایزه بهترین کارگردانی را در بخش معنویت و انسان سومین جشنواره جهانی فیلم کوتاه کسب کرد. کار مستندسازی را ادامه خواهم داد اما کار داستانی نه و ممکن است از پس آن برنیایم.
«سفر به شوشتر»
آخرین فیلم سینمایی که بازی کردم (تا سال ۱۳۸۴) «سفر به شوشتر» به کارگردانی آقای راعی بود که در ۲۰ اردیبهشتماه تمام شد. در این فیلم نقشی کاملا متفاوت با کارهای قبلیام داشتهام که تجربه خیلی خوبی بود. این نقش را در ابتدا برای یک مرد در نظر گرفته بودند، در سینمای ما هم نقشهایی که جنبه پررنگی دارد متعلق به آقایان است. آقای راعی پای این نقش ایستادند تا یک زن آن را ایفا کند. میتوانم بگویم بعد ار مدتها نقش فوقالعاده خاصی در سینما بازی کردم.
«چشمان پدر»
این فیلم یک اثر مستند – داستانی به تهیهکنندگی احمد میرعلایی است که به مشکلات زندگی یک جانباز جنگ تحمیلی میپردازد. قصد دارم این فیلم را با نگاهی معصومانه به جنگ بسازم. در چشمان پدر به نوجوانانی خواهم پرداخت که در زمان جنگ با شور و شوق وصف نشدنی به جبهههای جنگ رفتند و عدهای از آنها شهید شدهاند یا با از دست دادن قسمتی از وجود خویش شهید زنده لقب گرفتهاند. الان سالها از جنگ میگذرد و عدهای از این جانبازان تشکیل خانواده دادهاند و صاحب فرزندانی هستند که از جنگ چیز زیادی نمیدانند اما شاهدان این جنگ در این خانوادهها حضور دارند و فرزندان به دلایلی پدران خود را از چشم دیگران پنهان میکنند. قصدم از ساخت این اثر این است که فرزندان جانبازان دوران جنگ تحمیلی به وجود پدرانشان افتخار کنند. نه اینکه خجالت بکشند و آنها را از دید دیگران پنهان سازند. چنین سوژهای یک واقعیت محض است و امروز در جامعه وجود دارد و دوست دارم دیگران را در حس خودم شریک کنم. فیلم من به نوعی حقشناسی نسبت به جانبازان است. این روزها هم به دنبال دختربچهای برای ایفای نقش اصلی این فیلم هستم.
جا مانده از صحبتهای پروانه معصومی
– وقتی در فیلمی کار میکنم بعد از پایان هرگز به صحنه یا سر مونتاژ آن نمیروم و معتقدم آن چیزی که بر عهده من بوده انجام دادم و تمام شده.
-در فیلمهای ناخدا خورشید، جهزیه برای رباب و طوبی نقش زنان جنوبی را بازی کردم.
– با توجه به فرم چهرهام برای بازی در نقش زنان روستایی مشکل دارم.
– بازیگرها همیشه باید به دنبال پولشان بدوند و با التماس و گردن کج آن را بگیرند خیلی کم میشود که غیر از این رخ دهد.
-تنها فرزندم یک پسر ۳۵ ساله است که در رشته معماری از دانشگاه علم و صنعت فارغ التحصیل شده و با ما زندگی میکند.
– منتقدین ما متاسفانه انتقاد درست و سازنده نمیکنند.
– خودم را در آن حد نمیدانم که استادی باشم که بتوانم بازیگر تربیت کنم.
– جوانان ما جوانی نمیکنند و جوانیشان پشت ماشین نشستن است، ما باید ببینیم خلاء کجاست و از کجا باید پُر شود.
– فیلم «طوبی» را خیلی دوست داشتم و معتقدم کار خیلی خوبی بود و شاید خود من روی قصهاش خیلی موثر بودم این فیلم میتوانست طور دیگری باشد ولی حضور من باعث شد که قصه شکل دیگری بگیرد.
– فیلم «خارج از محدوده»، اولین کار خانم بنیاعتماد بود و من هم اولین تجربهام با یک کارگردان خانم بود و احساس کردم آدم با یک کارگردان خانم چقدر میتواند راحت باشد.
– من ناخواسته وارد بازیگری شدم ولی هدفمند آن را ادامه دادم و سعی کردم یک خانم بازیگر مورد احترام مردم باشد و امیدوارم به هدفم رسیده باشم.
– یک بازیگر خیلی زحمت میکشد تا یک نقش را خلق کند و یک احساس فوقالعاده عمیق و شفاف لازم است تا نقش جلوی دوربین زنده شود.
اکبر عبدی گفت: سینمای ما به دلیل ضعف فیلمنامه به این مرحله رسیده، از «فسیل» و غیر فسیل بگیرید تا … . میگویند اگر فلان فیلم، فیلم بدی است چرا اینقدر فروخته است؟! میگویم میشود یک کلیپ را هم گذاشت و بسیار بازدید داشته باشد.
به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، طبق گزارش رسیده، این بازیگر که در آیین اختتامیه دومین جشنواره سراسری آموزشگاه های آزاد سینمایی شامگاه جمعه سوم آذر ۱۴۰۲ در ایوان شمس، سخن می گفت، خطاب به هنرجویان ادامه داد: روی سناریو و قصه تاکید داشته باشید چون این موضوع به فرهنگ و سلیقه مردم وصل است.
در این مراسم پس از ورود هنرمندان پیشکسوت سینما با تشویق ممتد حاضران، قرائت آیاتی از قرآن کریم و پخش سرود جمهوری اسلامی ایران، ویدیوکلیپی از صحبتهای قادر آشنا معاون توسعه فناوری و مطالعات سازمان سینمایی و مهدی شفیعی دبیر جشنواره آموزشگاههای آزاد سینمایی پخش شد.
در ادامه شفیعی خود نیز روی صحنه آمد و ضمن همدردی با مردم مظلوم فلسطین گفت: با همه جان و جهان به سوگ کودکانی معصوم مینشینیم که عطر معصومیتشان جهان را پر میکند. شما را روزی که ماه منجی بر درختان زیتون بتابد یاد خواهیم کرد.
وی عنوان کرد: خوشحالم که جشنواره به روز اختتامیه رسید و حاصل تلاشهای شما را که داوران قضاوتشان کردهاند، خواهیم دید.
در ادامه ضمن گرامیداشت یاد درگذشتگان سینما، برگزیدگان بخش عکس اعلام شد.
در این بخش امیر دژاکام، علیرضا اسماعیلی، کامران شریفی و مهسا اصانلو روی صحنه آمدند.
در این بخش لوح تقدیر به رویا شهباززاده از آموزشگاه نیک پیک، محمدرضا شهبازیان از آموزشگاه اندیشه نو، سمانه نوری وند از آموزشگاه هنر هفتم، مهسا کمالی از آموزشگاه نیکپیک، سولماز قدرتی از آموزشگاه قاب سفید رسید و این عکاسان شایسته تقدیر شناخته شدند.
عکاسان برگزیده نیز یپرم آواکیان از آموزشگاه دارالفنون، حامد حیدری از آموزشگاه هنر هفتم، احمد بلباسی از آموزشگاه دارالفنون، ثنا پزشک از آموزشگاه هنر هفتم و فائزه حسنزاده از آموزشگاه آبرنگ بودند.
محمد خزاعی رییس سازمان سینمایی، قادر آشنا معاون توسعه فناوری و مطالعات سازمان سینمایی و اکبر عبدی برای اهدای جوایز برگزیدگان بخش فیلمنامه روی صحنه آمدند. در این بخش لوح تقدیر به سعید عملی نویسنده «کبوترخانه» از آموزشگاه موج نو، جایزه سوم به وحیده ملاحیدری نویسنده «خندههای اجباری» از آموزشگاه مکتب یزد، جایزه دوم به علی ملک شاهی مقدم نویسنده «عنابی» از آموزشگاه پلک، مقام اول و بهترین فیلمنامه به الهام میرحسینی نویسنده «روزی که باران بارید» از آموزشگاه مکتب یزد رسید.
اکبر عبدی:بر فیلمنامه تاکید کنید زیرا به فرهنگ مردم وصل است
اکبر عبدی بازیگر پیشکسوت سینما در این بخش گفت: چون این بخش مربوط به فیلمنامه بود باید بگویم فیلمنامه اساس و ریشه یک کار نمایشی است چه تئاتر، چه فیلم سینمایی و … . سینمای ما به دلیل ضعف فیلمنامه به این مرحله رسیده، از «فسیل» و غیر فسیل بگیرید تا … . میگویند اگر فلان فیلم، فیلم بدی است چرا اینقدر فروخته است؟! میگویم میشود یک کلیپ را هم گذاشت و بسیار بازدید داشته باشد.
وی خطاب به هنرجویان گفت: روی سناریو و قصه تاکید داشته باشید چون این موضوع به فرهنگ و سلیقه مردم وصل است.
رییس سازمان سینمایی: آرزوی من این است فیلمی متفکر و اجتماعی رکورد اقتصاد سینما را بزند
محمد خزاعی رییس سازمان سینمایی در آیین اختتامیه دومین جشنواره سراسری آموزشگاههای آزاد سینمایی گفت: خوشحالم در اختتامیه این رویداد هستم؛ جشنوارهای که سالیان سال تعطیل بود و شاید ضرورت احیای آن کمتر احساس میشد. از همه بانیان تشکر میکنم که تلاش کردند این جشنواره احیا شود؛ جشنوارهای که میتواند باعث رونق گرفتن تولید در آموزشگاهها شود. یکی از درخواستها در سفرهای استانی که داشتم، برگزاری دوباره همین جشنواره بود که افراد دوست داشتند در جریان آن آثار را ببینند و تلاش کنند برای ارتقای آثار. این جشنواره یک جشنواره تخصصی است و شما هستید که میتوانید با پیگیری و ممارست باعث شوید این رویداد در سالهای آینده هم برگزار شود. سطح کیفی آثار هم خوب بوده است. یکی از اقدامات بسیار خوب دیگر گردهمایی مدیران آموزشگاهها بود که در جریان آن دوستان مسایل و مشکلات خود را بیان کردند، معاونان حرفهای آنها را شنیدند و با هم گفتگو کردند.
*رد پای لابی صهیونیسم در سینما مشهود است وی با اشاره به وضعیت غزه، مطرح کرد: امروز داشتم ماجرای وقفهای که در جنگ غزه اتفاق افتاد و مردم از شهر بازدید میکردند را مرور میکردم و به این موضوع فکر کردم که چقدر هنرمندان سرشناس دنیا در برابر این نسل کشی موضع گرفتند و سکوت نکردند. البته بعد از این ماجرا هجمه های زیادی از سوی رسانههای صهیونیستی علیه آنها صورت گرفت و به جرم حمایت از مردم غزه از کار اخراج شدند!
رییس سازمان سینمایی خطاب به کشورهای غربی و صهیونیست ها اعلام کرد: رد پای لابی صهیونیسم در سینما، در اقتصاد سینما و در سیاستگذاری جشنواره های بین المللی آشکار است. هر جا احساس کنند صدای عدالت خواهی به نفع ملت فلسطین است آن را سرکوب می کنند. شماها که مدعی دموکراسی ، حقوق بشر و آزادی بیان هستید چگونه رفتار ضد بشری را در قبال هنرمندان آزاده جهان که با ملت فلسطین و مردم غزه همدردی کرده اند روا داشته اید! در کشورهایی که ادعای آزادی بیان دارند به پاس دفاع از مظلومان غزه بازیگران را اخراج کردند. اگر این فضا در ایران اتفاق میافتاد، ببینید چه ماجراهایی پیش میآمد! شاید در فضای ایران گاهی مشکلاتی برای هنرمندان ایجاد شود اما مسئولان در کنار آنها هستند و چنین فضایی با یک اعتراض کوچک ایجاد نمیشود.
*ما وارث یک سینمای ورشکسته بودیم وی گفت: ما وارث دوران کرونا و جریانهای سیاسی بودیم که اقتصاد سینمای ایران نابود شده بود. یک سینمای ورشکسته را تحویل گرفتیم. منتقدان زیادی به من مراجعه کردند که گفتند ما در تولید و سرمایهگذاری ورود نمیکنیم.
*اعتماد مردم و سرمایه گذاران به سینما بازگشته است
خزاعی خاطر نشان کرد: ما برای احیای سینما باید برنامهریزی میکردیم باید سینماها را بازگشایی میکردیم. به سرمایه گذار اعتماد و اطمینان میدادیم و مخاطب را به سینماها برمی گرداندیم. میتوانم مدعی باشم که سینمای ایران امروز دوران بهاری خود را طی میکند. سیاست ما در سازمان سینمایی حمایت از فیلمهای فرهنگی، اجتماعی و متفکر است. در نقدی دیدم که نوشته بود سازمان سینمایی نگاه جدی به سینمای کمدی دارد.
*ما به همه گونههای سینمایی نگاه جدی داریم وی افزود: سازمان سینمایی به تناسب نیاز اجتماعی و فرهنگی کشور از همه گونههای سینمایی حمایت می کند. باید با تقویت برخی گونه های سینمایی بویژه سینمای اجتماعی شاخصهها و پتانسیل آن ها را برای ارتباط و پیوند با مردم بالا ببریم. رییس سازمان سینمایی عنوان کرد: ما وظیفه حمایت از فیلمهای روی پرده داریم. هم اکنون تنها سه فیلم کمدی روی پرده است اما مردم از آنها استقبال کردهاند و در کنارش از سایر آثار هم اقبال صورت گرفته است. امروز خیلی از سینماگران که تمایل به تولید نداشتند، پروانه ساخت گرفتند و آثار آنها را سال آینده خواهید دید. این وضعیت در سال آینده بهتر خواهد شد.
*به ارتقای فیلم ها جدی تر نگاه کنیم وی ادامه داد: هدف ما احیای سینمای ایران بود که صورت گرفت. از مهر ماه هر ماه یک رویداد برگزار میکنیم. خیلی از رویدادهای سینمایی به خاطر کرونا و شرایط سیاسی تعطیل شده بود و باید برنامهریزی میکردیم تا دوباره احیا شوند. نگاه دولت احیای سینمای ملی است امروز برخی از آثار کمدی روی پرده است که معتقدم سطح آنها نسبت به آثار دهه ۹۰ و ۸۰ ارتقا پیدا کرده است و میتوانید به راحتی با خانواده به تماشای آن بنشینید. اعتماد خانواده ها به سینماها بازگشته است و همچنان، باید به رشد کیفی و ارتقای فرهنگی محصولات سینمایی جدیتر نگاه کنیم.
وی ادامه داد: دوستانی که اهل نقد و مداقه و مطالعه هستند لطفا قدری واقع بینانه تر و عمیق تر به موضوع نگاه کنند. ما وارث شرایط و وضعیت دوران پساکرونایی بودیم که سینماها تقریبا تعطیل شده بود و بیکاری وحشتناکی در کسب و کار سینما وجود داشت.
به گفته وی احیای اقتصاد سینما، ایجاد اعتماد برای سرمایه گذاری و تولید در بخشهای خصوصی و دولتی در این حوزه، ایجاد اشتغال نسبی در متن بحران اقتصادی سینما مهم ترین اولویت ما در گام نخست بود. رییس سازمان سینمایی خاطرنشان کرد: طبیعی است وقتی کرکره سینماها پایین باشد و سینماها با رکود و تعطیلی دست و پنجه نرم می کنند نمیتوان ایده آلگرایی کرد. اصلاح و ترمیم وضعیت موجود و به گردش در آوردن چرخ های تولید و گیشه پیش نیاز اولویتهای فرهنگی سینما بود.
وی بیان کرد: خدا را شاکرم با همت و همکاری مراکز دولتی، ارگانها و صنوف و همراهی قاطبه خانواده سینما اقتصاد سینما جان دوباره گرفته است.
خزاعی با بیان اینکه سیاست تولیدی سازمان سینمایی در محصولات بنیاد سینمایی فارابی و برخی آثار مشارکتی قابل مشاهده است، ادامه داد:اهتمام ما احیای سینمای فرهنگی- ملی و اسلامی است و به عنوان رئیس سازمان سینمایی آرزو و دغدغه ام این است که سینمای فرهنگی و اجتماعی و دفاع مقدس ما هم همپای آثار کمدی با استقبال گسترده مردم و خانواده ها مواجه شود. خوشبختانه در تعدادی از آثار سینمای کودک و نوجوان و چند اثر اجتماعی این نشانه های امیدبخش را شاهد بوده ایم.
وی خاطرنشان کرد: اگر سینما احیا نمیشد و خانواده ها با سینماها آشتی نمیکردند همین مباحث فرهنگی و اجتماعی پیرامون سینما هم مطرح نمیشد، با احیای اقتصاد سینما گفتمان اجتماعی و فرهنگی و الزامات آن هم شکل جدی گرفت. خزاعی با اشاره به بحرانها و وضعیت پیچیده سینما و فضای اجتماعی در سال گذشته عنوان کرد: خروجی سیاستگذاریهای سازمان سینمایی در حوزه تولید در آثار تولیدی پیش رو و سال آینده رونمایی خواهد شد.
در ادامه قادر آشنا، جهانگیر الماسی و غلامرضا نجاتی برای تجلیل از بخش ویژه غزه روی صحنه آمدند.
در این بخش از اشکان خداداد و افشین خداداد کارگردانان «کلپس» و محمدمهدی تدین مدیر آموزشگاه دارالفنون برای برگزاری نمایشگاه عکس با موضوع غزه قدردانی شد.
سپس هوشنگ توکلی، سیاوش طهمورث، مسعود آب پرور، قاسم زارع، اصغر فارسی و مهدی شفیعی برای اهدای جوایز بخش فیلم کوتاه روی صحنه آمدند.
در رشته تدوین لوح تقدیر به شاهین آقازاده برای «فاصله رنگی» از آموزشگاه هنر گستر حیایی، الناز نادریان برای «مرا ببوس» از آموزشگاه سینماگران مستقل، دیپلم افتخار به رضا محبعلی برای «زیبای زیبا» از آموزشگاه دارالفنون رسید.
در رشته تصویربرداری لوح تقدیر به رضا یزدانیان برای «کانیبال» از آموزشگاه ماد و رضا قاسمی برای «شهر عسل» از آموزشگاه ماد اهدا شد.
دیپلم افتخار بهترین طراحی صحنه به حسین رضاییان برای «لیلا» از آموزشگاه هنر گستر حیایی تعلق گرفت.
لوح تقدیر بازیگری زن به سما جعفری برای «من هم همینطور» از آموزشگاه همای سعادت و دیپلم افتخار بهترین بازیگری زن به مریم عابدی برای «لیلا» از آموزشگاه هنر گستر حیایی رسید. لوح تقدیر بازیگری مرد به شاهین آقازاده برای «فاصله رنگی» از آموزشگاه هنر گستر حیایی، لوح تقدیر به سعید ونایی برای «آلزایمر» از آموزشگاه برداشت آخر رسید. در بخش پویانمایی لوح تقدیر به هما زرینی برای «مترسک» از آموزشگاه شیوا آوا، دیپلم افتخار بهترین فیلم پویانمایی به دانیال محبعلی برای «درخت» از آموزشگاه دارالفنون تعلق گرفت. در بخش مستند دیپلم افتخار به داریوش کرمیار برای تهیهکنندگی «الماس و شیشه» از آموزشگاه دارالفنون رسید.
لوح تقدیر در فیلمنامه نویسی فیلم کوتاه به زهرا نظری برای «آخرین بار» از آموزشگاه ۳۵، دیپلم افتخار بهترین فیلمنامه به سیدسجاد موسوی برای «زیبای زیبا» از دارالفنون اهدا شد.
در بخش کارگردانی لوح تقدیر به حسین رضاییان برای «لیلا» از آموزشگاه هنر گستر حیایی، لوح تقدیر به زهرا نظری برای «آخرین بار»از آموزشگاه ۳۵، دیپلم افتخار به محمدرضا دهستانی برای «بدرقه سکوت» از آموزشگاه سیمای مهان رسید.
در رشته جلوههای ویژه، موسیقی متن، چهرهآرایی، هیچ کس شایسته تقدیر شناخته نشد.
در ادامه هوشنگ توکلی یازیگر پیشکسوت روی صحنه آمد و بیان کرد: عرض تبریک و تسلیت به ۱۵ هزار شهید غزه در ۴۵ روز دارم. این جنگ نابرابر قدمت طولانی دارد ریشه آن به جنگهای صلیبی و دورتر برمیگردد. این حوادث اینقدر شنیع است که هیچ هنرمندی قادر نیست عمق فاجعه را تصویر کند. شاید کار هنرمندان در این دوران سختترین کار باشد. وی گفت: روز گذشته چهلمین روز درگذشت مرحوم مهرجویی بود؛ آخرین کارگردان مولف نسل قبل از ما. یاد او را گرامی میداریم.
توکلی بیان کرد: خوشحالم که آثار شما را به عنوان یک هنرمند داور دیدم. نکته بسیار ظریفی را باید با شما درمیان بگذارم؛ به طور کلی سینما وقتی وارد ایران شد با تقلید و دیدن آثار دیگران شروع به کار کرد چون هیچ معلمی در این حوزه نداشتیم. زحمات زیادی در طول صد سال گذشته کشیده شده اما رسم تقلید از آثار دیگران همچنان باقی مانده است. این تقلید در این زمانی که تجهیزات و امکانات بسیار زیاد است اما باقی مانده است همیشه این سوال وجود دارد که آیا نگاه کردن از روی دست دیگری درست است یا خیر؟ بسیاری به خاطر همین تحقیر شدند. آموزش هنرها اصلا از راه تقلید صورت میگیرد اما محتوا چه؟ وی ادامه داد: هنوز از چهل و اندی سال از پیروزی انقلاب فیلمی در تراز جمهوری اسلامی نساختهایم چه بخواهیم چه نخواهیم ایران در محدوده جهان اسلام است. اگر خودمان را به تراز جمهوری اسلامی نرسانیم به جایی نخواهیم رسید. در این جشنواره سه فیلم کپی شده از فیلم اصغر فرهادی دیدم که اصغر فرهادی خودش هم از یک کارگردان ایتالیایی کپی کرده بود اما اگر این راه را ادامه بدهیم به جایی نخواهیم رسید.
در بخش بازیگری محمد خزاعی، داریوش ارجمند، فریبا متخصص، فرهاد قائمیان، جهانگیر الماسی و فرهاد بشارتی برای اهدای جوایز روی صحنه آمدند.
در بخش بازیگری کودک و نوجوان لوح تقدیر به آرنیکا قلیچی از آموزشگاه پانیذ، راحیل فولادی از آموزشگاه پانیذ، روشان برزگر از آموزشگاه پانیذ، نفس محمودی از آموزشگاه پانیذ، آرشین عرب پور از آموزشگاه هنر و سینما، النا شیخی از آموزشگاه بارانا، آراد جعفری بهشتی از آموزشگاه بارانا،تعلق گرفت.
در بخش بازیگری زن لوح تقدیر به غزل عبادی، فاطمه بیات از آموزشگاه هنر گستر حیایی، گلبرگ عبدالهی از آموزشگاه پانیذ، نیوشا فلاحینیا از آموزشگاه پانیذ، ایلوش یزدانپناه رسید.
در بخش بازیگری مرد لوح تقدیر به علیرضا دماوندینژاد از آموزشگاه پانیذ، مصطفی باقری از آموزشگاه فرهاد، سینا صفوی فرد از آموزشگاه پانیذ، حسین بهرامی از آموزشگاه سینماگران مستقل، محمد محمدی از آموزشگاه اندیشه ماهان اهدا شد.
در بخش پایانی این مراسم جهانگیر الماسی روی صحنه آمد و گفت: یادمان باشد بازیگری یک معنا و مفهوم تبعی است یعنی حتی بستر بازیگری باید معنا داشته باشد وگرنه چالشی عبث است. اتفاقات دیگر در این ایام رخ میدهد؛ حادثه غزه بسیار حادثه خاصی است باید بدانیم که مردم غزه چه دلاورانی هستند. در غزه ما شاهد انسانستیزی هستیم با انسانیت و خلقت مبارزه میشود. تمام رسانههای جهان بخش عاطفی ماجرا را میبینند اما این روزها فرزند انسان به مسلخ کشیده میشود. چرایی جنگ غزه مهمتر است، انگار همه چیز در خدمت منافع و درآمد نامشروع است چون در غزه میادین گازی کشف شده که میتواند خیلی از معیارها را بر هم بریزد. همه ما امروز یک وظیفه انسانی داریم. تصویری که از انسان زمان ما دارد در تاریخ ثبت میشود،تصویر ما نیست. انسان زمان ما اینقدر ددمنش و کثیف و چرک نیست یادمان باشد اگر دوستدار حریم الهی هستیم و انسان را دوست داریم برای امتداد حیات انسانی تبلیغ کنیم.
تهیهکننده «مسافری از گانورا» از اکران این انیمیشن سینمایی به سرگروهی پردیس سینمایی هویزه مشهد خبر داد.
به گزارش سینمای خانگی، سید محمدحسین علمدار تهیهکننده انیمیشن سینمایی «مسافری از گانورا» در گفتوگو با مهر درباره وضعیت اکران این انیمیشن بیان کرد: قرارداد سرگروهی «مسافری از گانورا» با پردیس سینمایی هویزه مشهد بسته شده است و موسسه بهمن سبز پخش این فیلم را برعهده دارد.
علمدار با اشاره به اینکه در فصل رونق سینمای ایران حضور داریم، بر نقش موثر سینمای کودک برای آمدن خانوادهها به سالنهای سینمایی تاکید کرد و گفت: این تصور اشتباهی است که فیلمهای سینمایی در فصل پاییز نمیتوانند اکران موفقی داشته باشند. پاییز سال گذشته دیدیم که آثار ویژه کودک مثل انیمیشنهای «پسر دلفینی» و «لوپتو» و فیلمهایی همچون «بام بالا» و «سفینه فضایی» اکران عمومی داشتند و اتفاقاً مخاطبان تازهای را به سینما آوردند. نتیجه هم این شد که انیمیشن «لوپتو»، پرمخاطبترین اثر سینمایی فصل پاییز ۱۴۰۱ بود.
این تهیهکننده سینمای انیمیشن همچنین ادامه داد: امیدواریم که با آمدن «مسافری از گانورا»، شاهد ادامه روند حضور خانوادهها در سالنهای سینمایی باشیم و کار ما هم نقش موثری در رونق سینمایی داشته باشد.
انیمیشن سینمایی «مسافری از گانورا» به تهیهکنندگی سیدمحمدحسین علمدار و کارگردانی سیداحمد علمدار، پس از اکران انیمیشن سینمایی «لوپتو» جدیدترین محصول «مرکز انیمیشن سوره» است که با همکاری «موسسه فرهنگی تصویر هنر پارسارگاد شرق» مشهد، صندوق پژوهش و فناوری دانشگاه تهران و صندوق پژوهش و فناوری سپهر و به عنوان اولین اثر بلند سینمایی رویداد رویازی، تولید شده است.
این انیمیشن در سی و پنجمین جشنواره بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان اصفهان موفق به کسب پروانه زرین جایزه ویژه دبیر جشنواره، لوح تقدیر جایزه ستاد ملی خانواده و جوانی جمعیت و همچنین لوح تقدیر جایزه فرهنگ بنیان شد.