در نظریه ادبی و هنری، مکتب «هنر برای هنر» بر استقلال مطلق اثر هنری از هرگونه غایت بیرونی (اعم از اخلاقی، آموزشی، سیاسی، یا اجتماعی) تأکید میورزد. از این منظر، ارزش ذاتی هنر در زیباییشناسی، فرم و اصالت بیان آن نهفته است، نه در سودمندی یا پیامرسانی آن. این دیدگاه، اگرچه خود همواره مورد مناقشه بوده، اما معیاری تئوریک برای سنجش خلوص و سلامت نهادهای هنری فراهم میآورد. اکنون، با به کار بستن این معیار برای بررسی جشنواره فیلم کودکان و نوجوانان اصفهان، شاهد یک وارونگی غمانگیز هستیم: این جشنواره نه تنها در تحقق آرمانهای سینمای ناب ناکام مانده، بلکه به نمونهای بارز از یک پدیده خودشکن تبدیل شده است؛ پدیدهای که میتوان آن را «جشنواره برای جشنواره» نامید. این مفهوم، توصیفکننده وضعیتی است که در آن، یک رویداد هنری سینمایی، هدف و توجیه وجودی خود را از دست داده و صرفاً برای تداوم فعالیتش (و عمدتاً برای مصرف بودجه و نمایش صوری یک عملکرد) برگزار میشود. بررسی این افول، فراتر از یک نقد سینمایی، واکاوی یک شکست نهادی است که ریشه در مدیریتی ناکارآمد و چرخهای معیوب دارد.
یکی از نخستین و بارزترین نشانههای این زوال، تسلیم شدن جشنواره فیلم کودکان و نوجوانان در برابر تفکر کارکردگرایی محفلی است. از منظر «هنر برای هنر»، هنر والاترین ارزش خود را در «بیغایتی» مییابد. این جشنواره هم عرصهای شده است که در آن، فیلمها نه به عنوان «آثار هنری»، بلکه به عنوان یک ردیف از فهرست آثار شرکت کننده در جشنواره مورد توجه واقع شود. حتی برخی از این آثار معدود، چیزی با کارکرد «رسانهی آموزشی» و ابزارهایی برای انتقال ارزشهای از پیش تعیینشده (اخلاقی، اجتماعی و دینی) هم نیستند. از معیارهای اصلی این جشنواره؛ زیباییشناسی، نوآوری در فرم، عمق تجربه زیسته هنری، یا حرف و کلامی مفید نیست، بلکه گویی «سودمندی برای پر کردن فهرست فیلمهای مورد نیاز جشنواره» تنها هدف مد نظر است. این نگاه، جشنواره را به شاخهای از مدیریت تبلیغاتی و بیلانگرا تقلیل میدهد و جرقه اصیل آفرینش هنری و سینمایی را که میتواند باعث شکوفایی سینمای کودک و نوجوان باشد، خاموش میسازد. در چنین فضایی، انگیزهای برای فیلمساز، نویسنده، منتقد، سرمایهگذار، و تهیهکننده در سینما و تلویزیون باقی نمیگذارد که به شوق شرکت در چنین جشنوارهای خود را به آب و آتش بزند تا کاری برای شرکت در این جشنواره که عنوان بینالمللی را نیز به یدک میکشد، فیلمی بسازد. این روند، نه تنها فیلمسازان خلاق و دردمند را دلسرد میکند، بلکه «کودک» را نیز به عنوان مخاطب فیلم و سینما (و نه مخاطب یک جشن پرهزینه) نادیده میگیرد؛ موجودی که ظرفیت کامل برای دریافت حس زیباییشناسانه، شگفتی محض و حتی تضاد و ابهام را دارد، اما مدیریت، او را صرفاً یک «شهروند کوچک و قابل مدیریت» میپندارد که باید همواره زینت المجلس جشنواره بشود.
بحران این جشنواره تنها به این مورد محدود نیست، بلکه در ساختار و کارکرد آن نیز رخنه کرده است. نماد بارز این فروپاشی ساختاری، ایجاد یک «چرخه باطل تولید و اهدای جایزه» است که حول محور نهادهای خاص میچرخد، که هدفشان، نه کشف سینمای کودک و نوجوان، نه سینمای با کیفیت، نه تشویق فیلمسازان مستقل، و نه ایجاد رقابت سالم، بلکه توجیه بودجه، نمایش صوری یک فعالیت و حفظ چرخه قدرت است. طبیعی است که جایزه چنین جشنوارهای (که محصول یک بازی از پیش باخته است) احترام و اعتبار خاصی در میان جامعه سینمایی ایجاد نمیکند و شوقی برای فیلمسازان جدی خارج از این حلقه باقی نمینهد. این وضعیت که ریشهی دیرینهای پیدا کرده، به وضوح نشان میدهد که مشکل اصلی در «مدیریت تاریخی» جشنواره نهفته است؛ مدیریتی که این نهاد هنری را در حد یک نهاد تبلیغاتی و اداری کوچک کرده است.
البته، «جشن»، «دورهمی»، «خوشحال کردن دل بچهها»، «کارناوال رنگارنگ» و امثال اینها به خودی خود، بد نیستند و میتوانند در جایگاه خویش مهم و ضروری هم باشند، آما آن چه مسلم است، این است که همهی اینها با هم، باز هم جشنواره نمیشود و این استحاله از یک رویداد سینمایی به یک جشن صرف، نشانه مرگ تدریجی روح هنری و سینمایی آن است.
این افول داخلی، به ناگزیر به انزوا و بیاعتباری بینالمللی آن نیز میانجامد. عنوان «بینالمللی» برای امروز این جشنواره را میتوان تنها یک ادعا برشمرد، چرا که اعتبار جهانی یک رویداد هنری در گرو کیفیت آثار حاضر در آن، استانداردهای داوری، و توانایی آن در جذب فیلمها و فیلمسازان شاخص از سراسر جهان است. جشنواره اصفهان، با محصور شدن در چرخه بسته تولید داخلی و اولویتدادن به ملاحظات غیرهنری، عملاً از کانون توجه سینمای کودک جهان هم حذف شده است.
با این همه، پایان این داستان لزوماً شکست قطعی نیست. حضور مدیریتی کارآشنا و جدید در بنیاد سینمایی فارابی، فرصتی تاریخی برای شکستن این چرخه معیوب است. این نهاد میتواند با ارادهای جزم، مسیر جشنواره را از یک «فعالیت اداری صرف» و«محلی برای مصرف بودجه» به سوی «پروژهای فرهنگی هنری سینمایی اثرگذار» تغییر دهد. تحقق این امر مستلزم نگاهی نقادانه به گذشته، شجاعت در ایجاد شکاف با روشهای ناکارآمد قبلی و احیای جایگاه واقعی سینمای کودک و نوجوان در ایران است. تنها در این صورت است که این جشنواره میتواند بار دیگر به آرمانهای خود بازگردد.