کارگاه «نقش صدا در روایت مستند» با حضور ایگناسیو آگوئرو مستندساز برجسته اهل کشور شیلی در هفدهمین جشنواره بینالمللی «سینماحقیقت» برگزار میشود.
به گزارش سینمای خانگی از روابط عمومی مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی، در هفدهمین جشنواره بینالمللی «سینماحقیقت» کارگاههای مختلفی در بخش بینالملل برگزار میشود. این جشنواره میزبان ایگناسیو آگوئرو مستندساز برجسته اهل کشور شیلی است. فیلمسازی که قرار است در این دوره کارگاه «نقش صدا در روایت مستند» برگزار کند.
آگوئرو در سال ۱۹۵۲ در سانتیگو شیلی به دنیا آمد و در رشتههای معماری و سینما در دانشگاه کاتولیک شیلی تحصیل کرد. بعد از ساخت چند فیلم به عنوان دانشجو، و شرکت در جنبشهای جمعی هنری C.A.D.A، اولین فیلم مستندش را سال ۱۹۸۲ به نام «فراموش ناشدنی» (no olvider) ساخت. این فیلم جایزه بزرگ فستیوال فیلم پریکس را دریافت کرد.
فیلم بعدی او، «جوری که من دوستش دارم» (como me da la gana) چندان مورد توجه قرار نگرفت تا ۳۰ سال بعد که قسمت دوم همین فیلم را ساخت و این بار به طور گستردهای دیده شد.
در سال ۱۹۸۸، آگوئرو فیلم مستندی با نام «صد بچه در انتظار قطار» (cien nino esperando un tren) ساخت. این فیلم جایزه بهترین فیلم مستند جشنواره فیلم هاوانا در سال ۱۹۸۸ را دریافت کرد.
ایگناسیو آگوئرو به موازات حرفه خود طی این سالها به عنوان یک فیلمساز برای تلویزیون نیز کار میکند. دو سریال « نرودا، همه عشق» (Neruda all love) و «herida & asociados» را در سال ۱۹۹۸ ساخت. او همچنین در سال ۱۹۸۸ کارگردانی مشترک frinja del no را بر عهده داشت و در فیلمهای مهمی مانندLa Recta به عنوان بازیگر نقش ایفا کرد. او چهار بار برنده جایزه ملی ALTAZOR و برنده جایزه ملی Premio Pedro Sienna در سال ۲۰۱۹ شده است.
آگوئرو بنیانگذار انجمن ملی مستند شیلی است. آثار او را در بارسلونا، لاپاز، لیما، بوئنوس، آیرس، سیوداد مکزیکو، والدیویا، تریست، بیاریتز، پاریس پخش شده است. او همچنین چند کارگاه سینمایی در مکزیک، کاستاریکا، بارسلونا، بوئنوس آیرس، لاپاز، ریودوژانیرو، والدیویا، آنتوفاگاستا، سانتیاگو، لا سرنا، مولچن برگزار کرده است.
از آثار او دو کتاب به نامهای «سینمای ایگناسیو آگوئرو، مستند به عنوان خواندن فضا» و «اتاق کار شخصی ۲۰۱۵» منتشر شده است.
آگوئرو عضو هیئت داوران جشنواره فیلم هاوانا، جشنواره فیلم مستند سانتیاگو، جشنواره بینالمللی فیلم والدیویا، جشنواره فیلم گوادالاخارا، جشنواره بینالمللی فیلم مستند یاماگاتا، جشنواره فیلم آمریکای لاتین در تریست، جشنواره بینالمللی فیلم DocLisboa و جشنواره فیلم DocuMadrid بوده است.
آگوئرو سال ۲۰۱۹ جایزه بزرگ فید مارسی و جایزه بهترین فیلم آمریکایی لاتین در جشنواره بینالمللی فیلم ماردل پلاتا را دریافت کرد. در سال ۲۰۲۲ او فیلم «یادداشتهایی برای یک فیلم» (Notas para una película) را منتشر کرد.
این استاد دانشگاه از سال ۲۰۱۳ در دانشگاه شیلی تدریس میکند. همچنین در دانشگاه، گروه ZERO de CONDUITE را مدیریت کرده که از سال ۲۰۱۴ کارگاههای آموزشی فیلم برای کودکان و معلمان مدرسه را برگزار میکنند. او در حال حاضر روی ساخت فیلم بعدی خود کار میکند.
هفدهمین جشنواره بینالمللی فیلم مستند ایران «سینماحقیقت» به دبیری محمد حمیدی مقدم از ۲۷ آذر تا دوم دی ماه در پردیس چارسو برگزار میشود.
یکی از نزدیکان «پروانه معصومی» از مراسم تشییع پیکر این بازیگر نام آشنای سینما و تلویزیون در رشت خبر داد.
به گزارش سینمای خانگی، سید امیرحسین حقی یکی از نزدیکان خانوادگی پروانه معصومی در گفت و گو با تأیید خبر فوت این بازیگر محبوب کشور، اظهار کرد: خانم معصومی بازیگر نام آشنای سینما و تلویزیون به مدت ۵ روز در بیمارستان آریا رشت بستری بود و سرانجام امروز به علت شدت مریضی از دنیا رفت.
وی با بیان اینکه بانو معصومی از بیماری عفونی رنج میبرد، افزود: تلاشهای چند روزه پزشکان برای مداوای این بازیگر نام آشنای کشور بی نتیجه ماند.
دوست خانوادگی پروانه معصومی با اشاره به جزئیات مراسم تشییع پیکر این بازیگر بیان کرد: مراسم تشییع پیکر خانم معصومی فردا ساعت ۱۰ صبح در رشت برگزار میشود.
حقی ادامه داد: مراسم تشییع و تدفین پیکر پروانه معصومی بازیگر سینما و تلویزیون پس فردا در تهران برگزار میشود.
در پی درگذشت پروانه معصومی هنرمند مطرح و نام آشنای سینما و تلویزیون رئیس سازمان سینمایی پیامی منتشر کرد.
به گزارش سینمای خانگی از اداره کل روابط عمومی سازمان سینمایی، متن پیام تسلیت محمد خزاعی رئیس سازمان سینمایی به این شرح است: درگذشت هنرمند فرهیخته، بانو پروانه معصومی باعث تالم و تاثر بسیار شد. زندهیاد معصومی طی چندین دهه حضور بیوقفه و تاثیرگذار در سینما وتلویزیون در آثار ماندگار بسیاری به ایفای نقش پرداخت و موفق به خلق شخصیتهای جذاب و متفاوتی شد که در حافظه تاریخی مردم خواهد ماند.
او، از پیشکسوتان هنر اصیل و شریف؛ و بازیگری متعهد و اخلاقگرایی بود که هنرش را برای جامعه و مردم به خدمت گرفت و بی تردید، سهم بسزایی در تولید تعدادی از آثار درخشان سینمای بعد از انقلاب داشت.
زندهیاد معصومی نماینده چهره با وقار بازیگری زن در سینمای بعد از انقلاب بود که در بسیاری از آثار شاخصه های مختلف یک زن مسلمان را به نمایش گذاشت.
اینجانب ضمن همدردی با خانواده آن مرحومه و جامعه هنری از خداوند منان برای آن مرحومه رحمت واسعه و غفران الهی مسالت دارم .
گفتنی است زنده یاد پروانه معصومی در آثار مختلفی چون گلهای داوودی ، راه دوم، ناخدا خورشید، ترنج، جهیزیه ای برای رباب، تحفه ها، سالهای خاکستر، مسافر ری، وعده دیدار و سریال های امام علی(ع)، کوچک جنگلی، پلیس جوان ، یوسف پیامبر ، ملکوت و … ایفای نقش کرده است.
پروانه معصومی بازیگر تئاتر، سینما و تلوزیون که در بیمارستان بستری بود امروز ۶ آذرماه درگذشت. نعیمه نظام دوست بازیگر تلویزیون و سینما با انتشار پستی در صفحه خود خبر درگذشت این بازیگر را اعلام کرد.
پروانه معصومی متولد ۱۱ اسفند ۱۳۲۳ بود. او تحصیلاتش را در دانشکده زبانهای خارجی دانشگاه ملی ایران به پایان رساند. معصومی برای نقشآفرینی در گلهای داوودی (۱۳۶۳)، جهیزیهای برای رباب و شکوه زندگی (هر دو در ۱۳۶۶) برندهٔ سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن جشنواره فیلم فجر شد.
سریال کوچک جنگلی به کارگردانی بهروز افخمی در سال ۶۶ اولین تجربه بازیگر پروانه معصومی در دنیای تلویزیون است که در نقش جواهر در این سریال ایفای نقش کرد اما بازی در سریال امام علی (ع) نقطه عطفی در کارنامه بازیگری او بود.
معکوس/ جانان/ ترانه شرقی/ فیلم شاهزاده ایرانی/ وعده دیدار /مسافر ری/ یوسف پیامبر/ سفر به هیدالو /تنگنا / ناصرالدین شاه آکتور سینما / تماس/ سال های خاکستری/ طوبی/ تحفه ها/ جهیزیه ای برای رباب/خارج از محدوده/ شکوه زندگی/ شناسایی/ ترنج/ چمدان/ ملاقات/ ناخدا خورشید/ جستجو در شهر/آشیانه مهر /تاتوره/ راه دوم / گل های داوودی/ کلاغ از جمله آثار سینمایی مرحوم معصومی در طول دوران فعالیت کاری است.
مرحوم معصومی همچنین در سریال های امام علی(ع)، مینو، یوسف پیامبر، تا صبح، نشانی، باران عشق، مثل هیچ کس، پلیس جوان، دریاییها، ملکوت و کوچک جنگلی ایفای نقش کرده بود.
پروانه معصومی در حالی امروز ۶ آذر ماه از دنیا رفت که بسیاری از همکاران و آشنایانش ناباورانه این خبر را شنیدند، بخصوص آنکه خیلیها از بیماری او اطلاعی نداشتند. معصومی معتقد بود خیلی از بازیگرها دوست ندارند کسی بیماریشان را بداند و خودش هم اینطور دوستانش را بهتزده کرد.
به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، پروانه معصومی بازیگر سینما و تلویزیون متولد سال ۱۳۲۳ در تهران بود که از دهه ۵۰ خورشیدی وارد سینما شد. او در طول سالها فعالیتش در سینما، یک بار سیمرغ بلورین بهترین نقش اول را برای بازی در فیلم «گلهای داودی» رسول صدرعاملی گرفت و چند سال بعد لوح زرین جشنواره فجر را برای بازی در نقش اول فیلم «جهیزیهای برای رباب» گرفت.
معصومی تحصیلات خود را در رشته زبانهای خارجی به پایان برده بود و در رشته حقوق سیاسی نیز تحصیلاتش را ناتمام گذاشت. وی فعالیت خود را از سال ۱۳۵۱ با بازی در فیلم «بیتا» ساخته هژیر داریوش آغاز کرد و این فعالیت را چند سال قبل ادامه داد.
آخرین فیلم او در سینما «معکوس» به کارگردانی پولاد کیمیایی بود و این شبها هم سریال «یوسف پیامبر» با بازی او در حال پخش از تلویزیون است.
نقشهای معصومی در فیلمهای قبل از انقلاب اسلامی در تقابل آشکار با زنان فیلم فارسی بود و با آنها جایگاه ویژهای در فیلمهای روشنفکری ایجاد کرد. او همچنین اولین بازیگر بعد از انقلاب اسلامی است که جایزه بازیگری بهترین زن را دریافت کرد.
این بازیگر در سال ۱۳۸۴ در گفتوگویی تفصیلی با خبرنگار ایسنا در مکان این خبرگزاری حاضر شد و از فیلمها و خاطرات خود سخن گفت.
با درگذشت پروانه معصومی (سهشنبه ۶ آذر) مشروح این مصاحبه که توسط مسعود نجفی انجام شده است، پس از ۱۸ سال بازنشر میشود.
شروع بازیگری با «بیتا»
اواخر سال ۵۰ بود که آقای هژیر داریوش به دلیل دوستیشان با شوهر من و نزدیک بودن منزلشان با ما و همچنین دوستی خانوادگی که با آقای بهارلو داشتیم برای بازی در این فیلم (بیتا) از من دعوت کردند و گفتند سه، چهار جلسه بیشتر طول نمیکشد و من هم دیدم که تقریبا لوکشین کار نزدیک به خانه خودم است و سه روز کاری قرار بود باشد که قبول کردم و چون حرفهای نبودم و سینما را نمیشناختم، وقتی کار چهار روز شد گفتم نمیآیم و بعد دیدم حتما باید بروم. من این فیلم را تازه ۱۰ سال پیش (۱۳۷۴) دیدم و معتقدم میان فیلمهای آن زمان کار خوبی بود و بسیاری از آدمهای تحصیلکرده مثل خود آقای داریوش و هوشنگ کاووسی در این فیلم حضور داشتند. از میان بازیگران فیلم نام آقای انتظامی را شنیده بودم و خانم (فائقه) آتشین را هم قبل از اینکه از ایران بروم به خاطر اجرای برنامههایشان دیده بودم.
«رگبار»
شوهر من عکاس تبلیغاتی بود، آقای بیضایی عکسی از من برای تبلیغ یک کالا دیده بودند که باعث شد توسط آقای احمد رضا احمدی برای بازی در نقش عاطفه (رگبار) به من پیشنهاد شود. من در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدهام و دورهای وارد سینما شدم که این کار خیلی خوشایند نبود به همین جهت اصلا قصد بازیگری نداشتم. آقای احمدی هم وقتی قصه «رگبار» را برای من تعریف کردند، برایم فرق نمیکرد که قصه چه باشد چون اصلا سینمای آن دوره را ندیده بودم و نمیدیدم.
میدانستم بازیگر شدنم با مخالفتهای وحشتناک خانوادهام مواجه خواهد شد. من آن موقع به همراه همسرم تازه از آلمان برگشته بودم و هیچ آشنایی با مقولات هنری ایران نداشتم. آقای بیضایی خودشان قصه را برای من تعریف کردند و من حتی ایشان را هم نمیشناختم. فیلمنامه را گرفتم و خواندم، آقای بیضایی گفتند چقدر میگیری تا این فیلم را بازی کنی؟ من هم بدون اینکه بدانم دستمزدها چقدر است مبلغی را گفتم، ایشان گفتند: این مبلغی که شما گفتید میدونید دستمزد کی است؟ گفتم: نه. گفت: این مبلغ را خانم آتشین میگیرد و بازی میکند. گفتم: من اینقدر میگیرم و بازی میکنم، اگر هم نمیخواهید بازی نمیکنم. گفتند: با یک سکانس شروع میکنیم که اگر قبول شدید پول را به شما میدهیم و با سکانس فوقالعاده مشکلی شروع کردند. صحنهای که عاطفه وارد مدرسه میشود و آقای حکمتی را جای مدیر میگیرد و شروع میکند به شکایت کردن از آقای حکمتی این صحنه گرفته شد و بیضایی چهار پنج روز بعد رضایت خودش را اعلام کرد و گفت: بعد از کار دستمزد شما را میدهیم.
«رگبار» پشت صحنه سالم و خیلی بیریایی داشت و میتوانم بگویم این فیلم در نهایت فقر و صمیمت فوقالعاده خاصی ساخته شد و معتقدم آن صمیمیت به آن طرف دوربین هم منتقل شد. خود من فیلم «رگبار» را فوقالعاده دوست دارم و خوشحال هستم که در این فیلم بازی کردم. شاید بیشترین عاملی که در این فیلم به من کمک کرد حضور آقای پرویز فنیزاده در نقش مقابلم بود. آقای فنیزاده آن موقع بیشتر در تئاتر کار میکردند و نوع بازی و رفتارشان طوری بود که من با ایشان خیلی راحت بودم با توجه به اینکه هیچ راهنمایی هم برای بازی من از سوی آقای بیضایی صورت نمیگرفت. البته بعد از اینکه فیلم تمام شد از ایشان علت عدم راهنماییشان را پرسیدم که گفتند همین خجالت تو جلوی دوربین برای من کافی بود و دیدم واقعا حق داشتند و آن خجالتی که از دوربین و محیط داشتم نقشم را خیلی طبیعی کرد. به هر حال «رگبار» فیلم پر سر و صدایی شد و جوایزی را هم در جشنوارههای داخلی و خارجی کسب کرد و برای من هم خیلی مهم بود که در این فیلم حضور پیدا کردم. البته فیلم اکران موفقی نداشت و فقط یک دوره در زمان اکرانش در سینما «بلوار» که دانشجوها و تیپهای تحصیل کرده به آنجا میرفتند، خیلی شلوغ شده بود و بیشتر از تمام زمانی که در سینماهای دیگر روی اکران بود درآمد داشت، من هنوز این فیلم را از همه فیلمهایم بیشتر دوست دارم.
گویندگی در «شهر قصه»
در سال ۱۳۵۲ و بعد از فیلم «رگبار» برای من خیلی عجیب بود که برای گویندگی این فیلم انتخاب شوم. چون هنگام اجرای این تئاتر که یک سال طول کشید خانم مفید گوینده این نمایش بود و بعد که آقای منوچهر انور داشتتند این فیلم را میساختند این کار را به من پیشنهاد کردند و وقتی هم که راجع به عدم استفاده از خانم مفید پرسیدم، گفتند میخواهند از یک آدم جدید استفاده کنند. «شهر قصه» کار سادهای بود و زیباییاش فقط برای من این بود که توانستم در مدت ۳۰ روز ارگ بم را بگردم و گرنه تجربه خاصی برایم نداشت. این فیلم هم با توجه به اینکه از تئاترش خیلی استقبال شده بود در سینما موفق نبود و آنطور که شنیدم فقط یک سانس دو سه روزی در سینما تخت جمشید آن زمان روی پرده بود.
«غریبه و مه»
این فیلم هم بعد از «رگبار» از سوی آقای بیضایی به من پیشنهاد شد که بیش از یک سال هم زمان ساختنش طول کشید. ۶ ماه منتظر زمان بودیم و ۶ ماهی هم صرف فیلمبرداری شد. بین دو فیلم «رگبار» و «غریبه و مه» پیشنهادات زیادی به من شد که من به خاطر اینکه قصد کار در سینما را نداشتم قبول نمیکردم اما بعد از «رگبار» متوجه شدم که جنس دیگری از سینما به وسیله بهرام بیضایی شروع شده است و با «غریبه و مه» دارد ادامه پیدا میکند. وقتی «رگبار» را بازی کردم، فکر کردم اولین و آخرین فیلمی است که بازی میکنم چون به هیچ وجه دلم نمیخواست در کار سینما باشم اما بعد از «غریبه و مه» دیگر هدف داشتم و هدفمند جلو میرفتم. حالا خانمی وارد سینما شده که فیلمی را بازی کرده و موفق بوده و پیشنهادات فراوانی هم داشته است و هر کاری را قبول نکرده یعنی با پول کسی نتوانست مرا بخرد. بنابراین من هدفی داشتم و هدفم این بود که بگویم آدم میتواند در سینما باشد و زندگی خصوصی خودش را هم داشته باشد و خیلی هم مورد احترام مردم قرار گیرد و خوشحال هستم با همان راه هم پیش رفتم.
«غریبه و مه» هم در گیشه موفق نبود. در سینما تک فرانسه هم که فیلم را دیدم همانطور که در سالن نشسته بودم میدیدم که مردم دولا دولا از سالن خارج میشوند و فکر میکردم ایرانیهای مقیم فرانسه هستند. بعد که فیلم تمام شد دیدم حدود ۳۰ ایرانی باقی ماندهاند و خارجیها رفتهاند بنابراین این فیلم زبانش جوری بود که در آن زمان فرنگیها را نتوانست جذب کند. من خاطره جالبی هم از این فیلم دارم. تالار وحدت فیلم را نمایش میداد و خیلی دلم میخواست ببینم فیلم چگونه شده است. آقای بیضایی خیلی اصرار داشتند که در سالن بنیشینم اما من گفتم، وقتی در سالن بنشینم بعد که فیلم تمام میشود همه من را نشان میدهند و خوشم نمیآید. گفت خب من میگویم در اتاق آپارات بنشینی. موقعی که سالن تاریک شد به اتاق آپارات رفتم و پشت خانم و آقایی که جزو مهمانان خاص بودند نشستم. آنها به قدری به فیلم فحش دادند که خیلی دلم میخواست به آنها بگویم شما که اینقدر عصبی هستید چرا بیرون نمیروید، اما اگر اینکار را می کردم آنها مرا میشناختند، پس تا آخر با فحشهای آنها فیلم را دیدم. صداهای فیلم خیلی زیاد بود و این یکی از دلایلی بود که آقای بیضایی وقتی که من از فرانسه برگشتم تصمیم گرفتند تا فیلم را صداگذاری مجدد با صدای خودمان کند و من به اتفاق آقای شجاعزاده ۱۰ روزی تمرین کردیم ولی در نهایت به خاطر اینکه صدای من از چهره روی پرده جوانتر بود، فیلم با همان صدای قبلی باقی ماند. مدیر دوبلاژ علیرغم علاقه من قبول نکرد که صحبت کنم و خانم ژاله کاظمی به جای من حرف زد. فریادها و صداهای زیاد فیلم هم با دوبله مجدد درست شد.
روایتی از حضور در تئاتر
نمایش «جنایت و مکافات» به کارگردانی دکتر رفیعی تنها تجربه من در تئاتر است که سال ۵۶ در تئاتر شهر اجرا شد. این کار تجربه خیلی بدی برای من بود و به خاطر همین دیگر تئاتر کار نکردم. حس می کردم همه فکر میکنند یک نفر از سینما به جمعشان اضافه شده و میخواهد جای آنها را بگیرد.
«کلاغ» و آخرین تجربه با بیضایی
بیضایی با ساخت «کلاغ» در سال ۵۶ در حقیقت میخواست برخلاف فیلمهای قبلیاش فیلمی برای گیشه بسازد که فروش کند ولی متاسفانه موفق نشد. به نظر من عامل مهمی که وجود داشت این بود که فیلمنامه کلاغ برای عصمت صفوی نوشته شده بود. به نوعی زندگی خود ایشان بود اما وقتی که میخواستیم کار کنیم ایشان فوت کردند و به ناچار بازیگر فیلم عوض شد و تمام قصه روی شخصیت آسیه منتقل شد. نقشی هم که خانم آنیک آن را بازی میکرد چون تواناییاش اندازه خانم صفوی نبود، به همین جهت نتیجه کار خیلی فرق کرد. ولی من فیلم «کلاغ» را خیلی دوست دارم. در واقع به هر سه فیلمی که با بیضایی کار کردهام علاقمندم و هر کدام را به نوعی دوست دارم. «رگبار» به خاطر ساده بودن و صداقتش، «غریبه ومه» و «کلاغ» به خاطر اینکه تاریخی از زندگی من هستند و این مسئله که همیشه آدم به دنبال گذشتهاش میگردد و میخواهد یک جوری به آن دسترسی داشته باشد، برایم جذابیت دارد.
بعد از انقلاب اسلامی
بعد از فیلم «کلاغ» و در واقع قبل از انقلاب اسلامی من به فرانسه رفتم و بعد از بازگشتم در سال ۱۳۶۳ در فیلمی به نام «راه دوم» حضور پیدا کردم که فیلم فوقالعاده بدی با قصه فوقالعاده خوبی بود. متاسفانه من حق ندارم اسم نویسنده فیلم را بگویم، ظاهرا اسم نویسنده به عنوان اسم کارگردان ذکر شده است. همان زمان هم که سناریو را خواندم، به نظر قصه خیلی قشنگی آمد که به یکی از نویسندههای خیلی خوب کشورمان تعلق داشت که به خاطر اینکه تجربه اول کارگردانش بود در اجرا خوب درنیامد. در این فیلم آقای ناصر طهماسب نقش مقابل من را بازی میکردند. من فیلم «راه دوم» را شروع کار زن در سینمای بعد از انقلاب میدانم، تا قبل از آن زنها به عنوان یک مشت سیاهی که میروند و میآیند در فیلمها حضور داشتند اما در این فیلم زن به عنوان فردی بود که وجود داشت.
«گلهای داوودی» و اولین سیمرغ بازیگر زن
وقتی فیلمنامه «گلهای داوودی» را خواندم از آن خوشم آمد. نواقصی در فیلمنامه وجود داشت که قرار شد برطرف شود و یک مقدار هم مشکل گریم داشتیم چون حتما چهره من باید کمی پیرتر میشد تا داشتن پسری هم سن آقای امکانیان به چهرهام بخورد. خوشبختانه با آقای صدرعاملی میتوانستم کنار بیایم؛ مثلا صحنهای بود که باید به زندان میرفتم و خبر مرگ شوهرم را میشنیدم. در فیلمنامه نوشته بود زن جیغ میکشد و خودش را به زمین میاندازد و توی سرش میزند و کارهایی میکند که به نظر من در شخصیت آن زن نبود. زنی که ۲۲ سال بچهاش را بیسر و صدا بزرگ کرده و همیشه انتظار شوهرش را کشیده این کارها به او نمیخورد. گفتم این جوری نمیتوانم. اتفاقا نویسنده فیلمنامه هم در آنجا حضور داشتند که من ایشان را نمیشناختم.
آقای صدرعاملی گفت، شما چطور میبینید؟ گفتم من این زن را میبینم که سکوت محض بکند و از درون خراب شود. این تظاهر کمی عامیانه و کولیوار است که به این زن نمیخورد. گفتم، آن چیزی که شما میخواهید بازی کردنش برای من خیلی راحتتر از چیزی است که خودم میگویم اما آنچه که میخواهید با من ارتباط برقرار نمیکند. البته ایشان نمیدانستند من قبلا در همان جا چنین صحنهای را دیده بودم چون پدر من در همان سلول و همان جا در زندان قصر زندانی بود. حدود بیست و شش سالم بود به همراه مادرم به ملاقاتش رفته بودیم. پدرم آن روز حالش خیلی بد بود و تعریف میکرد شب گذشته یک پسر ۲۰ ساله دانشجو را آوردند و آنقدر او را زده بودند که جفت کلیههایش خونریزی کرده بود و من تمام صبح بالای سرش بودم. مادرم در حین صحبت پدرم توجه او را به سرباز پشت سرش جلب میکرد که حرفهایش را گوش میکرد اما پدرم آنقدر منقلب بود که نمیتوانست ادامه ندهد و گفت: وقتی صبح بالای سرش رفتم بغلش کردم و یک جرعه شیر به او دادم که تمام کرد. پدرم خیلی ناراحت بود و بیشتر از آن نتوانست صحبت کند. جلسه بعد که به ملاقات پدرم رفتیم دیگر پدری وجود نداشت یعنی آمدند گفتند نیست. من آن چیزی که دیدم مادرم بود فقط خیلی آرام گفت، نیست؟ گفتند هر چه پیج میکنیم نمیآید. مادرم خیلی یواش دستش را به دیوار گرفت و آرام روی یکی از نیمکتها نشست و فقط نگاه کرد، چون بچههایش همراهش بودند هیچ جوری نمیخواست خودش را بشکند. آن صحنه «گلهای داوودی» عینا یادآور آن روز بود. پدرم وجود نداشت و منتظر بودیم که بگویند جسدش را به فلان جا بردهایم.
نویسنده کار به من گفت، شما اینقدر به بازیگری خودتان اطمینان دارید که میتوانید در سکوت هم این نقش را ایفا کنید؟ گفتم نه، به بازیگری خودم هیچ اطمینانی ندارم و هیچ خودبینی هم ندارم که بگویم بازیگر خوبی هستم که بتوانم این کار را بکنم ولی احساس میکنم که این درستتر است. البته دلیلش را نگفتم که چرا این درستتر است. آقای صدرعاملی هم وقتی دیدند ایشان مقاومت میکنند و همان نوشتههای خودشان را میخواهند گفتند دو برداشت میگیریم؛ یکی آنکه خانم معصومی میگویند و یکی آنکه شما میگویید. ولی اول صحنه خانم معصومی را میگیریم. مدیر فیلمبرداری کار، آقای ملکزاده بودند پلان به این صورت بود که وقتی آقای مشایخی میگوید شوهر شما مُرد کرین یکدفعه پایین میآید، مثل اینکه دنیا یکدفعه روی سرم خراب میشود و من برگشتم و فقط دوربین را حس کردم. زیر چشمم شدیدا شروع به پریدن کرده بود و نمیتوانستم کنترلش کنم. امیدوار بودم توی دوربین دیده نشود فقط صدای آقای صدرعاملی را میشنیدم که میگفت از دست نده خانم معصومی دنبالش کن، تعقیبش کن، کرین با من میآمد از در بیرون میرفتم و همه جا با من بود. من همیشه ممنون آقای صدرعاملی هستم که صحنه را متوقف نکرد چون معتقدم آن لحظه فقط یک بار اتفاق میافتد. با همان یک برداشت کار تمام شد و دیگر صحنه مورد نظر نویسنده گرفته نشد. در واقع این فیلم اولین کار من بود که با استقبال تماشاگر مواجه شد. قصه پرسوز و مردمپسندی داشت. من برای این فیلم جایزه بهترین بازیگر زن سومین جشنواره فیلم فجر را دریافت کردم که اولین دورهای بود که به بازیگران زن جایزه تعلق میگرفت.
ماجرای سیمرغ جشنواره فجر
گرفتن این جایزه هم ماجرای جالبی دارد. هنگام جشنواره در شمال مشغول بازی در فیلم «چمدان» به کارگردانی جلال مقدم بودم. مدتها بود که به اتفاق آقای انتظامی، تارخ و سایر گروه در آنجا مانده و منتظر هوای ابری بودیم و اصلا از جشنواره خبر نداشتم. صبح زود بود که آقای انتظامی در اتاقم را زد و به من تبریک گفت و خبر دادند که بهترین بازیگر زن سال شدم. وقتی به تهران آمدم متوجه شدم به خاطر نبودنم در مراسم جشنواره پشت سرم شایعه درست کردهاند که به خاطر اینکه باید با چادر میرفتم و جایزه را میگرفتم در مراسم حاضر نشدم که گفتم من اصلا روحم از این جشنواره خبردار نبوده است.
«آشیانه مهر»
این فیلم دومین همکاری من با جلال مقدم بود که آن کار را هم خیلی دوست دارم و به نظرم فیلم متفاوتی بود. من در این فیلم نقش زنی را داشتم که بر اثر از دست دادن فرزندش در بمباران مشاعرش را از دست میدهد. متاسفانه فیلم دو سال توقیف بود و بعد هم که از توقیف درآمد دوبلهاش عوض شد. آقای خاچکیان آمدند و صحنههایی به اول فیلم اضافه کردند و تقریبا قصه فیلم کاملا عوض شد و در نهایت به اکران درآمد. یادم هست موقع اولین نمایش فیلم مرحوم مقدم رو به من کرد و سرش را تکان داد و گفت اگر میدانستم همچون اتفاقی میافتد هرگز این فیلم را نمیساختم.
«ناخدا خورشید»
با آقای تقوایی به بندر لنگه رفته بودند و فیلم «ناخدا خورشید» را کار میکردند. ایشان به من زنگ زدند و گفتند نقشی است که میخواهم تو بازی کنی. گفتم خب بازی میکنم. گفتند نقش کوتاهی است. گفتم در فیلم شما کوتاهی یا بلندی نقش برایم مهم نیست. مهم این است که با آقای تقوایی کار میکنم. گفت مسئله دیگر این است که تهیهکننده گفته برای این نقش دستمزدی به این خانم نمیدهم اما من دلم میخواهد تو بازی کنی. قبول کردم بدون دستمزد بازی کنم. البته بعد که فیلم تمام شد تهیهکننده مبلغی را به عنوان کادو به من دادند. در این فیلم هم قسمتهای زیادی از بازی من حذف شد که من روز نمایش عمومی فیلم از آقای تقوایی گله کردم و علت آن را پرسیدم و ایشان دلیل قانعکنندهای به من ارائه دادند و دیدم حق با ایشان است.
دریافت دومین جایزه از جشنواره فجر
من هرگز سالی بیشتر از یک فیلم بازی نکردم. سال ۱۳۶۶ چند فیلم من همزمان با هم اکران شدند. «آشیانه مهر»، «خارج از محدوده»، «جهیزیه برای رباب»، «شکوه زندگی» و «شناسایی» فیلمهایی بودند که در یک سال اکران شدند. ضمن اینکه برای بازی در فیلمهای «جهیزیه برای رباب» و «شکوه زندگی» دومین سیمرغ بلورینم (لوح زرین) را از ششمین جشنواره فیلم فجر گرفتم.
«ناصرالدین شاه آکتور سینما»
در این فیلم همان نقشی را که در فیلم «رگبار» داشتم بازی میکردم. وقتی آقای مخملباف با من راجع به آن کار صحبت کرد خیلی فروتنانه گفت، اگر شما این فیلم را بازی نکنید من آن را نخواهم ساخت و آن چیزی که برای من عنوان کرد این بود که فیلمشان یک نوع حقشناسی نسبت به آقای بیضایی است و من هم قبول کردم تا بازی کنم. من حتی آن موقع شمال بودم و چون قرار بود صحنه برفی باشد دو، سه بار به تهران آمدم و برف نیامد تا اینکه یک روز برف وحشتناکی بارید و کار گرفته شد. آقای مخملباف هم با بیل برفها را روی سر من میریختند. در صحنه من چادرم را با دست گرفته بودم و از ترس اینکه فرم چادر به هم نخورد همینجور نگه داشته بودم و واقعا نمیدانم این کار چند ساعت ادامه داشت. کار که تمام شد دست راست من تقریبا فلج شده بود و تا سه چهار روز همان طور مانده بود. متاسفانه این فیلم را ندیدم اما مطمئنم فیلم خوبی شده است، چون واقعا آقای مخملباف با انرژی این کار را انجام میدادند و با اینکه صحنههای من در یک روز به پایان رسید اما فوقالعاده از کار کردن با ایشان خوشم آمد. مخملباف به بازیگر انرژی زیادی میدادند و فیالبداهه کارکردنشان سر صحنه خیلی زیبا بود.
دوران کمکاری
در مقطعی پیشنهاداتی که به من میشد خیلی مناسب نبود. بعد از «تورنج» خیلی به من پیشنهاد شد که عینا مثل «تورنج» بود. تورنج راجعبه نقشهای قالی بود و فیلم دیگر راجع به رنگ قالی بود و من گفتم یک بار این نقش را بازی کردم، حالا یکدفعه دیگر هم باید این کار را بکنم؟ خب آدم یک بار یک تجربه را انجام میدهد. دو بار که نمیشود. دلم میخواهد وقتی نقش را بازی میکنم حتی اگر کوتاه باشد اما به چشم بیاید، مثل «ناخدا خورشید»، جمعا شاید بیش از پنج دقیقه در این فیلم حضور نداشته باشم ولی همان به چشم میآید. دوست ندارم در فیلمها زن پای سماور باشم و فقط چایی بریزم و بگذارم جلوی این و آن.
سریال «امام علی(ع)» و اشکهایی که از درد و سوز دل ریخته میشد
آقای میرباقری برای نقش زن مالکاشتر در سریال امام علی(ع) با من صحبت کردند و آخرین نفری بودم که به این مجموعه اضافه شدم. من آن نقش را با دیدگاههایی که آقای میرباقری داشتند دوست داشتم. تصویربرداری این سریال همزمان شد با پاره شدن تاندون پایم و متاسفانه پای من در گچ بود و تلفنی این موضوع را به اطلاع آقای میرباقری رساندم و شاید ایشان باور نکرده بودند و آمدند منزل و دیدند که واقعا پایم در گچ است. به هر حال بعد از ۶ هفته از دکتر خواستم پای من را باز کند و ایشان هم سفارش کردند که به پایم فشار نیاید که احتمال دارد به جراحی بیفتد. تقریبا کار تمام شده بود که من به سریال امام علی(ع) پیوستم و از همان روز اول هم سوار اسب شدم. کفش مچدار پوشیده بودم و درد زیادی را تحمل میکردم حدود ۶-۷ ساعت هم روی اسب بودم و هر موقع که میگفتند بیا پایین به تصوراینکه برای بالا آمدن فشار زیادی به پایم وارد شود از اسب پیاده نمی شدم. بالاخره وقتی خواستم پایین بیایم دیدم درد ندارم و خیلی خوشحال شدم اما متوجه نبود که پایم سر شده است و وقتی پایم را زمین گذاشتم دوباره پیچ خورد و وضعیتم خیلی ناجور شد. خانم شیرازی شبها با ماساژ کمک میکردند تا ورم پایم بخوابد تا بتوانم ادامه دهم.
به هر حال صحنه مرگ مالک رسید و خیلی برایم سکون داشت. برخلاف فیلم «گلهای داوودی» که معتقد بودم زن هیج عکسالعملی نشان نمیدهد اما فکر میکنم در مرگ مالک باید تمام آن سبزهها را میکند. بعد که نشسته این صحنه را گرفتیم به آقای میرباقری گفتم نمیتوانم به اوج هیجانی که این مرگ در من ایجاد کرده برسم. ایشان هم گفتند باید آنقدر بدوی تا خسته شوی و به زمین بخوری و بعد از زمین خوردنت مردم شهر «قلزما» را نفرین میکنی. گفت اما با این پا نمیتوانی این کار را انجام دهی به هر حال دو چوب آوردند و دو طرف پای من گذاشتند و محکم آن را بانداژ کردند و گفتم حالا میتوانم بدوم. میتوانستم بدوم اما درد داشتم و آن اشکی که میریختم از دردی بود که میکشیدم ولی در عین حال دوست داشتم که این صحنه همینطوری بازی شود جایی هم که زمین خوردم دیگر نفسم بریده بود. از زور درد به زمین افتادم که اتفاقا همان مکان مشخص شده بود. من آن صحنه سریال را خیلی دوست دارم و با جان و دل آن را بازی کردم. به اعتقاد من ایفای یک نقش مذهبی عشق و ایمان میخواهد. در این کار همه با ایمان خاصی بازی میکردند و از طرفی بازتاب عشق و ایمانی که میرباقری به فیلمنامه امام علی (ع) داشت خیلی عالی به بازیگرها انتقال پیدا کرده بود. وقتی کار پخش شد من در سوریه بودم و خیلی برایم جالب بود که وقتی مردم آنجا مرا میدیدند از سریال امام علی (ع) نام میبردند. این مجموعه از طریق ماهواره پخش میشد و مردم سوریه با دیدن این سریال مرا شناخته بودند. همکاری با آقای میرباقری در فیلم «مسافر ری» هم ادامه پیدا کرد که آن نقش کوتاه را هم خیلی دوست دارم.
«پلیس جوان» و ۲۶ قسمتی که به ۴۴ قسمت رسید
مدتها بود که در سینما کار نمیکردم یا دوست نداشتم و یا نقشی پیشنهاد نمیشد. «ایستگاه آخر» را با اقای عسگرینسب کار کردم. من ایشان را سالیان سال میشناختم و شاید بتوان گفت تنها سریالی بود که قصهاش را نخواندم و جلوی دوربین رفتم چون میدانستم ایشان کار بدی نخواهند ساخت. این سریال ممکن است که کار درخشانی نباشد ولی کار بدی هم نیست. تمام پلانها و سکانسهای این سریال برای من کلاس درس بود و من از آقای عسگرینسب خیلی چیزها یاد گرفتم. البته یک بار به ایشان گفتم قرار نبود از من یک زن پای سماور بسازید. من مدام نشستم پای سماور و دارم چایی میریزم که ایشان گفتند، مگر کلا چند دفعه این کار را کردی؟
«پلیس جوان» هم یک سریال ۲۶ قسمتی بود که قصه بدی نداشت و از استخوانبندی خوبی بهره می برد اما به شرطی که چیزهایی از آن حذف میشد. وقتی هم که با آقای سیروس مقدم صحبت میکردیم اگر چیزی درست بود تصحیح میکرد و از کار راضی بودم ولی بعد که کار پخش شد فقط موفق به دیدن چند قسمت آن شدم. یک روز جلوی تلویزیون بودم و دیدم نوشته قسمت سی و سوم، یکدفعه جا خوردم! چطور ممکن است یک سریال ۲۶ قسمتی ۳۳ قسمت بشود!؟ با یکی از دستاندرکاران سریال تماس گرفتم و گفتم من برای ۲۶ قسمت قرارداد امضا کردم اما الان میبینم ۳۳ قسمت است. ایشان گفتند بعضی قسمتها از ۴۵ دقیقه به ۳۶ دقیقه کاهش پیدا کرده و به خاطر همین قسمتها بیشتر شده است. این سریال در ۴۴ قسمت پخش شد و تمام صحنههایی را که گرفته بودند به کار اضافه کردند و سریال کلاف پیچیدهای شده بود. من برای انتخاب یک کار اول میآیم و جای کار بازیگری را میسنجم در این مجموعه هم لحظه هایی بود که بازیگر دوست داشت که آنها را انجام دهد اما در پخش، ریتم آن به حدی کند شده بود که وقتی شروع میشد مردم میگفتند وای باز پلیس جوان! بارها هم توی روستای محل زندگیام به من میگفتند خانم بالاخره این سریال کی تمام میشود؟ خود من معتقد هستم سریال همیشه باید طوری باشد که وقتی تمام شود مردم بگویند حیف، کاش باز ادامه داشت. این حیف قشنگتر از آن است که بگویند آخی راحت شدیم. بالاخره تمام شد. البته این را هم بگویم من با آقای مقدم مشکلی نداشتم و طولانی شدن سریال ربطی به ایشان نداشت. این برمیگردد به تهیهکننده که حیفشان آمده بود، راش های اضافه را دور بریزند و آنها را هم در کار استفاده کردند. همکاری من با آقای مقدم در سریال «دریاییها» هم ادامه داشت و نقش کاملا متفاوتی را نسبت به «پلیس جوان» داشتم اما این سریال را هم در موقع پخش ندیدم.
مهدی فتحی و بازیگرهایی که دوست ندارند کسی مریضیشان را بداند
مرحوم فتحی اولین کار سینماییشان «تحفهها» بود که نقش پدر من را بازی میکردند. من ایشان را خیلی دوست داشتم و بازیشان را ستایش میکردم و معتقدم هر نقشی را که بازی میکردند یک تازگی به آن نقش میدادند و این شاید به دلیل آن چشمهای فوقالعاده جذابی بود که داشتند و این برای یک بازیگر شانس است که چشمهای زیبایی داشته باشد. آن هم چشمهای آقای فتحی که همه چیز را میتوانستند با آن بیان کنند. در سریال «سرکار استوار» هم من نقش همسر ایشان را بازی میکردم و آنجا متوجه شدم ایشان آقای فتحی «تحفهها» نیستند و نسبت به سیزده سالی که از سال ۶۵ میگذشت خیلی شکسته شده بودند و یک بار هم سر این سریال زمین خوردند. به دلیل ارتباط خانوادگی که داشتیم تلفنی گاهی با ایشان صحبت میکردم تا اینکه بعد از مدتها سر سریال «دریاییها» آقای فتحی را دیدم و متوجه شدم واقعا حالشان خیلی بد است. راه رفتنشان مشکل بود و جملهها یادشان نمیماند اما هیچ چیزی از مریضیشان نمیگفتند. به نظر من خیلی از بازیگرها هستند که دوست ندارند کسی بیماریشان را بداند.
ناصر تقوایی
بعد از فیلم «ناخدا خورشید» همیشه آرزو داشتم دوباره با ایشان کار کنم. آقای تقوایی جزو کسانی هستند که وقتی گروه کاریشان را تشکیل میدهند میبینید که همه چیز سر جای خودش است. برای فیلم «رومی و زنگی» با ایشان قرارداد داشتم و قرار بود نقش یک زن ارمنی را بازی کنم وتقریبا همه دیالوگها را هم باید به زبان ارمنی میگفتم. یک معلم ارمنی هم قرار بود این زبان را به من یاد بدهد. آقای تقوایی به شوخی میگفتند من تا حالا نتوانستم پوست سر تو را بکنم و در این کار میدانم با تو چه کار کنم که متاسفانه این فیلم ساخته نشد.
آخرین کارها (در سال انجام این مصاحبه)
سریال «چهل سرباز» به کارگردانی آقای نوریزاده در حال آماده شدن برای پخش است. من در این سریال در دو نقش بازی میکنم. در دورهای همسر فردوسی هستم. زمانی که فردوسی به قزوین کوچ میکند و پسرش میمیرد، در دورهای هم با اسطورههایی مثل اسفندیار و رستم همبازی هستم. یک بازیگر همیشه دوست دارد کارگردان بازیش را بشناسد. آقای نوریزاد هم به خوبی بازی را میفهمیدند و فضای خوبی بر این کار حاکم بود. سریال سیزده قسمتی «وعده دیدار» هم که چندی پیش فیلمش اکران شد از من آماده است که هنوز پخش نشده است. (۱۳۸۴)
بازیگران زن سینمای قبل از انقلاب
ما باید ببینیم آن جامعه و آن زمان از زنها چه میخواسته و اصلا نمیتوانیم بگوییم که اینها بازیگران بدی بودهاند، من فیلمی از یکی از بازیگران زن معروف آن زمان به نام «رقاصه» دیدم و فکر میکردم اگر یک کارگردان خوب پشت سر این قصه بود این فیلم هم میتوانست فیلم خوبی باشد و هم ایشان خیلی خوب بازی میکردند. آن زمان آن چیزها را میخواست، کمااینکه الان مردم آن را نمیتوانند بپذیرند. من شنیده بودم فیلمهایی که کار نمیکرده رقص و آواز وسطش میگذاشتند و فیلم فروش میکرد و بازیگران زن بیشتر برای جلب گیشه مورد توجه بودند. الان هم متاسفانه در سینمای مان زنان آن جایگاهی را که باید داشته باشند ندارند.
وضعیت امروز سینما در دهه ۸۰
متاسفانه فیلمهای الان یا گیشهای هستند یا جشنوارهای، من نمیدانم چرا الان به اینجا رسیدهایم. خیلی از فیلمهای شبیه به هم ساخته میشوند و فقط اسم و بازیگر عوض میشوند. نمیدانم هزینه سرسامآور سینما و عدم بازگشت سرمایه است که به اینجا رسیدهایم یا چیز دیگر. الان همه هدفها رفته به آنجایی که همه دواندوان خودمان را برسانیم تا جایزه بگیریم و همه به دنبال جشنوارهها راه افتادهاند. فیلمی ساخته میشود به اسم «گال» به کارگردانی آقای جلیلی و من که اهل سینما رفتن نیستم دو بار این فیلم را میبینم و تا دو هفته هم بغضی در گلویم است که رهایم نمیکند. ایشان فکر نمیکنم فیلمشان را برای جشنواره ساختهاند. خواستند حرفی بزنند و زدند. این کافی است اما اینکه جشنوارهای رفت و جایزهای گرفت یا نه هیچ کدام اینها را نمیدانم. ما یک مدت سینمای خیلی خوبی داشتیم در دهه ۶۰ و ۷۰. سینما ما خیلی غنی بود و الان افت کردهایم و خلاءهایی است که باید پر شود.
نیکی کریمی
ما در سالهای اخیر بازیگران خانم خیلی خوبی داشتیم ولی یکی از بازیگرانی که به نظر من سیر صعودی زیادی را طی کرد خانم کریمی بودند. ایشان بازیگر فوقالعاده خوبی هستند و به آنجا رسیدهاند که چهره برایشان مهم نیست. من نمیگویم زیبایی چهره اصلا اهمیتی ندارد. وقتی بازیگری نقش اول را دارد این قدرت را باید داشته باشد که دو ساعت بیننده را نگه دارد ولی وقتی بد بازی کند شما چهره زیبایش را نمیبینید. همانطور که آن بازیگر اگر خوب بازی کند، حتی اگر در لحظاتی هم ممیک صورتش هم بد شود شما دیگر او را زشت نمیبینید و بازی خوبش را میبینید. خانم کریمی به اینجا رسیده و من بازیهای خوبی از ایشان دیدهام.
زندگی در روستا
من در یکی از روستاهای صومعهسرا واقع در محدوده رشت و ماسوله زندگی میکنم. شاید تا سه سال که آنجا زندگی میکردم هیچ کس نمیدانست من کی هستم تا «پلیس جوان» پخش شد و همه فهمیدند من بازیگر هستم. در این روستا همه به فکر زندگی هستند. من از دود و دم تهران فرار کردم و آنجا در آسایش هستم و با مردم درستی سر و کار دارم. آنجا پر از سوژههای فیلمسازی است. بچههای سر پل فیلمی است که هر روز آن را میبینم. از ساعت ۲ بعدازظهر تا غروب آفتاب بچههایی که مدرسهشان تعطیل شده و هیچ جایی ندارند جز اینکه بالای پل بایستند و رودخانه را نگاه کنند. گاهی هم سنگی به رودخانه پرتاب کنند و یا گرمشان می شود به آب می روند. این فیلمی است که هر روز میبینم و خسته نمیشوم و تکراری نیست. و این فیلم جایزه هم از هیچ جا نبرده و به هیچ جشنوارهای هم نمیرود. هشت، نه سال است که با این بچهها زندگی میکنم و از بودن با آنها لذت میبرم.
«عاشقی» و تجربه کارگردانی
مستند را همیشه دوست داشتهام؛ مستندی که انسانیت در آن حضور داشته باشد و صرفا به طبیعت بیجان نپردازد. سال گذشته هم اولین فیلم خودم را در این حوزه به نام «عاشقی» ساختم. این فیلم مستندی در ۲۹ دقیقه روایت شخصی به نام عاشقی، نگهبانی در تختسلیمان است و بیشتر به نظریات و جهانبینی این فرد راجع به تخت سلیمان میپردازد. عاشقی را من به همراه رضا قوامپور از تصویربرداران شبکه باران دو نفری کار کردیم و تدوین کار را هم خانم ژیلا ایپکچی انجام داده و موسیقی فیلم هم انتخابی توسط ایپکچی و حسین مهدوی تهیه شده است و الان هم امتیاز کار را به آقای میرعلایی واگذار کردم تا بعد از گذاشتن زیرنویس فیلم را به خارج از کشور ارسال کنند. این فیلم چندی پیش جایزه بهترین کارگردانی را در بخش معنویت و انسان سومین جشنواره جهانی فیلم کوتاه کسب کرد. کار مستندسازی را ادامه خواهم داد اما کار داستانی نه و ممکن است از پس آن برنیایم.
«سفر به شوشتر»
آخرین فیلم سینمایی که بازی کردم (تا سال ۱۳۸۴) «سفر به شوشتر» به کارگردانی آقای راعی بود که در ۲۰ اردیبهشتماه تمام شد. در این فیلم نقشی کاملا متفاوت با کارهای قبلیام داشتهام که تجربه خیلی خوبی بود. این نقش را در ابتدا برای یک مرد در نظر گرفته بودند، در سینمای ما هم نقشهایی که جنبه پررنگی دارد متعلق به آقایان است. آقای راعی پای این نقش ایستادند تا یک زن آن را ایفا کند. میتوانم بگویم بعد ار مدتها نقش فوقالعاده خاصی در سینما بازی کردم.
«چشمان پدر»
این فیلم یک اثر مستند – داستانی به تهیهکنندگی احمد میرعلایی است که به مشکلات زندگی یک جانباز جنگ تحمیلی میپردازد. قصد دارم این فیلم را با نگاهی معصومانه به جنگ بسازم. در چشمان پدر به نوجوانانی خواهم پرداخت که در زمان جنگ با شور و شوق وصف نشدنی به جبهههای جنگ رفتند و عدهای از آنها شهید شدهاند یا با از دست دادن قسمتی از وجود خویش شهید زنده لقب گرفتهاند. الان سالها از جنگ میگذرد و عدهای از این جانبازان تشکیل خانواده دادهاند و صاحب فرزندانی هستند که از جنگ چیز زیادی نمیدانند اما شاهدان این جنگ در این خانوادهها حضور دارند و فرزندان به دلایلی پدران خود را از چشم دیگران پنهان میکنند. قصدم از ساخت این اثر این است که فرزندان جانبازان دوران جنگ تحمیلی به وجود پدرانشان افتخار کنند. نه اینکه خجالت بکشند و آنها را از دید دیگران پنهان سازند. چنین سوژهای یک واقعیت محض است و امروز در جامعه وجود دارد و دوست دارم دیگران را در حس خودم شریک کنم. فیلم من به نوعی حقشناسی نسبت به جانبازان است. این روزها هم به دنبال دختربچهای برای ایفای نقش اصلی این فیلم هستم.
جا مانده از صحبتهای پروانه معصومی
– وقتی در فیلمی کار میکنم بعد از پایان هرگز به صحنه یا سر مونتاژ آن نمیروم و معتقدم آن چیزی که بر عهده من بوده انجام دادم و تمام شده.
-در فیلمهای ناخدا خورشید، جهزیه برای رباب و طوبی نقش زنان جنوبی را بازی کردم.
– با توجه به فرم چهرهام برای بازی در نقش زنان روستایی مشکل دارم.
– بازیگرها همیشه باید به دنبال پولشان بدوند و با التماس و گردن کج آن را بگیرند خیلی کم میشود که غیر از این رخ دهد.
-تنها فرزندم یک پسر ۳۵ ساله است که در رشته معماری از دانشگاه علم و صنعت فارغ التحصیل شده و با ما زندگی میکند.
– منتقدین ما متاسفانه انتقاد درست و سازنده نمیکنند.
– خودم را در آن حد نمیدانم که استادی باشم که بتوانم بازیگر تربیت کنم.
– جوانان ما جوانی نمیکنند و جوانیشان پشت ماشین نشستن است، ما باید ببینیم خلاء کجاست و از کجا باید پُر شود.
– فیلم «طوبی» را خیلی دوست داشتم و معتقدم کار خیلی خوبی بود و شاید خود من روی قصهاش خیلی موثر بودم این فیلم میتوانست طور دیگری باشد ولی حضور من باعث شد که قصه شکل دیگری بگیرد.
– فیلم «خارج از محدوده»، اولین کار خانم بنیاعتماد بود و من هم اولین تجربهام با یک کارگردان خانم بود و احساس کردم آدم با یک کارگردان خانم چقدر میتواند راحت باشد.
– من ناخواسته وارد بازیگری شدم ولی هدفمند آن را ادامه دادم و سعی کردم یک خانم بازیگر مورد احترام مردم باشد و امیدوارم به هدفم رسیده باشم.
– یک بازیگر خیلی زحمت میکشد تا یک نقش را خلق کند و یک احساس فوقالعاده عمیق و شفاف لازم است تا نقش جلوی دوربین زنده شود.
نعیمه نظامدوست بازیگر سینما و تلوزیون گفت: پیکر زنده یاد پروانه معصومی، بازیگر سینما و تلویزیون در چند روز آینده برای دفن به تهران منتقل خواهد شد. صبح فردا مراسمی برای گرامیداشت سالها فعالیت هنری و احترام به این بازیگر فقید در رشت برگزار میشود.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، نعیمه نظام دوست، بازیگر سینما و تلوزیوندرباره تشییع پیکر زنده یاد پروانه معصومی به خبرنگار سینمایی ایرنا گفت: خانم معصومی در تهران دفن خواهد شد اما هنوز زمان دقیق مشخص نیست
نظامدوست در اینباره تاکیدکرد: پیکر خانم معصومی درحال حاضر در شمال است و در چند روز آینده برای دفن در بهشت زهرا، به تهران منتقل خواهد شد.
این بازیگر درباره مراسمی که قرار است صبح فردا در رشت برگزار شود گفت: مراسم فردا که در میدان شهرداری رشت برگزار میشود، برای گرامیداشت سالها فعالیت هنری و برای احترام به این بازیگر فقید برگزار میشود.
وی افزود: تشییع پیکر ایشان در تهران و در آرامگاه خانوادگی خانم معصومی انجام میشود.
نظام دوست تشریح کرد: این وصیت خود خانم معصومی نبوده اما خانواده ایشان قرار است ایشان را در آرامگاه خانوادگی خود در امامزادهای حوالی فرحزاد دفن کنند.
پروانه معصومی، متولد ۱۱ اسفند ۱۳۲۳ بود. او تحصیلاتش را در دانشکده زبانهای خارجی دانشگاه ملی ایران به پایان رساند. معصومی برای نقشآفرینی در گلهای داوودی (۱۳۶۳)، جهیزیهای برای رباب و شکوه زندگی (هر دو در ۱۳۶۶) برندهٔ سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن جشنواره فیلم فجر شد.
سریال کوچک جنگلی به کارگردانی بهروز افخمی در سال ۶۶ اولین تجربه بازیگر پروانه معصومی در دنیای تلویزیون است که در نقش جواهر در این سریال ایفای نقش کرد اما بازی در سریال امام علی(ع) نقطه عطفی در کارنامه بازیگری او بود.
معکوس/ جانان/ ترانه شرقی/ فیلم شاهزاده ایرانی/ وعده دیدار /مسافر ری/ یوسف پیامبر/ سفر به هیدالو /تنگنا / ناصرالدین شاه آکتور سینما / تماس/ سال های خاکستری/ طوبی/ تحفه ها/ جهیزیه ای برای رباب/خارج از محدوده/ شکوه زندگی/ شناسایی/ ترنج/ چمدان/ ملاقات/ ناخدا خورشید/ جستجو در شهر/آشیانه مهر /تاتوره/ راه دوم / گل های داوودی/ کلاغ از جمله آثار سینمایی مرحوم معصومی در طول دوران فعالیت کاری است.
مرحوم معصومی همچنین در سریال های امام علی(ع)، مینو، یوسف پیامبر، تا صبح، نشانی، باران عشق، مثل هیچ کس، پلیس جوان، دریاییها، ملکوت و کوچک جنگلی ایفای نقش کرده بود.
سریال یوسف پیامبر با بازی آن مرحومه شب ها از شبکه آی فیلم در حال پخش است.
پروانه معصومی برای فرار از مصائب زندگی شهری نزدیک به ۳۰ سال پیش عزم مهاجرت به یکی از روستاهای استان گیلان به نام «طاهرگوراب» را کرد و تجربهای خاص از زندگی را در اطراف شهرستان صومعهسرا و محصور در کوههای جنگلی سربهفلککشیده و با شکوه برای خودش رقم زد و مشغول پرورش گلوگیاه و باغبانی شد.
این بازیگر فقید سینما و تلوزیون ظهر امروز و در ۷۹ سالگی به دلیل پارگی روده دار فانی را وداع گفت.
داریوش فرهنگ بازیگر باسابقه سینما و تلویزیون همزمان با زادروز خود به طرح نکاتی درباره کارنامهاش در سینما پرداخت.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابط عمومی موزه سینما، در ادامه انتشار سلسله برنامههای تاریخ شفاهی، موزه سینما به مناسبت زادروز داریوش فرهنگ کارگردان و بازیگر پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون بخشهایی از گفتوگوی این هنرمند را منتشر کرده است که در زیر میخوانید.
داریوش فرهنگ با اشاره به حضورش در فیلم سینمایی «محمد رسولالله (ص)» در نقش ابوسفیان گفت: با اینکه نقشم در این فیلم کم بود اما آن را خیلی دوست دارم زیرا بسیار متفاوت بود و به خوبی دیده میشد. این نقش از شخصیت اصلی خودم دور بود اما نقشی بود که بازیگر را با چالش مواجه میکرد و همانطور که میدانید نقشهای منفی جذابتر از نقشهای مثبت هستند زیرا درام بیشتری دارند.
وی ادامه داد: جالب اینجاست که من نقش منفورترین شخصیت اسلام شیعی؛ ابنزیاد را بازی کردم. در ابتدا میترسیدم که این نقش را بازی کنم زیرا این شخصیت در تاریخ بسیار منفور است و تصورم این بود که شاید در خیابان با چوب و سنگ من را بزنند اما درست برعکس شد و از بازی من در این نقش استقبال زیادی کردند.
فرهنگ درباره همکاری خود با حسین فرحبخش نیز عنوان کرد: یک روز در منزل بودم که فرحبخش به من زنگ زد و از من برای ساخت یک فیلم به صورت مشترک دعوت کرد تا به دفتر او بروم. من و فرحبخش از نظر فکری دنیای بسیار متفاوتی داشتیم به همین دلیل با دوستانم مشورت کردم و آنها هم گفتند او از جهان دیگری صحبت میکند و من از جهانی دیگر اما وقتی با او صحبت کردم بسیار از شخصیتش خوشم آمد زیرا بسیار آدم باهوش و بهروزی بود و مهمتر از همه اینکه سینمای تجاری و پرفروش را به خوبی میشناخت.
فرهنگ بیان کرد: فرحبخش به من فیلمنامه تلخ «تکیه بر باد» را داد که من تصور نمیکردم در سینمای تجاری پرفروش شود. بعد از خواندن فیلمنامه به او گفتم سوالم این است که چرا برای ساخت این فیلم از من دعوت کردید و اینکه این فیلمنامه بسیار تلخ است و او در پاسخ به من گفت اتفاقاً فکر میکنم زمان آن رسیده که فیلم تلخ بسازی و از آنجا که فرحبخش در سینمای تجاری حرفهای بود، شروع کردیم و خوشبختانه با اینکه فیلم بسیار تلخی بود اما فروش بسیار خوبی داشت زیرا فیلم خوشساختِ تجاری شده بود.
وی ادامه داد: در فیلم «تکیه بر باد» بازیگرانی همچون زنده یاد داوود رشیدی، امین حیایی، مریلا زارعی، لعیا زنگنه و … حضور داشتند که همگی عالی بودند.
فرهنگ در پایان بیان کرد: در حال حاضر دورخیزی داشتهام تا یک بار دیگر آن چیزی را که خودم هستم، به آن میاندیشم، سلیقه من است و با آن رشد کرده و شکل گرفتهام، یکبار دیگر از لابهلای این مشاهدات و تجربیات تبدیل به یک فیلم کنم.
دبیرخانه جشنواره مردمی فیلم عمار تیزر رسمی فراخوان چهاردهمین دوره این جشنواره را منتشر کرد.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، تیزر رسمی فراخوان چهاردهمین جشنواره مردمی فیلم عمار منتشر شد. در این تیزر که به تازگی منتشر شدهاست، پلانهایی از آثار برگزیده ادوار گذشته جشنواره، به نمایش در میآید.
چهاردهمین جشنواره مردمی فیلم عمار، در پنج بخش «رقابت اصلی»، «جوایز مردمی»، «فیلم ما»، «اکران مردمی» و «قصه ما» برگزار میشود.
در بخش «رقابت اصلی» جشنواره آثار دریافتی در قالبهای فیلم داستانی، فیلم مستند، پویانمایی، نماهنگ، تولیدات تلویزیونی، لوح نگار، فیلمنامه و قالب جدید تولیدات فضای مجازی، به رقابت میپردازند.
موضوعات این دوره از جشنواره شامل: نظم جدید جهانی، آرمان روح الله، رویای ایرانی، نقد درون گفتمانی، حافظه ملی، نهضت جهانی مستضعفین، جنگ اقتصادی، ملت قهرمان و جنگ نرم میباشد.
براساس این فراخوان، هنرمندان تا ۱۰ آذرماه فرصت دارند نسبت به ثبت اثر خود در پایگاه جشنواره و تحویل آن به دبیرخانه اقدام کنند.
جشنواره فیلم عمار در دی ماه سال جاری برگزار خواهد شد.
مراسم تشییع پیکر بیتا فرهی، بازیگر فقید سینما روز سه شنبه ۷ آذر ماه ساعت ۹ صبح در محل خانه سینما برگزار میشود.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، مراسم وداع با بازیگر ارزنده، زنده یاد بیتا فرهی روز سه شنبه هفتم آذر ماه ساعت ۹ صبح در محل خانه سینما شماره ۲ واقع در خیابان وصال برگزار میشود.
پیکر این بازیگر فقید پس از آن به سمت قطعه ۷۹ بهشت زهرا (س) تشییع و بنا به وصیت وی در کنار مادر گرامی اش آرام خواهد گرفت.
بیتا فرهی بازیگر تئاتر، تلویزیون و سینما که چندی پیش به دلیل بیماری ریوی در بیمارستان دی بستری بود روز گذشته ۴ آذرماه دار فانی را وداع گفت.
فرهی متولد یکم فروردین ۱۳۳۷ در تهران و فارغالتحصیل رشته هنر از مدرسه هنر جان پاورس آمریکا در سال ۱۳۵۹ بود که برای بازی در فیلم «هامون» توسط ناصر چشمآذر به داریوش مهرجویی معرفی و در نهایت برای بازی در نقش مهشید انتخاب شد.
با پخش فیلم سینمای «هامون» به کارگردانی داریوش مهرجویی در سال ۱۳۶۸ او به شهرت رسید و در سالهای بعدی فعالیت خود را با کارگردانانی چون احمدرضا درویش، بهمن فرمان آرا و مسعود کیمیایی ادامه داد.
«هامون»، «برادرم خسرو»، «دوران عاشقی»، «در انتظار معجزه»، «خاک آشنا»، «خون بازی»، «خانه ای روی آب»، «اعتراض»، «کیمیا»، «بانو»، «لامینور» و.. از جمله فیلمهای سینمایی است که فرهی در آنها به ایفای نقش کرده است.
سرزمین سبز، ولایت عشق، پدر خاک، طلسمشدگان، ایراندخت، از یادها رفته، رقص روی شیشه نیز از جمله آثار تلویزیونی این بازیگر فقید سینما و تلویزیون ایران است.
سریال «سرزمین مادری» با بازی بیتا فرهی این روزها از شبکه سوم سیما در حال پخش است.
مستند «صفرـ یک» به چالش سربازی نخبگانی می پردازد که در شرکت های دانش های بنیان مشغول فعالیت هستند اما به دلیل اجبار برای انجام خدمت سربازی در محیط های خارج از شرکت های دانش بنیان، هم زندگی آنان دچار چالش می شود و هم شرکت های دانش بنیان به دلیل محروم شدن از یک نیروی مختصص خود، دچار چالش های جدی و بعضا حاد می شوند.
به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، مستند «صفر- یک» جدیدترین تولید موسسه آرمان هنر انقلاب است که به بحث و بررسی سربازی نخبگان پرداخته است و کارگردانی آن را مهدی انصاری و تهیه کنندگی آن با سید مهدی دزفولی بوده است.
این مستند به چالش سربازی نخبگانی می پردازد که در شرکت های دانش های بنیان مشغول فعالیت هستند اما به دلیل اجبار برای انجام خدمت سربازی در محیط های خارج از شرکت های دانش بنیان، هم زندگی آنان دچار چالش می شود و هم شرکت های دانش بنیان به دلیل محروم شدن از یک نیروی مختصص خود، دچار چالش های جدی و بعضا حاد می شوند. به همین دلیل با عوامل سازنده این مستند مصاحبه ای را انجام دادیم که در ادامه می آید.
آقای انصاری به عنوان سوال اول، ایده تولید این مستند چگونه شکل گرفت و چرا این مستند را ساختید؟
انصاری: بحث سربازی همیشه مسئله بوده است. سربازی یکی از دغدغه هایی است که باعث شده پسران مدام طول تحصیل خود را طولانی تر کنند، از این جهت خیلی ها هستند که گوشه ذهنشان مسئله سربازی هست و همواره استرس و دغدغه آن را با خود به همراه دارند. به خصوص زمانی که بحث خودکشی و مهاجرت ها مطرح شد، این قضیه را برای من جدی تر کرد که با گروهی از دوستان صحبت کنم و یک مستند در این باره بسازیم تا چالش های این حوزه را به صورت عینی نمایش دهیم. زمانیکه ما ساخت این مستند را شروع کردیم، تیم دیگری هم بودند که با آقای وحید اشتری میخواستند کاری درباره سربازی بسازند و از زاویه دیگری مساله سربازی اجباری را بررسی کنند. به همین خاطر مسئله ای پیش آمد که ما چگونه به موضوع سربازی پرداخت و مطالبه گیری کنیم و از چه زاویه ای می توان به این موضوع نگاه کرد؟ افراد زیادی در این باره صحبت کرده اند. برخی معتقد بودند که به طور کل بحث سربازی حذف شود و دیگر چیزی به نام سربازی اجباری نداشته باشیم. از طرفی مسئول تصمیم گیرنده نیروهای مسلح است و مسلما مطالبه گری از نهاد های دولتی و حکومتی ظرافت هایی دارد و نمی توان بدون فکر و ایده قبلی کاری را انجام داد و بحث حساسی را مطرح کرد. به همین دلیل اگر بخواهد مطالبه گری درستی انجام شود که باعث اتفاقی باشد، باید خیلی دقیق تر به مسئله پرداخت کرد. صرف زدن تیتر و ساخت مستند های جنجالی اتفاق مثبتی را رقم نمی زند. به همین دلیل ما دست روی سوژه ای گذاشتیم که خود نیروهای مسلح آن را انجام داده و نتیجه گرفته است.
ما در این مستند به مشکلات سربازی پرداختیم و برای آن راه حل ارائه داده ایم. درواقع نکته ی ما این است که نیروهای مسلح روشی را برای بخشی از جامعه ایجاد کرده که بازخوردهای مثبتی داشته است. حالا زمان آن است که این روش گسترده تر شود.
به عنوان تهیه کننده این مستند، مستند شما از چه منظری به مسئله سربازی پرداخته است و چرا فکر کردید باید از این منظر به مقوله سربازی پرداخت؟
دزفولی: ما طبق آمار ۹۴۰۰ شرکت دانش بنیان داریم که تا حدود یکی دوسال قبل آماری که برای پذیرش سرباز داشتند ۵۰۰ نفر بود که حالا این آمار به ۱۵۰۰ نفر رسیده است و در واقع چیزی کمتر از یک ششم شرکت های دانش بنیان سهمیه برای جذب سرباز دارند. بگذریم که برخی از این شرکت ها آنقدر وسیع و پر تعداد هستند که شاید ۴۰-۵۰ عدد سهمیه سرباز هم برای آنها کم باشد، شرکت هایی همانند دیجی کالا و … . این آمار تنها برای شرکت هایی هست که در وسعت کوچک تری فعالیت می کنند. همانطور که مثال زدم شرکت هایی مثل دیجی کالا که تعداد کارمندان بالایی دارد و نیروهای کلیدی آنها در سمتهایی که برایشان مهم است باقی بمانند و اگر به سربازی بروند روندی کاری شرکت دچار اختلال می شود این دغدغه را به وجود آورد که کاری تولید شود که این شرکت های دانش بنیان به شکل تخصصی بتوانند نیروهای خودشان را به عنوان سرباز در شرکت خود داشته باشند تا در آنجا مشغول به خدمت شوند و شرکت هم آسیب نبیند. نظام هم در این شرایط میتواند از آن سرباز با بهره وری بهتری استفاده کند. این دغدغه اصلی ما برای ساخت مستند بود.
مخاطب کنونی این مستند هم نیروهای مسلح و هم افرادی هستند که به نوعی با مسئله سربازی درگیر هستند. در لایه ی بعدی مخاطبان عمومی تر می شود. به هرحال سربازی دغدغه گوشه ی ذهن تمام پسر ها در ایران است که مشمول خدمت سربازی می شوند. در واقع مخاطب پیرامونی ما تمامی جامعه پسرانی است که یکی از پنج دغدغه اصلی آنها سربازی اجباری است.
چگونه میتوان ناظر بر اینکه یک اتفاق مثبت بیفتد به تولید مستند پرداخت؟
انصاری: اینکه در مستند یک راه حل داشته باشیم. ما در این مستند دنبال راه حل بودیم. نباید در این مسائل دست روی نقاط افتراق گذاشت. چون اگر دست روی نقاط سیاه بگذاریم و بخواهیم از روی آن نقاط مسئله سربازی را درست کنیم، شاید جنجالی را به وجود می آورد. با توجه به شناختی که ما از نهادی که از آن مطالبه گری داریم شاید با این رویکرد اتفاق مثبتی نمی افتاد.
طرف دیگر ماجرا این است که شما علی رغم اینکه انتقاد می کنید یک راه حلی را هم ارائه دهید. که این راه حل در این مسئله وجود داشت. اگر این راه حل برای شرکت های دانش بنیان از سوی نیروهای مسلح وجود نداشت شاید لحن ما هم تغییر می کرد. حضرت آقا در جمع مستند سازان در سال ۹۶ فرمودند اینکه نقد وجود داشته باشد خوب است اما راه حلی هم بعد از آن ارائه شود. این چیزی بوده که ما در این مستند تلاش داشتیم به آن بپردازیم.
نگران این نیستید که پس از اکران مستند اتفاق نگران کننده ای برای شما یا مستندتان رخ دهد؟
انصاری: نگران هستم اما کاری نمی توان انجام داد. به طور مثال ما در روند تولید مستند با فردی که اسم ایشان را نمی آورم مصاحبه گرفتیم. ایشان از بچه های نیروهای مسلح بودند و تاکید داشتند که پیش از انتشار کار را ببینند و بعد اجازه پخش مصاحبه را بدهند. ما مستند را به ایشان نشان دادیم و علی رغم اینکه مستند لحن آرامی دارد ایشان ما را تهدید کرد که اگر از صوت و فیلم او استفاده شود پیگیرد قانونی دارد. ما مجبور شدیم که مصاحبه ایشان را حذف کنیم و بازیگری اضافه کنیم که عینا حرف هایی که ایشان زده بودند را بازی کند. به همین خاطر نمی دانم پس از انتشار چه واکنشی خواهد داشت.
به قسمت های بعدی این مستند فکری کرده اید؟
دزفولی: شخصا خیر! البته این را بگویم که مستندی هم با سفارش یکی از سازمان های هنری ذیل سپاه ساخته شده بود که هنوز منتشر نشده و نمی دانم که منتشر شود یا نه. این نشان دهنده ی این است که آسیب شناخته شده است و درباره آن کار میکنند تا مشکل را حل کنند و اینطور نیست که فقط همین مستند درباره سربازی ساخته شده باشد و یا یکی دو مستندی که قبلا ساخته شده. در دهه ۹۰ به خصوص یکی دو سال اخیر مستند هایی در این باره ساخته شده است. پس این بلوغ پیدا شده که ما در مسئله سربازی شاهد مشکلاتی هستیم. مستندهای دیگری ساخته شده که درون سازمانی است و برای حل این معضل در داخل نیروهای مسلح ساخته شده تا آسیب ها به صورت درونی نمایش داده و حل شود.
انصاری: مسئله سربازی مسئله ای است که ذهن بسیاری را درگیر خود کرده است. وقتی شما به نخبگان به این شکل اهمیت می دهی باعث می شود خیلی ها مسیر زندگی خود را طبق این قانون تغییر بدهند و به این سمت بروند که چگونه می توانند المان های نخبگی را کسب کنند. خود این مسئله که شما زمین را درست طراحی کنید باعث اتفاقات مثبت می شود. پاسخ قدیمی به یک سوال جدید بحران آفرین است ولی امروز شاهد این هستیم که نیروهای مسلح به سمت پاسخ های جدید برای سوال های جدید می رود.
در مورد عرضه و اکران این مستند هم می شود توضیح دهید؟
دزفولی: ان شاالله این مستند ظرف چند روز آینده در دانشگاه شریف رونمایی می شود و در حال پیگیری هستیم که آقای دکتر ستاری و یک نفر از عزیزان نیروهای مسلح در جلسه رونمایی مستند حضور داشته باشند و درباره موضوع گفت و گو و صحبت کنند و بحث خوبی شکل بگیرد . بلافاصله بعد از اکران مستند در دانشگاه های مختلف تهران آغاز می شود و اوج آنها در روز دانشجو خواهد بود. از حدود ۲۰ آذر هم در پلتفرم ها برای دسترسی عمومی عرضه خواهد شد و در نهایت امیدوارم که این مستند سال آینده بتواند از تلویزیون پخش شود. عزیزانی که خواهان ثبت نام برای اکران این مستند در دانشگاه ها و مراکز آموزشی خود هستند می توانند با شماره ۰۹۳۷۱۷۶۷۹۴۴ تماس حاصل نمایند. این کارهایی است که ما می توانیم برای مطرح شدن دغدغه سربازی جوانان و به خصوص نخبگان مطرح کنیم و من امیدوارم که به نتایج خوب و ملموس برسد و سرانجام بحث سربازی نخبگان در شرکت های دانش بنیان حل شود و به تعداد سهمیه قابل قبولی برسد.
کارگاه آموزشی «بازنمایی مردمشناسی در سینما» با تدریس مجید مجیدی کارگردان سینما عصر امروز شنبه ۴ آذر در روز نخست کارگاههای جشنواره در سالن نشستهای موزه ملی ایران برگزار شد.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، در ابتدای این جلسه علیرضا تابش دبیر دومین جشنواره ملی چندرسانهای میراث فرهنگی بیان کرد: دومین دوره این جشنواره ملی در آغاز راه خود قرار دارد. سال گذشته، اولین دوره جشنواره در یزد برگزار شد و امسال شاهد برگزاری آن در قزوین خواهیم بود. در بخش علمی و پژوهشی جشنواره، کارگاهها برگزار میشود که امروز شاهد اولین جلسه کارگاههای این دوره هستیم. او اظهار داشت: شعار امسال جشنواره «میراث در آینه» است و در همه ارکان و برنامههای این رویداد تلاش شده تا این آینهگی به اجرا برسد. تابش با اشاره به حضور مجید مجیدی به عنوان اولین مدرس کارگاههای جشنواره دوم، اظهار داشت: مجید مجیدی جزو افتخارات سینمای ایران محسوب میشود و آثار این هنرمند را میتوان نمونه بارز پرداختن به میراث فرهنگی دانست و بخشی از میراث فرهنگی را میراث زنده تشکیل میدهد. او در بخشی دیگر از صحبتهای خود تدریس برخی از آثار مجید مجیدی در خارج از کشور را گواه جایگاه این سینماگر دانست. در ادامه، کارگاه آموزشی «بازنمایی مردمشناسی در سینما» با سخنرانی مجید مجیدی آغاز شد. این سینماگر در بخشی از این کارگاه به حاضران گفت: به عنوان هنرمند در مقابل بزرگی فرهنگ و هنر این سرزمین، احساس کوچکی میکنم. اگر ما نتوانیم میراث فرهنگی خودمان را منتقل کنیم آسیبهای جدی خواهیم خورد. افغانستان را مثال میزنم که با وجود برخورداری از تمدن غنی هرات هیچ اثری امروز از آن تمدن ندارد و این امر باعث شده، هویت مورد نظر از بین رود. وی ادامه داد: در اواخر دهه ۷۰ به جشنوارهای در توکیو رفتم. در آنجا مردم و اعضای جشنواره میگفتند شناخت ما از ایران محدود به اخبار بود. میگفتند ما فکر میکردیم مردم ایران جملگی تروریست هستند اما با دیدن فیلمهای ایرانی دریافتیم که ایرانیان چه فرهنگ غنی و پرباری دارند. سوزان سانتک منتقد برجسته آمریکایی نیز بعد از دیدن فیلم «بچههای آسمان» گفت که مقابل فرهنگ و تمدن ایرانی سر تعظیم فرود میآورد. این کارگردان اظهارداشت: متاسفانه در سالهای اخیر به فرهنگ و هنر نگاه مناسب نشده است درحالیکه در شعارها همیشه شاهد حمایت از فرهنگ و هنر هستیم! کارگردان فیلم «رنگ خدا» با بیان اینکه سینمای ایران در دهه ۷۰ و ۸۰ به اوج بالندگی رسید، گفت: بالندگی سینمای ایران در سالهای اخیر کم شده است و در خطر سقوط قرار داریم و به نوعی دستخوش روزمرگی شدهایم. یکی از دلایل این روزمرگی، کوتاه بودن عمر مدیران فرهنگی است زیرا مدیران میخواهند تنها در دوره خودشان نتیجه سیاستگذاریشان را ببینند. وی در بخشی دیگر از این کارگاه به انتقال تجارب خود در زمینه بازنمایی مردمشناسی در سینما پرداخت. او با بیان اینکه امروزه دسترسی جوامع بشری به ارتباطات زیاد شده است، تصریح کرد: چند سال پیش با رواج سریالهای ترکیهای این خطر احساس شد که خانوادهها در معرض خطر فرهنگی قرار گرفتند بنابراین پلتفرمها شکل گرفت اما متاسفانه امروز آثاری را در پلتفرمها میبینیم که از سریالهای ترکیهای نیز سخیفتر هستند! تلویزیون نیز به دلیل گسستی که با مخاطب پیدا کرده تماشاگرانش به ۱۰ الی ۱۵ درصد رسیده است و بخشی از این درصد نیز بینندگان فوتبال هستند! مجیدی در ادامه خاطرهای از نحوه ساخت فیلم «خورشید» ذکر کرد و گفت: روزی پشت فرمان، دختر گل فروشی به من یک شاخه داد و گفت این گل را به خاطر ساخت فیلم «بچههای آسمان» به من میدهد. این اتفاق انگیزهای بود تا فیلم «خورشید» ساخته شود. در «خورشید» این از بچههای کار استفاده کردم که روح الله زمانی یکی از آن بچهها بود. روحالله زمانی قبل از اینکه وارد حوزه هنر شود از چند مدرسه اخراج شده بود اما به واسطه ورود به عرصه هنر به جایی رسید که مدرسه برای او بزرگداشت برگزار کرد. مجیدی در پایان با بیان اینکه تاریخ و فرهنگ باید نقشه راهمان باشد، تاکید کرد: در کارهای عباس کیارستمی هویت مشاهده میکنیم. من نیز در آثارم تلاش کردم به هویت دینی و ملی نگاه داشته باشم. کارگاههای جشنواره در بخش تهران توسط پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری به میزبانی موزه ملی ایران برگزار میشود.