هادی مرادی: گاهی خواسته یا ناخواسته به ویژه در فضای مجازی به گونه ای مطرح می شود که حق سکوها گرفته شده و بر اساس آن دعوایی غیر واقعی ادعا می گردد؛ در حالی که به نظر می رسد قانونا و انصافا این دعوا محلی از اعراب ندارد.
به گزارش پایگاه خبری سینمای خانگی؛ مناقشه حق پخش رقابتهای جام ملتهای آسیا بین سازمان صدا و سیما و سکوها (پلتفرمها) ی مختلف در این روزها به یک موضوع داغ تبدیل شده است؛ موضوعی که شبهات بسیاری به آن وارد است. برخی اعتقاد دارند اساساً صدا و سیما حق پخش انحصاری این بازی ها را ندارد و در نتیجه سکوها هم می توانند رقابتها را نمایش دهند و در مقابل برخی دیگر، موضوع ساخت برنامه و پوشش رقابتهای جام ملتها در پلتفرمهای مختلف را مجاز دانستهاند و اعتقاد دارند پخش رقابتها از این شبکهها بدون مجوز ساترا هم بی اشکال است. در این رابطه ذکر چند نکته موضوعیت دارد.
نکته اول این واقعیت است که صدا و سیما نیز مثل تمام شبکههای تلویزیونی کشورهای دیگر که به طور قانونی رقابتهای جام ملتها را پوشش میدهند، حق پخش را خریداری کرده و از این حیث پخش این مسابقات در شبکههای سه و ورزش، کاملاً قانونی است. ثانیا طبق قانون و مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی، پخش زنده رقابتها و رویدادها نیز انحصاراً در اختیار صدا و سیما است. نکتۀ دیگر این است که صدا و سیما همواره دغدغه کمک به سکوهای رسمی را که از ساترا مجوز گرفتهاند، دارد و همواره تلاش کرده تا از این سکوها برای ساخت و پخش برنامههای مختلف حمایت کند. بر مبنای این رویکرد، سازمان صدا و سیما امکان پخش رقابتهای جام ملتها را برای همۀ پلتفرمهای دارای مجوز ساترا فراهم کرده و بنابراین پلتفرمهای دارای مجوز از ساترا میتوانند با لینک اختصاصی صداوسیما هم رقابتها را پوشش دهند و هم برنامههای اختصاصی بسازند.
علاوه بر آن پلتفرمهای دارای مجوز میتوانند در قالب تفاهمنامه و قراردادهای مختلف برای تولید و پخش برنامههای اختصاصی با محوریت جام ملتها اقدام کنند، ضمن آن که صدا و سیما میتواند این امکان را برای هر سکویی که در آن سهامدار است، فراهم کند. بر اساس آن چه گفته شد، می توان به این نتیجه رسید که تمام جغرافیای ایران توسط سازمان صدا و سیما در خصوص پخش این رقابت پوشش داده میشود، و سایر شبکه ها و سکوهای دیگر، می توانند با دریافت مجوز از ساترا این اقدام را انجام دهند. این محدودیت قبل از آغاز رقابتها نیز در نامهای به صورت رسمی توسط سازمان تنظیم مقررات رسانههای صوت و تصویر فراگیر در فضای مجازی سازمان صدا و سیما (ساترا) به مدیران رسانههای صوت و تصویر فراگیر به صراحت اعلام و تبیین شده است.
همچنین در توافق نامه ای که بین فدراسیون فوتبال جمهوری اسلامی ایران، سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، و کنفدراسیون فوتبال آسیا AFC بر انحصار این حق در جغرافیای کشور ایران اطلاق دارد. علاوه بر این، در حال حاضر گروه های خبری و فنی صداوسیما در محل برگزاری بازیها در قطر حضور دارند و در حال پوشش بزرگترین رویداد فوتبالی در آسیا با کدهای سیگنال پخشی هستند که از سوی برگزارکنندگان در اختیار آنان قرار گرفته است.
تردیدی نیست که در صورت عدمبرخورداری سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران از حق پخش قانونی رقابتها، نه امکان تهیه گزارش و نه امکان بردن تجهیزات فنی و واحدهای سیار به استادیومها و دهکده بازیها وجود نداشت.یادآوری این نکته هم خارج از لطف نیست که در لایحه برنامه هفتم توسعه، مجلس شورای اسلامی نیز برای تبلیغات حین پخش مسابقات ورزشی ملاحظاتی را صرفا برای سازمان صدا و سیما در نظر گرفته است.
با این شرایط، گاهی خواسته یا ناخواسته به ویژه در فضای مجازی به گونه ای مطرح می شود که حق سکوها گرفته شده و بر اساس آن دعوایی غیر واقعی ادعا می گردد؛ در حالی که به نظر می رسد قانونا و انصافا این دعوا محلی از اعراب ندارد.
محمدحسین لطیفی در «نشست اقتباس در سینما» درباره چگونگی ساخت فیلم «غریب» و شیوه اقتباس در سینما صحبت کرد.
به گزارش سینمای خانگی از مهر، نشست «اقتباس در سینما» با زیرعنوان «از مسیح کردستان تا «غریب»» با حضور محمدحسین لطیفی کارگردان فیلم «غریب» امروز ۲۷ دی در قالب چهاردهمین جشنواره مردمی فیلم عمار در سینما فلسطین برگزار شد.
در این نشست لطیفی بعد از توضیحاتی درباره چگونگی شکل گیری فیلم «غریب» که اقتباسی از کتاب «مسیح کردستان» است به پرسشهای حاضران در جلسه پاسخ داد.
محمدحسین لطیفی در ابتدای نشست بیان کرد: در واقع «غریب» به نوعی در رده فیلم بیوگرافی قرار میگیرد و نویسنده فیلم نامه تلاش میکند چیزهایی را که به دنبالش است در کتاب «مسیح کردستان» پیدا کند. قرار ما این بود که سریالی راجع به زندگی شهید بروجردی بسازیم. اما صادقانه بگویم که سنگ بزرگی بود که نشانه نزدن بود و هزینههای گزاف مد نظر ما را مدیران فرهنگی قبول نداشتند. حتی ما به شیوه اجرایی هم رسیدیم که از بازیگر مشهور استفاده نکنیم، یا فیلم را طوری کار کنیم که انگار سال ۶۲ فیلمبرداری شده و در آرشیو مانده و کهنه شده است.
وی ادامه داد: همه این کارها را کردیم و بازیگری جز بابک حمیدیان انتخاب کردیم ولی با دوراندیشی حامد عنقا به این نتیجه رسیدیم که یک سینمایی بسازیم که البته کار سختتر شد. چون در زمان کوتاهی که در اختیار داشتیم، فرصت برای ادای دین به این شخص کمتر میشد و ما باید جان کلام را در همین زمان نشان میدادیم و آن محدوده زمانی جنگ ۲۲ روزه بهترین بستر برای نشان دادن وجوه شخصیت این انسان وارسته بود. این برهه برگرفته از همان کتاب «مسیح کردستان»، کتابهای دیگر و صحبت با دوستان نزدیک ایشان بود.
در ادامه این کارگردان در جواب سوالی درباره این که معیار اثری که ارزش اقباس دارد، چیست؟ گفت: در جهان، معیار فیلمهایی که بر اساس اقتباس میسازند میزان چاپ رمان است. این خودش ارزش ادبی اثر را نشان میدهد. در جوامع مختلف مممکن است متفاوت باشد ولی معیار جهانی همان است. اما دلیل شخصی من برای انتخاب این کتاب اسم این کتاب بود؛ «مسیح کردستان». من به مسیح به واسطه مهر آسمانی اش، اعتقاد دارم. شخصیت بروجردی هم همه اش بخشش است مثل آن کشیدهای که در مسجد میخورد و انتقام نمیگیرد. او برای من قهرمان است. ضمن این که بروجردی را میفهمیدم.
لطیفی یادآور شد: پیشنهاد ساخت زندگینامه چند نفر از شهدا به من داده شده بود ولی چون آنها را نمیفهمیدم قبول نمیکردم فیلمی بسازم اما با ویژگیهای بروجردی آشنا بودم؛ با نوع لبخندش، با آرامشش در لحظات بحرانی. نکته دیگر هم اینکه ما سهم خود را بر میداریم. انگار قرار بود من این اثر را بسازم.
وی تاکید کرد: فیلمساز باید باور کند کار فرهنگی میکند و تا جایی که میتواند سیاسی نشود و سیاست زده هم نشود. او باید به نیازهای جامعه توجه کند. من «به وقت خماری» و «عینک دودی» را هم ساختم. «خوابگاه دختران» را هم ساختم. «دختر ایرانی» را هم ساختم. چرا؟ تا نشان بدهم داشتن دغدغه اجتماعی مهم است. کارگردانانی که سیاسی کار کردند، الان ارتباطی با مردم ندارند و مردم فراموششان کردند.
وی در بخش دیگری از این نشست در پاسخ به اینکه روند اقتباس چگونه از کتاب به فیلمنامه رسید؟ گفت: مهمترین بخش در فیلم، سکانس آغاز و پایان است. سکانس آغاز این است که مردی را وسط یک جاده در کردستان متوقف میکنند و سکانس آخر که شهید بروجردی میگوید؛ با اسلحه نیامدم که با اسلحه بروم. هر چیزی از هر کتاب یا هر شخصی گرفتم باید در راستای این ۲ سکانس میبود. این جا کار سخت است که فیلمبردار ۲۲ روز را طوری کامپکت کند که بخش زیادی از جلوههای شخصیتی بروجردی را نشان بدهد. در این فیلم امکان پرداختن به سه گروه از مخالفان بروجردی وجود نداشت و ما فقط «شوان» را به عنوان نماد این سه گروه قرار دادیم. برای لطیفی و عنقا در این فیلم مهم این بود که با انسان طرف هستند و تحلیل این انسان نه حوادث.
وی تاکید کرد: اگر این فیلمنامه را کس دیگری جز عنقا مینوشت این فیلم متفاوت میشد یا اگر من کارگردانی نمیکردم باز هم این فیلم از آب در نمیآمد. در کارگردانی بر مبنای قصه، مهم است که چطور یک سکانس را بسازید. پس این فیلم یک اقتباس کامل نیست. من بیشتر دوست دارم اقتباس را در سریال به کار ببرم که دست کارگردان بازتر است.
لطیفی در پاسخ به سوالی درباره این که چرا برای جشنواره امسال فیلم نساخته گفت: مگر من چند تا فیلم میتوانم بسازم که همان خلاقیت را داشته باشد. من الان دیگر باید مشاور بشوم که سوال جواب بدهم یا مسیر کوتاهتر را به جوان ترها نشان بدهم یا جلوی خطاهای خامشان را بگیرم. ما باید کلان فکر کنیم. در واقع مدیر فرهنگی باید کلان فکر کند. باید برنامه ۱۵ ساله داشته باشد و تازه بعد از ۱۵ سال منتظر به گل نشستن جوانانی باشد که امروز شناسایی کرده است. جشنواره فجر هر سال ۵، ۶ تا فیلم خوب دارد که سازندههای آن خودجوش هستند و ربطی به مدیریت ندارند. این پنج فیلم اگر به ۱۵ فیلم برسند یعنی مدیریت داشته ایم.
کارگردان «روز سوم» بیان کرد: مدیریت کلان فرهنگی باید فیلم نامه نویس های خوب دنیا را بیاورد که در ایران کارگاه آموزشی بگذارند، باید امکانات بدهد و باید کشف کند و نگران هزینهها نباشد چون این هزینهها بعداً بر میگردند. من حتی در جایی گفتم اگر مدیر تلویزیون بودم، ملک تلویزیون را میفروختم و با پول آن صد سال برنامه میساختم. نتیجه این دستگاه عریض و طویل چیست؟
بیش از سه دهه از اولین باری که اهالی رسانه و منتقدان به همراه دستاندرکاران فیلمها صاحب یک سالن مخصوص در جشنواره فیلم فجر شدند میگذرد ولی خانه به دوشی آنها هنوز ادامه دارد.
به گزارش سینمای خانگی از ایسنا، اختصاص مکانی ویژه به خبرنگاران و عکاسان و نویسندگان سینمایی برای تماشای فیلمهای جشنواره فجر در دهه اول برگزاری این جشنواره جدی نبود و شاید دوره سومِ جشنواره فجر را که در سینما «صحرا» یک ردیف برای اهالی مطبوعات درنظر گرفته شد بتوان از نخستین دفعاتی دانست که برای خبرنگاران جایگاه مخصوصی تدارک دیده شد.
در آن دورهها کنفرانسهای مطبوعاتی به تناوب و به شکل پرسش و پاسخ برگزار میشدند؛ از جمله دوره هشتم که با اجرای عبدالله اسفندیاری در مرکز آموزش فیلمسازی همراه بود.
در طول این سالها انتخاب محل اصلی نمایش فیلمهای جشنواره تغییرات متعددی داشته و تعیین یک مقر به عنوان «کاخ جشنواره» – یا طبق گفته برخی مدیران سالهای اخیر، «خانه جشنواره» – که محل حضور اهالی رسانه و عوامل فیلمها در کنار هم باشد، سبب افزایش درخواستها برای دریافت کارت حضور در کاخ جشنواره شد بویژه آنکه گسترش و تنوع رسانهها در این افزایش تعداد درخواستها بیتاثیر نبوده است.
با این حال اگر بخواهیم سینمای مطبوعات را در این چهار دهه مرور کنیم، یازدهمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم فجر در سال ۱۳۷۱ را میتوان نخستین باری دانست که یک سالن سینمایی به اهالی رسانه و نویسندگان سینمایی در مطبوعات اختصاص پیدا کرد و سینما «شهر قصه» در کنار سینما «آزادی» میزبان آنها شد.
در دورههای دوازدهم و سیزدهم جشنواره، سینما «قدس» میزبان رسانهها بود و از دوره چهاردهم تا شانزدهم هم این میزبانی به سینما «فلسطین» رسیده بود.
سینمای رسانهها در دوره هفدهم بار دیگر به سینما «قدس» برگشت ولی دوره بعد باز هم این سینما تغییر کرد و در دوره هجدهم سینما «استقلال» میزبان اهالی رسانه شد و جمعی از منتقدان هم برپایی نشستها را برعهده گرفتند.
در دوره نوزدهم بار دیگر سینما «استقلال» برای خبرنگاران در نظر گرفته شد. در این دوره که کامران ملکی مدیریت روابط عمومی جشنواره را برعهده داشت، سینما تنها در اختیار رسانههای گروهی قرار گرفت در حالی که پیشتر داوران جنبی هم در کنار بچههای مطبوعات حضور داشتند.
در دوره بیستم اهالی رسانه به سالن «حجاب» رفتند و در دورههای بیستویکم و بیستودوم دوباره به سینما «استقلال» برگشتند که در آخرین دوره برخی از منتقدان و سینماگرانی که قبلا سابقه کار رسانهای داشتند اجرای نشستها را برعهده گرفتند از جمله مرحوم کیومرث پوراحمد، غلامرضا موسوی و رسول صدرعاملی.
در دوره بیستوسوم و نیز بیستوچهارم سینما «صحرا» بار دیگر میزبان رسانهها شد اما در دوره بیستوپنجم سینمای رسانهها به سینما «فلسطین» منتقل شد.
در دوره بیستوششم بار دیگر سینما «صحرا» میزبان رسانهها شد که از این دوره کارت خبرنگاران دارای بارکد شده بود و امکان بررسی حضور آنها را فراهم میکرد. در دوره بیستوهفتم سینما «فلسطین» بار دیگر به رسانهها اختصاص پیدا کرد.
اما سینمای رسانه از دوره بیستو هشتم به مرکز همایشهای برج میلاد منتقل شد که با توجه به استقرار تیم مدیریتی جشنواره و نیز بخش بازار در این محل، به عنوان کاخ جشنواره شهرت یافت و مرکز همایشهای برج میلاد از سال ۱۳۸۸ به مدت هشت سال تا سیوپنجمین دوره، میزبان اهالی رسانه و صاحبان فیلمها شد.
در دوره سیوششم به دبیری ابراهیم داروغهزاده، سینمای خبرنگاران و عکاسان یا همان کاخ جشنواره برای نخستین بار به پردیس سینمایی ملت رفت تا پس از نزدیک به یک دهه بار دیگر یک مجموعه سینمایی میزبان اهالی رسانه باشد.
در آن مقطع عدهای حذف برج میلاد را بخاطر واکنشهای اعتراضی همراه با سوت و کف حاضران در سالن هنگام تماشای برخی فیلمهای بیکیفیت، میدانستند و حتی یکی از مدیران جشنواره به ایسنا گفته بود که این تصمیم بنا به درخواست برخی فیلمسازان گرفته شده است چون فضای سینمای رسانه را در برج میلاد ترسناک میدانستند. البته عدهای دیگر هم اعتراض عوامل فیلمها مبنی بر استاندارد نبودن سالن مرکز همایشهای برج میلاد برای نمایش فیلم را دلیل انتقال محل اصلی جشنواره به پردیس ملت میدانستند.
استقرار جشنواره و سینمای رسانه که محل حضور عوامل فیلمها و نشستهای پرسش و پاسخ نیز بود در پردیس سینمایی ملت در دورههای سیوهفتم و سیوهشتم هم ادامه داشت تا به شیوع کرونا رسیدیم و سال ۱۳۹۹ دوره سیونهم جشنواره فجر در شرایطی خاص دوباره به برج میلاد برگشت تا با توجه به وسعت فضا، امکان رعایت پروتکلهای بهداشتی بیشتر فراهم شود.
در دوره چهلم با تغییر چیدمان، تعداد صندلیهای سالن در برج میلاد برای رعایت فاصله تماشاگران تقریبا به یک سوم کاهش پیدا کرد
این وضعیت با کم شدن محدودیتهای کرونایی در سال ۱۴۰۰ هم ادامه داشت و مرکز همایشهای برج میلاد با ظرفیتی بیشتر میزبان چهلمین دوره جشنواره شد.
اما سال گذشته در چهل و یکمین دوره، سینمای رسانه با نام «خانه جشنواره» در نخستین دوره دبیری مجتبی امینی به پردیس سینمایی ملت برگشت و حالا برای دوره چهل و دوم باز هم بحث بر سر بازگشت جشنواره به مرکز همایشهای برج میلاد است. این مرکز سال قبل میزبان بخش بازار بینالمللی جشنواره بود که دور بودنش از محل اصلی جشنواره سبب کمخبری آن در رسانهها شد.
البته تاکنون هیچ خبری از جزئیات بخش بینالملل جشنواره فجر منتشر نشده ولی مقر اصلی جشنواره در هر جایی باشد، نمیتوان این موضوع را نادیده گرفت که جشنوارهای با اعتبار فیلم فجر پس از چهار دهه هنوز میتواند دستخوش محدودیتهای مالی برای اجاره سالن یا محل برخی گرو کشی ها باشد.
با تمام اینها سازمان سینمایی سال گذشته در خط مشی تعیین شده برای فعالیتهای موسسه سینماشهر، این موسسه را به ساخت «خانه جشنوارههای سینمایی» مأمور کرد که به نظر میرسد تاکنون در این زمینه اتفاق جدی رخ نداده است و یا اگر مقدمات آن فراهم شده است، هنوز رسمی اطلاع رسانی نشده است.
«آل کاپون» در بین گانگسترهای آمریکایی از جمله جان دلینجر، فرانک کاستلو و لوکی لوچیانو بخت بلندتری در سینما دارد زیرا فیلمهای متعددی در مورد او ساخته شده است.
به گزارش سینمای خانگی از ایرنا، «آلفونسه گابریل کاپون» معروف به آل کاپون یکی از مشهورترین جنایتکاران تاریخ است و نام او چنان در فرهنگ عمومی به عنوان نمادی از افراد «قانون گریز» جا افتاده که بسیاری از مردم جهان اگر شناختی از شخصیت و ماجرای او نداشته باشند، حتما اسم او را بارها شنیده اند و به زبان آورده اند.
آل کاپون با تبار ایتالیایی، ۱۷ ژانویه (۲۷ دی) سال ۱۸۹۹ در شهر نیویورک متولد شد و در جوانی به خاطر زخمی که در نتیجه دعوا و زد و خورد بر صورت او ایجاد شد، لقب «صورت زخمی» گرفت.
وی پس از مهاجرت به شیکاگو و جذب در گروه های گانگستری، به سرعت پیشرفت کرد و ریاست بزرگترین باند مخوف قاچاق مشروبات الکی را در آمریکا بدست گرفت؛ نکته جالب اینکه پلیس برای بازداشت آل کاپون هیچ مدرکی برای اعمال خلاق وی نداشت و در نهایت به جرم فرار از مالیات وی را دستگیر و به ۱۱ سال حبس در زندان آلکاتراز محکوم کرد.
آل کاپون مدتی پس از آزادی از زندان در حالیکه از بیماری های روانی و جسمی رنج می برد در ۴۷ سالگی در ویلای شخصی خود در فلوریدا درگذشت.
شخصیت آل کاپون و فراز و فرودهای زندگی وی آنقدر جذاب است که تعدادی فیلم با الهام از زندگی او و تعدادی دیگر با موضوع زندگینامه (بیوگرافی) این جنایتکار ساخته شد و جالب تر اینکه، فیلم های «سزار کوچک»، «دشمن مردم» (۱۹۳۱) و «صورت زخمی» (۱۹۳۲) در زمان حیات آل کاپون ساخته شده است.
«سزار کوچک» با فیلمنامه ای به همین عنوان نوشته دابلیو.آر.برنت و محصول سال ۱۹۳۱ میلادی به کارگردانی مروین لیروی نخستین فیلمی است که با اقتباس از زندگی آل کاپون ساخته شد.
در این فیلم ۷۹ دقیقه ای، «ادوارد جی.رابینسون» در مهمترین اثر سینمایی خود در نقش «ریکو» و ملقب به «سزار کوچک» ظاهر شد که با جاه طلبی، پله های ترقی را در باند جنایتکاران طی می کند و ریاست فعالیت های غیرقانونی و قاچاق را در اختیار می گیرد اما در نهایت قربانی جاه طلبی خود می شود.
ویلیام ولمن نیز سال ۱۹۳۱ فیلم سینمایی «دشمن مردم» یکی دیگر از بهترین فیلم های گانگستری را ساخت.
این فیلم با اقتباس از رمانی نوشته دو خبرنگار در شیکاگو که شاهد رقابتهای آل کاپون و سایر دستههای تبهکار بودند، ساخته شد.
«دشمن مردم» داستان دو نوجوان را تعریف می کند که پس از سالها خلافکاری به ثروت فراوانی می رسند اما در جدال با یکدیگر دچار سرنوشتی مرگباری می شوند. در این فیلم نقش اصلی به «جیمز کاگنی» واگذار شد.
فیلم «صورت زخمی» محصول ۱۹۳۲ ساخته هاوارد هاکس نیز یکی دیگر از آثار سینمایی درخشان گانگستری است.
بن هکت فیلمنامه «صورت زخمی» را بر اساس رمان «آرمیتاژ تریل» ملهم از زندگی آل کاپون به نگارش در آورد.
«پل مونی» در «صورت زخمی» نقش مهاجری ایتالیایی به نام «آنتونیو(تونی) کامونتی» را ایفا می کند که در دنیای خشن باندهای خلافکار شیکاگو رشد می کند و در نهایت به جای رئیس خود می نشیند.
در این فیلم نمایش صحنه «کشتار روز ولنتاین» و نیز زخمی روی گونه تونی کامونتی، پرده از رابطه مضمونی این فیلم با زندگی آل کاپون بر می دارد.
همین ارجاعات، شایعاتی برای فیلم رقم زد مبنی بر اینکه آل کاپون «صورت زخمی» را دوست دارد و او نسخهای از آن را تهیه کرده است.
صحنه های خشن، برای فیلم «صورت زخمی» مشکل ایجاد کرد و در نهایت با جرح و تعدیل و بازسازی برخی پلان ها به اکران رسید.
فیلم «صورت زخمی» به عنوان یکی از مهمترین فیلمهای گانگستری که تاثیر زیادی بر این ژانر گذاشته شناخته می شود و سال ۱۹۹۴ کتابخانه کنگره «صورت زخمی» را به فهرست ملی ثبت فیلم افزود و سال ۲۰۰۸ انستیتوی فیلم آمریکا این فیلم را رده ششمین فیلم برتر گانگستری معرفی کرد.
برایان دی پالما سال ۱۹۸۳ فیلمی با همین نام و مضمون با بازی آل پاچینو در نقش «تونی مونتانا» ساخت.
سال ۱۹۵۰ ریچارد ویلسون نخستین فیلم زندگینامه ای آل کاپون را به نام «آل کاپون» ساخت اما سال ۱۹۵۹ به نمایش در آمد.
ویسلون در این اثر سینمایی گانگستری، فرایند رشد آل کاپون در باند تبهکاران، جدال وی با رقبا، کشتار روز ولنتاین و دستگیری آل کاپون و انتقال وی به زندان الکتراز و در نهایت مرگ وی را نشان می دهد.
«رد استایگر» در این فیلم در نقش آل کاپون ظاهر شد.
۱۴ فوریه (روز ولنتاین) سال ۱۹۲۹ با طرح و نقشه آل کاپون و توسط افراد وی، اتفاقی رخ داد که «کشتار روز ولنتاین» نام گرفت. در این روز چهار نفر از اعضای گروه آل کاپون در حالیکه دو نفر از آنها لباس پلیس بر تن داشتند وارد یک گاراژ متعلق به گروه رقیب شدند و هفت نفر اعضای این گروه را با مسلسل به رگبار بستند و کشتند.
راجر کورمن سال ۱۹۶۷ با دستمایه قرار دادن این ماجرا، فیلم سینمایی «کشتار روز ولنتاین» را ساخت و «جیسون روباردز» با ایفای نقش آل کاپون در کنار جرج سیگال، رالف میکر، جک نیکلسون و بروس درن ظاهر شد.
«کاپون» عنوان دیگر فیلم زندگینامه ای ساخته استیو کارور است که سال ۱۹۷۵ ساخته شد. این فیلم نیز نگاهی به زندگی آل کاپون انداخته و «بن گازارا» نقش آل کاپون را بازی می کند.
برایان دی پالما که سال ۱۹۸۳ فیلم دیدنی «صورت زخمی» با بازی آل پاچینو و با گرته برداری از زندگی آل کاپون ساخته بود، سال ۱۹۸۷ فیلم تحسین شده «تسخیرناپذیران» را به نمایش در آورد.
دی پالما در «تسخیرناپذیران» روایتی از گروه چهار نفره فساد ناپذیر پلیس به ریاست «الیوت نس» ارائه می دهد که دست آنها به رشوه های آل کاپون آلوده نشده است.
فیلمنامه قوی، فیلمبرداری تماشایی، موسیقی زیبا و صحنه های اکشن بی نظیر، «تسخیرناپذیران» را از دیدگاه بسیاری از منتقدان به یکی از شاهکارهای دهه ۸۰ میلادی تبدیل کرد.
در این فیلم کوین کاستنر نقش الیوت نس و «رابرت دنیرو» نیز نقش آل کاپون را ایفا کرد.
الیوت نس مامور فدرال بود و اعضای گروه وی مهمترین نقش را در دستگیری آل کاپون به جرم فرار مالیاتی داشتند.
کوین کاستنر پس از «تسخیرناپذیران» به محبوبیت بی نظیری دست یافت و شون کانری برای بازی در این فیلم جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد را گرفت و اندی گارسیا نیز از گمنامی در آمد.
گرچه شون کانری اسکار را گرفت اما بازی رابرت دنیرو در نقش آل کاپون عالی از آب در آمده است.
انیو موریکونه نیز با ساخت موسیقی «تسخیرناپذیران» نامزد جایزه اسکار بهترین موسیقی متن شد. این فیلم همچنین دو نامزدی دیگر اسکار را برای بهترین طراحی صحنه و طراحی لباس در پی داشت.
«تسخیرناپذیران» افزون بر جلب نظر منتقدان، با استقبال مردم روبرو شد و به فروشی ۷۶ میلیون دلاری دست یافت در حالیکه مجموعه هزینه ساخت ۲۰ میلیون دلار بود.
آل کاپون سال ۱۹۳۱ به جرم فرار مالیاتی دستگیر و به ۱۱ سال زندان محکوم شد. وی پس از مدتی اقامت در زندان آتلانتا، به زندان مخوف الکاتراز انتقال یافت.
وی ۱۶ نوامبر سال ۱۹۳۹ از زندان آزاد شد سرانجام و در ویلای خود در فلوریدا در ۲۱ ژانویه سال ۱۹۴۷ در پی سکته درگذشت.
جاس ترانک در فیلم «کاپون» محصول ۲۰۲۰ نگاهی به روزهای آخر آل کاپون انداخته است. آل کاپونی که روزگاری قدرتمندترین گروه تبهکاری را هدایت می کرد و در روزهای آخر عمر به خاطر بیماری روحی و جسمی دچار فروپاشی و به موجودی غیر قابل تحمل تبدیل شده است. هیولایی که دیگر خانواده و حتی همسر نیز تحمل او را ندارد.
«کاپون» گرچه ریتم کندی دارد و ضرب سایر فیلم های گانگستری را ندارد اما بازی «تام هاردی» و گریم سنگین وی برای ایفای نقش آل کاپون و بازی وی، فیلم را دیدنی کرده است.
به هر روی و بطور یقین «کاپون» آخرین فیلم سینمایی در مورد «آل کاپون» نخواهد بود و باید منتظر ماند و دید کدام زاویه از شخصیت مخوف ترین تبهکار قرن گذشته می تواند دستمایه اثری دیگر شود و بار دیگر «صورت زخمی» را روی پرده نقره ای نمایش دهد.
مراسم افتتاحیه سینماتک برج آزادی با حضور مدیر مجموعه برج آزادی و جمعی از مهمانان برگزار شد.
به گزارش سینمای خانگی از مهر، مراسم افتتاحیه سینماتک برج آزادی عصر امروز سه شنبه ۲۷ دی ماه با حضور فرزاد هوشیار رییس برج آزادی، مازیار فکری ارشاد منتقد سینما و جمعی از مسوئولان و علاقه مندان برگزار شد.
پس از تلاوت آیاتی چند از قرآن مجید و پخش سرود ملی، فرزاد هوشیار رییس برج موزه آزادی ضمن خیر مقدم به هنرمندان و علاقه مندان برا حضور در این برنامه گفت: سینماتک محل اتصال و آویز بین علاقه مندان به سینما و عرصه سینما است. سینماتک می تواند مشابه دانشگاهی برای بچه هایی باشد که می خواهند فیلم های هنر و تجربی رقم بزنند. سینما تک باعث میشد فیلم ها از بین نروند همان طور که افرادی مثل فرانسوا تروفو و آلفرد هیچکاک از دل سینماتک بیرون آمدند.
وی افزود: فرخ غفاری قبل از انقلاب سینماتک را جلو میبرد و در دهه ۷۰ چهره های بزرگ سینمای ایران در فیلم خانه ملی فیلم میدیدند.
هوشیار با ابراز امیدواری از این که مولفه های سینمای ملی در سینما تک معرفی شود، گفت: امیدواریم با پشتکار و استمرار، برنامه های سینماتک ادامه داشته باشد و مکتب ها و ژانر های مختلف در اینجا مورد بحث و گفتوگو قرار گیرد.
رییس مجموعه فرهنگی هنری برج آزادی در انتها از باز بودن درهای این مجموعه برای همه نهله های فکری خبر داد.
پس از این مازیار فکری ارشاد ضمن یادآوری این موضوع که سینماتک در همه جای جهان وجود دارد و بعضا مخاطبان ثابت و عاشقان واقعی سینما مخاطب آن هستند، گفت: همچنان با گذشت ۱۲۵ سال از تاریخ سینما تماشای یک اثر سینمایی بر پرده نقره ای جلوه دیگری دارد.
این منتقد سینما با اشاره به تفاوت ساختاری این سینماتک با سایر سینماتک های تهران و سایر شهرها عنوان کرد: منتقدان سینما قرار نیست با فیلمسازان وارد گفتوگو شوند بلکه وظیفه منتقد برقراری گفتوگو با مخاطب از طریق رسانهها است و گفتوگو با مخاطب جدی سینما جذابیت ایجاد میکند.
وی افزود: باز کردن باب گفتوگو بین منتقد سینما و مخاطب بر بحث و گفتوگو با کارگردان اولویت دارد و امید داریم روزهای سه شنبه محفل هنری داشته و درباره عشق به سینما گپ بزنیم.
این عضو انجمن منتقدان در انتها با وام گرفتن از دیالوگ معروف «سینما آدم تربیت میکند» یادآور شد: این سینماتک عاشق تربیت میکند و امیدواریم جریان فکری و بحث و گف وگو درباره سینما اینجا راه اندازی شود.
در پایان برنامه هوشیار و مهمانان ویژه مراسم، پوستر این برنامه را رونمایی کردند.
علی فراهانیصدر، کارگردان مستند «قوی-دل» معتقد است، امر واقع هرگونه که باشد امر واقع است و اگر سیصد سال دیگر هم بگذرد امر واقع است.
بهگزارش سینمای خانگی از روابطعمومی انجمن سینمای جوانان ایران، انجمن سینمای جوانان استان تهران با همکاری سینما تک موزه هنرهای معاصر تهران، بیست و هفتمین کارگاه فیلم مستند را با عنوان «مستند بازسازی» برگزار کرد. این نشست با حضور فیلمساز مهمان علی فراهانیصدر و بهمیزبانی محمدصادق اسماعیلی، روز سهشنبه ۱۹ دیماه برگزار شد و فیلم مستند «قوی_دل» در این نشست برای علاقهمندان بهنمایش درآمد.
محمدصادق اسماعیلی، میزبان این نشست، در ابتدا با اشاره به اینکه مستند «قوی_دل» ساخته علی فراهانی در جشنواره سینماحقیقت امسال حضور داشته و سه جایزه ویژه هیأت داوران، جایزه بهترین فیلم از نگاه تماشاگران و جایزه ویژه دبیر برای سوژه را دریافت کرده است، به موضوع نشست، «مستند بازسازی» پرداخت و گفتوگو را اینگونه آغاز کرد: ما وقتی در مورد سینمای مستند میخواهیم حرف بزنیم همواره با مقولهای تحت عنوان امر واقع مواجه هستیم و این که فیلمساز به چه صورت باید نسبت یا مواجهه خود را با این مقوله به وجود بیاورد؛ یکی از چالشهای بزرگ هر داکیومنت فیلم میکری این است که ما در فیلممان چه شکلی بتوانیم باورپذیر به سراغ این امر واقع برویم و نمود پیدا کند.
من معتقد هستم که سینمای مستند از آن جایی که تاثیرگذاری بسیار جدی بر مخاطب دارد، این مقوله امر واقع را شما نمیتوانید همینطور دم دستی با آن برخورد کنید؛ یعنی چون امر واقع همیشه اتفاق و کنش و رویدادی است که معمولا میتوانیم بگوییم در گذشته آن را کاوش میکنیم و اگر هم در زمان حال رقم میخورد و جلو میرود این که چه شکلی آن را ثبت کنید که باورپذیر باشد و بتواند عملا نسبت درستی را با مخاطب به وجود بیاورد یکی از چالشهای خیلی بزرگ است.
وقتی به سراغ مقوله آرشیو یا بازسازی میرویم، در شکلشناسی و گونهشناسی سینمای مستند همیشه وقتی به لحاظ فرمی میخواهیم این مساله را کاوش کنیم، میبینیم که یک سری دستهبندیهایی را در نظر میگیرند و به طور مثال میگویند اینها مستندهایی هستند که فیلمساز بازنمایی کرده است یا اینکه میگویند اینها داکیو فیکشن هستند و فیلمساز بازسازی کرده است.
اما اتفاق اصلی که من فکر میکنم همیشه دوستان مستندساز با آن مواجه هستند و کامفلیکتی هم همیشه با آن دارند این است که وقتی میخواهیم اتفاقی را که در گذشته رقم خورده به زمان حال احضار کنیم و میخواهیم به سراغ بازسازی برویم، این بازسازیها در اکثر فیلمهایی که معمولا تولید میشود، شاید وجهه بسیار صقیلی را به خود اختصاص میدهد و نمیتواند مشارکت خوبی را از سمت مخاطب عملا پیدا کند؛ خیلیها معمولا نهی میکنند که به سراغ بازسازی نروید و سعی کنید اتفاق گذشته را در زمان حال کاوش کنید و در زمان حال به سراغ کنش دراماتیک بروید؛ اما مستند «قوی-دل» به اعتقاد من از معدود فیلمهایی است که با اینکه راوی فیلم کاملا حضور مستمر دارد و اصطلاحا خط اطلاعات فیلم را برای ما به وجود میآورد، احضار گذشته هم که به واسطه بازسازی عملا اتفاق افتاده است، به نوعی بین داکیو فیکشن و داکیو دراما (به معنای مستند قصهگو) این مرز مابین فیکشن و دراما را مرتبا جابهجا میکند و اگر دقت کنید با فیلمی مواجه هستیم که یک نفر مقابل دوربین نشسته است و قصهای را که در گذشته اتفاق افتاده است کاملا برای ما روایت میکند؛ اما نسبتی که فیلمساز با مقوله امر واقع دارد و با خود پرسناژ دارد بهزعم من خلاقانه برخورد میکند تا آنجاکه ما میتوانیم هشتاد و چهار-پنج دقیقه فیلم را تحمل کنیم و اصلا هم ریتم فیلم نمیافتد و کاملا هم مشارکت فعالی از سوی مخاطب در درونمایه آن حادث میشود.
ما در تاریخ سینمای مستند هم اگر نگاه کنیم خیلی از فیلمهای ابتدایی که فیلمهای جدی هم هستند، تولید شدهاند که مقوله بازسازی در همه آنها بوده است از جمله، فیلم نانو، موآنا؛ ولی در فیلم «قوی-دل» به اعتقاد فیلمساز کاملا مقوله نوشتار را جدی گرفته است؛ فیلمنامهای که کاملا سکانسهای آن مشخص است و کاملا چیدمان داستانی و میزانسن داستانی را دارد و ابایی هم ندارد از این که بتواند این فضا را با همدیگر تلفیق کند و این امر بخش مادی فیلم که همان بخش فرمیشن لاین است که به من مخاطب میدهد و بخش معنوی فیلم که اصطلاحا میگوییم پشن لاین را بهوجود میآورد و خط عاطفی یا احساسی را میتواند به وجود بیاورد و کاملا این بَرهمنِهی یک بَرهمنِهی کُپرنیکی شده است یعنی هیچکدام هم برتری بر آن دیگری ندارد؛ من فکر میکنم این اتفاق کاملا در مقوله نوشتار رقم خورده است و فراهانی به خوبی از پس این کار برآمده است.
من برای شروع صحبت خود با علی دوست داشتم بپرسم چگونه با موضوع و سوژه فیلم آشنا شدید و چهشکلی این ویژگی داستانسرایی تصویری را سعی کردید در اکثر روایت این فیلم نهادینه کنید؟
علی فراهانیصدر _ در سال نود و هشت با ورود کرونا به ایران اتفاقاتی افتاد که دو خبرنگار قمی به دلیل شایعهپراکنی در مورد ورود کرونا به ایران دستگیر شدند؛ این مقوله ما را یاد داروهای آلوده انداخت و گفتیم آنزمان هم چنین بحثی مطرح بوده است که یک عده تکذیب و تایید میکردند؛ ما در سال نود و هشت اتفاقات زیادی هم داشتیم و من به درونمایهای رسیدم و گفتم سرپوش گذاشتن بر اتفاقات کوچک منجر به بحرانهای بزرگ میشوند که خودمان از پس آن بر نمیآییم؛ پس خواستیم در مورد داروهای آلوده کار کنیم و پژوهشگر کار استارت کار را که میزد به هر بخشی از پرونده که میرفت با احمد قویدل آشنا میشد و میگفتند شخصی به نام احمد قویدل هستند؛ ما پیگیری کردیم و بعد از چهار جلسه که پرونده داروها را کاملا برای ما تشریح کرد در بالکن دفتر رفتیم و آن جا در مورد زندگی خود شروع به صحبت کردند و گفتند ماجرای زندگی من این گونه است؛ همین پراکنده صحبت کردن خود آقای قویدل که برای من سرگیجه میآورد، تبدیل به فرم کار شد و من و علی رستمآبادی نویسنده کار گفتیم که فرم اپیزودیکی داشته باشیم و بههیچعنوان زمان را در آن رعایت نکنیم چون شخصیت ما زمان را در زندگی خود رعایت نمیکند و در برهههای مختلف زندگی خود هدفگذاری کرده و فقط میدود.
فیلمنامهای که ما آن زمان استارت زدیم، قرار بود به جای شش اپیزود، دوازده اپیزود باشد و اتفاقاتی که با خود سوژه رقم خورد ما را مجبور میکرد که کار را کوتاه کنیم یا فرم جدیدی تعریف کنیم؛ ما مرتبا فرم عوض میکردیم چون برای من خیلی مهم بود که خود آقای قویدل کار را خیلی دوست داشته باشد بعنی شخصیت فیلم با فیلم همراه باشد و هیچ کجا خلاف نظر او حرکت نکنم و چیزهایی که خودشان میگفتند، بیشتر سمت کار ژورنالیستی میرفت و من هدایت به این سمت میکردم؛ به هر حال خط وسطی را گرفتیم و دنبال کردیم و در مورد فیلمنامه این گونه بود که ما جلو میرفتیم و برخی از صحنههایی که مطمئن بودم قرار است در کار باشد ابتدا از بازسازی شروع به گرفتن میکردم و بعد مصاحبه میگرفتم و از آنهایی که مطمئن نبودم اول مصاحبه میگرفتم یعنی اختلاف نظر وجود داشت؛ مرز بین کنترل کردن سوژه یا این که کاملا محض بگیرید، مرز باریکی در سینمای مستند است یعنی اگر شما اجازه دهید تماما خودشان تعریف کنند و شما دیالوگی برایشان تعریف نکنید و کنترل نکنید، مستند محضی میشود که خیلی گفتگومحور است و پلات آن در نمیآید و خط داستانی رعایت نمیشود و اگر کاملا آن را کنترل کنید مجددا از حالت مستند خارج میشود؛ برای مثال در همین سکانس اول من اجازه دادم تعریف کردند و یک جاهایی خودم به ایشان کیو میدادم که درست است این جا را باید اینگونه رفت و این جارا باید اینگونه تعریف کنید و در انتها گفتم که یک جمله از شما میخواهم بگویید و گفتم که بگو من در این سال چشم به جهان گشودم؛ گفتند چرا باید این را بگویم؟ گفتم فرم من این گونه است تو ابتدا اگر این جمله را بگویی مخاطب هم این را میپذیرد که کاری که من میبینم متفاوت است و شخصیت خودش را هم هجو میکند چه برسد مسائل بزرگ کشور را.
محمدصادق اسماعیلی _ نکتهای که علی هم به آن اشاره کرد این است که در مورد نوع برخوردی که کارگردان با پرسناژ دارد، نشستهای زیادی داشتهایم؛ در مقوله فیلم مستند علیرغم این که فضاسازی دراماتیک خودمان را داریم و به دنبال شکلگیری کنش دراماتیک هستیم، اینها سوژههایی هستند که بازیگر نیستند و تو میخواهی یک جاهایی به اینها دیالوگ بدهی و اصطلاحی که معمولا به کار میبریم این است که عملا به سوژههایمان سمت و سو میدهیم و این سمت و سو دادن کاملا در پروسه میزانسن ما است که اتفاق میافتد و چیزی که من احساس میکنم فیلم «قوی-دل» خیلی خوب توانسته از پس آن بر بیاید، نسبتی است که کارگردان ما بین این امر خیالی و امر واقع عملا به وجود آورده است؛ ما وقتی در باب مقوله آرشیو یا بازسازی صحبت میکنیم دو مؤلفه اصلی در درونمایه اینها همیشه وجود دارد که ابتدا امر متخیل شده است و دیگری امر یاد آورده شده؛ آن سکانسهایی که خیلی کمنظیر است در این فیلم و از خود قربانیان این بیماری میدیدیم، عملا هیچگاه از ذهن ما پاک نمیشود ؛ اینها آرشیو هستند اما فیلمساز با نوع نسبتگذاری که با مقوله آرشیو توانسته انجام دهد هم توانسته دنیای خیالی خود را یعنی تصویری که ایمیج فیلمساز بوده را برای ما احضار و روایت کند و هم عملا توانسته است اتفاقی را که در گذشته رقم خورده است را به زمان حال بیاورد؛ من فکر میکنم مابین این کنشی که ما در فیلم میبینیم در نهایت باورپذیری به بلوغی میرسد که از همان ابتدای فیلم نسبت مخاطب با پرسناژ مشخص میشود و نسبت مخاطب حتی با قراردادگذاری که خود فیلمساز انجام میدهد هم در بستر روایت آن کاملا شکل میگیرد. چیزی که من احساس میکنم این است که نقدی در مورد فیلم شما شنیدم و قابل تأمل است این بود که این فیلم درباره آقای قویدل و بیماران هموفیلی است ولی هفده تا هجده دقیقه اوپنینگ فیلم ما میبینیم که خود پرسناژ در رابطه با این که چه شکلی با معشوقه خود توانسته ازدواج کند صحبت میکند؛ فیلمساز با دیتیل به ما این اتفاق را نشان میدهد و من همش به این فکر می کردم که چرا ما باید هجده دقیقه رابطه بینا پرسناژی آقای قویدل و همسرشان را بشنویم؟ این چه کمکی به بستر موضوعی فیلم میتواند بکند؟ که بعد وارد اپیزود جدیدی میشویم و بعد از آن تلفن، قصه بیماران هموفیلی عملا شکل میگیرد.
من خیلی دوست داشتم توضیح خودتان را در مورد این موضوع بدانم و عملا شائبهای که شکل میگیرد این است که به لحاظ آن مای مپینگی که تو در نوشتار داشتی، عملا فیلم در مورد چیست؟
علی فراهانیصدر _ من دوست داشتم کار در مورد خود آقای احمد قویدل باشد و امیدوارم این اتفاق افتاده باشد و این نقدی که شما میگویید خیلی از دوستان اساتید کارشناس هم داشتند ازجمله داوران که چرا باید دقیقه بیست تازه گره به کار بیافتد؛ اما من اینگونه به مساله نگاه نمیکنم و شاید مقداری این حرف شعاری باشد اما من میگویم تو زمانی که به دنیا آمدی گره افتاده است چون حرف من این است که این کاراکتر در برابر بحران برای ما مهم است پس من باید بدانم این کاراکتر چیست و کاراکترپردازی کنم، من فاصلهای در نوشتار پلات و فاصلهای بین سینمای مستند و داستانی نمیبینم؛ البته تفاوت در اجرا است یعنی این که ما فیلمنامهای مینویسیم و بازیگر و فیلمبردار میبینیم و سر صحنه بهصورت دکوپاژ شده کار میکنیم؛ اما در این جا خیلیها در تدوین اتفاق میافتد. چرا میگوییم پنجاه درصد مستند در تدوین بسته میشود و اساسا تدوینگر خود کارگردان است؟ به دلیل این که تدوینگر سناریو عوض می کند و تعریف می کند، در سینمای داستانی آن قدر این امر شکل نمی گیرد اما در مستند شکل می گیرد و در مورد این که آیا نیاز است ما بیست دقیقه به این موضوع بپردازیم یا خیر؟ من اینگونه فکر میکنم، حداقل کارهایی که خود من دنبال می کنم این گونه است که ببینم چه اتمسفری به من میدهد و نگاه نمیکنم که الان گره انداخته است یا خیر و خودم سینمای داستانی را حتی این گونه دنبال میکنم، این فیلمهایی که ابتدا معتقد هستند چک اولی بزنیم و اتفاقا لفظ چک را هم به کار میبرند؛ اما من خیلی قائل به این مساله نیستم و میگویم این چگونگی است که خیلی مهم است و خیلی مهم نیست که چه شد و چرا اینگونه شد؛ آن مسیر است که برای من مهم است به همین دلیل خود من که اینگونه فکر نمیکنم، دو سکانس کامل را حذف کردم، در انتها و ابتدای فیلم، که جفت آنها را خیلی دوست داشتم اما چون در ایران خیلی کشش ندارد و مخاطب مستند در ایران مقداری کمحوصله است به همین دلیل آن را کار نکردیم.
شما در صحبتهایتان گفتید در بازسازی ما واقعنمایی میکنیم یعنی ما دیتاهایی را داریم و الان باید واقعنمایی کنیم؛ من در مورد واقعنمایی حرف دارم و میگویم مثلا در سینمای داستانی میگوییم بعد از انقلاب بازیگری را در بهارستان کشتند به این دلیل که همه گفتند ایشان رباخوار بوده است… او دو فیلم بازی کرده بود که در آن فیلمها رباخوار بوده است و من همچنان در سفرهای روستایی که دارم در یکی از روستاهای مشهد که رفته بودم یک پیرمرد با همسرشان گریه میکردند، علت را پرسیدم گفتند چنین شخصی را کشتند و واقعا گریه میکردند چون فکر میکردند در فیلم آن شخص کشته شده است، بنابراین حتما واقعی مرده است. فکر میکنم ما هر چقدر به این موضوع آگاهتر میشویم پس میتوانیم فاصلهگذاری کنیم یعنی من در فرم همین کار همان ابتدا گفتم چه نیازی است بازیگر بیاورم و بگویم این بازیگر من است و جوانیهای آقای قویدل است و الان مقابل دوربین دانشگاه برو؟ مگر مخاطب من این را نمیداند که این آن شخصیت واقعی آقای قویدل نیست؟ پس چرا من باید این کار را انجام دهم؟ یک مورد به این دلیل بود که من کاملا کنار گذاشتم و دیگری هم به خاطر بحث مالی بود که باعث شد اینگونه فکر کنم و گفتم من که نمیتوانم بازیگر بیاورم و از این کارها انجام دهم در نتیجه باید فرم جدیدی تعریف کنیم؛ به همین دلیل تصمیم اینگونه شد که گفتم من میخواهم کودکی شما را با خودتان ببندم.
در ساخت این مستند، مرز بین داستانی و مستند خودم را اذیت میکرد؛ روزهایی که سر ضبط می رفتم میگفتم فقط به حس خودت اعتماد کن و این را بگیر و اصلا به بقیهاش فکر نکن چون اگر بخواهی پایبند اصول شوی معلوم نیست این پلان خوب در بیاید یا خیر و مرحله به مرحله جلو میرفتم یعنی آرشیو را که گیر آوردم، آرشیوی در کار نبود وسط پروژه، فیلمبرداری که در دادگاه فیلمبرداری کرده بود را پیدا کردم و فیلمها را از او گرفتم و استفاده کردم و همان آرشیو، فرم من را عوض کرد و قرار نبود فرم این باشد؛ سختی فیلمنامه در مستند همین است که شما باید مرتبا آن را عوض کنید، یعنی جریان دارد.
محمدصادق اسماعیلی _ در مورد مقوله نوشتار بارها این جا صحبت کردهایم که پروسه نوشتار زمان پیش تولید نیست چون خیلیها فکر میکنند وقتی در مورد فیلمنامه صحبت میکنیم قبل از آن متن منسجم و تمام شدهای داشته باشیم و سر صحنه برویم و دقیقا همان را عین به عین اجرا کنیم؛ پروسه نوشتار در سینمای مستند حین تولید و پستپروداکشن خیلی اهمیت دارد که علی هم این کار را در قویدل عملا انجام داد؛ اما در مورد بحث سینمای داستانی و مستند، فکر میکنم یک نکتهای خیلی حائز اهمیت است و آن مقوله سیگنیفای کردن است؛ سیگنیفای کردن به معنای آن است که فیلمساز بتواند روابط علت و معلولی را در نظام هستی آن موقعیت و فیلم به وجود بیاورد که منجر به باورپذیری بشود یعنی عملا قراردادگذاری که فیلمساز انجام میدهد کاملا این سیگنیفای را شکل میدهد و من فکر میکنم شاید یکی از دلایلی که ما الان میتوانیم با قویدل همحسی به وجود بیاوریم این است که این کار را به خوبی انجام داده است و ما میدانیم که یک تراژدی تعریف میکند اما این تراژدی عملا تبدیل به لحن کاملا کُمیک میشود و فضای پارادوکسی که شاهد آن هستیم کاملا دیالکتیک به وجود میآورد و سنتز خیلی خوبی را در درونمایه مخاطب شکل میدهد.
در مقوله دراماتورژی سینمای مستند وقتی در مورد آن حرف میزنیم، میگوییم که پرسناژ باید دیزایر داشته باش یعنی میل و علاقه جدی برای رسیدن به تارگت خود داشته باشد و دیزایر خود آقای قویدل چیست؟ این است که با خانمی ازدواج کردهاند و فرزند این خانم دچار بیماری هموفیلی است و بعد به واسطه آن درگیر این پرونده میشود و مسیر فیلم را روایت میکند و ما هیچ چیزی از شخصیت پسر نمیبینیم؛ حتی در نسبت خود با پدر نمیبینیم؛ شاید خانم ایشان را مقداری بشناسیم و شخصیتپردازی خوبی را فیلمساز انجام میدهد اما چیزی که عامل اصلی این است که آقای قویدل مو را از ماست این پرونده بکشد این است که پسر خود او دچار این بیماری شده است، خود شما آگاهانه نخواستید که پسر را پر رنگتر کنید یا با یک سری چالشهای دیگر مواجه بودید؟
علی فراهانیصدر _ در واقعیت در ابتدا اینگونه نبود و در ابتدای کار پسر ایشان را دعوت میکردیم و خیلی برخورد بدی داشتند مخصوصا آنجایی که گفتم پشت پنجره کنار پدر و مادر خود بمانید که برای او مقداری عجیب بود و بعد که همراه ما شد خودم او را کنار گذاشتم چون پسرش مهم نیست.
محمدصادق اسماعیلی _ من شیوه روایت شما را خیلی دوست داشتم که مبنی بر بازسازی بود و الان خیلی از فیلمسازانی که در کل دنیا هستند به همین شیوه بازسازی جلو میروند؛ اما چیزی که خیلی برای من سوال بود این بود که لحظات کُمیک خیلی بیش از حد بود؛ به دلیل این که واقعا فیلم بیان یک درد است و شما از یک جای داستان به لحظات کُمیک رفتید؛ به دنبال مقصر بودید و در نهایت هم مقصر پیدا نشد؛ شما اگر تصاویر آرشیوی را نداشتید باید به سراغ آن خانوادهها میرفتید که با چه دردی روبهرو هستند و من میخواستم بدانم علت چه بود که شما پای درد و دل یا اتفاقاتی که برای بچههای اینها به وجود آمده بود، نرفتید؟ بههرحال داروهای آلوده باعث شد که خیلی از خانوادهها درگیر شوند ولی به نظر من شما خیلی سطحی از آن گذشتید و رو به مباحث کُمیک آوردید؟
علی فراهانیصدر _ چون فیلم در مورد داروهای آلوده نیست. شما در فضای مجازی اگر باشید، ماجرای هواپیمای اوکراینی چقدر دردناک بود؟ امسال هم همان قدر دردناک است؟ این چیزی نیست که رسانه نشان میدهد. یک چیزی وجود دارد، شما زمانی که از تراژدی به لحاظ زمانی فاصله میگیرید، این بُعد روانشناسی دارد و چیزی نیست که فقط من بخواهم به شما بگویم بلکه شما خواه و ناخواه به صورت دارک کمدی با آن شوخی میکنید و این حرف را قبول میکنم که ما باید به صورت تراژدی هم به آن بپردازیم اما ما این کار را روی صندلیهای خالی دادگاه انجام میدهیم و میگوییم که شما نیستید که حق خود را بگیرید؛ ولی این که شخصیتی که قهرمان کار ما است و دویده که این کار را انجام دهد و باید کاملا محزون باشد، فکر میکنم بعد از بیست و پنج سال اینگونه نیست. وقتی در سینمای مستند از امر واقع فاصله میگیرید، این اتفاقات میافتد و این امر واقع کجا است؟ سکانسهایی هستند که مربوط به فیلم شما هم نیستند و در آرشیو هستند و در آن آدمها در حال ضجه زدن هستند این سینمای مستند است یعنی به شکل محض امر واقع است.
در سینمای مستند گونههای زیادی در این سالها آمده است و همه میدانیم و خواندهایم. اینکه از یک جایی چند مدل دیگر در سینمای مستند وارد میشود برای اینکه مخاطب بیشتری بگیرد الزاما نمیتواند امر واقع را کمرنگ کند؛ از امر واقع حتی اگر صد یا دویست سال بگذرد باز آن پتانسیل خود را دارد. شما میگویید هواپیما اما من میگویم تزاژدی که در یک سال اتفاق افتاده است و هر سالی که از روی آن میگذرد از زوایای جدیدی اطلاعات جدیدی به شما میرسد؛ این دردناکتر است و شکل واقعه را دردناکتر میکند و یکی از کارهایی که سینمای مستند انجام میدهد همین است؛ یعنی میگوید که امر واقعی است که آنقدر ساختار واقعی و کمدی روی آن امر واقع را بپوشاند که اینکه من بخواهم درگیر آن فیلم شوم را از من مخاطبی که خودم را مخاطب حرفهای مستند میدانم، لحظهبهلحظه دورتر میکند و به من میگوید دورتر و عقبتر بمان. این توضیح را میدهم که همه سینمای مستند اینگونه نیست؛ ما اساتید زیادی داریم که هر کدام گرایش خاص خود را دارند، یک بخشی بسیار به امر واقع پایدار هستند و بخش دیگری میگویند ما میتوانیم دخل و تصرف کنیم و بخش دیگری میگویند ما حتی میتوانیم قصه هم بگوییم و اینها هم گونههای مختلفی هستند.
محمدصادق اسماعیلی _ بر روی تصاویر آرشیوی دادگاه، موسیقی کار می کنیم پس یعنی این که از محض بودن خارج میکنیم، درست است؟
علی فراهانیصدر _ شما نمیتوانید مستند را از محض بودن خارج کنید چرا که امر واقع هر گونه که باشد امر واقع است و اگر سیصد سال دیگر هم بگذرد امر واقع است. شما زمانی که موسیقی کار میکنید، هر سبک موسیقی که برای آن تصاویر آرشیوی کار میکنید، دخل و تصرف در محض بودن آن میکنید، پس امر واقع اساسا از نگاه فیلمساز است و امر واقعی که واقعیت داشته و اتفاق افتاده است فقط زمانی محلی از اعراب دارد که شما آن جا حضور دارید و میتوانید آن را لمس کنید. وقتی انتخاب لنز میشود و وقتی برش میخورد و موسیقی کات میشود، یعنی امر واقع از نگاه فیلمساز است. نگاه من به این مساله دارک کمدی است و دارک نیست و شاید حتی یک جاهایی را زیادهروی کرده باشم؛ من ووکال خانم بر روی صدای بحث ناموسی گذاشتهام که در مستند پخش آن امکان ندارد و فضا را بدتر تراژدی کردهام؛ دعواها را از جای دیگری جور کردم که بگویم آن موقع دعوا شده و آن آرشیو هم حتا یک آرشیو محض نیست. یادم است مستندی در مورد مردم بحرین کار کرده بودم که شکنجه میشدند و بزرگواری کلی نقد کرده بود و در انتها نوشته بود البته آرشیو خیلی خوبی داشت. به او گفتم کدام آرشیو منظورتان بود؟ گفتند همان آرشیوی که پشت میلههای زندان بودند و من در جواب گفتم که آنها میلههای زندان نبودند بلکه میلههای نانوایی بربری بودند و من از جایی بریدم و در این جا قرار دادم؛ این مهم است که من این حس را به تو القا میکنم که این ها زندانی شدهاند و این مهم نیست که اینها میلههای نانوایی بربری است. نگاه من به مساله داروهای آلوده که آن زمان وارد شده است نگاه دارک کمدی اجتماعی است و این گونه نیست که من بخواهم بگویم یک سری افراد اشتباه کردند و الان باید عذرخواهی کنند. به نظر من این کوچکترین مسالهای است که ما در این پرونده میتوانیم به آن بپردازیم. من میگویم درست است که آنها اشتباه کردهاند و حتی الان هم اشتباه میکنند، الان تکلیف من و شما چیست؟
محمدصادق اسماعیلی _ در مورد آن چه که در مورد سینمای مستند و مسائلی چون امر واقع حرف میزنیم من فکر میکنم الان سینما به سمت و سویی رفته است که آن چه که میبینیم برای ما مهم است نه تعاریفی که در گذشته برای ما انجام شده است، آن چه که در فیلم شما میبینیم تلاش فیلمساز است برای این که جهان دارک کمدی که در مورد آن صحبت میکنیم به مخاطب نزدیک کنید؛ من چون در یکی از فیلمهای پرترهای که ساختهام این کار را انجام دادم و کاراکترم را در موقعیتی که انجام میشود، قرار دادم، میخواستم بگویم این ایدهای که شما در زمینه بازنمایی حرفهایی که کاراکترتان میزند بهکار بردهاید، در حد ایده خیلی جذاب است ولی فکر میکنم همچنان جا داشته که این را به واقعیت نزدیک کنید؛ چرا میگویم به واقعیت نزدیک کنید؟ چون که فضای دارک کمدی که میگویید میخواهید به ما برسد، مخاطب را درگیر این میکند که چقدر خوب است کارگردان این را در دادگاه گذاشت یا کارگردان این شخص را در مدرسه گذاشت و اصطلاحا مهرداد اسکویی میگوید بوی آشپزخانه میدهد یعنی کارگردان وسط کادر است.
مساله این است که میخواهید فاصلهگذاری کنید و اصلا چنین چیز جدیدی هم نیست و ما در ادبیات نمایشی هم داریم بلکه مساله این است که آن چه بهعنوان استناد این مستند برای اتفاقات تاریخی که تعریف میکند، توسط فیلمساز ارائه میشود، نباید در فاصلهگذاریها باشد چون ما به تاریخ بر میگردیم و میگوییم اینها را گذاشتهایم برای این که ریتم ایجاد شود و میخواهید مخاطب با فیلم شما لذت ببرد؛ اما چیزهایی وسط فیلم ای کاش میگذاشتید که من یک جاهایی با خودم نگویم من که این را باور نمیکنم و ممکن است تو بگویی من میخواهم یک جاهایی کاراکتر من دروغگو باشد و میگویی که من قرارداد را بستهام که یک آدم پر حرف و دروغگو را به مخاطب نشان دهم. مساله من این نیست که تو کار اشتباهی انجام دادهای و حتی مساله من این نیست که چرا راجع به هموفیلی صحبت نکردهای بلکه این نگاه شما به این ایده و موضوع است یعنی این ایده تو برای این موضوع است و فیلمساز دیگری میآید که کاملا تراژدی و خونبار این مساله را بررسی میکند.
من فکر میکنم به طور کل نگاههایی که ما به مستندسازی داریم برای مردم خیلی جدی نیست و اتفاقا خود من این مساله خیلی برایم مهم بود که مردم چه میگویند و نشستم با خیلی افراد صحبت کردم، چه افرادی که مستندبین هستند و مانند شما فیلمساز نیستند و شبکه مستند را دنبال میکنند و چه افرادی که مستند میبینند؛ هیچکس در مورد کارگردانی کار با من صحبت نکرده است و هیچکس در مورد نماها صحبت نکرده است و همه در مورد خود شخصیت قویدل با من حرف زدند که چه شخصیتی دارد و در مورد تماشاچیان هم که فرمودید جایزه بهترین تماشاچیان را دارد؛ لذتی داشت و لذت اصلی را زمانی بردم که به خود احمد قویدل جایزه دادند و خیلی دوست داشتم ایشان جایزه ببرند.
در نشست نقد و بررسی فیلم سینمایی «خورشید آن ماه» مطرح شد که « بلوچ قومی است که سالیان دراز است از مرزهای این کشور حفاظت کرده است. بلوچ بودن یعنی اینکه سینما تو را کاراکتر منفی خطاب کرده است ولی با این نوع فیلمها، حق به حقدار رسیده است. در اینجا هنر در خدمت احیا و ترمیم یک فرهنگ قرار گرفته است. بلوچی یک زبان است و گویش نیست. برای گویش معیار بلوچی باید در منطقه سرباز به دنبال آن گشت. ستاره اسکندری در مقام خالق، با حساسیت تمام این فیلم را آفرید.»
به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابط عمومی خانه اندیشمندان علوم انسانی، نشست “نقد و بررسی فیلم خورشید آن ماه” به همت موسسه حقوق و هنر، انجمن حقوق شناسی و گروه حقوق خانه اندیشمندان علوم انسانی، روز دوشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۲ در سالن فردوسی خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
وحید آگاه دبیری این نشست را برعهده داشت.
ستاره اسکندری: این فیلم در ستایش فرهنگ غنی بلوچستان است
ستاره اسکندری کارگردان فیلم خورشید آن ماه، اظهار داشت: این فیلم در ستایش فرهنگ غنی بلوچستان است. آن چه تاکنون در سینما از این قوم ارائه شده است، بخش تاریک آن جامعه بوده است. ما میخواستیم ثابت کنیم، هستند کسانی که ستایشگر آن فرهنگ باشند. نیت من بیشتر دغدغه اجتماعی بوده است تا فیلم سازی. از تمام بازیگران فیلم تشکر میکنم. یکی از اهداف من، معرفی چهره های جوان بود. باعث خوشحالی است که امروز جمعی در خانه اندیشمندان علوم انسانی این فیلم را مشاهده کردند.
رضا صائمی: ستاره اسکندری در اولین تجربه کارگردانی درخشید
رضا صائمی منتقد سینما هم گفت: ستاره اسکندری در اولین تجربه کارگردانی درخشید. او برای اولین کار، فیلم سختی را انتخاب کرد.او میتوانست یک فیلم تجاری پرفروش بسازد اما در اولین فیلمش به سراغ موضوع بسیار مهمی رفته است و فکر میکنم این فیلم، اولین فیلم سینمایی به زبان بلوچی است.
وی افزود: دغدغه اسکندری فیلم سازی نیست، فیلم سازی را ابزاری قرار میدهد برای اینکه دغدغهها را به تصویر بکشد. ما کمتر تصویری از بلوچها به این شکل داشتیم. ما معمولا تصویر مثبتی از بلوچ ها نمیدیدیم. ما با یک فیلم رئالیسم انتقادی مواجه هستیم اما در عین این که نقد میکند کرامت آن مردم منطقه را نگه می دارد. فیلم، سویه های غنی فرهنگ بلوچ را هم به تصویر میکشد. این فیلم به لحاظ تولید هم کار سختی بوده است. البته این مسائل صرفا به قوم بلوچ مربوط نمیشود و به بسیاری از سنت های غلطی که در جامعه ما وجود دارد، مربوط است.
ندا کردونی: وقتی فیلمهایی به این شکل داشته باشیم، فشار روی اقوام کمتر خواهد شد
ندا کردونی پژوهشگر حقوق اقوام و اقلیتها هم در سخنانی گفت: فیلم «عروس آتش» که مشابه این فیلم است، روایتگرش یک مرد بود اما روایتگر «خورشید آن ماه» یک زن است. به عنوان کسی که درباره حقوق اقوام کار کردهام، می گویم که چنین روایتهایی ارزشمند است. این خشونتهای علیه زنان، مختص قوم خاصی نیست. به نظر، زنان اقوام انگار تنها باقی ماندگان انتقال هویت قومی هستند. وقتی فیلمهایی به این شکل داشته باشیم، فشار روی اقوام کمتر خواهد شد. وقتی می خواهیم ساختاری را درست کنیم، اگر فقط یک قسمت را بدون اقناع لازم انجام دهیم، ممکن است نتایج نامطلوبی به بار آورد.
روژین صدرزاده: مواجه اولیه ما به زبان بلوچی خیلی سنگین بود
روژین صدرزاده از بازیگران فیلم، اظهار داشت: ما از پیش تولید که درگیر بودیم، کارگردان سعی می کرد ما را از جزئیات بافت بلوچستان آگاه کند. مواجه اولیه ما با زبان بلوچی خیلی سنگین بود. فکر نمی کردیم روزی بتوانیم این زبان را صحبت کنیم ولی با تمرینهایی که داشتیم توانستیم با زبان بلوچی صحبت کنیم. ستاره اسکندری به شدت سخت گیر ولی کارش ارزشمند بود. این اولین نقش جدی من در سینما بود.
بنفشه صمدی: کارگردان خیلی حسی کار را پیش می برد
بنفشه صمدی از بازیگران فیلم هم گفت: ابتدا با اسم ستاره اسکندری فیلم نامه را قبول کردم. اسکندری از دوستان قدیمی ما است که در فیلمهای پدرم هم بازی کرده است. سلیقه کارگردان را میدانستم و دغدغه او بیشتر از کارگردانی بود. برای من مشخص بود که او دست روی فیلم نامه ضعیف نخواهد گذاشت. اسکندری خیلی حسی کار را پیش می برد. من بسیاری از زبانها را یاد گرفتهام اما واقعا یکی از سخت ترین زبانهایی که با آن مواجه شدم، زبان بلوچی بود.
نکیسا نوری: این فیلم اولین تجربه سینمایی من بود
نکیسا نوری از بازیگران فیلم هم گفت: این اولین تجربه سینمایی من بود و سعی می کردم که راهنماییها را به بهترین وجه دریافت کنم. نقطه قوت فیلم را در این میبینم که ما داریم قوم بلوچ را به شکل دیگری نشان می دهیم. در زبان بلوچی شاخههای مختلفی هست و زبان این فیلم، بلوچی مکرانی بود. من خودم هم بلوچ هستم.
صادق سهرابی: ستاره اسکندری در مقام خالق، با حساسیت تمام این فیلم را آفرید
صادق سهرابی از بازیگران فیلم هم گفت: بلوچ قومی است که سالیان دراز است از مرزهای این کشور حفاظت کرده است. بلوچ بودن یعنی اینکه سینما تو را کاراکتر منفی خطاب کرده است ولی با این نوع فیلمها، حق به حقدار رسیده است. در اینجا هنر در خدمت احیا و ترمیم یک فرهنگ قرار گرفته است. بلوچی یک زبان است و گویش نیست. برای گویش معیار بلوچی باید در منطقه سرباز به دنبال آن گشت. ستاره اسکندری در مقام خالق، با حساسیت تمام این فیلم را آفرید.
امیرحسین هاشمی: کار ستاره اسکندری، سراسر جسارت بود
امیر حسین هاشمی از بازیگران فیلم، بیان داشت: در فیلم ایستاده در غبار، اولین کار جدی سینمایی من شروع شد. باید گفت کار ستاره اسکندری برای فیلم «خورشید آن ماه»، سراسر جسارت بود و من از او به خاطر اعتمادش به من تشکر میکنم. این داستان، داستان کل این آب و خاک است و فقط دست بر قضا ما آن را از خطه بلوچستان روایت میکنیم.
در فیلم سینمایی «خورشید آن ماه»، نازنین فراهانی و پژمان بازغی، امیرحسین هاشمی، بنفشه صمدی، روژین صدرزاده ، صادق سهرابی، مهتاب جامی، نکیسا نوری، صادق بلوچی، روژناک شیرانی و مریم بوبانی و پهلوان اسحاق بلوچ نسب به ایفای نقش پرداختند.
فیلمنامه «خورشید آن ماه» که با حمایت منطقه آزاد چابهار ساخته شده، توسط سمیه تاجیک به نگارش درآمده و موسیقی آن را حسین علیزاده ساخته است.
در معرفی این فیلم آمده است: «خورشید آن ماه» در هزارتوی چشم اندازهای بکر، موسیقی مسحور کننده و آداب و سنن منطقه، در دل داستان عشقی سرکوفته، تصویری صادقانه از قوم شریف و نجیب بلوچستان ارائه میدهد که با تصاویر معمول این منطقه و مردمان آن در سینمای مسلط ایران تفاوتهایی بنیادین دارد.
در ادامه مراحل فنی، صداگذاری فیلم «صبحانه با زرافهها» توسط علیرضا علویان آغاز شد، همزمان اولین تصویر از بیژن بنفشهخواه در این فیلم منتشر شد.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابطعمومی پروژه، در ادامه مراحل فنی تولید فیلم «صبحانه با زرافهها»، صداگذاری این فیلم توسط علیرضا علویان آغاز شد، همزمان اولین تصویر از بیژن بنفشهخواه در این فیلم منتشر شد.
همچنین بخش زیادی از مراحل پس از تولید «صبحانه با زرافهها» به جلوههای ویژه اختصاص دارد که پیشبینی میشود از مراحل طولانی مدت فیلم باشد.
«صبحانه با زرافهها» دومین فیلم سروش صحت پس از فیلم «جهان با من برقص» است که به تهیهکنندگی سید مصطفی احمدی ساخته شده است.
مجموعه مستند «هم مسیر» به کارگردانی مرتضی پایهشناس این روزها مراحل فنی را پشت سر میگذارد.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از روابط عمومی مجموعه «هم مسیر»، پژوهش مستند «هم مسیر» به کارگردانی مرتضی پایه شناس از سال ۹۷ آغاز شده است و مضمون اصلی آن زندگی در مناطق مختلف سوریه با تمرکز بر تاریخ، فرهنگ، آداب و رسوم، روحیه مردم و بحران اخیر این کشور است. این مستند هم اکنون در مرحله تدوین قرار دارد.
مرتضی پایهشناس درباره این مجموعه مستند گفت: در یک دهه اخیر، تصویر سوریه در افکار عمومی به ویژه مردم ایران با جنگ، درگیری، خشونت و ویرانی مترادف بوده است، بخشی از این احساس و تصور، واقعی است اما با توجه به این که من، در این مدت سفرهایی به سوریه داشتهام، برداشتم از آنچه در این منطقه در جریان است، متفاوت است و «هم مسیر» تلاشی برای ارایه این تصویر در قالب مستند، بدون روتوش و اغراق است.
این کارگردان افزود: پژوهش درباره این مجموعه از سال ۹۷ آغاز شده و مراحل پیشتولید به آرامی طی شد، ساختار برنامه در ذهنم شکل گرفت و دست آخر به یک مجموعه مستند رسیدیم که محور آن مردم سوریه و مشاهدات ایرانیها از این کشور است. ریشههای فرهنگی، آداب و رسوم، تاریخ و ویژگیهای مشترکی که بین ما و این مردم وجود دارد و کمتر دیده شده، نقطه تمرکز ما در «هم مسیر» است.
کارگردان «گلوله باران» ادامه داد: در «هم مسیر» شاهد روایتهایی هستیم که تصویری از سوریه فراتر از جنگ و ویرانی به مخاطب ارایه میدهد. جنگ و بحران اخیر، بخشی از «هم مسیر» است، اما همه آن نیست، تصویری از زندگی در خاورمیانه، با همه امتیازها و کاستیهای را در این مجموعه میبینیم. همان طور که از نام مجموعه میتوان حدس زد، در هر قسمت از مجموعه با یک سفر و ۲ همسفر همراه شده و به بخشهای مختلف سوریه سر میزنیم.
وی با اشاره به اینکه تدوین کار به پایان رسیده و صداگذاری و اصلاح رنگ مجموعه شروع شده است، گفت: امیدوارم به زودی مراحل فنی تمام و «هم مسیر» آماده پخش شود. مجموعه مستند «هم مسیر» تولید مرکز مستند حقیقت است.
عوامل این پروژه عبارتند کارگردان و تدوینگر: مرتضی پایهشناس، تصویربرداران: حسن سیدی پریشان، مصطفی سیفی، یحیی رضایی، محمدرضا گلپور، اصلاح رنگ و نور: برنا جمشیدی، شیرین اخلاصی، صداگذار: محمدحسین ابراهیمی، مجری طرح: ابوالفضل دمیرچیلو، تهیهکننده: مرتضی شعبانی.
مرتضی پایهشناس پیش از این مستندهای «گلوله باران»، «فیلم ناتمامی برای دخترم سمیه»، «چوب»، «وطن دوستی» و … را کارگردانی کرده است.