شخصیتپردازی یکی از حساسترین و مهم ترین لایههای نگارش فیلمنامه است که بدون پژوهش دقیق، به سطحینگری میانجامد. به عبارتی، شخصیتپردازی چیزی فراتر از دادن چند ویژگی سطحی یا برچسبهای رفتاری به یک کاراکتر است. شخصیت باید پویا، چندبعدی، و قابل حس باشد؛ موجودی با گذشته، جهانبینی، خواستهها، و ترسهایی خاص. اما برای خلق چنین شخصیتی، نویسنده نمیتواند تنها به تخیل یا تجربه شخصی خود بسنده کند. اینجاست که پژوهش وارد عمل میشود، پایهای که در نظام آموزش فیلمنامهنویسی دانشگاههای طراز اول به عنوان بخش جداییناپذیر از خلق شخصیت آموزش داده میشود. نویسندگان حرفهای پیش از نوشتن حتی یک سطر دیالوگ، به طراحی دقیق پروفایل روانشناختی و اجتماعی شخصیت میپردازند؛ آن هم نه از روی حدس و گمانه زنی، بلکه بر اساس دادههای عینی. آنها با استفاده از منابع متنوع از مقالات علمی و مطالعات روانشناسی گرفته تا مصاحبه با افراد حقیقی، اسناد تاریخی، گزارشهای بالینی، یا حتی مشاهده مستقیم، شخصیت را در دل یک بافت فرهنگی، طبقاتی، جنسیتی و زبانی خاص قرار میدهند. برای مثال، اگر شخصیت اصلی زن جوانیست که در حاشیهی یک شهر صنعتی زندگی میکند، نویسنده باید بفهمد این زن چه میبیند، چگونه و از چه چیزی هراس دارد، چطور حرف میزند و چه چیزی را نادیده میگیرد. در فضاهای دانشگاهی حتی ابزارهایی مانند تحلیل شخصیت، زبان بدن، نظریههای انگیزش، و … برای تکمیل طراحی شخصیت به کار گرفته میشود. این نوع پژوهش، نه تنها از کلیشهسازی جلوگیری میکند، بلکه باعث میشود شخصیت در موقعیتهای بحرانی رفتارهایی انجام دهد که از درون او سرچشمه گرفتهاند، نه از میل نویسنده جهت پیشبرد داستان. در واقع، تضاد، کشمکش درونی، انتخابهای سخت و قوس شخصیتی، همه از این درک پژوهشمحور زاده میشوند. در نتیجه، پژوهش، شخصیت را از یک نقش صرف به یک انسان تبدیل میکند. در نگاهی علمی، شخصیتپردازی خوب حاصل تخیل نیست، بلکه نتیجهی درک ساختاریافتهی یک جهان روانی-اجتماعی است. به همین دلیل است که در سطح جهانی، پژوهش نه یک مرحله فرعی، بلکه یکی از ارکان فیلمنامهنویسی تلقی میشود به ویژه زمانی که هدف خلق اثری ماندگار، با شخصیتهایی فراموشنشدنی باشد. بنابراین شخصیت فقط آن چیزی نیست که میبینی یا میشنوی. او آن چیزیست که در سکوت و پسِ دیدگانش زندگی میکند؛ و فقط پژوهش است که میتواند آن را آشکار کند.
در مواجهه با سینما، ما نه صرفاً با مجموعهای از تصاویر متحرک، بلکه با ساحت پیچیدهای از تجربه انسانی، بازنمایی فرهنگی و شکلدهی به آگاهی روبهرو هستیم. در چنین بستری، پژوهش زیرساختی بنیادین در شکل گیری جهان روایی نظام معنایی و قدرت تاثیرکذاری اثر سینمایی به شمار می رود و فهم و خلاقیت با پژوهش امکان پذیر است. از نخستین ایده و سیناپس تا شخصیت پردازی، از ساختار روایت تا چگونگی دریافت توسط مخاطب و نظام معنایی فیلم. سینما، در این معنا، دیگر صرفاً هنری برای بازنمایی جهان نیست؛ بلکه ابزاریست برای ساختن شیوههای خاص فهم، ادراک و بودن. پژوهش، زبان خاموش همین ساختن است زبان دومی که پشت هر قاب، هر دیالوگ، و هر سکوت، حضور دارد.و شاید دقیقاً به همین دلیل است که در سینمایی ماندگار، تصویر، پیش از آنکه دیده شود، فهمیده شده است.یه همین دلیل، در جهان امروز سینما بیش از هر زمان، نیازمند نگاهی پژوهشمحور است؛ نگاهی که بتواند به جای اتکا بر شهود خام یا کلیشههای روایی، از بافتهای روانی، اجتماعی، تاریخی و زیباییشناختی تغذیه شود. این نوع پژوهش، نه تنها اثر را از سطحگرایی و کلیشه سازی نجات میدهد، بلکه به آن عمقی میبخشد که در حافظهی فرهنگی ماندگار میشود.
اگر بخواهیم داستانی عمیق بنویسیم که درک آن بیشتر از شنیده های آن باشد باید بیاموزیم که قبل از نوشتن،خوب ببینیم؛و قبل از خلق شخصیت، واقعاً بشناسیم…