«سقوط» دقیقاً به دنبال چیست؟
به زعم منتقدان تصویری که سریال «سقوط» از داعش بازنمایی میکند، دم دستی و گل درشت است، و بیشتر انگار کوبیدن داعش بهانهای است برای زیرآب «ایدئولوژی» را زدن. مشکل اصلی سریال این است که به طور کلی در این مجموعه نه داعش به ما شناسانده میشود و از انگیزههایشان چیزی میفهمیم، نه ماموران امنیتی ایران به درستی در آمدهاند.
به گزارش سینمای خانگی به نقل از فارس، شبکه نمایش خانگی در یک دهه گذشته با تولید سریالهای متعدد و گاه با دور زدن خط قرمزهای تلویزیون توانسته مخاطبان بسیاری را جذب نماید. در چندماه اخیر نام سریال «سقوط» به دلیل موضوع حساس و حواشی متعدد آن در میان سایر سریالهای نمایش خانگی سروصدای زیادی به پا کرده است، بگونهای که حتی بعد از گذشت چند روز از پخش آخرین قسمت آن، همچنان در فضای مجازی بحث و اظهار نظر درباره آن پررنگ است. در این گزارش تلاش خواهیم کرد تا کمک منتقدین با گذر از معنای آشکار سریال، نقبی به معانی پنهان و ضمنی آن بزنیم.
نام «سقوط» نخستین بار پیش از پخش با جهتگیریهای مغرضانه و مهاجرت یکی از بازیگران اصلی آن یعنی حمید فرخ نژاد برسر زبانها افتاد و در ادامه بعد از پخش دو قسمت ابتدایی آن از فیلیمو بدلیل نداشتن مجوز توسط ساترا درگیر حاشیه شد.
*آثار انگشت شمار درباره داعش
کارکردن روی سوژههایی که تروریسم را به عنوان یک جریان مخرب در زندگی بشر معرفی میکند نه تنها مفید بلکه ضروری است و در بینش انسانها تغییر ایجاد میکند. یکی از راههای مهم و تاثیرگذار مبارزه با گروهکهای تروریستی که به نام اسلام فجایع انسانی انجام میدهند همچون داعش قطعا تولیدات روشنگرانه در عرصه فرهنگ به ویژه سینما است و ایران تاکنون متأسفانه تنها تعداد انگشتان دست تولیداتی داشته است؛ فیلمهای «آوازهای سرزمین من»، به کارگردانی عباس رافعی، سریال «پایتخت ۵» به کارگردانی سیروس مقدم، فیلم «امپراتوری جهنم» ساخته پرویز شیخ طادی، فیلم سینمایی «به وقت شام» به کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا، مینی سریال «سقوط» و سریال «حبیب» که این شبها از شبکه دو سیما پخش میشود.
البته با اینکه مهدویان جزو محدود سینماگرانی است که متمرکز بر این موضوعات کار میکند اما رویکرد او و نگاه ضد ایدئولوژیکش قابل نقد است. رویکردی که در سریال «سقوط» هم کاملا مشهود است.
*«سقوط» و داستانش
مینی سریال «سقوط» به کارگردانی سجاد پهلوانزاده (تدوینگر فیلمهای محمدحسین مهدویان چون لاتاری، ایستاده در غبار و ماجرای نیمروز) و تهیهکنندگی محمدرضا منصوری تهیه شده است. گرچه نام محمدحسین مهدویان به عنوان مشاور کارگردان در تیتراژ سریال «سقوط» آمده، اما ساختار سریال نشان میدهد او حضوری بسیار پررنگتر از عنوانش در این سریال داشته است ولی «سقوط» بدلیل ضعفهای متعدد محتوایی و ساختاری نقطه مثبتی در کارنامه کاری مهدویان به حساب نخواهد آمد.
در نگاه اول سریال«سقوط» از حیث مضمون اثری جسورانه و ملتهب به نظر میآید که از منظر استراتژیک بسیار میتواند آشکارکننده و تاثیرگذار عمل کند، اما این سوژه حساس بدرستی پرداخت نشده است.
قصه و روایت «سقوط» در قسمت اول آشکارا متأثر از فیلم شبی که ماه کامل شد به کارگردانی نرگس آبیار است. داستان زوجی عاشق که شوهر داستان به یک گروه تروریستی میپیوندد و همسرش را با فریب از کشور خارج کرده و به میان جهنمی خونین میآورد. در آن فیلم القاعده بود و در این سریال داعش. با این تفاوت که در سریال سقوط داستان را از زاویه دید ماموران اطلاعات ایران هم میبینیم و فیلمساز سعی دارد علاوه بر داستان درام و عاشقانه، یک داستان سیاسی-پلیسی را هم به تصویر بکشد.
اما از آنجا که ساختار علی معلولی سریال سرشار از باگها و موقعیتهای غیرمنطقی و سادهانگارانه است، چندان موفق نمیشود.
*تقابل دنیای شیرین مادری و جهان مخوف داعشی
شاید تنها همین یک نکته در ذهن مخاطبان به جا بماند. تقابل دنیای شیرین مادری و جهان مخوف داعشی. شخصیت اصلی«سقوط»دختری است که در آستانه مادر شدن و آغاز فصل تازهای در زندگیاش، به یکباره به جهانی مخوف پرتاب میشود، شاید یکی از محدود نکات مثبت فیلم تضاد و تقابل میان دنیای شیرین مادری و جهان پراز خشونت و مردانه داعشیها باشد. همین موضوع به خلق موقعیتهای پرکشش و پرتعلیق کمک میکند که در برخی از موارد از بس پر تکرار میشوند مخاطب را پس میزند.
در این سریال بازی الناز ملک در نقش آیسان قابل قبول است، نگاههای سرشار از ترس و اضطراب و گاه نفرت او به خوبی حس و حال یک زن بیپناه و گرفتار در چنگال خونین تکفیریها را به مخاطب منتقل میکند و شاید تنها همین امر در کنار موسیقی دلهره آور سریال سبب میشود تا مخاطب نکته سنج این سریال را با وجود عدم منطق روایی دنبال کند.
برخلاف شخصیت آیسان، فیلمساز چندان به شخصیت ژاکان نمیپردازد و از این رو تبدیل او از یک مرد عاشق پیشه به یک هیولای جنایتکار چندان برای مخاطب باور پذیر نیست و فیلمساز با مانور بیشتر بر جنبههای شخصیتی ژاکان و اعتقادات او و حتی طمع او به کسب مال و ثروت باید بستر لازم برای تحول شخصیتی او را فراهم میکرد.
*داستانی برپایه خوش شانسی شخصیتها یا ناتوانی در پیش بردن منطق روایی؟
در نگاهی همدلانه و خوشبینانه میتوان نوشت بن مایه اصلی داستان «سقوط» بر پایه اتفاق و خوش شانسی بنا شده است، گویی همواره دستی از غیب هوای آیسان را دارد تا از مهلکه نجات یابد. درست است که نمیتوان امداد و کمکهای الهی را در شرایط دشوار زندگی نادیده گرفت اما این اتفاق اگر مدام در طول یک سریال بیفتد دیگر برای مخاطب خنده دار میشود؛ و نه به عنوان یک شگرد بلکه ضعف آشکاری است که نشان میدهد هرجا کارگردان در پیش بردن منطق روایی قصه کم آورده و بازمانده است دست به دامان تک تیراندازهای غایب و یا بمبها سرگردان شده است.
بعنوان نمونه وقتی ژاکان متوجه میشود همسرش یک گوشی همراهش دارد، التهاب سریال بسیار بالا میرود و همه منتظر میشوند ببینند آیسان با این موقعیت بحرانی چه میکند؛ اما درست سر بزنگاه انفجاری رخ میدهد و ژاکان میمیرد.
یا چگونه ممکن است در اقامتگاه زنان که حالت زندان دارد پنجره حفاظ آهنی نداشته باشد و آیسان براحتی جنازه را از داخل پنجره بیرون بیندازد و حتی چطور در طول سریال شارژ موبایل آیسان تمام نمیشود؟ چطور ابوخالد که فرماندهای کارکشته است آیسان را در اتاق کارش که پر از اسناد محرمانه عملیاتی است تنها میگذارد و حتی او را به تنهایی روانه خانهاش میکند؟ چطور اردلان با آن حد از جراحت میتواند بایستد و آنقدر دقیق ماشین ابوخالد را مورد هدف قرار دهد؟ «سقوط» سرشار از این اتفافات شانسی و بیمنطق است که فیلم را گاه شبیه به یک فیلم هندی تمام عیار میکند.
در واقع هرگاه کارگردان در پیش بردن منطق روایی سریال باز میماند، از این شگرد ساده انگارانه کمک میگیرد. در تحلیل نهایی فیلم بسیار نگاهی ساده انگارانه به ماهیت داعش داشته است و از همین رو است که هیچ ردی از چندپاره بودن هویت پست مدرنیستی داعش را بازنمایی نمیکند.
دیاکو بعنوان یک افسر مثلا کارکشته ضدجاسوسی هیچ ردی از دین و ایدئولوژی در رفتارش دیده نمیشود، بعد از چندین تماس با آیسان هنوز نمیتواند هویت او را تشخیص دهد، همچنین بشدت احساسی و غیرمنطقی عمل میکند. همچنین مطالبه دیاکو از آیسان در پایان داستان نه به لحاظ حرفهای قابل دفاع بود و نه به لحاظ اخلاقی.
*سندرم مهدویان/ فرم و محتوا در اسارت ساده انگاری
از منظری دیگر «سقوط» با نادیده انگاشتن تعمدی نقش سپاه قدس و شخص حاج قاسم سلیمانی در بازپس گیری شهر موصل و نابودی داعش حتی نمیتواند تصویر درستی از رشادتهای مأموران اطلاعاتی نشان دهد.در واقع ایدئولوژیزدایی از جنگ با داعش بزرگترین آسیبی است که این فیلم در ضمیرناآگاه مخاطب به جا میگذارد.
میلاد جلیلزاده منتقد فیلم درباره این سریال در یادداشتی با عنوان«فرم و محتوا در اسارت ساده انگاری»نوشته است: اتفاقات واقعیت ماجرا دقیقا برعکس آن چیزی است که پهلوانزاده سعی کرده ترسیم کند. در عالم واقع مامور امنیتی ایران یک فرد ایدئولوژیک است و عناصر داعش افرادی متحجر، ماقبل ایدئولوژی و بیهویت.
*وقتی زیرآب ایدئولوژی و آرمانگرایی زده میشود
این وارنگی پیام روایت در نسبت با موضوع را میتوان به کنایه، سندرم مهدویان نامید. سندروم مهدویان در سینمای ایران این است که کسی میآید و بیاینکه چیزی را قبول داشته باشد، سعی میکند در بستر آن حرفش را بزند و در نتیجه به این همه تناقض می رسد. باید پرسید شما مثلا دفاع مقدس را قبول ندارید؟ از جنبه ارمانی و ایدئولوژیک انقلاب خوشتان نمی آید و ایدئولوژی را عینکی کبود بر چشم میدانید؟ بسیار خب. خیلیها اینچنین هستند و در همین کشور فیلم میسازند اما ذرهای صداقت لازم است تا این نوع ایدهها را ببرید و در حیطهای که شکل و محتوا باهم جور در بیاید بسازید.
عجیب است که این افراد میآیند و تلاش میکنند تا با بودجه موضوعاتی که قبول ندارند، حرفشان را بزنند. مثلا به اسم فیلم دفاع مقدس از دفاع هشت ساله قداست زدایی میکنند یا به نام فیلم و سریال ضد مجاهدین و ضد داعش؛ ایدئولوژی، آرمانگرایی و چیزهایی از این دست را بکوبند. خب دوست عزیز اگر این چیزها را قبول نداری، صاف و علنی بگو و برو بودجه فیلمت را از جای دیگری بگیر.
*کلام آخر
به زعم منتقدان تصویری که سریال «سقوط» از داعش بازنمایی میکند، دم دستی و گل درشت است، و بیشتر انگار کوبیدن داعش بهانهای است برای زیرآب «ایدئولوژی» را زدن، در این فیلم فیلمساز به شدت از ساختن دوگانه «حکومت اسلامی اصلی» در برابر «حکومت اسلامی جعلی» پرهیز میکند و سعی دارد دوگانه «حکومت ایرانی» در برابر «حکومت اسلامی» را ایجاد کند. شاید از همین رو است که مامور امنیتیای که بازنمایی میکند فاقد هرگونه ایدئولوژی و اساسا جعلی است. جلیل زاده در این باره میگوید: اینکه در فیلم حتی یک کلمه درباره شیعه و سنی بودن آدمها که یک بخش اصلی چنین موضوعی است، حرفی زده نمیشود، حیرت انگیز است. از نظر او مشکل اصلی فیلم«سقوط» این است که به طور کلی در این مجموعه نه داعش به ما شناسانده میشود و از انگیزههایشان چیزی میفهمیم، نه ماموران امنیتی ایران به درستی در آمدهاند.
در آخر اینکه اگر چه در این زمانه حاضر؛ پرداختن به موضوعاتی چون داعش و یا حتی موضوعات امنیتی داخلی میتواند نقشی تبیینی و بسیار مهم داشته باشد و به روشنگری وضع موجود کمک کند، اما باید مراقب بود که به اسم روشنگری تیشه به ریشه بسیاری از مفاهیم بنیادین زده نشود. حرف آخر اینکه «اثر هنری» اگر درست، دقیق و با اعتقاد ساخته شود میتواند مکان رخداد حقیقت باشد و جهانی را بر ما آشکار کند.